کد خبر: ۱۹۲۵۶
تاریخ انتشار: ۰۴ تير ۱۳۹۳ - ۱۷:۲۶
تضادها و تناقضات سیاست های فرهنگی دیر یا زود اثرات منفی خود را نشان می دهد. در چنین وضعی چوب سیاست ها خورده می شود ولی نان آنها نه!
قضیه از این قرار است که ورزش قهرمانی به دلایل متعددی اهمیت زیادی پیدا کرده است. پدیده یی که در دهه اول انقلاب واجد اهمیتی نبود، به همین دلیل هم در سیاست های دولت در آن دوره هیچ جایگاه برجسته یی نداشت.

دو بار المپیک های امریکا و شوروی را تحریم کردیم، هیچ کس غصه اش را نخورد. هیچگاه خبرهای ورزشی مربوط به ایران (چه رسد مربوط به جهان) در صفحه اول مطبوعات نمی آمد. روزنامه جمهوری اسلامی که در پی طرح امور جدی تر از زندگی بود، بخش خبر ورزشی نداشت. برخی روزنامه ها هم که صفحات ورزشی داشتند، غلظت دینی این صفحات کم از صفحات مذهبی روزنامه نبود!

ابتدا و کم کم ورزش همگانی در دستور کار قرار گرفت. دلیلش هم این بود که وضع اقتصادی خوب شد، خورد و خوراک بیشتر و تحرک کمتر شده بود. مردم چاق و چاق تر شدند، کمی هم استرس بیشتر شد، به ویژه در هوایی که هر روز آلوده تر می شد. در نتیجه ورزش همگانی داروی این درد تشخیص داده شد. ولی این مرحله دیری نپایید و خیلی سریع و با سرعت ورزش قهرمانی (و حتی بوکس که ورزشی غیر شرعی تلقی می شد با شفاعت آقای ناطق نوری نماینده مجلس غسل تعمید داده شد) و فوتبال که نوع محبوبش بود در بورس قرار گرفت. یکی از ریشه هایش وجود انتخابات در کشور بود!

لابد می پرسید چطور؟ در انتخابات مجلس چهارم بود که رقابت گروه ها تا حدی جدی شد، به یک باره دیدیم که تعدادی از ورزشکاران و فوتبالیست های شناخته شده، حامی لیست جناح راست شده اند! خیلی عجیب بود که اصولگراهای بعدی برای رای‌آوری دست به دامن ورزشکاران شوند! این آغاز ماجرا بود که بعدها تکرار شد.

چند مدال و مقام جهانی و نیز صعود به جام جهانی به دهان سیاست خیلی مزه کرد و دولتی ها دیدند که چرا میوه چین این وضع نباشند. از این مرحله به بعد است که پس از هر پیروزی پیام های تبریک، چپ و راست از سوی مسوولان کشور صادر می شد. ورزشکاران هم با زیرکی تمام متوجه قضایا بودند و معمولا همیشه پیروزی های خود را مرهون ارزش های مذهبی معرفی می کردند و حتی جلسات روضه خوانی می گذاشتند، سخنی نبود که بگویند و چند جمله یی که باب طبع مقامات باشد در میانش نگویند و اینچنین شد که ورزش قهرمانی نه تنها جا افتاد بلکه از یک سو بخش مهمی از منابع کشور را به خود اختصاص داد و از سوی دیگر بخش مهمی از این منابع به جیب بازیکنان رفت و بیشترشان پورشه سوار شدند و غیره: که خود حدس بزنید. صدا و سیما نیز از این خوان یغما بی نصیب نماند و از طریق جلب مخاطب و آگهی، چاله چوله های مالی و پرنشدنی خود را تا حدی ترمیم کرد.

کم کم اوضاع عوض شد: تا پیش از این ورزشکاران در پی مقامات و ارزش های رسمی بودند ولی پس از جا افتادن، از هر نظر مقامات در پی آنها روان شدند. این فرآیند دلایل اجتماعی خاص خود را داشت که جای بحث آن اینجا نیست. ولی در این میان یک جای کار نقض داشت و به آن تن نمی دادند و آن قضیه حضور بانوان بود. قضیه یی که در جریان آموزش متوسطه و عالی هم اثرات خود را در شکل پیشگامی دختران گذاشته و موجب نگرانی برخی شده بود. ابتدا در برابر این حضور مقاومت شد ولی کم کم ورزش بانوان هم به رسمیت شناخته شد. ولی این شناخت دوگانه بود، به طوری که در ایران مردان ایرانی نمی توانستند به دیدن مسابقات زنان ایرانی بروند ولی در مسابقات جهانی، زنان ایرانی در حضور مردان سایر کشورها مسابقه می دادند!! و یکی دیگر از مظاهر این تناقضات ممانعت از حضور بانوان در ورزشگاه هاست. واقعیت این است که ممانعت از این حضور هیچ مبنای حقوقی ندارد. اینکه یکی از بانوان مجلس گفته: «کار زن شوهرداری است نه والیبال دیدن» صرفا یک عقیده است، چرا که بر همین اساس می توانیم بگوییم «کار مرد نیز همسرداری و رسیدن به امور خانه است نه والیبال دیدن». با این اظهارات نمی توان یک جماعتی را از یک حق محروم کرد.

اگر نیک بنگریم همان طور که گردش و پارک رفتن زن و مرد نمی شناسد، ورزشگاه رفتن هم نمی تواند موجب تمایز شود. اینکه دیه نیست. در دیه هم زنان حداقل نصف مردان می گیرند، حداقل می توان در ورزشگاه ها هم همین نسبت را رعایت کرد! یا حداقل اینکه از هر سه مسابقه والیبال یکی را به زنان اختصاص داد! با این حال اجازه دهید که بگوییم مشکل کجاست. مشکل نه قانون است و نه حتی مسائل اخلاقی و رفتاری، چرا که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان حضور بانوان به اصلاح جو ورزشگاه ها منجر می شود. ولی به نظر می رسد که مساله به نوعی لجبازی تبدیل شده است. از یک سو برخی از فمینیست ها ظاهرا در پی مطالبه و تحقق این درخواست هستند. کسانی که وجه غالب خانم های ایرانی هم نیستند. آنان برای اثبات و پیشبرد مبارزه خود فرصت مناسبی را از طریق تاکید بر این خواست معقول پیدا کرده اند، چه بسا علاقه یی هم به تحقق آن ندارند چون ابزاری مهم را برای انتقاد از وضع موجود از دست می دهند و از طرف دیگر مخالفان حضور بانوان در ورزشگاه ها هستند که گمان می کنند عقب نشینی در این باره یک شکست تلقی می شود در حالی که اصولا متوجه تبعات منفی آن در ذهنیت زن و حتی بسیاری از مردان ایرانی نیستند. زنی که حتی اگر هم نخواهد به ورزشگاه برود، دوست ندارد این نرفتن به دلیل منع، بلکه باید به اختیار خودش باشد. اتفاقا این منع باعث می شود که حرص و ولع برای رفتن بیشتر هم بشود. شاید اگر منعی وجود نداشت اصولا مساله یی هم مطرح نمی شد.

از سوی دیگر مخالفان رفتن بانوان به ورزشگاه باید تبعات ناشی از اقدامات نهادهای بین المللی را هم پذیرا باشند. واکنش در برابر این وضع از دو حال خارج نیست. یا این تصمیم لغو می شود که در این صورت نوعی شکست برای مخالفان حضور بانوان در ورزشگاه ها محسوب می شود یا اصرار به تداوم این سیاست می شود که جز ناراحتی داخلی و نیز تبعات بین المللی چیز دیگری همراه ندارد و اگرچه در ابتدا قصد داشتیم با تکیه بر ورزش قهرمانی جایگاه مناسبی پیدا کنیم، اکنون آن را به پاشنه آشیل این جایگاه تبدیل کرده ایم. لذا پیشنهاد می شود که کمیته یی فرا قوه‌ای به این مساله رسیدگی کند و حتی اگر به این نتیجه هم رسید که زنان در ورزشگاه حاضر نشوند اول اینکه آن را قانونی کند تا سلیقه یی نباشد و دوم اینکه دلایل و مستندات این تصمیم برای بحث در اختیار عموم قرار داده شود. این وضع زیبنده نیست که بانوان خارجی بتوانند در ورزشگاه های ایران حاضر شوند اما زنان ایرانی از این حق محروم باشند.

منبع:روزنامه اعتماد
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین