|
|
امروز: سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ۰۱:۴۰
کد خبر: ۱۹۱۹۴۳
تاریخ انتشار: ۲۱ آذر ۱۳۹۶ - ۱۶:۳۶
خاورمیانه با سلسله تحولاتی روبرو است که نشان می دهد در آینده نزدیک شاهد ثبات و بالانس قدرت در آن نخواهیم بود. مجموعه تحولات بهم پیوسته و مداوم باعث زایش بحران های جدید و شکل گرفتن خطوط جدید قدرت در سایه معادلات جدید است.
 خاورمیانه با سلسله تحولاتی روبرو است که نشان می دهد در آینده نزدیک شاهد ثبات و بالانس قدرت در آن نخواهیم بود. مجموعه تحولات بهم پیوسته و مداوم باعث زایش بحران های جدید و شکل گرفتن خطوط جدید قدرت در سایه معادلات جدید است.

به نظر می رسد یک طرف همه این تحولات از یمن و لبنان گرفته تا منطقه اشغالی فلسطین، بازیگر ثروتمند سعودی است که تلاش دارد به تغییر وضع موجود دست زند. سوال اینجا است که دلیل تحولات اخیر چیست؟ مسائل را باید از درون عربستان و با متغیر تحولات درونی دنبال کرد یا معدلات پساداعش این فضا را شکل داده است. در این باره با سید محمد حسینی سفیر سابق ایران در عربستان در کافه خبر خبرآنلاین گفت و گو کرده ایم که از نظر می گذرانید.

در ابتدا بفرمایید ارزیابی شما از سلسله تحولات اخیر منطقه خاورمیانه چگونه است؟ به نظر میرسد یک طرف همه این تحولات عربستان است. دلیل تحرکات اخیر عربستان را چگونه باید تحلیل کنیم؟ همه چیز به اصلاحات درونی آن بر می گردد یا ریشه در تحولات منطقه ای دارد؟ روند تنش بین ایران و عربستان شدیدتر خواهد شد؟

تحولاتی که امروز در صحنه منطقه ای شاهد آن هستیم بخشی از قله ی یخی رقابت های ژئوپلتیکی قدرتهای منطقه ای و بین المللی است. ایران و عربستان از قبل از انقلاب تاکنون به عنوان دو قدرت بزرگ و بازیگر مهم منطقه ای، در حال رقابت و در پی ایفای نقش بوده اند که گاهی در قالب همکاری و در چهارچوب دکترین دو ستونه نیکسون قبل از انقلاب نمود داشت و بعد از انقلاب رقابتی توأم با تنش ایجاد می شود اما واقعیت این است که این تنش الان به اوج خود رسیده است.
از سال 2003 به بعد معادلات و توازن منطقه ای به هم خورد، تا 2003 هم ایران و هم عربستان در منطقه ی پرمناقشه ی خاورمیانه، به لحاظ ژئوپلتیک هرکدام حوزه نفوذ خودشان را داشتند. سال 2003 بزرگترین دشمن ایران یعنی صدام، به وسیله ی آمریکایی ها ساقط شد، هر چند صدام برای عربستان هم خطر بود اما روندها نشان داد که بودن صدام در مجموع به نفع عربستان بوده است. چون یکی از کارکردهای عراقِ تحت حاکمیت صدام در واقع بالانس کردن قدرت ایران بود. با رفتن صدام یک خلاء قدرتی در منطقه ایجاد شد. با سیاست های حکیمانه ای که جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب و در دوران جنگ تحمیلی در پیش گرفته بود موفق شد در صحنه ی عراقِ پساصدام نقش شایسته و بایسته ای ایفا کند و عربستان از این زمان به بعد، رابطه اش با آمریکا دچار مشکلاتی شد. بارها در مذاکرات و گفتگوهایی که ملک عبداالله با جرج بوش داشت ( که یک دوره از آن را من به عنوان سفیر در عربستان حضور داشتم) ، این ها آمریکایی ها را سرزنش می کردند شما آمدید این همه هزینه کردید، این همه نیرو آوردید، کلید بغداد را دو دستی تحویل ایران دادید! نفوذ و حضوری که جمهوری اسلامی در عراق به دست آورد و قدرت شیعیان در آنجا متبلور شد، در سبد داشته های جمهوری اسلامی محسوب می شد که توازن منطقه ای را کاملاً به هم زد. قبل از آن به هر حال یک توازن نسبی وجود داشت و آن اعتقادی که کیسینجر دارد، وقتی که در منطقه خلیج فارس توازن به هم بخورد جنگ صورت می گیرد، این توازن به هم خورد. نه تنها این پدیده بلکه سال 2003 و سال¬های بعد سرآغاز فرونشست عربستان و سربرآوردن قدرت جمهوری اسلامی در منطقه بود، تو گویی که تمام آن تدابیری که جمهوری اسلامی اندیشیده بود و برنامه ریزی شده بود، خود بتدریج را نشان می دهد.

تحولات پس از این تاریخ نیز به نوعی به نفع قدرت و حضور ایران در منطقه کمک می کند؟

بعد از آن ما می بینیم در جنگ 33 روزه لبنان در سال 2006، که اسرائیل و ارتجاع منطقه با میدانداری عربستان و حمایت گسترده امریکایی ها و برخی کشورهای غربی و در سکوت مجامع بین المللی و برای انتقام گیری از ایران با همه قوا علیه حزب الله در جنگ 33 روزه وارد می شوند، اما به فضل الهی ، حزب الله نه تنها آسیب نمی بیند بلکه به عنوان یک قدرت برتر سیاسی نظامی در صحنه لبنان ظاهر می شود. این هم یک شکست دیگر برای عربستان، و دو سال بعد در جنگ 22 روزه غزه در سال 2008 همین صحنه و همین نتیجه مجددا تکرار می شود . و اینها همه بر داشته ها و قدرت ژئوپلتیکی ما افزود. و بعد ما می رسیم به بحث بیداری اسلامی( اصطلاحا بهار عربی) که اقمار و دوستان دیروز عربستان، یکی پس از دیگری سقوط می کنند. از حسنی مبارک تا بن علی در تونس .اما مهمتر از همه بحث سوریه است، در اینجا عربستان بی محابا و آشکار وارد صحنه می شود به این امید که نه تنها توازن را به دوران قبل از 2003 برگرداند بلکه حتی توازن را به نفع خود تغییر بدهد، با همه قوا وارد صحنه می شود و قمار بزرگی در قصه بشار اسد می کند. هزینه های سنگینی که عربستان می کند و با همه لابی ها و با همه توانش وارد می شود و برنامه ای هم که ریخته شده بود این بود که بشار حداکثر یک سال، دو سال بیشتر دوام نخواهد آورد و فردای بعد از سقوط بشار یعنی توسعه ی نفوذ عربستان تا حوزه شامات . بعد هم سراغ حزب الله بروند و از صحنه لبنان خارج کنند و بعد دومینو وار ایران را در منطقه با فشار وادار به عقب نشینی و کاملا در محاصره قرار دهند . برای نیل به این هدف دست زدند ، به ویژه دست یازیدن به افراطی ترین حرکات که تبلورش در داعش بود. امروزه کسی تردید ندارد که داعش هم به لحاظ تفکر و اندیشه ای آبشخورش وهابیت تکفیریست و هم هزینه ها و حمایت های سیاسی که کشورهایی مثل عربستان و بعضی کشورهای منطقه سرمایه گذراری کردند، البته با پشتیبانی سیاسی کشورهایی مثل آمریکا و بعضی از کشورهای اروپایی. واقعاً داعش پدیده ای شد، یک شبه دولتی که عناصر قدرت نظامی و مالی و سرزمینی را برایش فراهم کردند و در سالهای اول پیشرویهای قابل توجهی در عراق و سوریه داشت و هدفش را هم ایجاد دولت اسلامی عراق و شام قلمداد کرد، برای این که این دو تا حوزه ای بود که ایران در ان دست برتر داشت. خسارات سنگینی به منطقه و بویژه این دو کشور وارد کردند و سعودی ها و برخی دولت های بین المللی و منطقه ای سرمست از پیروزید امید داشتند بشار را عن قریب ساقط خواهند کرد و در عراق هم با فشاری که بر دولت مرکزی می آوردند می توانستند امتیاز بگیرند و توازن را به هم بزنند. بعد از چند سال دیدیم که داعش دوباره ساختارش به هم خورد و شکست خورد.

پس از این دوران و رسیدن فضای پساداعش، چرا معادلات باز هم پیچیده تر می شود و با اینکه یک گروه خطرناک از سر منطقه باز شده است ولی تنش و تشنج به اندازه کافی از منطقه دور نشده است؟

مجموعه این تحولات را اگر داشته باشید همراه با این شکست های پیاپی که عربستان در منطقه تحمل کرد، با تحولاتی که بصورت بطئی در درون عربستان داشت اتفاق می افتاد. در دوران عبدالله با این که بین ایران و عربستان یک رقابت گسترده ای وجود داشت و تا جنگ نیابتی هم پیش رفته بودند، خود نایف یک بار در یک ملاقات به من گفت که: «در عراق ما و شما با همدیگر می جنگیم و ما عراق را نخواهیم گذاشت توسط ایران بلعیده شود.» دقیقاً تعبیرش این بود و در حوزه های دیگر، اما آنها به هر حال آن شکل محافظ کاری را همیشه داشتند و عربستان همیشه به عنوان یک دولت محافظ برخی ملاحظات را داشتند اما در درون عربستان یک اتفاق خیلی عجیبی افتاد، در عربستانی که براساس یک قانون نانوشته باید فرزندان ذکور ملک عبدالعزیز، به تدریج پادشاه می شدند، بعد از رفتن ملک عبدالله ما یک شیفت قدرتی پیدا کردیم ( نوعی کودتای سفید) از نسل فرزندان ملک عبدالعزیز به نوادگانش که که امروزه محمد بن سلمان است. این برای شاهزادگان و بقایای فرزندان ملک عبدالعزیز چیزی بود که در ابتدا هضمش خیلی سخت بود، چگونه می¬شود در حالی که هنوز از فرزندان ذکور ملک عبدالعزیز وجود دارند و از ابتدای تشکیل عربستان جدید، این روند بوده، چگونه این شیفت پیدا می کند و می آید در یک لایه ی دیگری قرار می گیرد؟ در حالی که حتی عبدالله ولیعهدش هم تعیین شده بود قاعدتا بعد از سلمان نوبت به امیر مقرن میرسید ، ولیعهد دومش هم محمد بن نایف بود. مقرن را کنار را گذاشتند بعد هم در یک سناریویی محمدبن نایف که ولیعهد شده بود هم کنار گذاشته شد. این چرا اتفاق افتاد؟ به نظر من این خودش یک پدیده ی قابل مطالعه ای هست در ساختار محافظ کارانه ی عربستان که هیچ وقت در گذشته چنین پدیده ای را شاهد نبودیم.

آیا ما با یک عربستان جدید روبرو هستیم؟ این وضعیت نشان می دهد وارد دوران جدیدی شده ایم؟

دقیقا ، ما وارد یک دوران جدیدی شدیم که فهم دقیق این دوران خیلی مهم است. در عربستان نقش پادشاه بسیار مهم است به لحاظ جایگاه حقوقی که تمام ارکان قدرت دست پادشاه است، مطلق العنان کشوری است که هیچ نشانه ای از دموکراسی ندارد نه انتخاباتو نه احزاب ، و نه تفکیک قوا دارد، پادشاه موروثی انتخاب میشود ، به عنوان اولو الامر واجب الاتباع است بنابراین، برنامه براین اساس بود که در دوران خود سلمان این شیفت قدرت به فرزندش انجام شود چون غیر از این بود، این کار نمی توانست انجام شود. به نظر من برخلاف تصور بعضی ها که معتقد هستند، عربستان در داخل به خاطر این شیفت قدرت ممکن است دچار بحران شود، چنین اعتقادی ندارم و دیدیم که خیلی هم مقاومتی نشد. البته برنامه بر این اساس بود اگر هم نیمچه مقاوت هایی شکل گرفت به بهانه هایی این ها از سر راه برداشته شود که بهترین فرصت هم بلند کردن پرچم مبارزه با فساد بود و در واقع این بهترین روش برای از میان برداشتن رقبا بود. عمدتا کسانی را به اتهام فساد مالی بازداشت کردند که مخالفان بالفعل و بالقوه پادشاهی محمد بن سلمان بودنداز ولید بن طلال بگیرید تا فرزندان ملک عبدالله، مشخص بود که این داستان برای این است که در دوران سلمان و قبل از این که پدر کناره گیری کند یا از دنیا برود، هیچ مانعی برای پادشاهی محمد وجود نداشته باشد. از آن طرف ، (حالا میخواهم به بحث منطقه ارتباط بدهم) محمدبن سلمان برای این که بتواند خودی نشان بدهد و آن شکست های پیاپی منطقه ای را جبران کند در تلاش بوده در ابتدای کار با یک دستاورد درخشانی ظاهر شود، هم در داخل بتواند مانور دهد و زبان رقبا را ببندد ، و هم در سطح منطقه ای نشان دهد که پادشاه مقتدری است، جنگ یمن را راه انداخت. چرا یمن؟ چون به هر حال در سوریه همه تلاش ها بی نتیجه بود وقدرت مانور نداشت، در لبنان چند بار تست کرد لبنان ظرفیت یک بحران بزرگ را نداشت، در عراق هم سالها عشایر وفادار خود و بقایای رژیم بعث را تسلیح و تجهیز کرد راه به جایی نبردند، تنها حلقه ی ضعیف و شکننده( البته از دید سعودی ها ) می توانست یمن باشد . باورشان بر این بود که در کوتاهترین مدت می توانند دستاورد بزرگی داشته باشند. یمن به خاطر اشتراکات تاریخی و فرهنگی و مهمتر از همه وابستگی های اقتصادی که به عربستان دارد، و اصولاً از فقیرترین کشورهای منطقه است، در بادی امر به ذهن می رسید که خیلی راحت می توان آنجا دستاورد بزرگی داشت. پیروزی در یمن می توانست به عربستان روحیه و اعتماد به نفس بدهد تا بعد از این همه شکست های منطقه ای ادعا کند در خارج از مرزها توان و قدرت عملیاتی دارد . خیلی هم در ابتدا هیاهو کردند از ائتلاف سازی های پر هیاهو تا هماهنگی با امریکا و برخی قدرتها که فارغ البال بتوانند در یمن دولت دست نشانده خود را مستقر کنند . ولی باز دیدیم که داستان جور دیگری اتفاق افتاد. یمنی که در ظاهر یک کشور ضعیف بود، مقاومت بسیار خوبی نشان داد. البته یمنی ها در طول تاریخ همینطوری بوده اند. ولی سعودی ها با این که با یمنی ها ارتباط تاریخی دارند این اشتباه بزرگ و هولناک را کردند و نه تنها نتوانستند یمن را جمع کنند، بلکه حوثی ها، عملاً میدان دار و تعیین کننده در صحنه یمن شدند. عربستان از هر کاری که می توانست مضایقه نکرد، بمباران های وحشیانه در سکوت مجامع بین المللی و کمک های لجستیکی، اطلاعاتی امریکایی ها و بعضی کشورهای اروپایی و همکاری بعضی کشورهای منطقه ای، ولی عملاً دیدیم که صحنه ی یمن کاملاً برخلاف آنچه که تصور می رفت، پیش رفت. امروزه آقای محمدبن سلمان در صحنه ی داخلی به ظاهر توانسته است رقبا را از سر راه بردارد و در یک قدمی پادشاهی قرار گیرد ، پروژه های کلان اقتصادی را وعده داده، برنامه یا چشم انداز 2030 را روی میز گذاشته اما به یک دستاورد بزرگ در صحنه ژئوپلتیک منطقه ای نیاز دارد. در یمن به این شکل، در سوریه کاملاً ورق برگشته امروزه کسی از رفتن بشار سخن نمی گوید، در لبنان هم از خیمه شب بازی استعفای طراحی شده سعد حریری طرفی نبستند ، به هر حال محمد بن سلمان نیاز به یک دستاورد منطقه ای دارد، بالاخره چگونه در مقابل رقبا و کشورهای منطقه سرش را بلند کند؟ هیچ دستاوردی ندارد. در عراقی که اینها تا دیروز می گفتند: «اگر حاکمیت شیعه باشد ما هیچ وقت رابطه با عراق ایجاد نخواهیم کرد.» اما آمدند و ارتباط برقرار کردند.
در عراق برخی گروهها و عشایر ناراضی ، را تحریک می کردند، سلاح می دادند، بلوا و آشوب و شورش به راه می انداختند، اما دیدیم همین خود سعودی ها آمدند و فرش قرمز پهن کردند و با مقامات عراقی ارتباط ایجاد کردند، دعوت کردند، سفارت ایجاد کردند و کارهایی از این قبیل. بنابراین، الان نه در عراق قدرت مانور دارند، نه در سوریه . در لبنان که می خواستند با استعفای نمایشی سعد حریری ، حزب الله راخلع سلاح کنند عملا به یک طنز سیاسی تبدیل شد. روی سعد حریری قمار کردند، سعد حریری به هر حال از لحاظ اقتصادی به عربستان وابسته است، آن استعفای نمایشی و در نهایت حریری رسما استعفای خود را پس گرفت

احضار حریری به عربستان با بازداشت ها و فساد اقتصادی هم می توانست ارتباط داشته باشد؟ چون سعد حریری آنجا شرکت هایی دارد که به نظر به موضوع فساد و برخوردها مرتبط بود.

بله موضوع سفر سعد به عربستان و استعفای وی ناشی از فشار سعودی ها بود به هر حال تمام داشته های اقتصادی سعد حریری در عربستان است. می دانید سعد حریری تابعیت عربستان را هم دارد، شرکت او در عربستان ثبت شده، فعالیت اقتصادی او آنجا هست و ظاهراً گفته می شود که پرونده های رانت خواری هم در میان بوده است .
محمد بن سلمان نیاز به قدرت نمایی در داخل دارد آن هم با هیاهو و جنجال تبلیغاتی . کسی باورنمی کرد که ولید بن طلال به این راحتی دستگیر شود، ولید بن طلال که در ده ها کشور دنیا سرمایه دارد، لابی دارد، با آدم های بسیار مهم دنیا رفاقت دارد، سرمایه گذاری مشترک دارد، هیچ صدایی و ندایی از اینها برای حمایت از ولید بلند نشد، خود ولید هم به نظر من الان مات و مبهوت است چگونه هیچ کس کاری نکرد؟ اینها گفتند ببینید! ما ولید بن طلال را به راحتی گرفتیم، فرزند دردانه ملک عبدالله را گرفتیم، اتفاقی نیفتاد! لذا من معتقدم یک چنین بازی طراحی شد، سعد هم زندگی و مماتش در آنجا بود اما بعدها با روش بسیار مدبرانه حزب الله و شخص سید حسن نصرالله که آغوششان را باز کردند به سعد حریری و آن تعبیری که سید حسن نصرالله در مورد ایشان به کار برده بود و تضمینهایی که داده شد و گفتگوهایی که شد، بالاخره این داستان، داستانی که به هر حال می توانست برای یک مدتی در صحنه داخلی لبنان بحران ایجاد کند، به نظر من مدیریت شد .البته سعودی ها خیلی امید داشتند که یک حمایت بین المللی اتفاق بیفتد این خلاء نخست وزیری با بحران های دیگری از ناحیه ی رژیم صهیونیستی تکمیل شود و قدرت های بزرگ هم حمایت کنند، عملاً حمایتی نشد و دیدیم که سعد حریری به هر حال برگشت و به نوعی استعفایش را پس گرفت. البته به لحاظ رسمی استعفایی شکل نگرفته بود، استعفا را باید رسماً تقدیم رئیس جمهور می کرد، حتی استعفای لفظی را هم پس گرفت.

به نظر شما در این فضا تنش بین ایران و عربستان به کجا می انجامد؟ یک موضوعی ما همیشه در مورد ایران داریم این است که ایران را اگر به عنوان یک آتشی در نظر بگیریم، لبنان و سوریه و عراق یا حزب الله زبانه های ایران هستند، آمریکا یا هم پیمانان منطقه ای او وقتی می خواهند با ایران مقابله کنند، همیشه دو تا تئوری دارند یا این که خود ایران را مستقیم هدف قرار بدهند یا این زبانه های ایران را. این حرکت های عربستان و این تنشی که وجود دارد خیلی شدت گرفته همیشه سؤال پرسیده می شود که آیا جنگ شکل می گیرد؟ یا به کجا می انجامد؟ شما این فضای تنش را چه طور متصور هستید؟ ما با عربستان باید چه کار بکنیم؟

در این که الان رابطه دو کشور به وضعیت تنش شدیدی رسیده است شکی نیست، کمتر مقطعی رابطه فیمابین به این شکل بوده، عملاٌ غیر از جنگ مستقیم ما جنگ نیابتی در سطح گسترده داریم، سعودیها به نظر من تمام ملاحظات قبلی را کنار گذاشته اند ، قبلاً ملاحظاتی می کردند هیچ وقت چنین ادبیات سخیف و تندی را نداشتیم حتی در زمان های گذشته، سعودی ها به نظر من امروز دارند با متغیری به نام ترامپ مانور می دهند، در زمان اوباما، می دانید در سال های آخر دوره اوباما که سال های آخر خود عبدالله هم مصادف بود، رابطه ی عربستان و امریکا دچار یک گسست هایی شد. حالا مقداری که اطلاعات هم یه دست می آمد، یک گفتگوهای تندی هم وجود داشت ما دیدیم که اوباما در یک سخنرانی حتی به سعودی ها هشدار داد که دشمن اصلی شما در داخل خودتان است، این که می گویید ایران؛ بحران در داخل خودتان است. بعد هم که مذاکرات برجام، سعودی ها در واقع در آستانه پذیرش یک باخت بزرگ بودند تا این که ترامپ ماجراجو به قدرت رسید. اینها روی ترامپ خیلی سرمایه گذاری کردند، اولاً آقای جبیر در کوران انتخابات رفت، مدت طولانی در امریکا ساکن شد، لابی های گسترده ای انجام دادند و مخصوصاً در تیم ترامپ خیلی سرمایه گذاری کردند، و ترامپ هم اولین سفرش را از عربستان به شکل نمادین شروع کرد، این نشان می داد که ترامپ در ظاهر می خواهد فصل جدیدی از روابط را در دوران خودش شکل بدهد و ان خریدهای تسلیحاتی بسیار سنگینی که انجام شد، چون ترامپ دنبال یک بازار گسترده ای برای آمریکاست، وعده هایی که داده باید بتواند انجام بدهد چه جایی بهتر ار عربستان، پول نقد آن هم در حوزه تسلیحات. لذا به نظر من عربستان روی این متغیر خیلی حساب باز کرده و امروزه هم خیلی از پخت و پزها براساس هماهنگی با آمریکاست. یادتان باشد بعد از این که ترامپ به ریاض آمد، همان موقع گفته شد باید منتظر باشیم بعد از سفر ایشان چه پخت و پزهایی شده، دیدیم یک هفته نشد بحث قطر پیش آمد! معلوم بود که تصمیماتی گرفته شده بود. بعد هم داستان و شدت عملی که بعد از آن سعودی ها روی یمن نشان دادند، با آمریکایی ها توافق کردند و داستان های دیگر. امروز هم به نظر اتکا عربستان بیشتر به ترامپ است.

به نظرتان روابط امریکا و عربستان تا چه حدی به هم نزدیک و هماهنگ پیش خواهد رفت. ترامپ تا آخرین لحظه از این عربستان حمایت می کند؟

در واقع آمریکای ترامپ، این که آیا ترامپ در بحث های راهبردی با عربستان خواهد بود یا نه؟ یا این که تا حدی دست عربستان را باز می گذارد؟ مثلاً فرض کنید در یمن تا حدی اجازه می دهد ولی بعد از ان ممکن است فشارهای بین المللی زیاد شود کما این که الان هم شروع شده است. من معتقدم ترامپ بازیگری است برای استفاده از عربستان، نه این که در همه صحنه ها همراه راهبردی عربستان باشد، بله ترامپ با ایران مشکل دارد، بحث صهیونیستی و این ها هست ولی نهایتاً آمریکایی ها براساس منافع خودشان پیش می روند، ضمن این که ما امروزه می دانیم در صحنه ی منطقه ای دیگری دورانی که آمریکا یکه تازی کند و تنها قدرت تعیین کننده باشد گذشته است ! امروزه بحث بازیابی قدرت روس ها به شدت جدی است. روس¬ها به دنبال بازگشت و احیای امپراطوری سابق خودشان هستند و در این سال های گذشته هم نشان دادند که در جاهایی کوتاه نمی آیند، حتی سعودی ها تلاش کردند از طریق معاملات کلان روسها را شل کنند، سست کنند، روس ها اصلاً در قضیه سوریه، کوتاه نیامدند. من معتقدم عربستان به تدریج خواهد فهمید که واقعیت های ژئوپلتیک غیر از آن چیزهایی است که این ها ترسیم می کنند، آمریکا توان گذشته را ندارد، البته قطعا فشار و تحریم های اقتصادی را به انحاء و طرق مختلف تشدید خواهند کرد . این که آمریکایی ها دنبال ماجراجویی های نظامی باشند را بعید میدانم بنابراین معتقدم آقای محمد بن سلمان، به پادشاهی برسد، قاعدتا محافظه کارانه تر عمل خواهد کرد. برای این که باید با واقعیت های منطقه کنار بیاید تا بتواند پادشاهی اش را ادامه بدهد او نمی تواند به همین شکل پیش برود.

به نظرتان چه چیزی می تواند فضای متشنج کنونی را به سمت ثبات هدایت کند؟ می توان در این روند به شکل گیری یک مذاکره و گفت و گو امیدوار بود؟


چیزی که الان سعودی ها نیاز دارند، این است که در یمن دستاوردی داشته باشندو بالاخره به نوعی خود را نشان دهند و به خاطر این که آبرومند بیرون بیایند. لذا در آینده احتمال اینکه ما چراغ سبزهایی را از عربستان دریافت کنیم وجود دارد چون وضعیت الان به گونه ای چیده شده که امکان این که این وضعیت به هم بخورد خیلی کم است، ممکن است در یک جاهایی اتفاقاتی بیفتد یا با رفتن داعش از این منطقه به یک جای دیگر یک بحران ایجاد شود ولی ساختار منظقه دیگر نمی تواند به هم بخورد. الان عراق تثبیت شده را داریم، سوریه وارد فاز مذاکرات سیاسی خواهد شد و لبنان امکان این که صحنه عوض شود به آن شکل وجود ندارد. بنابراین، عربستان به نظر من باید واقعیت های منطقه را بپذیرد، واقعیت منطقه ای که به هر حال امروز ایران یک قدرت منطقه ایست، یک قدرت متوازن است و این به نفع همه است، چون ایران دنبال تنش و توسعه طلبی نیست. و تا الان هم در هر جا حضور پیدا کرده، برای رفع بحران ها و ایجاد ثبات و صلح بوده، اگر ایران نبود چه کسی می توانست جلو داعش بایستد؟ و این همه هزینه، هزینه ای که باید کشورهای دیگر می دادند ولی ایران توانست با تدبیر و حکمت این پدیده شوم را به این شکل شکست بدهد.

به نظر شما از نگاه ایرانی یا از طرف ایرانی، اراده ای برای این که تنش با عربستان تمام شود وجود دارد؟ ما در فضای منطقه این را می بینیم که عربستان و اسرائیل به نوعی در یک جبهه مقابل ایران قرار می گیرند، این فضا به نفع ما نیست، ما با اسرائیل یک دشمن استراتژیک هستیم، عربستان همسایه ماست این نفع ما نیست که عربستان در کنار اسرائیل قرار بگیرد و همچنان با این روال جلو برویم. باید یک جایی این روند تغییر پیدا کند، آیا این اراده و سیاست خارجی از طرف ایران وجود دارد یا نه؟

به نظر من هیچ جریانی و مقامی در نظام جمهوری اسلامی ایران، به دنبال تنش با عربستان نیست. به هر حال ما عربستان را یک کشور اسلامی می دانیم که کعبه ی مسلمانان در آن قرار دارد و کشوری اسلامی است حالا با همه اختلافات نظری که داریم و سوق دادن این کشور به طرف ائتلاف با اسرائیل کار درستی نیست، ضمن این که هرگونه تنش با عربستان هزینه های سنگینی را برای همه ایجاد خواهد کرد هم برای ما هم برای منطقه. از اول هم جمهوری اسلامی (تا آنجایی که یادم می آید در همین دولت آقای روحانی) بارها و بارها از زبان رئیس جمهور، وزیر خارجه، مقامات دیگر، گفته شده ما دنبال دیالوگ و گفتگوی سازنده با عربستان هستیم، یعنی در واقع این بستن روزنه و منفذ از طرف عربستان بوده نه ایران، ایران پیشنهاد گفتگو را داشته هنوز هم که هنوز است شما می بینید با همه ادبیات سخیفی که سعودی ها به کار می برند، جمهوری اسلامی از زبان مقاماتش جز تکریم و احترام و دعوت به گفتگو و دعوت به رفع تنش و کاهش تنش وجود ندارد و دقیقاً سیاست جمهوری اسلامی، تنش زدایی در منطقه است. ما اگر بخواهیم به حضور بیگانگان و قدرت های بزرگ مثل امریکا پایان بدهیم، راهش این است که با مساعی و مشارکت کشورهای منطقه ترتیبات امنیتی منطقه ای را شکل بدیم ، همکاری در همه زمینه ها گسترش پیدا کند و این به نفع همه است هم لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ امنیتی. قطعاً اگر روابط دو کشور ایران و عربستان توسعه یابد نه دیگر داعشی می تواند تولید شود، نه این ناامنی ایجاد شود، نه این همه سلاح خریداری میشود، اینها صرف بهبود اقتصاد و توسعه کشورهای منطقه می شود، ، صرف فناوری می شود.نظر کارشناسی من این است که محمد بن سلمان به پادشاهی برسد، قاعدتاً با منطق دیگری با منطقه مواجه شود، منطق کنونی عربستان جواب نداده است و جز هزینه برای منطقه نتیجه ای نداده است . اما این جنگ به نظر من یک بحث عملیات روانی است، نه سعودی ها دنبال جنگ هستند، نه ایران دنبال جنگ است. بله جنگ نیابتی وجود داشته است . ولی این که حالا جنگی صورت بگیرد بسیار بعید است و بیشتر یک فضاسازی روانی و تبلیغاتی است و باز اعتقادم این است هر چه جلوتر برویم این عقلانیت بیشتر خواهد شد.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین