کد خبر: ۱۹۳۰۵۳
تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۲
بهترين خدمت اصلاح‌طلبان با سابقه به مردم و ميهن آن است كه تجربيات خود را در اختيار نسل جوان قرار دهند و به آنان ياري رسانند كه با استفاده از اين تجربيات خطاهاي آنان را تكرار نكنند و از دستاوردهاي نسل انقلاب به بهترين نحو استفاده كنند.

اين روزها بازار نقد و حمايت از روحاني داغ‌تر از هميشه است. موج واكنش‌هاي كاربران در شبكه‌هاي اجتماعي هم انتقاد از دولت را باب كرده و هم حاميان روحاني طي استدلال‌هايي كه مطرح كرده‌اند، عبور از روحاني را خطرناك قلمداد كرده‌اند. آنچه اهميت دارد اين است كه منتقدان امروزي كساني هستند كه شش ماه قبل به روحاني راي دادند تا رييس‌جمهور ٢٤ ميليوني دوازدهمين دوره انتخابات باشد. بخشي از اين فضاي يأس البته ناشي از عملكرد روحاني در انتخاب كابينه و بودجه‌اي است كه به مجلس ارايه كرده است. با اين‌حال جريان اصلاحات هنوز سنگر حمايت از روحاني را حفظ كرده و تلاش مي‌كند تا اين چرايي را روشن كند. مصطفي تاجزاده، فعال سياسي اصلاح‌طلب معتقد است كه به هر رو ما به روحاني راي داديم؛ از او حمايت و موانع راهش را افشا مي‌كنيم و در مواردي كه خدايي نكرده قصور مي‌شود، با انتقادات خويش دولت را به مسير ملت راهنمايي مي‌كنيم. او همچنين معتقد است كه «مهم‌ترين راه اثرگذاري بر قدرت، گفتمان‌سازي و بسيج افكار عمومي است. امروز نقش اصلاح‌طلباني كه مسووليت‌هاي اجرايي و حكومتي ندارند، بر قدرت كمتر از اصلاح‌طلبان درون حكومت نيست به ويژه آنجا كه اكثريت قاطع آنان از يك طرح و برنامه پيروي و خواست واحدي مطرح مي‌كنند. در اين حالت كمتر نيرويي توان مقاومت در برابر خواسته‌هاي ايشان را دارد.»

پيشبرد پروژه اصلاحي را در شرايط كنوني چطور مي‌بينيد؟

پيشبرد اصلاحات به چند عامل بستگي دارد. اول آمادگي مردم به اين معنا كه چند درصد از آنان از آرمان‌هاي اصلاح‌طلبانه حمايت مي‌كنند؛ چقدر متشكل هستند و چه ميزان آمادگي دارند كه در جهت تحقق اين آرمان‌ها تلاش كنند. هر اندازه كه مردم آگاه‌تر، سامان‌يافته‌تر و آماده‌تر باشند، به همان مقدار تحقق اهداف اصلاحي بيشتر مي‌شود. دوم آنكه رقيب و نيز مخالفان اصلاحات در چه وضعيتي قرار دارند. هر قدر متشتت‌تر و به خود بيشتر مشغول باشند و ضديت‌شان با اصلاحات استراتژيك نباشد - به اين معنا كه پيروزي آن را مرگ و نابودي خود نبينند- و اصلاح‌طلبان را رقيبي ببينند كه داراي حرف و منطق خاص خود است. در اين صورت امكان سرعت‌گيري حركت اصلاحي بيشتر مي‌شود. هر ميزان كه مخالفان اصلاحات سازمان‌يافته‌تر و مصمم‌تر باشند، همان قدر كار براي پيشبرد پروژه اصلاحات دشوار مي‌شود.

سه عنصر كميت، سازمان‌يافتگي و كيفيت (انگيزه) در طرفداران اصلاحات و مخالفان آنها نقش جدي در تند و كند شدن حركت اصلاحي دارد.

سوم نقش اوضاع منطقه‌اي و بين‌المللي است. هر ميزان جنگ طلبان در اطراف ما بيشتر به قدرت برسند و يا در عرصه بين‌المللي دست بالا را پيدا كنند، پروژه اصلاحي به صورت بالقوه با مشكلات بيشتري مواجه مي‌شود. ترامپ در مقايسه با اوباما يا پادشاه و وليعهد جديد عربستان در قياس با سلف خود چنين حكمي دارد. به عكس هر قدر كه صلح‌طلبان در دنيا قدرت بيشتري بگيرند، به همان ميزان امكان سرعت گرفتن اصلاحات در ايران بيشتر مي‌شود.

عامل چهارم به سيدمحمد خاتمي برمي‌گردد كه چقدر با برنامه، مصم و مرتبط با كادرهاي اصلاحات و نياز ميليون‌ها ايراني طرفدار اين انديشه گام بر مي‌دارد. هر قدر او با برنامه‌تر، متشكل‌تر و مصمم‌تر حركت كند، به همان اندازه احتمال پيروزي اصلاحات بالا مي‌رود. سيد محمد خاتمي بتواند شرايط را دقيق و جامع تحليل كند و بداند كه در مكان و زمان خاص وقت طرح مطالبات جديد است يا سكوت در برابر برخي از آنان و به خواسته‌هاي حداقلي اكتفا كردن؛ وقت ائتلاف است يا اعلام اصلاحات به عنوان تنها راه‌حل كشور و اينكه اتحاد و ائتلاف با ديگران ذيل اين برنامه معنا مي‌يابد.

جريان اصلاحات بعد از محدوديت‌ها و ممنوعيت‌هايي كه متحمل شد عملا نتوانست بخشي از فعالان سياسي خود را وارد عرصه قدرت كند. همين امر هم باعث شد نيروهاي كم‌تر سابقه داري پا به ميدان نهادهاي انتخابي بگذارند و طبقه جديدي در جريان اصلاحات شكل بگيرد. مهم‌ترين ويژگي‌هاي اين طبقه جديد شكل گرفته در جريان اصلاحات چيست؟ آيا اين طبقه جديد قابليت پيگيري مطالبات اصلاح‌طلبانه را داشته است؟

محدوديت‌هايي كه براي كادرهاي قديمي اصلاحات ايجاد شده است، حاوي دو فرصت بزرگ و يك تهديد است.

فرصت اول اين است كه برخلاف دوره اصلاحات به آنان اين امكان را داده است كه بتوانند خارج از حكومت و در متن جامعه به فعاليت‌هاي سياسي و فكري و اجتماعي خود بپردازند و اجازه ندهند ارتباط‌شان با مردم قطع شود. حضور آنان در جامعه هم به تقويت نهادهاي مدني و قدرتمندي و سازمان‌يابي جامعه مدني مي‌انجامد. اين مشكلي است كه ما در دوره اصلاحات از آن رنج برديم زيرا همه يا اكثريت قريب به اتفاق كادرهاي اصلاحي به درون حكومت رفتند و پست گرفتند و عملا امكان تعامل فعال و دوسويه با جامعه مدني را از دست دادند. فرصت دوم اين است كه اصلاحات مي‌تواند پوست بيندازد هرچند به اجبار اما اجازه داده تا كادرهايي از نسل جديد سر بركشند و درون نهادهاي قدرت جا بگيرند و به اين ترتيب گسست نسلي كه مشكل بزرگ ايران است، در عرصه سياسي به حداقل خود برسد. ضمن اينكه وجود آنان در جامعه مدني اين امكان را فراهم كرده است كه بتوانند مشاوران خوبي براي نسل جوان خود باشند و تجربيات‌شان صرفا با كتاب و پس از مرگ‌شان در دسترس وارثان آنان قرار نگيرد.

اما تهديدي كه وجود دارد آن است كه كساني كه به تازگي توانسته‌اند در مصدر قدرت قرار بگيرند به دليل جاذبه‌هاي قدرت از يك سو و فساد گسترده و سيستماتيك كنوني از سوي ديگر نتوانند آنچنان كه بايد و شايد پاسخگوي رفع مشكلات مردم باشند و در عمل بخش‌هايي از شهروندان را مايوس و دلسرد كنند.

طبقه جديد شكل گرفته در جريان اصلاحات چقدر به لحاظ ارگانيك ارتباط خود را با بدنه سابقه‌دار‌تر جريان اصلاحات حفظ كرده است؟

ارتباط اصلاح‌طلبان با هم در مجموع خوب بوده است و به جرات مي‌توان گفت در ۱۱۱ سالي كه از مشروطه مي‌گذرد، چنين انسجامي با همه ضعف‌هايي كه مي‌دانيد، در يك جريان سياسي وجود نداشته است يا از ابتدا شكل نگرفته يا اگر هم شكل گرفته، پس از مدت كوتاهي از هم گسسته است. حتي ائتلاف ما با اعتداليون نيز در تاريخ معاصر بي‌سابقه است. تداوم آن نيز نشان مي‌دهد كه ما به تدريج از مرحله احساسي و نوجواني گام به مرحله پختگي و عقل گرايي گذاشته‌ايم.

آيا براي حفظ اين ارتباط ارگانيك با اصلاح‌طلبان سابقه‌دارتر تشكيلات جبهه‌اي اصلاح‌طلبان به نام شوراي عالي سياستگذاري مناسب است؟

اگر تنها شوراي عالي سياستگذاري اصلاح‌طلبان را داشتيم، بدون شك پاسخگوي نيازهاي ما نبود اما خوشبختانه تكيه‌گاه اصلي نيروهاي اصلاح‌طلب از يك سو بر احزاب شناخته‌شده‌اي است كه بعضا دو، سه دهه سابقه فعاليت سراسري دارند. از سوي ديگر بر رهبري فردي تكيه دارد كه با وجود انتقادهاي گاه متعارضي كه متوجه او مي‌شود اما محوريتش توسط قريب به اتفاق اصلاح‌طلبان و نيز ميليون‌ها ايراني دل سپرده به اصلاحات پذيرفته شده است. اين دو عنصر يعني تشكل‌هاي باسابقه و بزرگان محبوب راه بر حفظ پيوند اصلاح‌طلبان و تداوم اصلاحات هموار مي‌كند. شوراي عالي سياستگذاري نيز با اصلاحاتي كه بايد در آن صورت گيرد، در چنين بستري مي‌تواند به نيازهاي اين مرحله از حركت اصلاحي در اغلب نقاط ميهن پاسخ دهد.

اصلاح‌طلباني كه بيرون از دايره قدرت مانده‌اند، چطور مي‌توانند بر قدرت اثربگذارند؟ از آنجايي كه اين تاثيرگذاري نمي‌تواند مستقيم باشد، راه‌هاي اثرگذاري غيرمستقيم بر قدرت چه مي‌تواند باشد؟

مهم‌ترين راه اثرگذاري بر قدرت گفتمان‌سازي و بسيج افكار عمومي است. امروز نقش اصلاح‌طلباني كه مسووليت‌هاي اجرايي و حكومتي ندارند، بر قدرت كمتر از اصلاح‌طلبان درون حكومت نيست. به ويژه آنجا كه اكثريت قاطع آنان از يك طرح و برنامه پيروي و خواست واحدي مطرح مي‌كنند. در اين حالت كمتر نيرويي توان مقاومت در برابر خواسته‌هاي ايشان را دارد. ما نبايد لنيني به جامعه و حكومت نگاه و تصور كنيم تنها راه تاثيرگذاري بر قدرت اين است كه خود ما بايد حكومت و سمت‌هاي دولتي را در دست بگيريم. اين توصيه مختص ايران نيست. در عراق آيت‌الله سيستاني هيچ مسووليتي ندارد ولي هيچ سياستمداري به اندازه او در عرصه قدرت تاثيرگذار نيست. به‌گونه‌اي كه مي‌توان گفت هيچ حادثه مهم و ملي در عراق نمي‌تواند رقم بخورد، مگر اينكه آيت‌الله سيستاني با آن موافق باشد.

آيا سازمان‌يابي تشكيلاتي اصلاح‌طلبان و كادرسازي در قالب احزاب يا به ديگر روش‌ها بايد توسط اصلاح‌طلبان سابقه‌دار‌تر پيگيري شود؟

بهترين خدمت اصلاح‌طلبان با سابقه به مردم و ميهن آن است كه تجربيات خود را در اختيار نسل جوان قرار دهند و به آنان ياري رسانند كه با استفاده از اين تجربيات خطاهاي آنان را تكرار نكنند و از دستاوردهاي نسل انقلاب به بهترين نحو استفاده كنند.

نو شدن و عصري شدن جريان اصلاحات چقدر دغدغه فعالان اين جريان است؟آيا براي اينكه مطابق با واقعيت‌هاي روز حركت اين جريان پيش‌بيني شود، نياز به سازوكار مدوني مي‌بينيد؟

هرقدر جامعه پوياتر باشد، هر نيروي فعال در آن جامعه مجبور است كه چه بخواهد و چه نخواهد خود را با تحولات و مطالبات مردم هماهنگ كند. در غير اين صورت حذف مي‌شود و سرمايه اجتماعي خود را از دست مي‌دهد. بنابراين جامعه زنده امروز ما نه تنها اصلاح‌طلبان را حتي اگر نخواهند به فكر باشند، به فكر نوسازي فرو مي‌برد، بلكه حتي سنتي‌ترين و محافظه‌كارترين افراد و احزاب رقيب اصلاح‌طلبان، از اصولگرا و جبهه پايداري تا احمدي‌نژادي‌ها را مجبور مي‌كند كه خود را با تحولات و اين جامعه زنده سازگار و هماهنگ كنند.

آيا گفتمان جريان اصلاحات در طول اين سال‌ها واكنشي بوده است؟ اگر نبوده رفتارهاي اخير جريان اصلاحات را مبتني بر تاكتيك مي‌دانيد؟

جريان اصلاحات مانند هر جريان زنده ديگري هم از امتياز ابداع، ابتكار و خودجوش بودن بهره‌مند است و هم بخش قابل توجهي از رفتار و گفتارش در عكس‌العمل به پيرامون خود شكل مي‌گيرد. بنابراين ما در بسياري از موارد در واكنش به آنچه در جامعه مي‌گذرد و رقيب انجام مي‌دهد و در سطح منطقه و جهان جريان دارد، عكس العمل نشان مي‌دهيم. اما همه اصلاحات را نمي‌توان به اين واكنش‌ها تقليل داد. كما اينكه وقتي از جامعه سوال شود كه اصلاحات چه جرياني است، تصور مي‌كنم ملاك‌ها و معيارهايي را به عنوان اصلاحات معرفي كنند، نه اينكه اينان ضد اصولگراها هستند.

براي مثال مي‌گويند اصلاح‌طلبان موافق گسترش تعامل با جهانند؛ از جنگ مي‌پرهيزند؛ طرفدار صلح و همزيستي مسالمت‌آميز با همسايگانند؛ به دنبال لغو تحريم‌ها بوده و در پي توسعه صادرات و بهره مندي از سرمايه‌گذاري و انديشه و تجربه و مديريت خارجي‌ها هستند. در داخل نيز اصلاح‌طلبان در عرصه فرهنگي مخالف بگير و ببندند و بر مصونيت فرهنگي تكيه دارند، نه بر ايجاد محدوديت بيشتر. بر انتخابات آزاد تاكيد دارند. آرمان‌شان ايران براي همه ايرانيان است. معتقدند آنچه بايد مبناي عمل اجتماعي و سياسي قرار گيرد، قانون است و التزام به آن و نه اعتقادات افراد. آنان به استقلال حوزه و دانشگاه باور دارند و بر پرهيز از شكاف‌هاي اقتصادي و نابرابري و تبعيض و فساد كه كيان جامعه ما را به مخاطره افكنده است، پافشاري مي‌كنند .

آيا مجلس شوراي اسلامي توانسته بدنه اجتماعي را در مسائلي مثل راي اعتماد به وزرا يا ديگر انتخاب‌هايش همراه و توجيه كند؟

مردم بيش از آنكه براي‌شان مهم باشد كه چه كساني وزير و وكيل مي‌شوند، اين موضوع اهميت دارد، كه كارنامه و عملكرد آنان چيست. به ميزاني كه منتخبانشان بيشتر بتوانند خدمت كنند و كارهاي خود را به استحضار عموم برسانند، به همان ميزان مردم از آنان پشتيباني خواهند كرد. در پايان دوره چهار ساله مجلس و دولت مردم با راي خود نشان مي‌دهند كه چقدر از آنان راضي بوده‌اند و چقدر ناراضي. تصور من اين است كه از اين نظر فاصله نگران‌كننده‌اي ايجاد نشده است. اگرچه به دليل مشكلات جامعه و چشم‌انداز نه چندان روشني كه در عرصه اقتصادي وجود دارد، مردم و حتي طرفداران اصلاحات نگراني‌هاي جدي دارند. به همين دليل دولت و مجلس بايد بر تلاش‌هاي خود بيفزايند.

آيا نقدي به عملكرد اصلاح‌طلبان درون قدرت داريد؟

به اصلاح‌طلبان در درون قدرت و حتي در بيرون قدرت، به خصوص در مساله مبارزه با فساد نقد دارم. اصلاحات بايد پرچمدار مبارزه با فساد باشد و اجازه ندهد كه نه اصلاح‌طلبان و نه موتلفان و نه مخالفانش از موقعيت خود و از بيت المال به نفع خويش سوءاستفاده كنند. ما در اين زمينه كم كار كرده‌ايم و اين انتقاد به ما وارد است.

از سوي ديگر در جهت مبارزه با فقر و كاهش شكاف‌هاي طبقاتي كه روز به روز بيشتر و نگران‌كننده‌تر مي‌شود، عكس العمل ما چندان قاطع و روشن نبوده است. اگر حمايت اين ملت را مي‌خواهيم بايد در اين زمينه تلاش بسيار بيشتري انجام دهيم. اين دو عنصر به علاوه دفاع قاطع از شهرونداني كه به نوعي به حقوق‌شان تجاوز مي‌شود، مي‌تواند اصلاحات را تا مدت‌ها بيمه كند.

آيا اصلاح‌طلبان از حمايت روحاني پشيمان هستند؟ براي اينكه پشيماني از راي به روحاني گريبان جامعه را نگيرد، اصلاح‌طلبان چه كاري بايد انجام دهند؟

من به دولت آقاي روحاني انتقادهاي جدي دارم اما هرگز از راي دادن به او پشيمان نيستم. اگر همين امروز هم راي‌گيري شود، در انتخاباتي كه نظارت استصوابي در آن قدرت انتخاب محدودي به شهروندان مي‌دهد، بدون ترديد بار ديگر به آقاي روحاني راي مي‌دهم. راي مي‌دهم تا فضا بازتر شود و همه ايرانيان بتوانند از دولت و غيردولت انتقاد كنند. فضاي انتقادي امروز را با دوره احمدي‌نژاد مقايسه كنيد كه كمترين انتقادها با شديدترين مجازات‌ها مواجه مي‌شد. كما اينكه امروز هم اگر يك دهم انتقادهاي امثال احمدي‌نژاد به نهادهاي انتصابي توسط اصلاح‌طلبان بشود، به‌شدت مجازات مي‌شوند. به هر رو ما به روحاني راي داديم؛ از او حمايت مي‌كنيم؛ موانع راهش را افشا مي‌كنيم و در مواردي كه خدايي نكرده قصور مي‌شود، با انتقادات خويش دولت را به مسير ملت راهنمايي مي‌كنيم.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین