|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۱:۴۲
کد خبر: ۲۰۳۵۳۲
تاریخ انتشار: ۰۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۱
نقد دوم بنده به بي‌توجهي به مفهوم «اپتيمايزيشن» يا همان نقطه بهينه در نقد اجتماعی نزد سایر کارشناسان اجتماعی است. اين بي‌توجهي نزد دانش‌آموختگان علوم‌انساني و اجتماعي چشمگير است.
روزنامه شهروند در یادداشتی به قلم عباس عبدی نوشت:تا به ‌حال پيش نيامده كه يادداشتي را با پيشوند بنويسم؛ به ‌طور كلي از اين پيشوند و پسوندها خوشم نمي‌آيد، بلكه ناراحت هم مي‌شوم. اين روزها هر كسي زنگ مي‌زند و با خطاب قراردادن بنده به ‌عنوان دكتر عبدي حتما مي‌خواهد احترامي بگذارد و كارم شده اصلاح اين عنوان كه بنده دكتر نيستم! به ‌طور معمول هم طرف مقابل با عذرخواهي مي‌گويد ببخشيد آقاي دكتر! نمي‌دانستم! به نظر مي‌رسد كه استفاده از عناوين دكتر و مهندس بيش از آن‌كه نشانه‌اي از حرفه باشد، لقلقه زبان شده است و براي احترام به كار برده مي‌شود و شايد به همين دليل است كه دو رشته پزشكي و مهندسي از ابتدا با استقبال بيشتري مواجه شد‌ه‌اند؛ چون فارغ‌التحصيلان آن مي‌توانستند دو لقب دكتر و مهندس را با خود يدك بكشند! البته اين فقط يك دليل بود و دلايل مهمتري هم داشت و دارد. لقب و پيشوند مهندس را هم نمي‌پذيرم برايم بگويند، چون درست است كه بنده مدرك مهندسي دارم، ولي در حرفه مهندسي مشغول نيستم و از آن مهمتر اين‌كه مهندسان را نيز در بهترين حالت هنگامي بايد با اين عنوان خطاب كرد كه مشغول به حرفه خود هستند، والا دور هم و در كنار خانواده نشستن و يكديگر را با عنوان مهندس و دكتر خطاب‌كردن فقط در ميان جامعه‌اي رواج دارد كه اعتماد‌به‌نفس كافي در افرادش نيست. از اين مقدمه بگذرم كه هدف آن طرح این نكته بود كه خودمان را از پوسته‌هاي این‌گونه عناوين بيرون آوریم؛ پوسته‌اي كه متاسفانه گروه‌هاي ديگر جامعه را نيز اسير خود كرده و افراد جامعه را از محتوا خالي كرده و به جاي آن عناوين پرطمطراق جايگزين محتواها شده‌اند. بنده فارغ‌التحصيل رشته مهندسي هستم ولي حوزه فعاليت حرفه‌اي‌ام روزنامه‌نگاري و پژوهش جامعه‌شناسي است. از اين رو بي‌مناسبت نيست كه نگاهي به موضوع مهندسي بيندازم و مناسبت آن نيز ٥ اسفند است كه به نام روز مهندس معرفي شده است. واقعيت اين است كه دانشجویان رشته‌های مهندسی و نیز پزشکی در ايراني به علل گوناگون از دانش‌آموزان نخبه كشور هستند كه جذب این رشته‌ها شده‌اند. يك علت اين گرايش به مهندسي و پزشكي، تضمين شغلي و درآمدي به‌نسبت خوب آن بود؛ ضمن آن‌كه اعتبار اجتماعي نيز داشت. در مقابل این دو رشته، رشته‌های علوم‌انساني به حاشيه رفتند؛ بويژه نظام نادرست اين علوم آنها را ضعيف‌تر هم كرد. به نظر بنده كه تا حدودي با هر دو رشته آشنا هستم علوم اجتماعي در مقام نمره آوردن، به‌نسبت سهل و ساده مي‌آيند و به‌طور قطع با دانش مهندسي و از آن مهمتر پزشکی قابل مقايسه نيست ولي در مقام فهم و كاربرد، معتقدم كه علوم اجتماعي به‌نسبت سخت‌تر از علوم تجربی و دقيقه و مهندسي هستند. در نتیجه درس‌خواندن در رشته‌های اجتماعی بیش از آن‌که با فهمیدن و کاربردی‌کردن این علوم همراه شود با مدرک‌گرفتن مترادف و معادل شده است. از اين رو عرصه عمومي و مديريتي به تصرف مهندسان در آمده، هر چند در سال‌هاي اخير اين موضوع كمرنگ‌تر شده، ولي كماكان سنگيني امور به نفع فارغ‌التحصيلان مهندسي است. این وضع موجب شده که برخی از فارغ‌التحصيلان علوم اجتماعي این ایده را منتشر کنند كه مشکلات موجود از این‌جا ریشه گرفته که نگاه مهندسي بر اداره كشور غلبه كرده است. نگاهي كه به نسبت خشك و غيرمنعطف و اراده‌گرا است و به جامعه نيز مثل يك ماشين نگاه مي‌كند. نگاهي كه فن‌سالارانه است و براي ساختارها و كنش‌هاي انساني اهميت چنداني قايل نيست.

بنده با برخي از اين انتقادات موافق هستم ولي دو پاسخ و يا نقد جدي به آن دارم. نخست اين‌كه ديگران نمي‌توانند به مهندسان بگويند شما كنار برويد تا ما عهده‌دار امور شويم؛ چون راه را براي كسي باز نمي‌كنند و نبايد هم چنين كرد. بايد هر كس و هر گروهي راه خود را از طريق حضور مدني و ارتقاي كيفي خود در عرصه عمومی باز كند. نق‌زدن به مهندسان و پزشکان جز اتلاف وقت نتیجه دیگری ندارد. متاسفانه بايد گفت كه ادعاهاي گروه‌هاي ديگر آموزشي فقط در حد حرف است و تا رسيدن به نقطه‌اي كه داعيه‌هاي خود را محقق كنند، فاصله زیادی دارند؛ ولي جاي خوشبختي است كه بگويم، اين مسير در حال طي‌شدن است. متاسفانه سطح كيفي آموزش‌هاي مهندسي و پزشكي ايران با سطح آموزش علوم‌انساني و اجتماعي فاصله بزرگی دارد. بخشي از اين امر معلول توجه حكومت به دو رشته اول و بي‌توجهي يا حتي نفي آموزه‌هاي علوم‌اجتماعي و انساني از سوي صاحبان قدرت است و اين پديده جديدي نيست از همان آغاز به كار دانشگاه تهران وجود داشته است و به ‌طور طبيعي نمي‌توان انتظار داشت كه با اين وضع تغييري جدي در کاهش این فاصله رخ دهد.

نقد دوم بنده به بي‌توجهي به مفهوم «اپتيمايزيشن» يا همان نقطه بهينه در نقد اجتماعی نزد سایر کارشناسان اجتماعی است. اين بي‌توجهي نزد دانش‌آموختگان علوم‌انساني و اجتماعي چشمگير است. متاسفانه بسياري از آنان توجه نمي‌كنند كه بهينه‌سازي ركن اساسي در مديريت دنياي جديد است؛ دنيايي كه منابع آن محدود است و بايد منابع را در جايي هزينه كرد كه حداكثر بهره‌وري و سود را داشته باشد. اين مسأله براي رشته‌هاي مهندسي بسيار اساسي و مهم است. مهندسي نمي‌تواند بدون لحاظ‌كردن مفهوم بهينه‌سازي هيچ ايده‌اي را عملي كند. اگر لازم است كه مديران مهندسي ما از مشاوره‌هاي مهم جامعه‌شناسي و روانشناسي، اقتصاد و حقوق و سياست بهره‌مند شوند، مديراني با اين نوع آموزش‌ها نيز نيازمند فهم مهندسي و اصل مهم آن بهينه‌سازي هستند. اين مفهوم در نقدهاي جاري نيز بايد لحاظ شود. هر اقدام دولت را مي‌توان با ذكر چند ايراد تخطئه كرد، ايرادهايي كه قطعا وجود دارد ولي دولت‌ها بر اين اساس تصميم نمي‌گيرند، آنها مجبور به انتخاب هستند. هر راهی را علي‌رغم آشنايي با مشكلاتش انتخاب مي‌كنند چون گمان مي‌كنند اين انتخاب بهينه است. این بدان معنا نیست که تصمیمات آنان بهینه است که اگر بود وضع امروز ما فرق می‌کرد ولی باید با توجه به این اصل به نقد دیگران پرداخت. بنابراين دانش‌آموختگان غيرمهندسي بايد با اين نقطه قوت مهندسان نيز آشنا شوند و آن را دروني كنند و در نقدهاي خود منظور دارند. متاسفانه بسياري از تصميمات در ايران غيرمهندسي و غيربهينه است؛ دولت مهندسان سابق نمونه روشن اين انحراف بود.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین