کد خبر: ۲۰۷۳۵۰
تاریخ انتشار: ۰۳ فروردين ۱۳۹۷ - ۰۲:۳۰
بحران جدیدی که اخیرا در روابط انگلستان و روسیه بر سر مسموم شدن یک جاسوس دوجانبه سابق روس شکل گرفته، به نظر نوعی بهانه گیری است از سوی انگلیس برای نشان دادن خشم این کشور و آمریکا و متحدانشان از اقدامات مختلف روسیه و حرکات تهاجمی این کشور در چند سال اخیر بر ضد منافع غرب در ابعاد مختلف.
  بحران جدیدی که اخیرا در روابط انگلستان و روسیه بر سر مسموم شدن یک جاسوس دوجانبه سابق روس شکل گرفته، به نظر نوعی بهانه گیری است از سوی انگلیس برای نشان دادن خشم این کشور و آمریکا و متحدانشان از اقدامات مختلف روسیه و حرکات تهاجمی این کشور در چند سال اخیر بر ضد منافع غرب در ابعاد مختلف.

اظهارات تند ترزا می نخست وزیر انگلیس بر ضد مسکو در اصل نوعی اعلام موضع سرسختانه غیرمستقیم است علیه اقدامات مسکو در سوریه و کارهای قبلی این کشور در الحاق کریمه و حمایت از روس تباران اکراین و ساختن جبهه ای علیه دولت غربگرای اکراین و نیز همکاری های جدید مسکو با استانبول که به شکلی عجیب، به تقابل شدید ترکیهء عضو ناتو با نیروهای کرد مورد حمایت آمریکا در عفرین منجر شده است، و نیز سلاحهای فوق پیشرفته ای که پوتین اخیرا رونمایی کرد.

اما اصل ماجرا چیست؟ دولت انگلیس اعلام کرده «سرگئی اسکریپال» سرهنگ سابق سرویس اطلاعاتی ارتش روسیه که بعدها مشخص شد جاسوس دوجانبه است و برای انگلیسی ها کار می کرده، به همراه دخترش با عامل اعصاب مسموم شده و هر دو در بیمارستان در وضعیت وخیمی به سر می برند. لازم به ذکر است که این جاسوس 67 ساله در سال 2004 توسط سرویس امنیت فدرال روسیه دستگیر و شش سال را در زندان گذراند و در نهایت در تبادل جاسوسان با آمریکا، آزاد شد و به انگلیس رفت.
اینکه روسیه یکی از مخالفان یا یک جاسوس مهم را در کشوری خارجی ترور کند، امر بعیدی نیست. بسیاری از دولتها در مواقع لازم از حربه قتل مخالفان یا جاسوسان خطرناک دشمنانشان استفاده می کنند و در همزمان در شعار همواره بر رعایت حقوق بشر تاکید می کنند و البته هیچگاه هم مسئولیت این ترورها را نمی پذیرند. اما سوال اینجاست که چرا روسیه باید یک جاسوس سوخته را که دیگر اصلا نمی تواند فعالیت جاسوسی-اطلاعانی علیه این کشور داشته باشد ترور کند؟ آیا انتقام جویی می تواند توضیح قانع کننده ای برای چنین قتلی باشد؟ جواب منفی به نظر می رسد. قتلهای صرفا انتقام جویانه گرچه به ندرت توسط برخی دولتها، بخصوص دول استبدادی، در جهان انجام می شوند و مطمئنا گهگاه نیز توسط ابرقدرتها و قدرتهای بزرگ (و نه صرفا برای انتقام جویی، بلکه شاید بیشتر برای ترساندن و درس عبرت دادن به مخالفان سیاسی و جاسوسان طرف مقابل). ولی به طور کلی یک کشور، آن هم ابرقدرتی چون روسیه، معمولا نمی آید صرفا برای انتقام گرفتن از یک جاسوس دوجانبه که تاریخ مصرفش منقضی شده، به این سادگی برنامه قتل بچیند و بدون هیچ منفعت قابل توجهی، برای خودش دردسرهای بین المللی درست کند. بنابراین تکیه بر بحث انتقام جویی، کودکانه به نظر می رسد و تقلیل دادن علت حادثه به احساسات و خشم غیرمنطقی شخصی است که در صحنه سیاست بین الملل به ندرت مجال بروز پیدا می کند. در عین حال، این فرد نمی توانسته همچنان اطلاعات سری ضد روسیه در اختیار داشته باشد و نیز عملا دیگر نمی توانسته جاسوسی کند چرا که قبلا شناسایی شده و اگر هم اطلاعاتی داشته، مطمئنا دستگاههای اطلاعاتی انگلیس قبلا تخلیه اش کرده اند.

سم اسرارآمیز

نکته دوم به سمی برمی گردد که دولت ملکه مدعی است این جاسوس دوجانبه و دخترش توسط آن مسموم شده اند. انگلیس می گوید این سم را فقط مسکو می سازد. البته منظورش این است، ولی خودش می گوید این سم اولین بار توسط شوروی در دهه 1970 ساخته شد که این با گزاره اول (: هنوز هم فقط روسیه انحصار تولید آن را دارد)، که سیاستمداران انگلیسی آن را عین واقعیت فرض کرده اند، تفاوت دارد. خیلی از تولیدات، در همه زمینه ها، در ابتدا توسط یک کشور ساخته و معرفی می شود و سپس دانشمندان و تکنیسینهای کشورهای دیگر با بررسی آن، مدلهای مشابه اش را تولید می کنند. درباره مرتبط کردن این حادثه با روسیه از طریق نوع سم، اشاره به نکات دیگر ضروری است:
اولا، در این دنیایی که پیشرفتهای شگرف علمی، دانشمندان را به فکر تولید حیات انداخته و تکنولوژی به شکل افسارگسیخته ای مدام در همه زمینه ها در حال رشد است، آیا این امکان وجود دارد که یک سم، صرفا توسط یک کشور تولید شود و با توجه به اینکه این سم احتمالا بسیار ناب و مناسب قتلهای مخفیانه است و با دوز مناسب، سریع سوژه را مرخص می کند، عجیب نیست که دیگر کشورها و خصوصا قدرتهای بزرگ، به دنبال ساخت آن نرفته باشند؟ این چندان منطقی نیست که روسیه سمی را تولید می کند که مثلا آمریکا و انگلیس و آلمان (که تخصص خاصی در این کار دارد و هدیه های شیمیایی اش در حلبچه هنوز قربانی می گیرد) و ژاپن و دیگر کشورها نمی توانند آن را تولید کنند. با این وجود، ادعای دولت انگلیس را صحیح فرض می کنیم: گیریم که روسیه تنها تولید کننده این سم در کل جهان است. اما چه دلیلی دارد که مسکو بخواهد در یک عملیات ترور، آن هم در یک کشور خارجی که از قضا از رقبای اصلی این کشور است، دقیقا از همان سمی که همه می دانند انحصار تولیدش دست روسیه است استفاده کند؟ مثلا نمی توانست از سمی عمومی تر که در دسترس همه هست استفاده کند تا چنین رد پایی به جا نماند؟ بعید است عقل زمامداران روسیه به چنین چیزی نرسد. در اینجا این فرض را هم مطرح می کنیم که شاید روسیه تعمدا از سمی که صرفا خودش تولید می کند (فرض می کنیم چنین انحصاری صحت دارد) استفاده کرده تا یک جاسوسِ سابقِ منقضی شده را از بین ببرد. اگر چنین باشد، مطمئنا هدف مسکو فرستادن پیامی به انگلیس و متحدانش از جمله آمریکا بوده است. گرچه چنین چیزی را نمی توان به طور مطلق رد کرد (گرچه این سوال پیش می آید که این چه پیامی بوده که باید بدین شکل فرستاده می شده)، وقتی صحنه سیاست بین الملل و تعارضات وسیع روسیه و غرب را می بینیم، تا حد زیادی مطمئن می شویم که این بستر پرآشوب، برای این نوع عملیاتهای رسواکنندهء دردسرساز که محکومیت افکار عمومی جهان و خصوصا غرب را هم در پی دارد جایی نمی گذارد. روسیه برای پیام دادن به انگلیس و آمریکا، می تواند از روشهای به مراتب موثرتر و پرقدرت تری استفاده کند؛ نظیر آنچه در سوریه انجام داد یا در کریمه و یا اخیرا با صحبت کردن از سلاحهای فوق پیش رفته اش و نشان دادن برخی از آنها. بنابراین، به هیچ وجه منطقی نیست که فرض کنیم روسیه برای دادن پیام به انگلیس، عمدا با استفاده از سمی که فقط خودش فرمولش را در اختیار دارد، یک جاسوسِ سوخته و دخترش را ترور کند.

انگیزه انگلیس

اکنون کمی به انگیزه های پشت پرده ای که نخست وزیر انگلیس را واداشت آنقدر شدیدالحن و هشدار آمیز در اینباره با روسیه صحبت کند می پردازیم. به عقیده نگارنده، مسئله مسموم شدن جاسوس دو جانبه روسی و دخترش، صرفا یک بهانه است برای اینکه غرب عصبانیتش را نسبت به اقدامات اخیر روسیه ابراز کند و اصطلاحا یقه این کشور را بگیرد. (این احتمال را هم نمی توان رد کرد که خود سازمانهای امنیتی انگلیس به شکلی در این مسمومیت نقش داشته اند تا این سناریو اجرا شود). روسیه با بمباران غوطه شرقی دمشق به همراه ارتش بشار اسد، که تلفات انسانی نسبتا زیادی هم بر جای گذاشت، ضربات مهلکی به مخالفان اسد در منطقه استراتژیک قوطه که حدود 5 سال در دست مخالفان دولت بود وارد کرد و اکنون در حال پاکسازی این مناطق است، و این برای آمریکا و انگلیس و متحدان منطقه ای شان، نه قابل قبول است نه قابل تحمل، چرا که با این پیروزی ها، شکی نیست که بشار اسد تا سالها در قدرت ماندنی خواهد شد و مخالفان، حداقل از نظر نظامی، از صحنه سوریه کم و بیش محو شده و اپوزسیون سیاسی سوریه نیز قدرت چانه زنی اش را تا حد زیادی از دست می دهد، و این برای غرب و شرکایش که هنوز کم و بیش در سودای برانداختن رژیم اسد یا حداقل تجزیه سوریه هستند اصلا جالب نیست.
از طرف دیگر، اتحاد جدیدی بین یکی از اعضا مهم ناتو یعنی ترکیه با روسیه که دشمن شماره یک غرب (و ناتو) است شکل گرفته بر محور کردهای سوریه. روسیه به ترکیه چراغ سبز نشان داده تا کردهای مورد حمایت آمریکا در عفرین را سرکوب و شهر را فتح کند. در اینجا، آمریکا به عنوان حامی یگانهای کرد سوری، در وضعیت بغرنجی قرار گرفته و از سوی متحد خود (ترکیه)، که اکنون با هم دچار تضاد منافع شده اند تحت فشار است، زیرا ترکیه به هیچوجه وجود هیچ نوع دولت کردی سوری را در کنار مرزهایش تحمل نمی کند و رسما آن را خط قرمز منافع ملی خود اعلام کرده است. باید گفت حرکت روسها در شرکت در این اتحاد مقطعی با ترکیه، هوشمندانه و به موقع بوده است و می تواند برنامه های آمریکا در استخدام اکراد سوریه به نفع سیاستهای خود و به ضرر روسیه را با مشکل اساسی مواجه کند. موضوع دیگر، مسئله دخالت روسیه در انتخابات آمریکاست که البته نمی توان چنین دخالتی را قاطعانه رد کرد. (آمریکا و دیگر کشورهای قدرتمند هم اگر بتوانند در انتخابات روسیه و دیگر کشورها دخالت می کند). غرب و انگلیس از این دخالت عصبانی اند و آن را، با فرض اینکه واقعا دخالتی صورت گرفته باشد، یک اقدام تهاجمی دیگر از سوی مسکو می دانند، در کنار دیگر حرکات تهاجمی این کشور بر ضد برنامه های غرب، مثلا در الحاق کریمه و تقویت نظامی روس تباران اکراین و نیرو وارد کردن به سوریه و نگه داشتن اسد در قدرت.
اکنون، انگلیس با استفاده از سناریوی مسمومیت جاسوس سابق دوجانبه روس، به عنوان نماینده آمریکا و کلا غرب، دارد به روسیه هشدار می دهد و حتی این ماجرا را اقدام جنگی روسیه علیه انگلیس بر می شمارد. این ادبیات سیاسی بسیار شدیدالحن، تصادفی نیست و می تواند مقدمه یک حمله دیپلماتیک شدید متشکل از متحدان غربی (آمریکا، انگلیس، فرانسه و احتمالا آلمان) به روسیه باشد. همچنین، صحبتهای تند ترزا می علیه روسیه می تواند مقدمه آغاز برخی اقدامات نظامی از جانب آمریکا و انگلیس در سوریه بر ضد منافع اسد و در نتیجه روسیه باشد. (البته آلمان با توجه به اینکه از بعد از جنگ دوم جهانی به نوعی اسیر آمریکاست، همیشه سعی داشته بین روسیه و اروپا و آمریکا حرکت کند و تا حد ممکن، مواضع تندی علیه مسکو نگیرد و شاید بی میل هم نباشد همکاری های جدی با روسها داشته باشد، چرا که واقعیت این است که ملت مغرور آلمان، 73 سال است _ از بعد از شکست در جنگ دوم جهانی_ اجبارا تحت زعامت آمریکا قرار گرفته و عملا، قدرت مستقلی محسوب نمی شود، بخصوص از نظر نظامی، و با توجه به عناد روسیه با آمریکا، برلین بدش نمی آید برای کاهش فشارهای دائمی واشنگتن، به روسها نزدیک شود، گرچه آمریکا و غرب هم بیکار نیستند و با چنین تصمیم احتمالی از جانب آلمان شدیدا مقابله خواهند کرد.)

دست بالای روسیه در سوریه

واقعیت این است که روسیه در حال حاضر دست بالا را در سوریه دارد و غرب برای مقابله با این کشور و بازپس گیری سنگرهایی که روسها فتح کرده اند (مشخصا در کریمه و سوریه) راه آسانی پیش رو ندارد (یکی از دلایل اصلی ناتوانی نسبی غرب در مواجهه با مسکو این است که روسیه در نزدیکی خاک خودش عملیات انجام می دهد ولی استراتژی جنگی آمریکا و انگلیس و کلا اعضای ناتو، فاصله گرفتن از مرزهای خود و رفتن به مناطق دوردست و ساختن پایگاه و انتقال سلاح و نفرات در کشورهای دیگر است. این، مسکو را از نظر افکار عمومی جهان، در جایگاه مثبتی قرار می دهد زیرا این کشور، چه قبولش داشته باشیم چه مخالفش باشیم، برای حفظ مرزها و امنیت ملی خودش وارد عمل شده، نه جنگهای استعماری دور از خانه، که سیستم جنگی آمریکاست و روسیه حداقل در حال حاضر، قادر به انجام چنین عملیاتهایی نیست.)
روسیه در دهه های گذشته، به دلایل گوناگون از جمله ضعف اقتصادی و سیاسی و شاید محاسبات اشتباه یا حتی خوش خیالی، نتوانسته واکنش مناسبی به تحرکات تهاجمی آمریکا و متحدانش نشان دهد و چند بازی مهم را به آنها باخته است: در حمله امریکا و متحدانش به افغانستان، و سپس عراق و حدودا هشت سال بعد به لیبی، بی شک مسکو اصلی ترین بازنده بوده و این حملات دایره نفوذ روسها را در خاورمیانه و شمال آفریقا محدود کرده (عراق و لیبی جزء متحدان روسیه بودند) و باعث شده موازنه قدرت در این مناطق به شکلی عیان به نفع آمریکا و متحدانش تغییر کند. پوتین با بهره گیری از این تجربیات، در مقابل دخالت جسورانه غرب در اکراین ایستاد و ضمن الحاق کریمه به خاک خود، روس تباران اکراین را تسلیح کرد و آموزش داد تا با دولت غربگرای این کشور بجنگند، و چند سال بعد از آغاز جنگ داخلی سوریه و با بالاگرفتن احتمال دخالت نظامی آمریکا برضد دولت روس گرای سوریه و نیز قرار گرفتن اسد در موضع ضعف در جنگ داخلی، عملا وارد صحنه شد و با اعزام نیرو به سوریه به نفع دولت این کشور، نه فقط مانع حمله آمریکا شد بلکه به همراه ایران عملا توانست اسد را از سقوط نجات داده و مخالفانش را سرکوب کند و سوریه را همچنان به عنوان یک متحد استراتژیک برای خود نگه دارد.

مسکو در مقابل تهدیدات لندن کوتاه نمی آید

روسیه سالهاست متوجه شده هر نوع عقب نشینی در برابر آمریکا و شرکایش، به بیشتر جلو آمدن آنها می انجامد، در نتیجه بعید است مسکو در برابر هشدار شدید الحن و تهدیدات نخست وزیر انگلیس کوتاه بیاید. جالب است که نه خودِ پوتین بلکه سرگئی لاوروف وزیر خارجه این کشور به اظهارات ترزا می پاسخ داد و اتهامات مطرح شده از جانب وی را «پوچ و بی معنی» خواند. (با توجه به اینکه نخست وزیر انگلیس شخصا شمشیر هشدار و خشم را به سوی مسکو گرفت، برخی انتظار داشتند پوتین شخصا به او پاسخ دهد، و انتخاب شدن لاوروف برای پاسخ دادن به می، نوعی برخوردی تحقیرآمیز با نخست وزیر انگلیس از جانب پوتین است که خود می تواند واکنشی از موضع قدرت تعبیر شود.) در سوی دیگر، آمریکا و انگلیس و شرکایشان در ناتو، می دانند که روسیه با اقداماتش در سالهای اخیر، قدرت تازه ای گرفته و از نظر آنها باید مهار شود، و یکی از اولین روشها برای مهار روسیه، جدا کردن متحدان مسکو است؛ برنامه ای که به احتمال زیاد آمریکایی ها و دوستانشان روی آن کار می کنند. در کنار این باید به افزایش بودجه نظامی آمریکا و ناتو توجه داشت که هدف اصلی اش روسیه و چین است؛ دو کشوری که متحد استراتژیک یکدیگرند و روابطشان در سالهای اخیر، بهتر از قبل شده. بی ترید، آمریکا و انگلیس و متحدان غربی شان، هر کاری بتوانند برای تضعیف روسیه انجام می دهند، چرا که قدرت گیری روسیه به معنای کاهش نفوذ و منافع آنها در بخشهایی از خاورمیانه، اروپای شرقی و حتی (با توجه به اتحاد ناگزیر چین و روسیه) در دریای چین و آبهای استراتژیک آسیای جنوب شرقی است و حتی می تواند بخشی از اعراب ثروتمند حاشیه خلیج فارس (نظیر عربستان سعودی) را که مدتهاست اعتماد زیادی به آمریکا ندارند به روسیه نزدیک کند.

ارتباط موضع ضد روسی لندن با جنگ سرد نوین

صحبتنها ترزا می مطمئنا با بیانیه مهم چند هفته پیش جیمز ماتیس وزیر دفاع آمریکا مبنی بر اعلام رسمی آغاز جنگ سرد نوین میان غرب و شرق بی ارتباط نیست و باید آن را در کانتکست سیاست نظامی جدید آمریکا علیه روسیه بررسی کرد؛ سیاستی که بر مبنای فشار به روسیه و چین تدوین شده و هدفش، هر چه ضعیفتر کردن این دو کشور به سود منافع مختلف آمریکا و متحدانش است.
در واقع، اعلام ماجرای مسمومیت جاسوس سابق دوجانبه روس از سوی نخست وزیر انگلیس با آن ادبیات تند و خشمگینانه ضد روسی، موضوع بی اهمیتی نیست و می تواند فصل تازه ای از عناد و تقابل را بین ابرقدرتهای غرب و شرق بگشاید. اما این درگیری ها که فعلا در بُعد دیپلماتیک جریان دارد، ممکن است به سرعت ابعاد نظامی به خود بگیرد و مشخصا در سوریه، که فعلا خط مقدم جبهه نبرد غیرمستقیم روسیه و آمریکا و متحدانش است، به رویارویی غیرمستقیم یا حتی شاید مستقیم نیروهای دو طرف بی انجامد. سناریوی احتمالی دیگر غرب برای کاستن از نفوذ و قدرت روسیه در منطقه، به راه انداختن جنگهایی جدید در خاورمیانه و مشخصا علیه برخی متحدان مسکو است...
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین