آقای احمدینژاد با وجود اینکه در دور اول و نیمه دور دوم ریاستجمهوری خدمات زیادی داشت و حتی حضرت آقا از ایشان حمایت میکردند اما او متأسفانه به جای اینکه موهبت رهبری را قدر بداند، دنبالهرو افرادی شد که چندان خوشنام نبودند.
منظورم آقای بقایی و آقای مشایی است و عمدتا آقای بقایی که عملکردش مثبت نیست و در حد سمتهایی که به او واگذار شد نیز نبود درحالیکه میتوانست از افراد خوشنام در مسیر خود استفاده کند. منظورم افرادی مانند آقای الهام است اما متأسفانه رفتار خود را با مشایی و بقایی تنظیم میکرد.
معتقدم امروز تمام اقدامات احمدینژاد محصور شده است به رأی و نظر بقایی. حتی یک روز به آقای مشایی گفتم همه میگویند مشایی احمدینژاد را سحر کرده است اما من میگویم بقایی شما را سحر کرده است چراکه احمدینژاد بقایی را از کجا میشناخت؟ شما معرفی کردی؛ شنیدم اول رانندهات بوده بعد رئیس دفترت کردی و بعد از آن شد معاون و حالا او را به احمدینژاد تحمیل کردی و شد معاون رئیسجمهور.
مرا عزل کردند. من در آن مقطع سه سمت داشتم. یعنی احمدینژاد دستور داده بود که من با حفظ سمت رئیس شورای فرهنگی شوم و مشاور فرهنگی. با وجود این او بهمن ماه سال ٩١ من را عزل کرد.
من بارها به احمدینژاد و مشایی گفتم بقایی دوستان شما را از شما دور میکند و این سمت برازنده نیست. آنها هم در ظاهر قبول میکردند اما کار دیگری میکردند.
با وجود خصلتهای خوبی که احمدینژاد از جمله مردمیبودن داشت و همیشه با مردم در اجتماعات ظاهر میشد اما بقایی در ساختمان کوثر زنگ میزدند آسانسور را اختصاصی میکردند و بعد مستقیم به اتاق میرفتند. صبحانه و ناهار اختصاصی داشتند.
من چهار سال آنجا امام جماعت بودم. یک بار آقای بقایی را در نمازخانه ندیدم و حتی کارشکنی هم میکردند؛ بودجه فرهنگی نمیدادند و بودجهای را که قرار بود به امامان جماعت بدهند، قطع کرد. در واقع اعتقادی به روحانیت نداشتند و هنوز هم ندارند.
من دلایلی دارم که امروز نمیتوانم آنها را بیان کنم و باید زمان بگذرد تا فرصت مناسبی برای طرح آن باشد. اما همانطور که قبلا گفتم امروز هم معتقدم بقایی، احمدینژاد را به نابودی کامل میکشاند و تنها یک اسم از او باقی میماند.
من یک روز به احمدینژاد گفتم شما به چه دلیل به این فرد سمت میدهید؛ دانش دارد که ندارد؛ سواد بالایی دارد که ندارد؛ به لحاظ صورت ظاهری هم که ظاهر زیبایی ندارد.
مشایی باعث شد که همهکاره بقایی شود. در یک جلسهای یادم میآید از بقایی نزد آقای احمدینژاد گله میکردم و برای او در مورد تبعات پیروی از تصمیمات بقایی توضیح میدادم و او نیز حرفهای من را پذیرفت؛ که یکباره بقایی متوجه شد من در دفتر احمدینژاد هستم؛ به سرعت خود را به دفتر رئیسجمهور رساند و به کل نظر احمدینژاد عوض شد و در آن لحظه بود که فهمیدم احمدینژاد، احمدینژاد نیست بلکه بقایی است.
آقای بقایی عواملی را در دفتر احمدینژاد داشت که به محض آنکه فردی بدون هماهنگی با او دیدار میکرد برخورد میکرد. واضحتر بگویم تمام تیم احمدینژاد توسط بقایی کنترل میشد. به نظرم احمدینژاد دیگر در مطالب خود نباید بنویسد خادم ملت بلکه باید بگوید خادم بقایی.
حتی مشایی هم روی حرف بقایی حرف نمیزد. موقعی که من عزل شدم، میخواستم مصاحبهای انجام دهم و همه موضوعات را مطرح کنم. اختلاف من با بقایی از زمانی شدت گرفت که بقایی بدون هماهنگی با من هیئت امنایی برای مسجد سلمان تعیین کرده بود بدون هماهنگی من که امام جماعت آن بودم که در این رابطه به احمدینژاد نامه نوشتم که مگر این مسجد بیرون از نهاد بود که بدون هماهنگی با من برای آن هیئت امنا تعیین کردید؟!
بقایی بابت این نامه ناراحت شد و گفت عزلت میکنم و گفتم عزل کن. برخی
آمدند و پادرمیانی کردند که شما نامه را پس بگیر و شما هم به پستت برگرد؛
من گفتم برای مقام نیامدهام. همان روز مشایی به من زنگ زد که شما بیا
نامهای بنویس که من منظورم این نبود و... که در پاسخ به او گفتم این چه
حرفی است که میزنید؛ یعنی من برای یک پستی بیایم برخلاف نظرم رفتار کنم.
شما چرا این حرف را به زبان میآورید؟ مشایی گفت بیا استخاره کن؛ گفتم باشد که استخاره کردم و بسیار بد آمد.
بعدا متوجه شدم اینها تمام تصمیم خود را در دولت و در سطح کلان در محل ساختمان سفید از زمان ناهار تا بعد از آن اتخاذ میکنند و نقش بیشتر را هم بقایی به گردن داشت. من آنجا فهمیدم که هر شکایتی از بقایی به احمدینژاد فقط دشمنیهای احمدینژاد را بیشتر میکند.
با توجه به اطلاعاتی که دارم و از آنجا که به مسائل قضائی آشنا هستم، شک نکنید که او (بقائی) محکوم خواهد شد و خودش هم چون میداند محکوم میشود، فرار رو به جلو را کلید زده و میخواهد مملکت را به تشنج بکشد.
قطعا شما بدانید فقط تخلفات مالی نیست و غیرمالی هم وجود دارد؛ یعنی سیاسی و مالی نیست.
این رفتارها ادامه پیدا کند باید آقای احمدینژاد هم محکوم شود. قضیه
احمدینژاد با رفسنجانی و خاتمی خیلی فرق میکند؛ آنها حزب و طرفدار دارند،
درحالیکه احمدینژاد نه حزب دارد و نه طرفدار، حتی دوستان خود را هم از
دست داده است.
من از دوستانشان بودم، یک نهی رهبری را افشا کردم، ببینید چه بلایی به سر من آوردند و چه اتهاماتی زدند. چه کسی فکر میکرد امیریفری را که ٣٠ سال در سپاه بود به زندان ببرند. بهخاطر آنها ما را بازداشت کردند. تصور میکردند ما هم با تخلفات آنها همراه هستیم. این افراد کاری کردند که همه از آنها دور شدند؛ از نیکزاد و حسینی وزارت ارشاد گرفته تا حسینی اقتصاد.
آقای خاتمی بالاخره حزبی دارد، طرفدارانی دارد، برخی علما حامی او هستند، اما امروز یک مرجع را نام ببرید که از آقای احمدینژاد حمایت کند؛ کسی نمانده. من دوستانه میگویم، آقای احمدینژاد از این رفتار فاصله بگیرید، من شما را دوست دارم.
من خطاب به آقای احمدینژاد میگویم لازم است برگردد سمت آقا و از ایشان عذرخواهی کند و راه خدمتگزاری را در پیش بگیرد.
او دیگر به تاریخ سپرده شد و بعید میدانم دیگر احمدینژاد بتواند به عرصه سیاسی بازگردد. ما اگر بخواهیم در دورههای بعد فردی با خصوصیات مثبت احمدینژاد داشته باشیم، باید به دنبال فرد جدیدی بگردیم که دارای آن خصلتهای مثبت بهعلاوه عقل سیاسی باشد.
محمدرضا رحیمی، معاون سابق احمدینژاد، مشغول گذراندن حکم حبس خود در زندان است. سعید مرتضوی، دادستان سابق تهران و رئیس سازمان تأمین اجتماعی در زمان احمدینژاد، هنوز ماجرای دادگاههایش ادامه دارد. علیاکبر حیدریفرد، معاون مرتضوی، هماکنون بابت اتهامات مختلف در زندان است. دادستان دیوان محاسبات هم اخیرا اعلام کرده است که هفت پرونده در مورد تخلفات محمود احمدینژاد در دیوان محاسبات به صدور رأی منجر و به اجرا گذاشته شده است. حمید بقائی هم هرروز به دادگاه میرود و هرروز حاشیهای تولید میکند. علیاکبر جوانفکر، مشاور رسانهای احمدینژاد و اسفندیار رحیممشایی، یار غار رئیس سابق دولت، هم اخیرا احضار شدهاند. تقریبا کسی درون حلقه یاران رئیس سابق دولت باقی نمانده که این روزها پایش به دادگاه باز نشده باشد.