کد خبر: ۲۰۲۸۶۷
تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۵
در هر صورت اميد به انديشه ديني و رهايي‌بخشي آن در كلام و فلسفه و فقه اسلامي بازتاب يافته بود. ولي اين فقط يك بخش ماجرا بود. وجه ديگر نيز حوزه‌هاي عدالت و اخلاق بود.
 روزنامه اعتماد در یادداشتی به قلم عباس عبدي نوشت:

رشد و ارتقاي جايگاه دين در جامعه ايران، طي 15 سال منتهي به انقلاب تحت تاثير چند عامل بود. عوامل برون‌ديني آن خارج از بحث اين يادداشت است ولي عوامل درون‌ديني آن را مي‌توان در چند عنوان خلاصه كرد. ارتقاي سطح انديشه ديني در «فلسفه» و «كلام» و خوش‌بيني به توانايي «فقه» در پاسخ به نيازهاي روز است. هرچند نمي‌توان يك بيت از يك شعر را مصداق كامل براي توصيف وضعيت فكري و فرهنگي يك دوره تاريخي دانست ولي اين بخش از سروده معروف سهراب سپهري را در اثبات اين برداشت نبايد ناديده گرفت كه:

«من قطاري ديدم فقه مي‌برد و چه سنگين مي‌رفت/ من قطاري ديدم كه سياست مي‌برد و چه خالي مي‌رفت».

در هر صورت اميد به انديشه ديني و رهايي‌بخشي آن در كلام و فلسفه و فقه اسلامي بازتاب يافته بود. ولي اين فقط يك بخش ماجرا بود. وجه ديگر نيز حوزه‌هاي عدالت و اخلاق بود. دين به مثابه چارچوبي كه تعيين‌كننده ارزش‌هاي اخلاقي و مهم‌تر از آن تجسم اين ارزش‌ها در مناديان و نمايندگان نهاد دين بود كه اطمينان‌خاطري را نسبت به صادقانه و عملي بودن اين ادعاها به وجود مي‌آورد. نه فقط در حوزه اخلاق، بلكه در حوزه عدالت به عنوان گوهر دست‌نيافتني جامعه ايراني در طول تاريخ پرفراز و نشيب خود نيز، روحانيون و مناديان دين پيشتاز بودند. زندگي عادي آنان و مبارزه در راه برقراري عدالت و پرداخت هزينه‌هاي سنگين در اين راه و از همه مهم‌تر وجود الگوهاي عيني از مصاديق عدالت در انديشه ديني كه در حكومت امام علي تجلي يافته بود، همگي موجب مي‌شد كه گرايش به اين روند شتابي بگيرد و حتي برخلاف تحليل‌هاي كلاسيك كه با رشد اقتصادي و اجتماعي در هر جامعه، عقب‌نشيني دين در آن جامعه، امري پذيرفته شده محسوب مي‌شد، در ايران به ويژه در 15 سال منتهي به انقلاب اين روند كاملا معكوس شد و  انقلابي رخ داد كه محتواي آن پيش از آن براساس هيچ تحليلي قابل پيش‌بيني نبود. در ميان انواع مولفه‌هاي ديني پيش‌گفته، مناسك نقش حاشيه‌اي داشت. مناسك ديني در خدمت كلام، فلسفه و اخلاق و عدالت ديني قرار داشت و ذاتا زمينه‌اي را براي جذب افراد به دين فراهم نمي‌كرد ولي كساني كه براساس معيارهاي فكري و عملي و ارزش‌هاي انساني به دين و اسلام گرايش مي‌يافتند، مناسك را هم در خدمت آن در‌مي‌آوردند و مناسك هيچ اعتبار مستقلي نداشت. حداقل در رشد گرايش به دين فاقد اثر مستقيم بود. پس از انقلاب و تاكنون اين وضعيت تغيير اساسي كرده است. پيش از انقلاب فلسفه و كلام اسلامي و ديني در رقابت با ماركسيسم بود، از اين نظر خطر چنداني آن را تهديد نمي‌كرد، به ويژه كه بن‌مايه جامعه ايران بود، ديني و ماركسيسم ضد‌دين شناخته مي‌شد. ولي پس از انقلاب و به ويژه در سه دهه اخير رقيب اصلي كه وارد ميدان شده؛ انديشه‌هاي ليبرال و شاخه‌هاي آن و گرايش‌هاي مدرن است كه رقابت با آنها اگر ممكن نباشد، بسيار سخت است.

ولي مهم‌ترين عاملي كه موجب ضعف مولفه فلسفي و كلامي به دين شد، پيوستگي و در‌هم‌تنيدگي آن با قدرت شد. در نتيجه ذات فلسفه و كلام كه شامل منطق و گزاره‌هاي نظري و انسجام آن است و پذيرش هر ديدگاه فلسفي و كلامي براساس قوت منطق آن است، پس از انقلاب و به مرور زمان منطق آن با قدرت و ذات آن در هم تنيده شد و خلوص منطق فلسفي و كلامي از ميان رفت و همين نقطه آغاز سقوط اثرگذاري اين مولفه شد. ولي ضربه اصلي را انديشه ديني پس از انقلاب در حوزه اخلاق و عدالت متحمل شد. درباره عدالت، رهبري نظام نيز به صراحت اعلام كردند كه نظام در اين زمينه در مقايسه با موارد ديگر عقب مانده است. مصداق روشن آن در مساله فقر و نابرابري و نيز فساد بازتاب يافته است و پس از گذشته چهل سال ديگر اميد چنداني به بهبود اين مولفه در آينده نزديك نمي‌رود. ولي شايد ضربه‌اي كه در حوزه اخلاق وارد شد حتي سنگين‌تر از ناتواني در برقراري عدالت بود. اكنون ظرفيت‌هاي اخلاقي براي جذب مردم به دين به‌شدت مستهلك شده است. ممزوج شدن روحانيت و قدرت سياسي موجب شد كه به ناچار، اخلاق نقش حاشيه‌اي پيدا كند و در سايه الزامات قدرت و سياست محو شود. فقه نيز در عمل دچار مشكلات خود شده است. فقه كه پيش از اين عموما به امور فردي و روابط محدود مربوط مي‌شد با شكل‌گيري حكومت، ابواب جديدي جلويش باز شد كه نتوانست نيازهاي روز را پاسخ دهد و در موارد گوناگوني چون نظام بانكي، قانون مجازات، حقوق خانواده و زن و كودك و بسياري از مسائل حقوق عمومي دچار ناكارآمدي شده است و انتظارات آن قطار سنگين سهراب سپهري برآورده نشده است و جايش را قطار خالي سياست گرفته است. بنابراين پرسش اين است كه تبليغ دين اكنون بر كدام محور استوار است؟ پاسخ اين است كه مهم‌ترين ركن تبليغي دين مناسك شده است. اين را در برنامه‌هاي صداوسيما، در تبليغات و سياستگذاري عمومي، در فضاي كلي مي‌توان مشاهده كرد كه مناسك و برگزاري هرچه باشكوه‌تر و بزرگ‌تر آن هدف اصلي مبلغان ديني است. ولي مشكل از اينجا آغاز مي‌شود كه پرچمداران اصلي مناسك ديني، روحانيون تراز اول و حتي دوم و سوم نيستند، بلكه مداحان و روحانيون نزديك به اين صنف وظيفه اصلي تبليغ مناسك را عهده‌دار هستند و ساير علما در خدمت اين صنف هستند. ويژگي مناسك اين است كه الزامات رفتار جمعي و كارناوالي تعيين‌كننده محتواي نهايي و شكل آن خواهد شد و ربطي به انديشه ديني ندارد. ضمن آنكه رفتار ديني را به سطح و ظاهر تقليل مي‌دهد و فرم را بر محتوا غالب مي‌كند. دينِ مناسكي در دنياي جديد به‌شدت ظرفيت كارناوالي شدن دارد.

مرز ميان مناسك ديني با ساير برنامه‌هاي مشابه از ميان مي‌رود. به همين علت است كه مي‌بينيم سبك موسيقي اين مناسك به‌شدت متاثر از سبك‌هاي جديد موسيقي شده است يا حتي شكل و شمايل رفتاري آن با مراسم محلي و سنتي و حتي جديد تشابه پيدا كرده است. مشكل اين است كه دين مناسكي به‌شدت گرايش به فربه شدن دارد و چون دين فقهي، كلامي، فلسفي و اخلاقي تضعيف شده‌اند يا در حال تضعيف بيشتر هستند، براي چاره‌جويي به دين مناسكي متوسل مي‌شوند. ولي دين مناسكي، چون مخلوق فرانكنشتاين عمل مي‌كند. سازندگان و خالقان خود را نيز مقهور و تابع قدرت خود خواهد كرد.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین