کد خبر: ۱۹۰۶۲۴
تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۳۹۶ - ۲۰:۱۰
منطقه خاورمیانه همیشه بار پیچیدگی مسائل را بر دوش می‌کشیده، پیچیدگی‌هایی که بخشی از آن در داخل منطقه طراحی می‌شود، اما بخش بیشتر آن از بیرون منطقه تحمیل می‌شود؛ البته این سال‌ها همه این مسائل افزون شده است.
 منطقه خاورمیانه همیشه بار پیچیدگی مسائل را بر دوش می‌کشیده، پیچیدگی‌هایی که بخشی از آن در داخل منطقه طراحی می‌شود، اما بخش بیشتر آن از بیرون منطقه تحمیل می‌شود؛ البته این سال‌ها همه این مسائل افزون شده است.

بحران‌های ناتمام بر پشت هم انبار شده و منطقه خاورمیانه با تلی از مسائل لاینحل از بحران سوریه تا مسئله یمن و تروریسم و دخالت خارجی و... برگ دیگری از تاریخ خود را می‌گذراند. عربستان‌سعودی در این بین، بازیگری است که با پوست‌اندازی لایه‌های حاکمیتی و رادیکالیسم بی‌سابقه، نقشی پیچیده‌تر از قبل ایفا می‌کند؛ اما این بازیگر قابل حذف از صحنه بازی نیست. با همه لابی‌ها و تأثیر و تأثرهایش در صحنه بازی حضور دارد و جمهوری اسلامی ایران ناگزیر از مشارکت با این بازیگر است. با حسین امیرعبداللهیان، معاون عربی سابق وزیر امور خارجه و دستیار ویژه امور بین‌الملل رئیس مجلس، به تحلیل نقش عربستان پرداختیم. عربستان در دوره‌ای که امیرعبداللهیان معاون وزیر خارجه بود، به‌دنبال حمله عده‌ای به سفارت این کشور بعد از انتشار خبر اعدام شیخ نمر، روحانی شیعه، رابطه‌اش با ایران را قطع کرد.

‌‌‌‌در عربستان چه خبر است؟ آنچه به‌عنوان تحولات داخلی عربستان مطرح می‌شود یک رویه خارجی عجیب و غریب دارد؟ سیستم محافظه‌کار عربستان در حال نوسازی است یا نه، اینها فقط روبناست؟ به‌طورکلی تحلیل شما از رفتارهای محمد بن‌سلمان چیست؟
یادم هست زمانی‌ که در وزارت‌ خارجه این موضوع را دنبال می‌کردیم، وقتی ملک سلمان پادشاه شد، شاهد یک‌لایه از حذف برخی افراد حاکم در خاندان آل‌سعود بودیم. آن‌ زمان دو نگاه وجود داشت؛ یک نگاه این بود که عربستان رفتار سنتی خود را ادامه می‌دهد و نگاه دیگر این بود که عربستان رفتارش را تغییر می‌دهد. من معتقد بودم عربستان در حال پوست‌اندازی است و ما با عربستان جدیدی مواجه هستیم. وقتی عربستان تصمیم به حمله نظامی به یمن گرفت، اولین حدس‌هایی که دراین‌باره داشتیم، ترجمه شد. معلوم شد عربستان می‌خواهد برای رسیدن به اهداف خودش نوعی سیاست تهاجمی را دنبال کند. من فکر می‌کنم عربستان در حال تحول است. یک سطحش به ضرورت‌های درون جامعه عربستان ‌سعودی و آنچه زیر پوسته این کشور می‌گذرد، برمی‌گردد. نمادش هم این است که عربستان مجبور می‌شود بعد از سال‌ها به خانم‌ها اجازه رانندگی بدهد، البته بعد از تصویبش به‌عنوان قانون که مدتی زمان می‌برد و باید مطابق با شریعت اسلام باشد. سطح دوم این ضرورت‌ها به خارج عربستان ارتباط دارد. آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها بعد از ١١ سپتامبر دنبال تغییر در عربستان ‌سعودی هستند. آنها دنبال عربستان‌ سعودی جدید با مشخصه‌هایی جدید هستند تا هم عربستان ‌سعودی را به‌عنوان یک متحد در دامن آمریکا نگه دارند و هم عربستان با این ویژگی‌های غیر‌قابل تحملش - حتی برای خود غربی‌ها- تغییر یا پوست‌اندازی کند.

‌چرا بعد از ١١ سپتامبر این تصمیم گرفته شد آنها که در هیچ گزارشی از حادثه، عربستان را متهم نکردند.
در حادثه ١١ سپتامبر فاکتورهای اصلی - اگر فرض کنیم که حادثه مدیریت‌شده و ساختگی نبود که به نظر من هنوز اصل قضیه جای بحث دارد- بخشی از اتباع عربستان ‌سعودی در اجرای عملیات نقش داشتند و علاوه بر آن، تفکر وهابی‌گری و وهابیسم در ورای این حادثه قرار داشت. در اتفاقات سال‌های اخیر در منطقه، آن بخش از دستگاه‌های امنیتی آمریکا که با عربستان‌ سعودی در ایجاد، مدیریت و به‌کارگیری داعش کار کردند، به‌وضوح دیدند که کارکرد سیستم مبتنی بر تفکر وهابیسم عربستان ‌سعودی در افراط‌گری و توسعه تروریسم چه میزان است. به‌ نظر من برای دستگاه امنیت آمریکا و غرب روشن شد که کارکرد عربستان در بخش تولید نفت و انرژی در راستای منافع و مصالح غرب است، اما کارکرد عربستان در حوزه تولید و تکثیر تروریسم کارکرد ویژه‌ای است که به خاستگاه وهابیسم از سرزمین عربستان ‌سعودی کنونی برمی‌گردد، بنابراین آنها زمانی ‌که خیالشان راحت باشد که به منافعشان در حوزه نفت و انرژی صدمه‌ای وارد نمی‌شود، دلیلی ندارد که به باقی‌ماندن عربستان ‌سعودی با این مشخصات به همین شکل اصرار داشته باشند؛ بنابراین از ١١ سپتامبر تلاش برای تغییر در خاورمیانه از جمله عربستان‌ سعودی در حوزه عربی آغاز شد. با وجود فرازو‌نشیب‌ تلاش غربی‌ها هنوز این عربستان ‌سعودی مطلوب غرب نیست. اروپا و آمریکا مجبورند برای حفظ منافع خودشان در عربستان و استفاده از کارکردهای عربستان ‌سعودی برای رسیدن به ترتیبات جدید سیاسی و امنیتی در منطقه همه زشتی‌های این سیستم را تحمل کنند و بر آن چشم ببندند. درست است این کشورها در بسیاری حوزه‌ها منافع مشترک دارند، اما بالاخره اروپا و آمریکا به‌ویژه اروپا دوست دارند از همه مزیت‌های عربستان برای خود استفاده کنند، ولی اگر بشود زشتی‌های عربستان ‌سعودی را ترمیم کرد، چرا چنین کاری نکنند. بنابراین شاهدیم محمد بن‌سلمان فرصتِ نمود و بروز پیدا می‌کند که خیلی با وضعیت داخلی این کشور ارتباط ندارد، بخشی از آن به مطالبات جدید داخل عربستان مربوط می‌شود و بخش بیشتر آن به کنشگری کنشگرانی ربط دارد که فکر می‌کنند با هزینه‌ای کمتر با ظاهری زیبا، با نظامی به‌ظاهر دموکراتیک همان منافع را در راستای انرژی و تأمین حداکثری امنیت اسرائیل ببرند و چه‌بسا با نسل جوان مطلوبیت‌های جدیدی هم برای ایشان فراهم شود.

‌ این تحول در عرصه سیاست خارجی عربستان به ‌شکل عجیب‌وغریبی بروز یافته؛ از حمله به یمن تا تحریم قطر، استعفای حریری و... . چرا سیاست خارجی عربستان این‌قدر سریع در حال ازبین‌بردن لایه محافظه‌کارانه خود شده و در کل دنبال چه چیزی است؟
اولا برای آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها در این مقطع عربستان یک کارکرد ویژه دارد؛ آن‌هم در مرحله‌ای که بالاخره تحولات به سمت‌وسویی می‌رود که جنگ و جنگجویان در منطقه دارند از نفس می‌افتند. بالاخره باید به سمت تثبیت و نهادینه‌کردن ترتیبات جدید سیاسی امنیتی عربستان‌سعودی بروند. ریاض در حال ایفای نقش به‌عنوان سرباز پیاده برای اهدافی است که آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها در منطقه دنبال می‌کنند و حتی در حوزه‌هایی منافع خودش را به آنها گره ‌زده ‌است. ارتباطاتی که ریاض و تل‌آویو در یکی دو سال اخیر دارند، دراین‌راستا قابل تحلیل است. اما قرار است عربستان چه کاری انجام دهد؟ عربستان‌سعودی مجری پروژه‌ای است که در منطقه شروع شده و خروجی این پروژه قرار بود یک‌سری ترتیبات سیاسی- امنیتی جدیدی در منطقه ایجاد کند. این پروژه الان به مرحله چیدمان آن ترتیبات رسیده ‌است.

به‌نظر من عربستان در ایفای نقش سازنده‌ای که بتواند سیاست‌ها و اهداف خودش را نهادینه کند، در منطقه ناموفق بوده حتی عربستان نتوانسته از متحدان خودش در سیاست‌های منطقه‌ای‌اش استفاده کند. اگر می‌توانست همان‌طور که امیدوار بودند در سه هفته، جنگ یمن به پیروزی عربستان ختم شود نزدیک به سومین سال جنگ در یمن را نمی‌دیدیم. پس آقای هادی، نخست‌وزیر و تیم عربستان در یمن، نتوانستند دستاوردهای ریاض را در یمن نهادینه کنند.

در لبنان هم اتفاقاتی که برای آقای سعد حریری افتاد خیلی واضح است. در برخی محافل دیپلماتیک سعودی‌ها به‌صراحت اعلام کردند آقای سعد حریری اهدافی را که ما در لبنان داشته‌ایم نتوانسته ‌است محقق کند. ما به سعد حریری گفتیم که باید با حزب‌الله این برخورد را کند، ولی توان این برخورد را نداشت و ما خودمان ورود کردیم و گفتیم حریری باید استعفا بدهد.

یعنی سعودی‌ها حتی درباره به‌کار‌گیری ابزارهای خودشان برای نهادینه‌سازی منافع و اهدافشان در منطقه با مشکلات جدی مواجه شدند. اما از طرف دیگر باید گفت سعودی در بازی غیر‌سازنده و در برهم‌زدن توازن منطقه و برهم‌زدن اوضاع درون کشورهای منطقه انصافا موفق بوده است. شما ببینید در ارتباط با ایران چه بحرانی ایجاد کرده ‌است. جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات هسته‌ای به نقطه‌ای رسید که قرار بود برجام امضا و عملیاتی شود ولی سعودی‌ها دقیقا در آن نقطه شروع کردند به ایجاد بحران منطقه‌ای؛ اعدام شیخ‌نمر -بعد از ارزیابی واکنش‌هایی که این موضوع می‌توانست داشته ‌باشد- با همه خطاهایی که صورت گرفت از سوی جماعتی که به سفارت عربستان حمله کردند. تعرض به سفارت عربستان می‌توانست در سطح پایین‌تری از واکنش روبه‌رو شود، ولی عربستان یک واکنش تند نشان داد، رابطه‌اش را با ایران قطع کرد و با چمدان دلار سراغ کشورهای مختلف رفت که شما هم ارتباط خود را با ایران قطع کنید و تنش‌آفرینی در مقابل ایرانی که بعد از مذاکرات هسته‌ای به نقطه‌ای رسیده که حالا می‌خواهد از مواهب مذاکرات هسته‌ای خودش استفاده کند. بنابراین عربستان در این سال‌ها نشان‌داده که در به‌هم‌ریختن خیلی توان دارد اما این توان در سازوکار نظم‌دادن به ترتیبات موردنیاز منطقه برای کمک به ثبات و امنیت منطقه استفاده نشده ‌است.

‌بالاخره این بازیگرانی که شما برشمردید درمورد ایران هم دنبال هدفی هستند. آیا می‌خواهند دوباره ایران را به‌عنوان یک مسئله مطرح و ایران‌هراسی را باب کنند. یا هدف اصلی آنها حزب‌الله یا بازتولید چیزی مثل داعش است؟
من عربستان را بازیگر اصلی این صحنه نمی‌دانم یعنی عربستان طراح این بازی و این صحنه‌سازی نیست، بلکه مجری است. یعنی تلاش کردند که اهداف مشترکی برای او تعریف کنند که برای ورود به این عرصه انگیزه پیدا کند. اما اینکه چه چیزی باعث شد که عربستان این‌قدر شتابان در حوزه سیاست خارجی عمل کند؟ به نظر من در سطح داخل عربستان‌سعودی و در سطح حاکمیتی عربستان‌سعودی این شتاب‌زدگی محمد بن‌سلمان، ولیعهد فعلی عربستان‌سعودی، است. محمد بن‌سلمان می‌خواهد قبل از اینکه شرایطی برای پدرش پیش بیاید که نتواند کشور را اداره کند خودش را در داخل تثبیت کند و بتواند به اسم مبارزه با فساد قلع‌وقمع کند و بتواند با توجیه برنامه ٢٠٣٠ و سایر ایده‌هایی که مطرح می‌کند، نشان دهد یک رهبر جدید و خوش‌فکر است که می‌تواند عربستان جدیدی ایجاد کند؛ عربستانی که در آن خانم‌ها می‌توانند رانندگی کنند، عربستانی که در آن برنامه‌های اقتصادی جزء یکی از اولویت‌هاست. اما برای اینکه آقای محمد بن‌سلمان به این مرحله برسد اولین آزمایش و آزمون او جنگ یمن است. جنگ یمن باید به نتیجه خوبی می‌رسید و نباید آن‌قدر طولانی و فرسایشی می‌شد. فرسایشی‌شدن جنگ یمن برای او مشکل ایجاد کرد و تأخیری جدی در کار ایجاد کرد اما این باعث نشد که محمد بن‌سلمان و گروهش ناامید شوند. آنها با سناریوهای مختلف با نگاه به داخل و نگاه به اینکه محمد ‌بن‌سلمان پادشاه آینده عربستان‌سعودی شود، در این سطح این کار را انجام می‌دهند. من فکر می‌کنم محمد بن‌سلمان تصور می‌کند با توجه به کهولت سن پدرش وقت زیادی برای تثبیت قدرت خودش ندارد و باید سریع‌تر پرونده مسائل داخلی را به نتیجه برساند، حتی اگر به نتیجه هم نرسید به بازیگران اصلی بیرونی نشان دهد که او قدرت کنشگری و بازیگری دارد، همچنین توان تولید بحران در منطقه و به‌هم‌ریختن اوضاع را دارد تا جلب‌توجه کند. ضمن اینکه از نظر من بخش‌هایی از این برهم‌ریختن‌ها کاملا هماهنگ و حساب‌شده و با طراحی پیش می‌رود.

بازیگران بیرونی و به‌طور مشخص اسرائیل می‌خواهد از دل این تحولات، منطقه‌ای درست کند که در آن تهدید جدی متوجه خودش نباشد. نقطه اوج هدف‌گذاری اسرائیل و آمریکا، جمهوری اسلامی ایران است. چون بالاخره عقبه تحولات در منطقه، حزب‌الله در لبنان و عقبه حماس و جهاد اسلامی در فلسطین و عقبه نفوذ و تأثیرگذاری در کشورهای مهم فعلی در منطقه را در جمهوری اسلامی ایران می‌دانند.

‌ حریری دو هفته بعد از استعفا در ریاض به لبنان بازگشت ولی بالأخره نمی‌توان نقش عربستان را در وضعیت سایسی لبنان نادیده گرفت. با این اوصاف سپهر سیاسی لبنان در آینده را چطور می‌بینید؟
به نظر من تحولی که رخ داده و وادارکردن سعد حریری به استعفا، به‌هیچ‌وجه مسئله درون لبنانی نبود و دقیقا نیاز طراحان و بازیگران نقطه مقابل ما بود.

‌شما چنین تصوری از شخصیت حریری داشتید که از نظر سیاسی چنین آدم وابسته‌ای باشد؟
ما درباره عربستان‌سعودی به‌عنوان یک طرف داستان صحبت می‌کنیم. برای مثال در موضوع یمن چه اتفاقی افتاد؟ به‌عنوان تجربه دیپلماتیک خودم عرض می‌کنم، گروه‌های سیاسی و احزاب یمنی در عرصه مذاکرات سیاسی موفق‌ترین و متمدن‌ترین کشور در منطقه بودند. علی‌رغم اینکه یمن و مردم یمن به‌لحاظ اقتصادی در فقر زندگی می‌کنند و شرایط خیلی سختی دارند به‌لحاظ فکری و ذهنی در سطح بالا و پیشرفته‌ای قرار دارند. دقیقا زمانی ‌که گفت‌وگوهای سیاسی در سوریه کلید خورد گفت‌وگوهای سیاسی داخل عراق برای عبور از بحران شکل‌ گرفته بود، گفت‌‌وگوهای سیاسی در یمن هم ‌شکل گرفت. یمنی‌ها نشان دادند که با بلوغ فکری بالایی وارد گفت‌وگوهای سیاسی می‌شوند.

اما اشکال عربستان این است که تمامیت‌خواه است و به برد- برد هم قانع نیست. زمانی من با آقای عادل‌الجبیر صحبت می‌کردم، با گستاخی تمام می‌گفت بحرین متعلق به عربستان است و راجع‌به بحرین ما صحبتی با هم نداریم؛ یعنی کاملا تمامیت‌خواه. منظورم از حرف عادل‌الجبیر فکر حاکمان وقت عربستان است. عربستان در یمن چه کرد؟ وقتی یمنی‌ها به توافق رسیدند آقای هادی نخست‌وزیر وقت را صدا زد و گفت ما این توافق را قبول نداریم و به آقای هادی گفت باید استعفا بدهید. تا اینکه انصارالله و متحدین آن از اینکه در آینده سیاسی یمن نقش داشته ‌باشند، ناامید شوند. واقعا زمانی‌که یمنی‌ها خودشان توافق کردند چون عربستان احساس کرد که منافعش صد درصد تأمین نمی‌شود، بازی را با ایجاد خلأ سیاسی در عرصه حاکمیتی یمن به‌هم زد. همان نقش غیرسازنده و همان بازی که نزدیک سه سال است عربستان و آمریکا با هم در باتلاقش گیر کرده‌اند.

مایلم تأکید کنم برای مخاطبان که واقعا عربستان بدون پشتیبانی آمریکا، با همه تجهیزات نظامی که دارد قادر به شروع یک جنگ در منطقه نیست، حتی علیه کشور ضعیفی مثل یمن. همین الان اگر آمریکا را از معادله پشتیبانی لجستیکی و اطلاعاتی حذف کنید سیستم عظیم هوایی و نظامی عربستان بدون پهپادهایی که آمریکایی‌ها مدیریت می‌کنند و بدون مدیریت سیستم سوخت‌رسانی آمریکا قادر به انجام عملیات دقیق و حساب‌شده در یمن نیست. در مورد لبنان‌ هم می‌بینیم که همین الگوی شکست‌خورده را استفاده می‌کنند چون بنا بر نظم‌بخشیدن و ایجاد ترتیبات سیاسی و امنیتی پایدار نیست، بنا به بر‌هم‌ریختن است. عربستان می‌گوید چون این بازی به‌نفع من تمام نشده ‌است پس نمی‌گذارم به نفع طرف دیگری تمام شود، حتی به‌نفع خود یمنی‌ها.

‌عربستان در لبنان دنبال چیست؟
عربستان در مورد لبنان ‌هم همین اقدام را می‌کند. اما بالأخره این رفتار می‌تواند در سپهر سیاسی آینده لبنان تأثیر داشته ‌باشد و به نظر من اولین تأثیرش این است که در لبنان خلأ سیاسی ایجاد می‌کند. سعودی‌ها این را می‌فهمند و کسانی که از سعودی‌ها حمایت می‌کنند هم این مطلب را می‌فهمند که خلأ سیاسی در حال ایجادشدن است. دومین اتفاق این است که در پی ایجاد این خلأ سیاسی می‌تواند بی‌ثباتی سیاسی در کشور ایجاد شود و اگر ابعاد گسترده‌تری پیدا کند می‌تواند به بی‌ثباتی امنیتی در این کشور منجر شود. بنابراین این بازی که عربستان شروع‌کرده می‌تواند تبعات منفی روی لبنان بگذارد و نیازمند سطح بالایی از هوشیاری است. لبنانی‌ها نشان داده‌اند در قبال تمامیت ارضی کشورشان ذکاوت و هوشمندی‌ بالایی دارند و از این بحران ‌هم می‌توانند عبور کنند. اما آیا همه بحران ‌همین است؟ من فکر می‌کنم که این‌طور نیست و یک بُعد مهم‌تر دارد. الان مسئله سوریه به مرحله‌ای رسیده که با ایجاد مناطق کاهش تنش و با تحرکاتی که ایران، روسیه و ترکیه در آستانه انجام داده‌اند، ما داریم به سمت نوعی تثبیت وضعیت رو به پایان جنگ در داخل سوریه می‌رویم.

از نگرانی‌های جدی که اسرائیلی‌ها از آن صحبت می‌کنند یکی این است که در آینده جایگاه ایرانی که این‌قدر قوی در مبارزه با تروریسم عمل کرده در سوریه کجاست. همچنین حزب‌اللهی که برای حفظ امنیت مرزهای لبنان وارد سوریه شد و نقش مهمی کنار ایران و روسیه و ارتش سوریه در مقابل تروریسم داشت، چطور؟ یک‌سر دیگر این بازی هم این است که این بی‌ثباتی منجر به اعمال فشار به حزب‌الله شود که باید هرچه سریع‌تر سوریه را ترک کند. درحالی‌که خروج حزب‌الله در این مرحله از سوریه که هنوز اوضاع تثبیت نشده ‌است، تهدیدی جدی برای امنیت مرزهای لبنان است. این بحثی است که به امنیت ملی لبنان برمی‌گردد و لبنانی‌ها خودشان باید تصمیم بگیرند. اینکه تا زمانی که دولت سوریه به همکاری نظامی ما نیاز دارد، مستشاران نظامی جمهوری اسلامی ایران در آنجا بمانند حتما موضوعی است که بارها مقامات اسرائیلی به‌عنوان یک عامل جدی نگران‌کننده از آن یاد کرده‌اند.

به نظر من یک بازی در منطقه توسط سعودی کلید خورده و توسط برخی طراحان صهیونیستی در حال تشویق است که می‌خواهند از این بازی تضمین امنیت اسرائیل از طرف مرزهای مربوط به سوریه خارج شود، آن‌هم از طریق اعمال فشار بیشتر به حزب‌الله. بالاخره هیچ‌کدام از این اتفاقات به صورت تصادفی رخ نداده است. پیش‌تر در کنگره قانونی وضع کردند که فشار علیه حزب‌الله چند برابر ‌شود. در راستای قانون کاتسا علیه جمهوری اسلامی ایران ‌هم فشار جدیدی شروع ‌شده. آتش تهیه این تحولات در کنگره ریخته می‌شود و زمینه بازیگری این بازی در اختیار عربستان و رژیم صهیونیستی قرار می‌گیرد. ولی درنهایت کاری که در دو دهه اخیر حداقل آمریکایی‌ها انجام دادند، این بوده که از طریق برهم‌ریختن نظم منطقه سعی کردند منافع خودشان را تأمین کنند و این سیاست با بازیگری و تقسیم کاری که عربستان و اسرائیل دارند، در منطقه دنبال می‌شود. این به‌هم‌ریختگی تا کجا قرار است پیش برود؟ تا جایی که ترتیبات سیاسی -امنیتی موردنظر آنها در منطقه تأمین شود.

بالاخره وقتی پادشاه عربستان دار فانی را وداع گوید، محمد بن‌سلمان بر جای او خواهد نشست. ایران و عربستان در همسایگی هم هستند و مجبورند کنار هم زندگی کنند و منافع مشترکی هم دارند به‌خصوص در بسیاری از مسائل. ما باید با این عربستانی که قرار است محمد بن‌سلمان عهده‌دارش باشد، چه کنیم؟

واقعا عربستان را که الان این‌قدر شتابزده عمل می‌کند خطری تهدید می‌کند؛ اینکه در طراحی صهیونیست‌ها بحث تجزیه در منطقه جدی است. این تهدیدی است که امروز متوجه عراق و سوریه است و فردا متوجه عربستان و جمهوری اسلامی ایران، متوجه ترکیه هم هست. یعنی در طراحی صهیونیستی که -صهیونیست‌ها در آمریکا، روسیه و اروپا هم هستند و منظور من کشور خاصی نیست، بلکه یک تفکر است- نمادش امروز رژیم صهیونیستی است می‌خواهند کشورهای منطقه تجزیه شوند و اسرائیل بالا بیاید.
‌برخی همین تجزیه و تقسیم‌بندی سوریه به چند استان‌ امن را هم مصداق تجزیه تلقی می‌کنند.

من جزء کسانی هستم که ضمن اینکه مدافع سرسخت آتش‌بس و توقف خونریزی در سوریه هستم اما در مورد اینکه روی زمین چه اتفاقی رخ می‌دهد، معتقدم نگاه خوشبینانه‌ صرف به توافق بر سر مناطق کاهش تنش در سوریه نادیده‌گرفتن واقعیت است. باید ببینیم این قرارداد کاهش تنش به چه سمت‌وسویی خواهد رفت. مثلا در سوریه آیا به سمت خواسته کردها می‌رود که می‌خواهند به وحدت برسند تا در آینده با حمایت آمریکایی‌ها بتوانند به‌عنوان یک کشور کردی حرف بزنند یا یک حکومت فدرال برای خودشان طراحی کنند... .

با اینکه خود ما از بازیگران فعال مسئله سوریه در آستانه هستیم، فکر می‌کنم باید همیشه یک علامت سؤال برای ما مطرح باشد که اصل مناطق کاهش تنش بسیار مهم است اما تثبیت این وضعیت روی زمین نباید بستری را برای کمک به تجزیه کشورهای منطقه فراهم کند. عربستان هم جزء کشورهایی است که خطر تجزیه آن ‌را تهدید می‌کند و این یکی از خطراتی است که سعودی‌ها را تهدید می‌کند. من فکر می‌کنم ما همان مقدار که از وحدت و تمامیت ارضی عراق حمایت کردیم، همان‌قدر هم باید از وحدت و تمامیت ارضی عربستان حمایت کنیم- با وجود تعارضاتی که عربستان با ما دارد- به خاطر امنیت منطقه و برنامه‌ای که برای کشورهای جهان اسلام طراحی شده و تفکر صهیونیستی که پشت آن قرار دارد. بنابراین این خطر وجود دارد و آن‌قدر جدی است که نمی‌توان گفت در آینده عربستان موضوع تجزیه منتفی است و همه این تحولات قرار است منجر به این شود که محمد بن‌سلمان پادشاه شود. درعین‌حال بحث تجزیه هم نیاز به مقدمات و برنامه‌ریزی‌هایی دارد. بالاخره تا رسیدن به آن مرحله زمان وجود دارد و طراحان اصلی این مسئله هم نگاهشان شاید به دو سال آینده نباشد. نگاه میان‌مدت به این مسئله دارند. اما با فرض اینکه هیچ‌کدام از این طراحی‌ها در مورد عربستان به نتیجه نرسد، بعضی از حمایت‌هایی که الان پنهانی توسط اسرائیلی‌ها از محمد بن‌سلمان می‌شود، خروجی‌اش لزوما همکاری و حمایت و روی‌کارآمدن محمد بن‌سلمان نیست. خروجی آن می‌تواند یک‌سری اتفاقات جدید دیگر برای عربستان باشد. اما با فرض اینکه همه‌چیز با محاسبات محمد بن‌سلمان پیش برود و فردا محمد بن‌سلمان در حیات پدر یا پس از فوت پدر پادشاه عربستان شود، به نظرم سلمان در کسوت پادشاهی از زمانی که ولیعهد است متفاوت خواهد بود. چون عربستان ‌هم انتخابی به‌جز برقراری یک رابطه طبیعی با جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان یک همسایه ندارد. دوران قطع رابطه و تنش‌های سیاسی گذرا خواهد بود. اما محمد بن‌سلمان در شرایطی می‌تواند در عربستان وضعیت خودش را تثبیت کند که مشکلات را در سطح منطقه ساماندهی کند. عربستان به‌تنهایی و بدون توافق با جمهوری اسلامی نمی‌تواند مشکلات منطقه را حل‌وفصل کند. در یک نگاه واقع‌بینانه آنچه می‌تواند به منطقه کمک کند، این است که عربستان به یک رفتار عقلانی بازگردد و ریاض به روابطی طبیعی و متین با تهران بپردازد. البته ایران ‌همواره از اینکه روابط منطقی و متین با کشورهای همسایه داشته باشد استقبال می‌کند و همیشه دنبال پی‌ریزی روابط بر مبنای احترام متقابل است. این چیزی است که می‌تواند به منافع دو کشور و ثبات و امنیت منطقه کمک کند.

اگر محمد بن‌سلمان بتواند در عربستان پادشاه شود، متفاوت از اکنون خواهد بود. یا ممکن است بعد از فوت پدر یک کودتای جدید در خاندان آل‌سعود صورت بگیرد مثل کودتاهای قبلی که خود آقای ملک سلمان انجام داد و قبل از آن‌ هم ملک عبدالله انجام داد. اگر این اتفاق رخ دهد و هر جریان دیگری روی کار بیاید، یک واقعیت را نمی‌توان نادیده گرفت؛ ما با عربستانی جدید مواجه هستیم. عربستان در حال پوست‌اندازی است و نقشی که این کشور در منطقه بازی می‌کند نقشی غیرسازنده است. ما آرزو می‌کنیم عربستان به نقش سازنده‌اش برگردد و با یک رابطه طبیعی با همه همسایگانش از جمله ایران به ثبات و امنیت در منطقه کمک کند.

منبع : شرق
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین