|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۶
کد خبر: ۱۸۵۹۰۸
تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۲۴
مثلا خيلي از مباني فكري و مطالعاتي شهيد مطهري را پذيرفته بود ولي اعتقاد من درباره اين گروه از اعضا اين است كه اينها نتوانستند از مباني روشنفكري ليبرالي فاصله بگيرند. همانطور كه ايراد مجاهدين خلق اين بود كه خود را مفسر قرآن مي‌دانستند و خودشان را فقيه مي‌دانستند ولي سواد تخصصي آن را نداشتند.
«بازجوي بند ٢٠٩»! محسن آرمين، هفته‌هاست كه در گيرودار «اتهامي» قرار دارد كه سعي مي‌كند او را به عنوان «بازجو» معرفي كند؛ عنواني كه در پي سلسله گفت‌وگوهاي «تسنيم» با هدف واكاوي فعاليت‌هاي سياسي دهه ٦٠ برآمد، از سوي دو عضو اوليه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي مطرح شد كه در همان سال‌هاي نخست پس از شكل‌گيري اين سازمان، راه خود را از سايرين جدا كرده بودند. اكبر براتي و سردار نجات، با مرور سال‌هاي فعاليت خود در سازمان، مطالبي را در مورد برخي اعضاي آن و از جمله شخص محسن آرمين مطرح كرده و عنوان بازجو را به او داده است. براتي كه عضويت گروه توحيدي صف در دهه ٥٠ و سازمان مجاهدين انقلاب را در سال‌هاي منتهي به انقلاب در كارنامه دارد، در گفت‌وگويي اعلام كرد: «امثال آرمين بعدها جذب بهزاد نبوي شدند و آن پيشينه بدشان باعث شد تا وقتي به طور مثال به عنوان بازجو انتخاب شوند، فكر كنند كه اصول بازجويي همان اصولي است كه ساواك در رژيم سابق پياده كرده و بايد با شديدترين رفتار با متهمان برخورد كنند و بي‌محابا از قدرت استفاده كردند». با اين صحبت‌هاي براتي، محسن آرمين سكوت را جايز ندانست و در پاسخ به او گفت: «اولا آقايان صادق نوروزي، قدياني و عرب‌سرخي هيچگاه بازجو نبودند. آقايان نوروزي و قدياني (افرادي كه براتي نام‌شان را در كنار آرمين به عنوان بازجو ذكر كرد) هيچگاه عضو سپاه يا وزارت اطلاعات يا دادستاني انقلاب نبودند كه كسي را بازجويي كرده باشند. آقاي عرب البته عضو سپاه بود اما مسوول گزينش در واحد اطلاعات سپاه بود و شغل ايشان هيچ ربطي به متهمان و بازجويي از ايشان نداشت. اين حقيقتي نيست كه آقاي براتي از آن بي‌اطلاع باشد و متاسفانه چاره‌اي نداريم جز اينكه بگوييم آقاي براتي آگاهانه و صريحا دروغ مي‌گويد.»
هرچند محسن آرمين در پاسخ به اكبر براتي در مقام دفاع از خود و ديگر ياران عضو سازمان مجاهدين برآمد اما در گفت‌وگوي ديگر تسنيم باز هم با صفت «بازجو» روبه‌رو شد. اين‌بار سردار نجات جانشين سازمان اطلاعات سپاه كه در برابر سوال تسنيم درباره بازجو بودن يا نبودن آرمين در زندان اوين قرار گرفت، عنوان كرد: «اولا اينكه كسي كه در بند ٢٠٩ بوده افتخار است چراكه با گروهكي‌ها و تروريست‌ها برخورد كرده است. اگر كسي امروز آن را انكار مي‌كند، مي‌خواهد بگويد من مخالف برخورد با منافقين بودم! البته ما خوشحال مي‌شويم كه امثال ايشان كه كمكي به انقلاب نكردند، صف خود را از انقلابيون جدا كنند ليكن بر خلاف ادعاي ايشان اتفاقا ايشان جزو بازجوهاي بند ٢٠٩ بودند حالا اگر پشيمان شده‌اند مربوط به خودشان است.»
با گذشت دو روز از اين اظهارات، محسن آرمين در پاسخ به مباحثي كه پيرامون بازجو بودن او مطرح شد، جوابيه‌اي را در اختيار روزنامه اعتماد قرار داد. پيش از ورود به متن پاسخ محسن آرمين به اظهارات جانشين سازمان اطلاعات سپاه، لازم مي‌دانيم كه تاكيد كنيم روزنامه اعتماد بدون هيچ‌گونه اظهارنظر و تحليلي در اين خصوص بر مبناي وظيفه حرفه‌اي خويش، اقدام به انتشار جوابيه كرده است. كمااينكه روزنامه در انتشار اظهارات سردار نجات هم به وظيفه خود عمل كرد... در روزهاي آينده نيز اگر آن مقام محترم نظامي، واكنشي نسبت به اين اظهارات داشته باشد، عين متن جوابيه را منتشر خواهيم كرد.

بسم‌الله الرحمن الرحيم
جناب آقاي سردار حسين زيبايي‌نژاد (نجات)
سلام عليكم
مصاحبه سياسي مورخه ۸ آبان ۹۶ شما را با خبرگزاري تسنيم و مطالبي كه راجع به من گفتيد، خواندم. ابتدا قصد تصديع نداشتم اما به دلايلي كه خواهم گفت قلمي كردن اين پاسخ را ضروري يافتم. واقعيت اين است كه موج حملات تبليغاتي عليه اينجانب از چند ماه پيش آغاز شد. ابتدا فردي با سابقه نفاق كه پس از طي دوران محكوميت در سال‌هاي ۶۰ اكنون در خارج از كشور به سر مي‌برد و وظيفه حمله توامان به سازمان مجاهدين خلق و اصلاح‌طلبان را برعهده دارد در مطلبي عليه مرحوم آقاي رفسنجاني بي‌مناسبت مرا به عنوان اصلاح‌طلبي كه در سال‌هاي ۶۰ جزو مسولين زندان اوين و وزارت اطلاعات بودم متهم به شكنجه كرد. هرچند انتخاب من از ميان همه اصلاح‌طلبان خيلي عجيب بود اما سخن آن فرد را حمل بر كينه‌هاي فروخفته كردم. يكي دو ماه بعد خبرگزاري تسنيم [...] عين همان اتهامات را متوجه من كرد. اين‌بار نيز حمل بر صحت كردم كه شايد اقدامي فردي است و نه سناريويي طراحي شده. تا اينكه ماه گذشته همين خبر‌گزاري از سرداري بي‌ستاره و البته غير مستعفي كه هيچگاه در عرصه رسانه‌اي و خبري حضوري نداشته مصاحبه‌اي منتشر كرد و از زبان او مرا متهم كرد كه در دهه شصت شكنجه‌گري خشن بودم. پس از آن نيز مصاحبه‌ها و ميزگردهاي ديگري از اين دست از سوي خبرگزاري تسنيم منتشر شد. نكته مشترك در تمام اين موارد اين است كه خبرنگار اين خبر‌گزاري در ضمن مباحث ديگر بي‌مناسبت درباره بازجو بودن آرمين مي‌پرسد و از مصاحبه شونده تاييد مي‌گيرد و همين تاييد را تيتر مي‌كند. به اين ترتيب دريافتم اظهارات آن فرد در خارج كشور چندان هم اتفاقي نبوده است. اين‌بار هم ظاهرا نوبت به سردار باستاره‌اي چون شما رسيده كه در اين سناريو ايفاي نقش كنيد. قبلا به دوستانتان در خبرگزاري تسنيم تذكر دادم كه اولا اين شيوه تبليغ صريح و مستقيم كه به سبك تبليغات روسي بسيار شبيه است اثر عكس دارد. حداقل اندكي براي مخاطب شعور قائل باشيد و حرفه‌اي‌تر عمل كنيد. ثانيا اتهام شكنجه در سال‌هاي شصت در زندان بيش از آنكه چهره مرا مخدوش كند تاييد تمام ادعاهاي مخالفان جمهوري اسلامي است. [...] در واقع دوستان خبرگزاري تسنيم چنان گرفتار باندبازي‌هاي سياسي و كينه‌توزي عليه رقيب شده‌اند كه نمي‌فهمند برشاخ نشسته و بن مي‌برند. براي اثبات شكنجه در زندان‌هاي جمهوري اسلامي چه بهانه‌اي بهتر از خبر خبرگزاري منسوب به سپاه پاسداران كه به صراحت مي‌گويد پرسنل سپاه در آن سال‌ها مرتكب چنين فجايعي مي‌شدند؟

جناب سردار زيبايي‌نژاد
حتما از من كه عمري را در فعاليت سياسي گذرانده‌ام انتظار نداريد كه باور كنم اين موج تبليغات هماهنگ عليه اينجانب از خارج تا داخل كشور اتفاقي يا اقدامي ناشي از كينه‌ها و دشمني‌هاي شخصي است. در عين حال براي من روشن نيست هدف از اين سناريو چيست. اگر هدف يك حركت سياسي و مقصود تخريب اصلاح‌طلبان باشد حداقل يك چيز مشخص مي‌شود و آن اينكه شما و دوستان‌تان در خبرگزاري تسنيم بر خلاف آن چه تظاهر مي‌كنيد، باور داريد كه دادن نسبت بازجويي به كسي موجب كاهش مقبوليت او در جامعه مي‌شود، زيرا اگر آنگونه كه اظهار كرديد بازجويي از منافقين را افتخار مي‌دانستيد خبرگزاري تسنيم اين همه اصرار نمي‌كرد كه يك فتنه‌گر چنين سوابق درخشاني در كارنامه خود دارد!!! من خوشحالم از اينكه دست شما عليه ما اصلاح‌طلبان آنقدر خالي است كه براي تخريب ما ناگزير از توسل به چنين مسائلي مي‌شويد. در قوانين كشور و نيز فقه اسلامي كسي كه قدرت تشخيص مصالح خود را ندارد محجور ناميده مي‌شود و من فكر مي‌كنم كساني كه در عرصه سياسي به گونه‌اي عمل مي‌كنند كه مصلحت نظام و كشور كه هيچ مصلحت خود را نيز تشخيص نمي‌دهند شايسته عنوان محجوريت سياسي هستند.

درباره اهداف اين حركت تبليغاتي زشت حدس ديگري هم مي‌توان زد. آيا با اين زمينه‌سازي‌هاي تبليغاتي قرار است اتفاق تازه‌اي براي بنده بيفتد؟ [...] هرچه باشد شما به عنوان مقام بلندپايه سازمان اطلاعات سپاه بهتر مي‌دانيد. هرچه باشد مهم نيست. مهم ورود شما به عنوان سردار بلندپايه سپاه و عضو سازمان اطلاعات سپاه به اين بازي است كه مي‌تواند پيامي ضمني براي من باشد كه اگر سكوت كنم حمل بر پذيرش همه اكاذيب دوستان شما مي‌شود و اگر پاسخي بدهم بايد منتظر عواقبش هم باشم. اما شما و دوستان‌تان كه در طول اين چهار دهه بارها و بارها ما را به انواع محدوديت‌ها و محروميت‌ها آزموده‌ايد، مي‌دانيد اگر قرار بود سكوت و كرنش كنيم بايد پيش از اينها چنين مي‌كرديم. لذا براي اينكه دچار چنين سوءتفاهمي نشويد با وجود خواست شخصي كه ترجيح مي‌دهم از اين قيل و قال‌ها دوري كنم و همچنان به فعاليت‌هاي پژوهشي مشغول باشم[...] قلمي كردن اين وجيزه را ضروري يافتم.
شما گزارشي يكجانبه و مخدوش از داستان اختلافات سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در دهه شصت داده‌ايد اما ضرورتي نمي‌بينم به بخش‌هايي از آن ماجرا كه آگاهانه حذف يا تحريف كرده‌ايد، بپردازم زيرا در طول اين سال‌ها راجع به آن ماجرا بارها و بارها صحبت شده و گفتني‌ها گفته شده است. مضافا به اينكه مرحوم آقاي راستي امروز در بين ما نيست و از باب «اذكروا موتاكم بالخير» براي ايشان از درگاه خداوند طلب مغفرت و علو درجات دارم و شخصا تمايلي ندارم به مواردي اشاره كنم كه تعريضي به آن مرحوم تلقي شود. همچنين برخلاف شما نمي‌توانم حقيقت را فداي منافع سياسي كنم و درباره ايشان سخني به خلاف بر زبان برانم. براي شما خيلي راحت است تا زماني كه آقاي راستي با ديدگاه‌تان همراه بود از او تجليل مي‌كرديد وقتي منتقد شد حالا مي‌فرماييد سكته كرده بود و نمي‌توانست صحبت كند و مشاعرش را از دست داده بود. شما حتما براي اين رفتارها حجت شرعي داريد اما من با اين فقه و شرع بيگانه‌ام. من در صحبتم راجع به مرحوم آقاي راستي كوشيدم حتي آنجا كه بدترين رفتار را با دوستانم در سازمان داشت حرمت ايشان را حفظ كنم و منصفانه بگويم علت اين رفتار ذهنيت منفي‌اي بود كه مخالفان ما در سازمان براي ايشان ايجاد كرده بودند. شما اين سخن را به‌شدت تكذيب كرده‌ايد و گفته‌ايد آقاي راستي هرچه عليه دوستان آرمين كرد به ابتكار شخصي خود كرد. جناب سردار زيبايي‌نژاد ملاقات‌ها و ديدارهاي خصوصي و پنهاني شما و دوستان‌تان در آن زمان با ايشان و گزارش عليه ما چيزي نيست كه قابل‌كتمان باشد. براي اينكه نقش خود را در اين آشفته‌سازي به ياد آوريد از شما مي‌پرسم آيا شما و دوستان‌تان نبوديد كه در آن زمان از آقاي راستي عليه ما استفتا مي‌كرديد و فتوا مي‌گرفتيد و در تابلوي اعلانات سازمان نصب مي‌كرديد كه سلام كردن به ما شرعا جايز نيست؟ آيا فراموش كرده‌ايد از ايشان فتوا مي‌گرفتيد كه به اينها زن ندهيد و... ؟ آيا شما نبوديد كه با مخدوش كردن ذهن ايشان نسبت به ما از ايشان اجازه گرفتيد حقوق ماهانه ما را كه تمام وقت در سازمان مشغول كار بوديم و تنها درآمد ما براي زندگي كردن بود، قطع كنيد و ما براي گذران زندگي ناگزير از مسافركشي شديم؟ آيا فقيه وارسته‌اي مانند آقاي راستي صرفا به خاطر نظر ما درباره حدود اختيارات ايشان در سازمان يا مثلا موافقت ما با بند ج و طرح اصلاحات ارضي مصوب شوراي انقلاب چنين فتواهايي صادر مي‌كرد يا به اين علت كه شما از ما در ذهن ايشان غول ساخته بوديد؟
افاضه فرموده‌ايد «شخصي مانند آرمين هيچگاه تفكراتش از شريعتي و جريان روشنفكري ليبرال فاصله نگرفت. البته عقيده خود را خيلي اصلاح كرد. مثلا خيلي از مباني فكري و مطالعاتي شهيد مطهري را پذيرفته بود ولي اعتقاد من درباره اين گروه از اعضا اين است كه اينها نتوانستند از مباني روشنفكري ليبرالي فاصله بگيرند. همان‌طور كه ايراد مجاهدين خلق اين بود كه خود را مفسر قرآن مي‌دانستند و خودشان را فقيه مي‌دانستند.» من نمي‌دانم چه نسبتي ميان تفكرات شريعتي و مطهري با روشنفكري ليبرال و ميان اين دو با افكار مجاهدين خلق وجود دارد. آيا انگيزه‌ها و خصومت‌هاي سياسي جنابعالي بايد اينقدر شديد باشد كه اينچنين نامربوط و بي‌مبنا سخن بگويد؟ به شما توصيه مي‌كنم دركنار مشغله‌هاي امنيتي كه داريد كمي مطالعه كنيد تا حداقل اصطلاحاتي نظير ليبراليسم و سوسياليسم را در جاي درست به كار ببريد. البته اينكه فرموده‌ايد من با پذيرش ديدگاه‌هاي مرحوم شهيد مطهري تاحدودي اصلاح شدم و اين البته جاي تشكر دارد. با شما همراه مي‌شوم كه مباني فكري مرحوم مطهري شاخص راست كيشي و صحت عقيده است، اما آيا شما واقعا مباني فكري مطهري را قبول داريد؟ آيا لازم است به خاطرتان بياورم كه وقتي در سازمان كتابي درباره مطهري نوشتم و به آراي اقتصادي او اشاره كردم شما و دوستان‌تان خواهان حذف اين بخش از كتاب شديد و معتقد بوديد كه مطهري به خاطر بيرون آمدن از حوزه و ارتباط با دانشگاه از روشنفكران تاثير پذيرفته و دچار شذوذات فكري شده است؟ آيا لازم است به خاطرتان بياورم كه شما مرحوم بهشتي را داراي ديدگاه‌هاي التقاطي مي‌دانستيد و او را به زاويه داشتن از خط اسلام اصيل متهم مي‌كرديد؟ چه كسي طرفدار ليبراليسم اقتصادي بود؟ آيا لازم است به خاطرتان بياورم كه شما تنها فرق ميان اقتصاد اسلامي با اقتصاد ليبرال را انحصار مي‌دانستيد كه اسلام با آن مخالف است و معتقد بوديد اقتصاد اسلامي با اقتصاد ليبرال هيچ تفاوتي ندارد بلكه پيشرفته‌تر از آن است؟ آيا لازم است به خاطر شريف‌تان بياورم كه عقايد اقتصادي شما مايه خنده و شوخي در سازمان شده بود كه با شيطان بزرگ حداقل در اقتصاد وحدت‌نظر كامل داريم؟
فرموده‌ايد: «شما وقتي هفته‌نامه «عصر ما» (ارگان سازمان منحله مجاهدين انقلاب) را از زمان تاسيس در سال ٧١ تا زمان بسته‌شدنش مي‌خوانيد به راحتي درك مي‌كنيد كه محتواي اصلي آن مباني ليبرال دموكراسي و عدم اعتقاد به ولايت فقيه و عدم اعتقاد به حكومت ديني است. دقيقا مشكلي كه ما با حزب مشاركت داشتيم در همين مباني بود. حزب مشاركت دقيقا مشابه با سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي مباني ولايت‌فقيه را قبول نداشت. ما حرف‌مان با آنها اين نيست كه آقاي راستي را قبول نداشتند كه نداشتند؛ مشكل ما با آنها اين است كه اينها مباني امام و حوزه را قبول نداشتند.» درباره اينكه محتواي هفته‌نامه عصر ما منطبق با ديدگاه‌هاي ليبرال دموكراسي بوده يا خير سخني نمي‌گويم. عصرما در ميان فعالان سياسي كشور نشريه ناشناخته‌اي نيست و نقش و تاثير آن هم در تحولات دهه هفتاد چيزي نيست كه با اظهارات شما مخدوش شود. بنابراين در دفاع از آن حرفي جز اين ندارم كه به شما توصيه كنم كمي مطالعه كنيد تا تفاوت دفاع از حقوق و آزادي‌هاي اساسي، آزادي انتخابات، حقوق شهروندي را با ليبرال دموكراسي بفهميد و اين واژه‌ها را در جاي درست به كار ببريد. اما يك نكته را نمي‌توانم ناديده بگيرم. اين «ما» كه مي‌گوييد «با سازمان و حزب مشاركت مشكل» داشتيد كيست؟ شماي سپاه يا شما و دوستان حزبي و سياسي‌تان؟ شما مگر يك سردار نظامي نيستيد؟ مگر به حكم قانون از دخالت در حوزه احزاب و رقابت‌هاي حزبي منع نشده‌ايد؟ چطور با يك حزب رسمي و قانوني مشكل داشتيد و داريد؟ به شما چه مربوط كه با مواضع يك حزب قانوني مشكل داشته باشيد؟ يك نهاد نظامي فراجناحي چرا بايد با برخي احزاب سياسي قانوني و رسمي احساس دشمني و مخالفت و با برخي ديگر احساس دوستي و قرابت داشته باشد؟ شما قائم مقام سازمان اطلاعات سپاه هستيد دستور دستگيري مي‌دهيد، ضابط قوه قضاييه هستيد. براي متهمان پرونده تشكيل مي‌دهيد و به دادگاه معرفي مي‌كنيد. لازمه اين مسووليت بي‌طرفي كامل سياسي و موضع يكسان در قبال فعالان و نهادهاي سياسي قانوني كشور است اما شما همچنان از موضع جناح راست سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي دهه شصت حرف مي‌زنيد. تمام مشكل ما با شما و امثال شما در سپاه همين است. اگر حساب و كتابي در كار بود شما به خاطر همين اظهارنظرهاي شديدا حزبي و جناحي بايد از سپاه اخراج مي‌شديد يا حداقل بايد توبيخ مي‌شديد.
درباره من فرموده‌ايد «اگر كسي امروز آن را انكار مي‌كند مي‌خواهد بگويد من مخالف برخورد با منافقين بودم! البته ما خوشحال مي‌شويم كه امثال ايشان كه كمكي به انقلاب نكردند، صف خود را از انقلابيون جدا كنند ليكن بر خلاف ادعاي ايشان اتفاقا ايشان جزو بازجوهاي بند ٢٠٩ بودند حالا اگر پشيمان شده‌اند مربوط به خودشان است. » جناب سردار نجات سوابق من روشن است چيزي ندارم كه پنهان كنم يا از آن شرمنده باشم. به صراحت گفته‌ام با ورود مجاهدين خلق به فاز نظامي جزو آن بخش از اعضاي سازمان بودم كه براي مقابله با تروريسم كور و مبارزه با جنايات مجاهدين خلق به سپاه پيوستم. خيلي روشن هم اعلام كرده‌ام كه اين همكاري كمتر از يكسال ادامه يافت و به علل مختلف از جمله دستور امام مبني بر انتخاب ميان فعاليت سياسي يا عضويت در ارگان‌هاي نظامي و نيز به علت مسائلي كه در طول اين مدت شاهد بودم به همكاري خود خاتمه دادم. من البته مي‌توانم درباره آن مسائل بيشتر توضيح دهم اما ترجيح مي‌دهم در شرايطي آن مسائل مورد بحث و گفت‌وگو قرار گيرد كه فضايي متعادل بر جامعه حاكم باشد و جامعه بتواند قضاوت منصفانه‌اي درباره آنها داشته باشد نه مانند شما و دوستان‌تان در خبرگزاري تسنيم است كه براي دستمالي حاضرند قيصريه‌اي را به اتش بكشند و به خاطر بازي‌هاي حقير سياسي حاضرند آشكارا اعلام كنند در دهه شصت در زندان‌هاي جمهوري اسلامي شكنجه رواج داشته است. من كه از سوابق خود شرمنده نيستم به صراحت هم گفته‌ام [...] مطمئن باشيد توضيحات بيشتر من درباره آن گذشته موجب رفع كامل ابهاماتي مي‌شود كه دوستان شما در داخل و خارج كشور اخيرا عليه من مطرح ساخته‌اند اما قطعا اين توضيحات به صلاح شما و دوستان‌تان نخواهد بود پس بهتر است بگذاريد دهانم بسته باشد.
فرموده‌ايد: «آقاي آرمين و بهزادنبوي نظرشان را راجع به خطوطي كه امام گفتند، مشخص كنند. براي مثال نظرشان را راجع به ١٠ سرفصل صحبت‌هاي امام از جمله بحث ولايت فقيه، نشريات و آزادي مطبوعات، تبعيت از رهبري، مساله فلسطين، رابطه با امريكا و... بگويند. شما كه مدعي هستيد ما روي ذهن آقاي راستي رفتيم، بياييد نظرتان را با خط امام مقايسه كنيد. وقتي از خط امام صحبت مي‌كنند به خاطر فريب مخاطب است و گرنه اينها تبعيتي از خط امام نداشتند.» جناب سردار زيبايي‌نژاد متاسفم كه بايد عرض كنم اين سخن شما بسيار عوامفريبانه است. مگر مسائلي مانند رابطه و مذاكره يا قطع رابطه ومذاكره با امريكا جزو ثابتات و مباني انديشه سياسي امام است كه مخالفت يا موافقت با آن نشانه دوري و نزديكي به امام باشد؟ اينها مواضع سياسي هستند و براساس مصالح نظام بر مبناي تحليل مشخص از شرايط مي‌توانند تغيير كنند. امام روزي گفتند اگر جنگ بيست سال طول بكشد ما ايستاده‌ايم اگر امام پيش از پايان جنگ رحلت مي‌كرد آيا ادامه جنگ جزو مباني انديشه امام محسوب مي‌شد؟ امام روزي گفت رابطه ما با امريكا رابطه گرگ و ميش است مذاكره با امريكا ممكن نيست. اما همين امام روزي ديگر كه همفكران شما در مجلس مي‌خواستند وزير امور خارجه وقت را به خاطر مذاكرات مك فارلين استيضاح كنند به آنها نهيب زد و از دولت حمايت كرد. مقام رهبري روزي گفتند كه هرگز اجازه مذاكره با امريكا را نمي‌دهند در شرايطي ديگر به دعوت اوباما براي مذاكره پاسخ مثبت دادند. اينگونه عوامانه سخن گفتن زيبنده يك سردار سپاه نيست. لازم است توجه داشته باشيد در چه مقامي نشسته‌ايد. حرمت اين مقام را حفظ كنيد. حرف زدن شما بايد با حرف زدن يك مداح فرق داشته باشد. از جمله سرفصل‌هايي كه برشمرده‌ايد آزادي مطبوعات است. خوب ديدگاه بنده و دوستانم مشخص است ما به آزادي مطبوعات و احزاب معتقديم. واقعا مقصود شما چيست مي‌خواهيد بگوييد امام مخالف آزادي مطبوعات و آزادي بيان بوده است تا مخالفت ما با امام ثابت شود؟ شما و دوستان‌تان دل‌تان به حال امام نسوخته است. شما امام را درخدمت اهداف و تثبيت عقايد خود مي‌خواهيد. ضد آزادي بيان و مطبوعات هستيد در سخنان امام باستانشناسي مي‌كنيد تا يك جمله عليه مطبوعات پيدا كنيد و با آن بهانه‌اي براي برخورد با مخالفين خود پيدا كنيد. اما هيچ فكر كرده‌ايد با ارايه چنين چهره‌اي از امام به نسل جوان چه لطمه‌اي به سرمايه‌هاي معنوي اين ملت مي‌زنيد؟ جناب سردار زيبايي‌نژاد نيازي نيست به خود زحمت بدهيد با محك وصيت نامه امام عيار ما را بسنجيد. تكليف خود را با اين وصيت نامه روشن كنيد. به قول حافظ شيرازي

عيب رندان مكن‌اي زاهد پاكيزه سرشت/ كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر خوبم اگر بد تو برو خود را باش/ هركسي آن درود عاقبت كار كه كشت
يكي از شاخص‌ترين محورهاي اين وصيتنامه منع اكيد نيروهاي نظامي از ورود به دسته‌بندي‌ها و رقابت‌هاي سياسي است. شما كه مدعي پيروي از امام هستيد و خود را مرجع تشخيص پيروي اين و آن از امام مي‌دانيد بفرماييد در طول اين سال‌ها حتي براي يك لحظه به اين نظر امام عمل كرده‌ايد؟ از همان زمان اختلافات درون سازمان كه امام گفته بود نيروهاي نظامي يا فعاليت سياسي را انتخاب كنند يا شغل نظامي را ما بلافاصله تمكين كرديم اما شما و دوستان‌تان كه عضو سپاه بوديد روابط‌تان را با سازمان مجاهدين انقلاب حفظ كرديد و درمقابل اعتراض ما گفتيد از آقاي راستي اجازه گرفتيد. راست مي‌گوييد براي ما جدا اين سوال پيش آمده بود كه حدود اختيارات آقاي راستي در سازمان چقدر است. اما علت طرح اين ابهام رفتارها و دستوراتي بود كه صريحا با مواضع و دستورات امام مغايرت داشت. ما مي‌گفتيم امام از حضور نيروهاي نظامي در احزاب سياسي منع كرده است و شما مي‌گفتيد آقاي راستي به ما اجازه داده است!!! [...] همين مصاحبه شما هم عليه من و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و حزب مشاركت و ورود به سناريوي غير اخلاقي كه خبرگزاري تسنيم عليه من و دوستانم به راه انداخته است، مصداق اخير و نه آخرين مصداق دخالت‌هاي مستمر و آشكار شما در بازي‌هاي سياسي و رقابت‌هاي گروهي و حزبي است.
جناب سردار زيبايي‌نژاد باكي ندارم كه به صراحت بگويم امروز مانند ۴۰ سال پيش نمي‌انديشم، بسياري از باورهاي من تغيير كرده است. برخي تكميل شده و از برخي فاصله گرفته‌ام. و اين تغيير و تكامل را يك حسن مي‌دانم و معتقدم ثبات و عدم تغيير در اين سال‌هاي پرفراز و نشيب و سراسر تجربه عيب و جمود و تقشر است. چنين ثباتي ارزاني و شايسته شما. اما تحولات فكري من در حوزه عقيده و انديشه مرهون رنج تحقيق و آشنايي بيشتر با آموزه‌هاي قرآن كريم در طول اين سال‌ها است. به عنوان يك باور پذيرفته‌ام نقض حقوق اساسي انسان‌ها نفي كرامت انسان و مخالفت صريح با اراده خداوند است. تاكيدهاي مكرر قرآن بر اينكه مطلقيت تنها از آن خداست و هيچ مرجعيتي را در هيچ حوزه‌اي نبايد و نمي‌توان برتر از خداوند يا در كنار او نشاند مبناي من در ارزيابي هر نظريه و تئوري در حوزه سياست است. به لطف تجارب ارزشمند اين سال‌ها و بازنگري در مسير گذشته و بررسي قصورها و تقصيرها و ارزيابي كرده‌ها و ناكرده‌ها قطعا ديدگاه‌هاي سياسي من دچار تحول شده است. به گمان من اگر كسي شرايط بحراني و آمارهاي وحشتناك موجود در حوزه‌هاي اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي را ببيند و همچنان بر درستي رويكردها و رهيافت‌هايي كه به اين وضعيت انجاميده پايفشاري كند، بهره‌اي از عقل سليم نبرده است. اما در طول اين مدت آن چه بيش از همه در نظرم ثابت مانده و بلكه تقويت شده است التزام به مصالح كشور، ملت و نظام است. فكر مي‌كنم التزام به مصالح كشور، منافع مردم اساسي‌ترين شاخصي است كه مي‌توان صداقت يك شهروند و فعال سياسي را بدان سنجيد. اما آيا شما هم به همين ميزان به مصالح نظام و كشور ملتزم هستيد؟ آيا لازم است نمونه‌هاي آشكار نقض مصالح و منافع كشور و ضديت آشكار با خواست و اراده جامعه را در مواضع و اقدامات شما و دوستان‌تان و نتايج زيانبار آنها را بيان كنم؟ اگر واقعا ظرفيت شنيدن داريد بسم‌الله.
سخن آخر اينكه بيش از شش دهه از عمر من گذشته است، ديگر چندان رغبت و انگيزه‌اي براي تحرك سياسي ندارم. اگر كاري از دست‌مان برمي‌آمده در طول اين مدت كرده‌ايم و اگر كاري نتوانسته‌ايم بكنيم پس از اين هم نخواهيم توانست كرد. جوانان ما هم خواهان بازنشسته شدن ما و ميدان دادن به جوان‌ترها هستند. چيزي نخواهد گذشت كه پس از آقاي راستي نوبت من و شما مي‌رسد. در فرصت اندك باقيمانده بهتر است به جاي تكرار كوتاهي‌ها و ستم‌هايي كه در حق اين و آن داشته‌ايم به فكر طلب غفران از درگاه الهي باشيم. من يقين دارم در محضر الهي كسي قادر نخواهد بود مسووليت اعمال ما را بر عهده بگيرد. به دوستان‌تان در خبرگزاري تسنيم نصيحت كنيد با ادامه اين بازي زشت بيش از اين موجب زحمت ما نشوند.
با پوزش از تصديع، محسن آرمين

 
سابقه
چندي پيش سردار نجات قائم مقام سازمان اطلاعات سپاه در مصاحبه‌اي با خبرگزاري تسنيم به ذكر نكاتي در خصوص سابقه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي پرداخت. بخش‌هايي از اين مصاحبه در ادامه مي‌آيد:

  اعضاي چپ سازمان در حدود وظايف آقاي راستي در سازمان تشكيك كردند و گفتند ايشان نماينده است و نماينده بايد تنها نظارت كند و حق دخالت در امور سازمان را ندارد. آقاي راستي ولي نظرش اين بود كه وظيفه من اين است كه اگر جايي ديدم انحرافي ايجاد شد، جلوي آن را بگيرم و مثلا چنين كاري را انجام بدهيد و چنان كاري را انجام ندهيد. اين موضوع باعث شد، بهزاد نبوي در يكي از جلساتي كه هيات دولت خدمت امام مي‌رسيد روي نحوه حضور آيت‌الله راستي مطالبي خدمت امام ارايه كند.

  شخصي مانند آرمين هيچگاه تفكراتش از شريعتي و جريان روشنفكري ليبرال فاصله نگرفت. البته عقيده خود را خيلي اصلاح كرد. مثلا خيلي از مباني فكري و مطالعاتي شهيد مطهري را پذيرفته بود ولي اعتقاد من درباره اين گروه از اعضا اين است كه اينها نتوانستند از مباني روشنفكري ليبرالي فاصله بگيرند. همانطور كه ايراد مجاهدين خلق اين بود كه خود را مفسر قرآن مي‌دانستند و خودشان را فقيه مي‌دانستند ولي سواد تخصصي آن را نداشتند.

  شما وقتي هفته‌نامه «عصر ما» (ارگان سازمان منحله مجاهدين انقلاب) را از زمان تاسيس در سال ٧١ تا زمان بسته شدنش مي‌خوانيد به راحتي درك مي‌كنيد كه محتواي اصلي آن مباني ليبرال دموكراسي و عدم اعتقاد به ولايت فقيه و عدم اعتقاد به حكومت ديني است. دقيقا مشكلي كه ما با حزب مشاركت داشتيم در همين مباني بود. حزب مشاركت دقيقا مشابه با سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي مباني ولايت فقيه را قبول نداشت. ما حرف‌مان با آنها اين نيست كه آقاي راستي را قبول نداشتند كه نداشتند؛ مشكل ما با آنها اين است كه اينها مباني امام و حوزه را قبول نداشتند.

  اينها تا آخرين لحظه كه آقاي راستي با جريانات انحرافي برخورد داشتند، با آقاي راستي مخالفت مي‌كردند. ايشان با جريان ميرحسين موسوي از ابتدا مخالف بود. در زمان رياست‌جمهوري آقاي هاشمي با برخي از تصميمات او كه منجر به تساهل فرهنگي مي‌شد، مخالف بود. با دولت آقاي خاتمي به خاطر اينكه اينها در مباحث فرهنگي مشي ليبرال دموكراسي را رواج مي‌دادند، مخالف بودند. بنابراين معلوم مي‌شود كه ايشان صاحب بصيرتي است كه اين انحرافات را به خوبي درك مي‌كرده و در برابر آنها موضع‌گيري مي‌كرده است.

  آقاي آرمين و بهزاد نبوي نظرشان را راجع به خطوطي كه امام گفتند، مشخص كنند. براي مثال نظرشان را راجع به ١٠ سرفصل صحبت‌هاي امام از جمله بحث ولايت فقيه، نشريات و آزادي مطبوعات، تبعيت از رهبري، مساله فلسطين، رابطه با امريكا و... بگويند.

  شما كه مدعي هستيد ما روي ذهن آقاي راستي رفتيم، بياييد نظرتان را با خط امام مقايسه كنيد. وقتي از خط امام صحبت مي‌كنند به خاطر فريب مخاطب است و‌گرنه اينها تبعيتي از خط امام نداشتند. خط امام در وصيتنامه سياسي حضرت امام مشخص است. بيايند در مورد تك تك سرفصل‌هاي اين وصيتنامه موضع خود را مشخص كنند تا معلوم شود چقدر با امام و خط امام، فاصله دارند.

  كسي كه در بند ٢٠٩ بوده، افتخار است چراكه با گروهكي‌ها و تروريست‌ها برخورد كرده است. اگر كسي امروز آن را انكار مي‌كند، مي‌خواهد بگويد من مخالف برخورد با منافقين بودم! البته ما خوشحال مي‌شويم كه امثال ايشان كه كمكي به انقلاب نكردند، صف خود را از انقلابيون جدا كنند ليكن بر خلاف ادعاي ايشان اتفاقا ايشان جزو بازجوهاي بند ٢٠٩ بودند حالا اگر پشيمان شده‌اند مربوط به خودشان است.

منبع:اعتماد
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین