|
|
امروز: دوشنبه ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۲
کد خبر: ۱۸۲۵۰۲
تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۲
در حالت کلی راه نگه داشتن رضایت مردم حفظ ارتباط با جامعه مدنی است. احزاب و جریانات اصلاح‌طلب باید سعی کنند ارتباط خود را با جامعه (به طور خاص جامعه مدنی) حفظ کنند. اخیرا در یکی دو مورد اصلاح‌طلبان نتوانستند چنین پیوستگی ای را نشان دهند.
تحزب در کشورهای پیشرفته معمولا به عنوان یکی از اساسی‌ترین اصول در مدیریت سیاسی و اجتماعی مطرح است. مردم با اعتماد به احزابی که برنامه، منش و روش خود را ارائه داده‌اند افراد معرفی‌شده را انتخاب می‌کنند و در صورت عملکرد مثبت یا منفی آن حزب پاسخگو خواهد بود. در ایران اما نظام حزبی مترقی وجود ندارد و تعداد محدودی احزاب فعال در کنار تعداد زیادی احزاب غیرفعال صرفا نامی از خود دارند. اصلاح‌طلبان هم که معمولا بیشتر از جناح مقابل بر ضرورت داشتن احزاب قوی و فراگیر تاکید داشته‌اند، نتوانسته‌اند آن‌گونه که انتظار می‌رود در این مسیر موفق باشند. ساز و کاری به نام شورای عالی با تجمیع نماینده‌های احزاب مختلف اصلاح‌طلب، اکنون سعی بر هدایت و سرعت بخشیدن به حرکت اصلاح‌طلبی در ایران دارد. دکتر محمد امین قانعی‌راد، استاد دانشگاه، رئیس سابق انجمن جامعه‌شناسی ایران و یکی از جامعه‌شناسان شناخته شده، در مورد چگونگی حرکت احزاب و نیروهای اصلاح‌طلب در ساختار سیاسی ایران با «آرمان» گفت‌وگو کرده است که در ادامه می‌خوانید.

در مورد حضور یا عدم حضور برخی افراد در لیست امید شورای شهر انتقاداتی مطرح شد. شما از منظر یک جامعه‌شناس این لیست را چگونه می‌بینید؟

در حالت کلی راه نگه داشتن رضایت مردم حفظ ارتباط با جامعه مدنی است. احزاب و جریانات اصلاح‌طلب باید سعی کنند ارتباط خود را با جامعه (به طور خاص جامعه مدنی) حفظ کنند. اخیرا در یکی دو مورد اصلاح‌طلبان نتوانستند چنین پیوستگی ای را نشان دهند. یکی از این موارد انتخابات شورا‌ها بود که با توجه به طبیعت این نهاد (برخلاف انتخابات مجلس که انتظار ورود نیروهای حزبی و سیاسی را داریم) در عین اینکه نمی‌توان نقش احزاب را ندید، اما انتظار می‌رود به فعالان جامعه مدنی هم توجه بیشتری شود. کسانی که در سازمان‌های غیر دولتی مانند جنبش‌های اجتماعی، جنبش حقوق زنان و یا محیط زیست فعال و شناخته شده هستند یا جنبش‌هایی که جنبه عدالتگرایانه دارند و خواستار کاهش فاصله طبقاتی بین شهرها و روستاها هستند باید مورد توجه بیشتری قرار می‌گرفتند. همچنین کسانی که به حوزه‌های دانش تعلق دارند و مثلا در مورد تحلیل مسائل شهری و درک شهر فهم خوبی از خود نشان داده‌اند می‌توانستند کمک بسیاری به شهر کنند. انتظار بود این افراد به تعداد قابل توجهی وارد لیست امید شوند که تا حد بسیار کمی این اتفاق افتاد. من در جایی نوشتم که این لیست 66 درصد خوب است و 33 درصد خوب نیست! نظرم این بود که از 21 نفر حدود 7 نفر از فعالان جامعه مدنی انتخاب شوند. برخی از افراد فعال این حوزه به صورت مستقل کاندیدا شدند و امیدهایی هم در مورد تایید شدن از سوی احزاب اصلاح‌طلب داشتند، که جامعه هم حتما از آنان استقبال می‌کرد. ااین افراد به دلیل حضور نداشتن در لیست امید رای نیاوردند، چراکه مردم اعتماد ویژه‌ای به لیست امید (که به جریان اصلاحات منسوب می‌شود) دارند. به طور مثال افرادی مانند دکتر راغفر، خانم ارشد، آقای یاشارسلطانی و... از این گونه افراد بودند. این افراد در جاهای مختلف نشان داده بودند نسبت به مسائل شهری حساسند و در مواردی هم فعالیتشان مورد استقبال جامعه مدنی قرار گرفت، اما در لیست وارد نشدند. اصلاح‌طلبان در مواقعی مانند انتخابات شورای شهر و روستا می‌توانند نقش فعالان جامعه مدنی را برجسته کنند و به نحوی سخنگوی جامعه بودن را ادامه دهند، نه اینکه صرفا بخواهند با قواعد رایج بازی سیاسی کار کنند.

جریان اصلاحات چگونه می‌تواند اعتماد جامعه را نگه دارد و چه عواملی در این مسیر مشکل ایجاد خواهد کرد؟

چند روز پیش که حکم اتهام 7 فعال اصلاح‌طلب اعلام شد برخی دوستان اظهار ناراحتی می‌کردند، اما بنده گفتم این نشان می‌دهد که اصلاح‌طلبان فعالند و نتیجه این فعالیت به گونه‌ای باید برای جامعه نمود داشته باشد. اگر برای مردم این نگاه ایجاد شود که اصلاح‌طلبان افرادی هستند که حق خود را از انقلاب می‌خواهند و سر سفره تقسیم قدرت و ثروت نشسته‌اند، به رانت‌های سیاسی و اقتصادی آلوده شده‌اند و یا دنبال منافعی چون حقوق‌های نجومی هستند، از اعتمادشان کاسته می‌شود. در یکی دوسال اخیر چنین نشانه‌هایی دیدیم و معلوم شد برخی اصلاح‌طلبان هم آلوده به فساد و رانت بودند. حتی افرادی اعلام کردند این حاشیه‌ها در مورد فرزندان اصلاح‌طلبان بوده اما به هرحال این تصویر ضربه خود را بر اعتماد مردم به جریان وارد می‌کند. اظهارات دختر آقای صفدر حسینی در مورد حق برخورداری از سفره انقلاب یا بحث ژن برتر فرزند آقای عارف، حاشیه‌های بسیاری ایجاد کرد (هرچند احتمالا خود آقایان حسینی و عارف آن‌گونه که بازنمایی اجتماعی می‌شود موافق با این اظهارات نباشند). وقتی ذهنیت اجتماعی شکل گیرد قابل مقابله نیست و بین مردم جا می‌افتد، پس اصلاح‌طلبان باید کماکان به عنوان نیروهای درست اجتماعی مطرح شوند و در بین خودشان مقداری سالم‌سازی (اقتصادی و سیاسی) کنند و نسبت به گزینش افراد در نهادهای مختلف حساسیت به خرج دهند. جریان اصلاحات اگر در این کشور قصد تاثیرگذاری بر بهبود اوضاع سیاسی اجتماعی و اقتصادی دارد باید نیرویی باشد آماده پرداخت هزینه و نه نیرویی به دنبال برداشت از سفره انقلاب. نباید جریان اصلاح‌طلبی تصور کند به دلیل نیازهای مالی برای فعالیت‌هایی چون انتخابات، باید نزدیک به جریان‌های متصل به رانت شود. این دیدگاه غلط باید کنار گذاشته شود و به مردم اعتماد کنند. مردم به ویژه تحصیلکردگان و نخبگان از این افراد شایسته قدردانی خواهند کرد.

از نظر شما در شرایط فعلی نیروهای اصلاح‌طلب در دل جامعه حضور دارند؟

به هرحال حفظ ارتباط با جامعه و حضور در رسانه‌ها بسیار تاثیرگذار است. بعضا دیده می‌شود برخی از این افراد یا حضور رسانه‌ای ندارند یا وقتی هم که حضور دارند ایده‌ای در این مورد ندارند. صرف اینکه با برخی فرایندها مخالف باشیم چیزی تغییر نمی‌کند. باید شرایط شکل‌گیری پدیده‌هایی که با آن مخالف هستیم را بشناسیم، تبیین کنیم و راهکار مناسب ارائه دهیم. راهکار مناسب هم نباید مانند پاسخ برخی افراد که در جامعه راجع به هرچیزی مجموعه‌ای از راه‌حل‌های سطحی می‌دهند، دم دستی و مبتذل باشد. همچنین جریان اصلاح‌طلبی در کشور باید وارد فرایند یادگیری نیز بشود. بودن در مشاغل سیاسی کفایت نمی‌کند و دیده شده بعضا وقتی نزدیک برخی افراد در سطح مدیرکل، فرماندار یا حتی معاون وزیر می‌شویم، از نادانی‌شان حیرت و البته وحشت می‌کنیم که در عین جهتگیری درست، چه درک سطحی از موضوعات دارند.

مساله تحزب بارها مورد بحث قرار گرفته است. از دید شما فعالیت درست حزبی باید چگونه باشد؟

احزاب باید در همه جای دنیا در وهله اول کانون تفکر باشند. باید کمیته‌ها و گروه‌های مختلف احزاب هرروزه مشغول رصد اوضاع و تجزیه و تحلیل باشند. نه اینکه صرفا کارشناسی در یک اتاق برای خود راه حل ارائه دهد، بلکه احزاب از طریق گفت‌وگو با جامعه مدنی و جریان‌های ذینفع (intrestgroupe)وگروه‌های مرجع (reference group) جامعه در ارتباطی قوی باشند. گروه‌های مرجع جامعه دانش، نگرش و بینش را برای احزاب فراهم می‌کنند و گروه‌های ذینفع هم خواسته‌ها و مطالبات خود را بیان می‌کنند و از پیوند این دو، احزاب هم دانشی برای تبیین وضعیت خواهند داشت و هم راهبردی برای تغییر وضعیت. وقتی حزب با این نوع گروه‌ها ارتباط ندارد، چگونه می‌تواند چشم‌اندازهای مناسبی در این مسیر داشته باشد؟ اصلاح‌طلبی اولا تحول می‌خواهد و ثانیا این تحول را در حفظ کلیت نیاز دارد. اقدامات این جبهه نیازمند همبستگی سیاسی و اجتماعی است و قصد ندارند بازی را یکسره به هم بزنند. به عبارت دیگر قواعد بازی را باید با مشارکت در آن تغییر دهیم. جریانات اصلاح‌طلب پیش از هر چیز برای تغییر این قواعد، باید آن را بشناسند تا بتوانند قواعدی جدید برای جایگزینی طراحی کنند و در نهایت بر اساس آن بازی کنند. گروه‌های مرجع شامل دانشگاهیان، روشنفکران، روحانیون، نخبگان سیاسی، فرهنگی و هنری و ادبی و کلا کسانی که‌ اندیشه‌ورز هستند می‌شود که سعی می‌کنند با شیوه شناختی با پدیده‌ها برخورد کنند. در حالی که گروه‌های ذینفع معمولا علایق و تمایلات و مطالبات خود را مطرح کرده و از منافع خود دفاع می‌کنند. حتی در برخی مواقع مطالبات این گروه‌ها امکان دارد کوته‌نظرانه به حساب آید، اما احزاب باید این منافع را بشناسند و ببینند چگونه می‌توان منافع مختلف را درون یک برنامه تحول تامین کرد و به بهترین نتیجه رسید. در حال حاضر چنین اتفاقی نمی‌افتد و هیچ‌ میانجی‌ای بین منافع مختلف وجود ندارد. احزاب گاهی خود سمت برخی گروه‌های ذینفع می‌ایستند و از منافعی دفاع می‌کنند، اما برای اینکه حزبی ملی باشد باید راهکارهایی پیدا کند که آن منافع خاص به منافع عمومی پیوند بخورد. به طور مثال در آمریکا حزب جمهوریخواه طرفدار سرمایه‌داری است و حزب دموکرات تغییرات به نفع طبقه متوسط یا پایین را بیشتر می‌پسندد. همین دوگانگی در انگلستان بین حزب کارگر و محافظه‌کار دیده می‌شود که یکی به منافع قشر کارگر توجه دارد و دیگری به بازار و سرمایه‌داری توجه می‌کند، اما هرکدام از این احزاب سعی می‌کنند از منافع خاص طبقاتی‌ای که نمایندگی می‌کنند فراتر روند. مثلا حزب کارگر به دنبال راهی می‌رود که منافع همان طبقه کارگر را با منافع تولید و سرمایه‌گذاری پیوند دهد. کسی مانند آقای ترامپ هم که به عنوان یک سرمایه‌دار بزرگ گرایش سرمایه‌داری واضحی دارد در عین حال چاره‌ای جز دفاع از اشتغال شهروندان معمولی آمریکایی ندارد. خود گروه‌های ذینفع به طور یک‌طرفه به منافع خود فکر می‌کنند اما احزاب مترقی حتی اگر سعی داشته باشند از گروه ذینفعی هم حمایت کنند تلاش می‌کنند منافع خاص آن را با منافع عمومی پیوند بزنند. به دلیل این تلاش برای پیوند زدن است که هم باید منافع گروه‌های دیگر را ببینند و هم از دید گروه‌های مرجع به قضیه نگاه کنند. در ایران متاسفانه اما شاهد این ارتباطات از سوی احزاب نیستیم.

می‌توانید برای روشن‌تر شدن مساله برنامه داشتن احزاب مثالی ذکر کنید؟

نهادهای مختلف اجتماعی ذینفعان متعددی دارند. مثلا در نظام درمانی کشور، پزشک، پرستار، مدیران، بیمار، خانواده بیمار، بخش تولید دارو و... عناصر آن هستند. هرچند نام آن نظام درمانی است، اما این نظام که از بیرون یکپارچه به نظر می‌آید از نزدیک منافع مختلفی در آن دیده می‌شود. هرچند منافع محوری باید سلامت بیمار و کلا سلامت اجتماعی باشد، اما باید پرسید نظام درمانی در حال حاضر بیشتر از منافع کدام گروه دفاع می‌کند؟ بعضا دیده می‌شود در این میان صنعت پزشکی است که روز به روز امکانات بیشتری به خود اختصاص می‌دهد و ثروتمندتر می‌شود. از طرفی هم دیده می‌شود که بیماری در این جامعه گسترش پیدا می‌کند. ما با موج‌ها و سونامی‌های مختلف بیماری مواجه هستیم که بعضا آمارهای وحشتناکی در مورد آن دیده می‌شود. سوال اینجاست که احزاب مختلف چه برنامه‌ای در مورد بهبود این نظام بهداشت یا آموزش پزشکی با تامین منافع ذینفعان مختلف آن دارند؟ در اکثر موارد دست احزاب تهی است و حرف‌ها و جهتگیری‌های کلی دارند. طبعا انتظار حداقلی هم از احزاب این است که تا حد این جهتگیری کلی صاحب نظر باشند اما باید بررسی کرد که ایده‌های گروه‌های مرجع در مورد نظام درمانی مورد توجه قرار می‌گیرد یا فقط نظرات پزشکان تحقق پیدا می‌کند؟ از سازمان نظام پزشکی با توجه به اینکه گروهی ذینفع است انتظار نمی‌رود مشکلات این حوزه را بشناسد، اما فرهنگستان علوم پزشکی باید برای درک مشکلات حوزه پزشکی از صاحبنظران گروه‌های دیگری مانند جامعه‌شناس، انسان‌شناس و... استفاده کند. باید نظام درمانی کشور را در خدمت جامعه به کار گرفت تا اینکه این نظام تبدیل به صنعت درمان نشود. منطق اساسی‌ای که اکنون نظام درمان را می‌گرداند، می‌تواند در آینده صرفا بر سود متکی شود. در آن شرایط دغدغه‌ها آن سونامی بیماری یا منافع خاص بیمار نخواهد بود و صرفا کسب درآمد بیشتر تبدیل به اولویت می‌شود. در چنین شرایطی احزاب اصلاح‌طلب باید به عنوان پیشتاز، چنین مباحثی را به عنوان مساله اجتماعی مطرح کنند. مشکلات نظام‌های پزشکی، مهندسی، تولیدی، آموزشی و... نیازمند توجه از سوی احزاب است.

به فعالیت احزاب حال حاضر اصلاح‌طلب چه انتقاداتی را وارد می‌دانید؟ آیا مسیری که طی می‌کنند اشتباه است یا قوت کافی ندارد؟

صرفا همه فعالیت احزاب در یک دریافت خلاصه سیاسی محدود شده است. یک انقلابی حق دارد این‌گونه باشد اما یک اصلاح‌طلب نباید صرفا سیاسی نگاه کند. در دید یک انقلابی جابه‌جایی قدرت و سرنگونی حاکمیت سیاسی مساله اصلی محسوب می‌شود، اما لازمه اصلاح، نگاه اجتماعی و فرهنگی است. در بهترین وضعیت اصلاح‌طلبان ما نگاهی سیاسی دارند و حتی اگر روشنفکر هم باشند، روشنفکران سیاسی هستند. در درجه بعدی تا حدودی در مورد اقتصاد حرفی برای گفتن دارند که معمولا هم صرفا ایدئولوژی اقتصادی لیبرالیستی یا شبه‌سوسیالیستی دارند، اما برنامه مشخص اقتصادی برای مثلا اشتغال و تولید ندارند. بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر، بحث ایجاد اشتغال از طریق صنعت پتروشیمی مطرح شد و بنده در سخنرانی‌ای تحت عنوان «پتروشیمیایی کردن اقتصاد کشور نیاز به تامل بیشتر دارد» اشاره کردم کدام یک از احزاب این مساله را به بحث گذاشتند که با توجه به اینکه صنایع پتروشیمی فوق‌العاده برای محیط زیست خطرناک است، حتی اگر می‌خواهیم اقتصاد را پتروشیمیایی کنیم چگونه حرکت کنیم که عوارض کمتری بپردازیم؟ اکنون بیشتر می‌بینیم که جامعه مدنی در برابر چنین مسائلی واکنش نشان می‌دهد. مثلا در افتتاح یک مجتمع پتروشیمی در بوشهر از سوی آقای نعمت‌زاده، مردم در محل حضور پیدا کردند تا مخالفت خود را ابراز کنند. یکی از سوالات مردم از وزیر صنعت دولت یازدهم این بود که این طرح مجوز محیط زیستی دارد؟ چنین اتفاقی ناراحت‌کننده است، چون قرار است خود وزیر پیگیر مجوز محیط‌زیستی هر طرح صنعتی باشد نه اینکه مردم به او تذکر دهند. خیلی از احزاب هم احتمالا به دلیل نگاه تند و صرف سیاسی از آقای نعمت‌زاده حمایت می‌کنند. چنین رفتاری یعنی نادیده گرفتن مسائلی که می‌تواند اعتبار و اعتماد جامعه به احزاب را حفظ کند. در شرایط کنونی دو دغدغه اجتماعی و زیست‌محیطی می‌تواند اعتماد جامعه را متوجه احزاب کند. من خیلی در احزاب اصلاح‌طلب که به معنایی امید جامعه ایران برای بهبود و ارتقای وضعیت جامعه هستند، برنامه، بحث‌های عمیق، گفت‌وگو‌های ریشه‌ای و کنش موثر نمی‌بینم.

در این مسیر طبعا برخی محدودیت‌ها وجود دارد. به نظر شما این محدودیت‌ها مشکلی در مسیر ایجاد نمی‌کند؟

تا حدی این فقدان کنش موثر به شرایط بعد از سال 88 برمی‌گردد که برخی از محدودیت‌ها هنوز ادامه دارد. مثلا یک حزب برای فعالیت حداقل به دفاتر و مراکزی برای فعالیت شاخه‌های مختلف خود نیاز دارد. برخی از احزاب موجود، در آپارتمانی 100 متری فعالیت می‌کنند که همان هم هر لحظه امکان دارد تعطیل شود. حتی برخی از احزاب درجه چندم همین امکان کوچک را هم ندارند. وقتی شورای مرکزی خود حزب مخفیانه و پس از چندماه جلسه دارند، نمی‌توان انتظار زیادی در عین وجود انتقادات از این حزب داشت. باید ببینیم عامل تحول در جهان معاصر چیست. بخش رسمی دولت و در بخش‌های جانبی احزاب و دانشگاه‌ها، نهادهای روشنفکری و... در درجه‌های بعدی اهمیت هستند. بنابراین اگر بخواهیم جامعه تحولی تدریجی و طبیعی را طی کند و زمینه‌های مختلف زندگی اجتماعی غنی‌تر و پربار‌تر شود باید شرایط کارکرد نهادهای جانبی را هم فراهم کنیم. یعنی نه تنها دولت باید به نحو مناسب کار کند، بلکه این نهادها هم باید بتوانند به نحو مناسب فعالیت داشته باشند. شرایط فعلی سرشار از عدم امنیت برای احزاب است و در چنین موقعیتی دغدغه اصلی احزاب بقا خواهد بود که این نیاز به بقا آنان را متوجه اولویت‌های درجه یک می‌کند. نمی‌توان از کسانی که زیر ذره‌بین قرار دارند، انتظار توجه به اولویت‌های 4 و 5 را داشت. اولویت اول تامین امنیت است و از آنجا که امنیت تحت تاثیر اقتضائات سیاسی قرار دارد، احزاب هم به نگرش سیاسی بیشتر توجه می‌کنند. نقش احزاب در جامعه نه تعریف شده، نه انتظار می‌رود و نه حتی به آنها اجازه ایفای آن داده می‌شود. اگر امروز حزبی اعلام کند قصد دارد مساله نظام درمانی را از طریق گفت‌وگو با گروه‌های ذینفع و مرجع حل کند و راه حل‌هایی دارد، مطمئنا سازمان نظام پزشکی وزارت بهداشت و همه نهادهای رسمی معترض خواهند شد. در حالی که این احزاب هستند که باید ایده‌آفرینی کنند و در آخر نماینده مجلس همین ایده را تبدیل به قانون کرده و از آن دفاع کند. ما الان انتظار داریم خود نماینده‌های مجلس ایده‌آفرینی کنند، در حالی که در بسیاری از کشورهای دنیا نماینده مجلس تابع ایده‌های حزب است. احزاب در فرایندی طولانی با رویه‌ای مشخص و از طریق گفت‌وگوی اجتماعی ایده‌ها را پرورش می‌دهند و مستند و مستحکم می‌کنند، سپس به نماینده مجلس آموزش داده می‌شود. نماینده مجلس هم به این ایده و برنامه باور دارد، چون از پشتوانه آن مطمئن است و بعد بر همین مبنا با آگاهی در مجلس از آن دفاع می‌کند. در شرا،یط کنونی اگر کسی از طرف حزب وارد مجلس شود در آن جا هر عملکردی بخواهد می‌تواند داشته باشد و نظام کنترلی وجود ندارد. شاید تا حدی فراکسیون و کمیسیون‌های مختلف نظارت محدودی بر اعضای خود داشته باشند، اما حزب نظارتی بر نمایندگان نخواهد داشت. حتی در انتخابات مجلس و شوراها هم پیش از این دیدیم افرادی به نمایندگی از احزاب وارد این نهادها شدند، اما در انتخاب شهردار یا رئیس مجلس به افرادی غیر از کسانی که مورد نظر حزب بودند رای دادند. اگر هنگام ارائه هر لایحه یا طرحی از نمایندگان مجلس نظر حزب متبوعشان را بپرسیم احتمالا به ما خواهند خندید. چون اصلا هیچ نظر مستندی از هیچ حزبی وجود ندارد. تصمیم‌گیری نماینده‌ها نهایتا بر اساس جهتگیری‌های کلی جناح خود است و معمولا هم نگاه می‌کنند که پشت هر طرح کدام نیروی سیاسی ایستاده و بر مبنای دوستی و دشمنی با او رای می‌دهند.

اصولگرایان همواره در شرایطی راحت‌تر از اصلاح‌طلبان بوده‌اند اما در جذب مردم تا حد زیادی ناموفق هستند. تاکید بر حفظ وضع موجود را عاملی جهت رویگردانی مردم از این جریان می‌دانید؟

کسانی که می‌خواهند اوضاع در همین حال باقی بماند تصور می‌کنند شرایط از ثباتی برخوردار است. در حالی که وضعیت‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی چه در سطح ملی و چه در سطح بین‌المللی بر اثر تعامل دو سر محلی و جهانی شدیدا در حال تغییر است. چیزی ثبات ندارد که بخواهیم شرایط جامعه را همین‌گونه نگه داریم و برخی امروز در تصور توانایی برای حفظ وضع موجود هستند. وضعیت در حال دگرگونی است و شتاب دگرگونی هم زیاد است. برخی از نظریه‌پردازان مدرنیته مانند گیدنز که روی شتاب تحولات در جامعه مدرن انگشت می‌گذارند، شروع آن را از قرن 19 و 20 می‌دانند، حال آنکه اکنون در اوایل قرن 21 هستیم. جهانی شدن اما پدیده‌ای نسبتا متاخر است و هرچند جامعه مدرن و نظام مدرن سابقه‌ای حدود چند قرن دارد اما بحث جهانی شدن به معنای اخیر خود بیش از 50 سال ندارد و ربط مستقیمی با تحولات تکنولوژی و ارتباطات دارد. جهان بیش از پیش یکپارچه شده و حرکت سرمایه، نیروی کار، علم و تکنولوژی، مهاجرت‌های انسانی، جابه‌جایی ایده‌ها، انتقال علم و فناوری و... در این فضا فراهم شده است. همه چیز حالتی سیال دارد و هیچ خانه‌ای چهاردیواری اختیاری نیست. چراکه در درون هر خانه با فیش یا دیش کوچکی می‌توان به تمام دنیا مرتبط شد. حتی با اینکه جنگ سرد تسلیحاتی تمام شد، اما انواع جنگ‌های دیگر سرد شکل گرفت و ادامه دارد. ما در جهانی به‌سر می‌بریم که نظامی چندقطبی است و تعارضات آن حل نشده است و از طرفی نیروهای فرهنگی، مذهبی، قومی و جنبش‌های اجتماعی وابسته به این قطب‌های مختلف فعال شده‌اند. متغیرهای متعدد این‌چنینی وضعیت دنیا را بسیار پیچیده کرده و هیچ چیزی ثابت نیست. دائما باید برنامه‌ای داشت تا وضعیت به بهترین نحو مدیریت شود. نیروهای موسوم به اصولگرا یا محافظه‌کار باید مشخص کنند در این دنیایی که وضعیت تغییر است و چیزی را نمی‌توان کاملا حفظ کرد چه چیزی را می‌خواهند حفظ کنند؟ احتمالا محافظه‌کاران اگر بدبین نباشیم و نگوییم خواستار حفظ قدرت سیاسی هستند چند مساله را به عنوان دغدغه‌های اصلی جهت حفظ مطرح می‌کنند. ارزش‌هایی مانند دین، خانواده و هویت معمولا دغدغه‌های اصلی آنان عنوان می‌شود. حال این سوال مطرح می‌شود که برنامه آنان جهت حفظ دین یا خانواده و... چیست؟ بر مبنای چه شناختی این برنامه‌ها تعیین شده است؟ و حتی باید ارزیابی کنیم برنامه‌های اصولگرایان که در سالیان متمادی اجرا شده چه نتیجه‌ای داده است؟ برنامه مهندسی فرهنگی، برنامه دانشگاه اسلامی و برنامه تحکیم بنیاد خانواده که همه از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شدند چه کمکی به حفظ این ارزش‌ها کرد؟ سایر اقدامات غیر از این برنامه‌ها چه تاثیری گذاشته؟ چرا ما بیش از پیش با ضعف دینداری، زوال خانواده و از دست رفتن هویت مواجهیم؟ مگر ابزارهای حقوقی و حاکمیتی در اختیار اصولگرایان نبود؟ مگر منابع مالی و پول نفت نبود؟ نتیجه چه شد؟ در حقیقت جریان اصولگرا صرفا آرمان و اتوپیا دارد، بدون اینکه دانشی در مورد وضعیت موجود داشته باشد یا برنامه‌ای برای حفظ ارزش‌ها در فرایند تغییر ارائه دهد. آنها بعضا نگاهی ساده‌اندیشانه در مورد حفظ این مسائل مهم دارند و در عین حال از نظر امنیتی برنامه‌هایی دارند. جهان امروز چندان با محدودسازی سازگار نیست. در حقیقت دیگر مانند گذشته شرایط آن فراهم نیست و نمی‌تواند چندان موثر باشد. امروز وقتی وارد جایی می‌شویم که امکان استفاده از اینترنت در آن نیست ناخودآگاه حس ناخوشی داریم! شهروند متعارف امروز ایرانی احساس می‌کند اگر با شبکه جهانی مرتبط نباشد چیزهایی کم دارد. در چنین وضعیتی محدودسازی امکانپذیر نیست. اصولگرایان باید هر چه زودتر برنامه‌ای برای حفظ ارزش‌ها در این فضای ارتباطی تعریف کنند و برنامه‌های ناموفق پیشین باید ارزیابی شود. در برخی موارد، اقدامات، تاثیر منفی داشته که بازنگری را پیش می‌کشد. مثلا برنامه‌هایی در جهت حفظ کیان خانواده ارائه شده که اتفاقا در جهت تضعیف خانواده عمل کرده است. چنین اقداماتی به دخالت قلمرو سیاست در خانواده منجر شده و این قلمرو را بیش از پیش دچار ضعف کرده است. محافظه‌کاران ما برای فرهنگ، هستی مستقلی قائل نیستند و فرهنگ را کاملا قابل دستکاری توسط حوزه سیاسی می‌دانند. به همین دلیل در عمل برای برخورد با مقوله فرهنگ ناتوان هستند.

در مقابله با این جریان چگونه باید عمل کرد؟ جای تعاملی وجود دارد یا راه حل مواجهه است؟

ما در این جامعه نه تنها نیاز داریم جریان اصلاح‌طلبی‌مان را تقویت کنیم، بلکه باید جریان اصولگرایی هم تقویت شود. حتی خوب است اصلاح‌طلبان برخی اوقات به جای کوبیدن اصولگرایان با تاکید بر نقاط ضعفشان این نقاط ضعف رقیب را به آنان یادآوری کنند. این دو جریان در تعامل با یکدیگر می‌توانند به نوعی یادگیری برسند که وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور بهبود پیدا کند. امروز نه‌تنها جریان اصلاح‌طلبی بلکه جریان اصولگرایی هم دارای ضعف‌های متعددی است. ممکن است این ضعف‌ها بخشی از جریان محافظه‌کار را به سمت استفاده از خشونت هدایت کند. چنین اتفاقی برای کشور خطرناک است و در نهایت نباید وضعیت به گونه‌ای باشد که این جریان برای حفظ ارزش‌های مورد نظرش تنها راه را کاربرد شدت عمل ببیند. چنین نقطه‌ای بسیار نگران‌کننده است و باید سعی کنیم این جریان به آن نقطه نرسد. اصولگرایان باید در مورد نگرش خودشان اصلاح‌طلب باشند، در غیر این صورت یا به نقطه کاربرد خشونت می‌رسند یا جایگاه خود را در کل از دست خواهند داد.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین