|
|
امروز: جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۲:۲۵
کد خبر: ۱۸۱۹۶۳
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۱
بله، اصولا در خصوص هر جرياني كه چند دوره مديريت سياسي جامعه را به دست مي‌گيرد يكي از عواملي كه در افكار عمومي موثر است، همين موضوع است كه جاي اين در بخش قبلي بود كه پرسيديد چه مي‌شود مردم به يك جريان اقبال مي‌كنند يا از آن روي برمي‌گردانند. يكي از اين دلايل همين است كه دو دوره يا سه دوره رياست‌جمهوري و مجلس در اختيار يك جريان قرار مي‌گيرد و مردم از اينها به نحوي زده مي‌شوند.
نبود احزاب قدرتمند و فراگير يكي از مشكلات اساسي است كه فضاي سياسي كشور با آن مواجه است. اين امر موجب مي‌شود احزاب در آستانه انتخابات فعال شوند و بعد از انتخابات نيز به خواب زمستاني بروند. غلامرضا مصباحي مقدم، سخنگوي جامعه روحانيت مبارز معتقد است كه در حال حاضر رسما بيش از ١٠٠ حزب كوچك وجود دارد كه اين احزاب از افراد كمي شكل گرفته است و در اين شرايط تنها اسم حزب وجود دارد نه واقعيت احزاب. او همچنين مي‌گويد كه با توجه به نبود احزاب فراگير نه مقبوليت‌ها حساب شده است و نه نفي و طردها و كنار نهادن‌ها. غالبا در نزديك انتخابات اتفاقاتي مي‌افتد كه اين اتفاقات افكار عمومي را تحت تاثير قرار مي‌دهد و حاصل اين تاثيرگذاري بر افكار عمومي انتخاب يك رييس‌جمهور است. مصباحي مقدم از همين منظر به وضعيت جريان اصولگرايي نيز مي‌پردازد. او معتقد است اين جبهه كه روزگاري يكدست و يكپارچه بود امروز چند شقه شده اما چاره‌اي هم براي رفع آن نيست. در ادامه، مشروح گفت‌وگوي «اعتماد» با غلامرضا مصباحي مقدم، سياستمدار اصولگرا، عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام و سخنگوي جامعه روحانيت مبارز را مي‌خوانيد:

 ما شاهد هستيم كه احزاب در زمان انتخابات فعاليت‌هاي خود را آغاز مي‌كنند و پس از آن نيز فعاليت‌شان افول پيدا مي‌كند؛ علت اين موضوع را چه مي‌دانيد؟

متاسفانه ما در كشور احزاب قوي، فراگير و قدر نداريم؛ شايد بتوان علت اصلي عدم فعاليت احزاب در مسائل سياسي در طول زمان را همين مساله دانست. اگر حداقل دو حزب مقتدر در كشور با تجميع مجموعه احزاب و شخصيت‌هاي سياسي از دو جناح شكل بگيرد اين احزاب دايما در حال فعاليت خواهند بود و نسبت به مسائل داخلي، خارجي و نسبت به مديريت كشور اعلام موضع مي‌كنند، بيانيه مي‌دهند، همايش و جلسه مي‌گذارند و موجب گسترده شدن فعاليت احزاب مي‌شوند. اما در حال حاضر بيش از ١٠٠ حزب كوچك رسما وجود دارد كه اين احزاب از تعداد اندكي افراد شكل گرفته است. در اين شرايط تنها اسم حزب وجود دارد نه واقعيت احزاب. طبعا اين احزاب به هنگام انتخابات به ميدان مي‌آيند و پيشنهاداتي دارند كه آن پيشنهادها را مطرح مي‌كنند و براي آن فعاليت مي‌كنند و زماني كه انتخابات تمام مي‌شود فعاليت اينها فروكش مي‌كند. ريشه و مشكل اساسي در همين است كه ما احزاب توانايي نداريم و ضمنا احزاب بايد در ميان مردم جايگاه و پايگاه داشته باشند و مردم لااقل آنهايي كه علايق سياسي دارند خودشان را منتسب به اين حزب يا آن حزب بدانند. در حال حاضر بخش عظيمي از مردم ما نسبت به هيچ يك از احزاب علاقه‌اي نشان نمي‌دهند و خودشان را عضو هيچ حزبي نمي‌دانند و شايد به اين موضوع افتخار هم مي‌كنند كه عضو هيچ حزبي نيستند. بعضي از شخصيت‌هاي سياسي ما هم مي‌گويند كه من از سوي هيچ حزبي حمايت نشدم و رييس‌جمهور يا نماينده مجلس شدم. اين اصلا افتخار نيست و يك اشتباه بزرگ است كه تصور مي‌شود غيرحزبي بودن منشأ افتخار است. حزبي بودن بايد منشأ افتخار باشد و ورود در احزاب و شكل دادن احزاب بايد انگيزه زيادي داشته باشد. چرا كه احزاب بايد به صورت گسترده، قوي و مقتدر به ميدان بيايند و كادرسازي كنند و افراد برجسته‌اي را براي مديريت كشور تربيت كنند. بعد هم چهره‌هايي كه تربيت مي‌كنند را در طول فاصله بين دو انتخابات مي‌توانند به مردم معرفي كنند و براي اينها در ميان مردم محبوبيت ايجاد كنند و توانايي‌هاي مجموعه خود را به رخ رقيب بكشند و رقيب هم سعي كند كه همين كار را متقابلا انجام دهد و اعتبار كسب كند و هوادار جذب كنند. اگر چنين اتفاقي بيفتد كشور به وسيله احزاب اداره مي‌شود و رييس‌جمهور از طريق احزاب انتخاب مي‌شود. همچنين نمايندگان مجلس نيز از طريق حزب وارد مجلس مي‌شوند و در طول دوره، مديريت و سازماندهي مي‌شوند. بنابراين اين نمايندگان در مجلس در مسائل سياست داخلي و خارجي، اقتصادي، فرهنگي، مسائل بهداشت، درمان و ورزش سعي مي‌كنند موضع، نظر، ليدر و شخصيت مطرح داشته باشند. اگر چنين اتفاقي بيفتد احزاب مسووليت‌پذير خواهند بود و براي مديريت كشور برنامه خواهند داشت و براساس برنامه، مردم به آنها اقبال مي‌كنند يا از آنها روي مي‌گردانند. در حال حاضر وضعيت بل بشويي از نظر روي كار آمدن روساي جمهور وجود دارد. از حدود ٢٠ سال قبل كدام يك از روساي جمهور ما پيش‌بيني شده روي كار آمدند؟ نه پيش‌بيني مي‌شد كه آقاي خاتمي رييس‌جمهور شود و نه بعد از ايشان آقاي احمدي‌نژاد پيش‌بيني مي‌شد كه رييس‌جمهور بشود و نه در سال ٩٢ پيش‌بيني مي‌شد كه آقاي روحاني رييس‌جمهور شود. اين براي نظام سياسي ما بسيار زيان بار است بنابراين معتقدم كه همه همت سياستمداران ما به سمت شكل‌گيري احزاب فراگير برود و از هر راهي كه مي‌توانند آن حزب فراگير را به وجود بياورند كه مسووليت‌پذير هم باشد. اگر حزب مسووليت‌پذير شد چنانچه بعدا خطاهايي رخ داد كسي نمي‌گويد كه به ما ارتباطي ندارد و ما اين رييس‌جمهور را معرفي نكرديم و مسووليتش بر عهده كساني خواهد بود كه آن فرد را انتخاب، معرفي، حمايت و در طول دوره با او همياري كردند و به او مشاوره دادند. در اين صورت است كه انتخابات ما قابل پيش بيني مي‌شود و اصولا رفتار سياسي ما رفتار عقلايي مي‌شود.

راهكار ايجاد چنين شرايطي تنها در صورتي خواهد بود كه احزاب و شخصيت‌هاي سياسي همتي در اين خصوص داشته باشند، اقدام ديگري براي تقويت احزاب نمي‌توان كرد؟

براي شكل‌گيري احزاب قانون داريم بنابراين مشكلي از اين بابت وجود ندارد. يك جايگاهي هم داريم كه آن جايگاه به منظور شكل‌گيري، احزاب را مورد بررسي قرار مي‌دهد. بنابراين از نظر قانون ما خلأ نداريم اما آنچه خلأ واقعي است مساله همت و عزم لازم براي شكل‌گيري احزاب است.

با توجه به نبود احزاب فراگير نه مقبوليت‌ها حساب شده است و نه نفي و طردها و كنار نهادن‌ها

چه چيزي باعث مي‌شود كه مردم در انتخابات به يك رييس‌جمهور يا يك جريان سياسي اقبال داشته باشند؟ به نظر شما چه مواردي از نظر مردم اهميت دارد و باعث شده كه در انتخابات‌هاي اخير به اصلاح‌طلب روي بياورند، دليل مقبوليت را چه مي‌دانيد؟

با توجه به نبود احزاب فراگير نه مقبوليت‌ها حساب شده است و نه نفي و طردها و كنار نهادن‌ها. غالبا نزديك انتخابات اتفاقاتي مي‌افتد كه اين اتفاقات افكار عمومي را تحت تاثير قرار مي‌دهد و حاصل اين تاثيرگذاري بر افكار عمومي انتخاب يك رييس‌جمهور است؛ به عبارت ديگر انتخاباتي كه صورت مي‌گيرد و مقبوليت‌هايي كه پديد مي‌آيد غير سازماندهي شده، خام و ناپخته و نارس است. به همين جهت مي‌بينيد كه انتخابات برگزار مي‌شود و يك رييس‌جمهور انتخاب مي‌شود اما چند روز بعد اگر نظر سنجي كنيم مي‌بينيم كه آن رييس‌جمهور منتخب با افت محبوبيت روبه‌رو است. بنابراين اين محبوبيت ريشه‌دار و اساسي نبوده چرا كه مقارن انتخابات تبليغات صورت مي‌گيرد و متاسفانه اثر‌گذاري تبليغات خارجي را هم بر راي مردم داريم. در داخل اصل اينكه چه كساني در چه سطحي مشاركت كنند، چه تعدادي پاي صندوق‌هاي راي بيايند تاحدود زيادي به فضاي تبليغاتي كه پديد مي‌آيد، بستگي دارد. بنابراين افكار عمومي به اين وسيله در يك برهه‌اي و به يك شخصي اقبال مي‌كنند. در اين شرايط اگر احيانا ١٠ روز قبل از اين تبليغات نظر سنجي شود نتيجه ديگري است و اگر ١٠ روز بعد از اين تبليغات نظرسنجي شود نتيجه چيز ديگري خواهد بود. در اين شرايط مشخص است كه افكار عمومي تحت تاثير امواج قرار مي‌گيرد. موج سياسي مي‌آيد و يك عده‌اي بيشتر به ميدان مي‌آيند و يك نفر راي بيشتري مي‌آورد. يك موج سياسي بر مي‌گردد و مي‌بينيد به كسي كه كمتر تصور مي‌شد راي بدهند، بيشتر راي مي‌دهند. گاهي اوقات حتي يك خبر غلط يا القاي نادرست موجب مي‌شود كه افكار عمومي تحت تاثير قرار بگيرد و موج مثبتي به نفع كانديدايي شكل بگيرد. اين به نظر من بسيار نگران‌كننده است و حكايت از اين دارد كه تصميم‌گيري‌هاي سياسي ما در شرايط انتخاباتي تصميم‌گيري‌هاي مستعجل، كوتاه‌مدت و بي‌ريشه و بي‌معنا است.

جريان اصولگرايي كه نتوانست در انتخابات نتيجه بگيرد در فضاي پس از انتخابات رياست‌جمهوري چه وضعيتي دارد؟ آيا به فكر بازنگري هستند؟

بله، اصولا در خصوص هر جرياني كه چند دوره مديريت سياسي جامعه را به دست مي‌گيرد يكي از عواملي كه در افكار عمومي موثر است، همين موضوع است كه جاي اين در بخش قبلي بود كه پرسيديد چه مي‌شود مردم به يك جريان اقبال مي‌كنند يا از آن روي برمي‌گردانند. يكي از اين دلايل همين است كه دو دوره يا سه دوره رياست‌جمهوري و مجلس در اختيار يك جريان قرار مي‌گيرد و مردم از اينها به نحوي زده مي‌شوند.

دليل زده شدن مردم چيست؟

علت زده شدن اين است كه وقتي به ميدان عمل مي‌رسيم دچار مسائل و مشكلات داخلي و خارجي مي‌شويم و مردم اين مسائل و مشكلات را غالبا از مديريت سياسي كشور مي‌دانند و مي‌گويند كه به گروه رقيب روي بياوريم كه اين مشكلات را ديگر نداشته باشيم حال آنكه لزوما چنين نيست و همين اتفاق براي جريان سياسي اصولگرا رخ داد. اصولگرايان سه دوره مجلس، دو دوره رياست‌جمهوري را داشتند و طبعا با يك نحو كاهش اقبال روبه‌رو شدند و مردم بيشتر به رقبا تمايل پيدا كردند و همين تمايل بيشتر به رقبا موجب شد كه رقيب پيروز شود و كانديداي اين مجموعه در مجلس و رياست‌جمهوري نتواند پيروز شود. بسيار خوب قرآن هم مي‌فرمايد: «ما اين روزگاران را بين مردم دست به دست مي‌كنيم» بنابراين اين گروه جديد آمدند تا ببينيم آنها چطور عمل مي‌كنند و اين مشكلي ندارد. جريان اصولگرا بي‌سر و صدا درصدد ارزيابي و بازنگري شرايط خود است كه چه كند براي دور بعد با دست پر به ميدان بيايد و جلساتي را در اين راستا به صورت مرتب مي‌گذارند و فعاليت سياسي خود را در جمنا ادامه مي‌دهند.

اگر جمنا مي‌تواند، ما را به يك حزب فراگير و مقتدر برساند

جمنا با توجه به اينكه در ايام انتخابات وارد ميدان شد به نظر مي‌رسد كه عملكردش خيلي مطالعه شده نبود؛ به نظر شما با توجه به نواقصي كه جمنا داشت مي‌تواند چتري باشد كه همه اصولگرايان زير آن جمع شوند؟ يا بايد سازو كار جديدي ايجاد شود؟

با توجه به بحثي كه در آغاز گفت‌وگو داشتم به نظر بنده ترجيح بر اين است كه اگر جمنا مي‌تواند، ما را به يك حزب فراگير و مقتدر برساند. اگر اين كار را انجام دهد خلأ مهم نبود يك حزب مقتدر را پر مي‌كند. پيشنهاد من اين بود كه جمنا در اين دوره با وجود دوره قبل كه از احزاب استفاده نكرد از سران احزاب بخواهد كه حضور داشته باشند و با آنها گفت‌وگو كند تا از ظرفيت و توان اينها كمك بگيرد. در اين شرايط مي‌تواند با قدرت بيشتري براي دور بعد وارد ميدان شود.

ما در حال حاضر شاهد هستيم كه برخي اصولگرايان پيشنهادهايي را مطرح مي‌كنند و راه خود را از اصولگرايان جدا مي‌كنند، براي مثال آقاي قاليباف بحث نو اصولگرايي را مطرح كردند. البته تفرق ديدگاه‌هاي ديگري نيز در اين جريان وجود دارد و آقاي جليلي نيز دولت در سايه را تشكيل دادند...

اين دو منافاتي با هم ندارند. مي‌تواند هم ديدگاهي كه آقاي قاليباف مطرح كردند، دنبال و هم دولت در سايه تشكيل شود. حرف‌هايي كه افراد مطرح مجموعه اصولگرا مي‌گويند گاهي مكمل هم است و گاهي بدون نظر به يكديگر است. يعني حرف اين فرد ناظر به حرف فرد ديگر نيست. اصل اختلاف نظر هم در هر جريان سياسي طبيعي است اما آنچه مهم است اينكه اين اختلاف نظرها در يك حركت جمعي به يك ديدگاه قابل قبول مجموعه برسد. ما فاقد تشكيلاتي هستيم كه اين حرف‌ها در آنجا زده شود و اگر چنين تشكيلاتي وجود داشت به اين شكل نبود كه اين حرف‌ها به صورت جدا جدا و جزيره‌اي رسانه‌اي شود كه احيانا برداشت اختلافات عميق و تعارض در ديدگاه‌ها شود. گرچه من هيچ اختلاف عميقي بين اين ديدگاه‌ها نمي‌بينم.

اما آقاي باهنر چندي پيش اعلام كردند كه جريان اصولگرايي شقه شقه شده...

اين يك واقعيتي است منتها چه بايد كرد؟ و آنچه مهم است پاسخ به اين سوال است كه چرا چنين شده است كه چرا چنين شده است.

به نظر شما چه بايد كرد؟

من پيشنهادم اين است كه همين احزاب متكثر و متعدد و گاهي هم شخصيت‌هاي ذي‌نفوذ و موثر اينها بايد گردهم بيايند و يك مجموعه متشكل بزرگ‌تري را پديد بياورند.

ما به دنبال محوريت ليدر واحد نيستيم

ما شاهد بوديم حتي زماني كه مرحوم آيت‌الله مهدوي‌كني و مرحوم آقاي عسگراولادي هم در قيد حيات بودند در سال ٩٢ به هر جهت همه كانديداها از حرف‌شان پيروي نكردند و در نهايت اصولگرايان با چند كانديدا وارد عرصه رقابت انتخاباتي شدند؛ در حال حاضر پدر معنوي جريان اصولگرا را چه كسي مي‌توان دانست كه در بزنگاه‌ها كه مشكلاتي وجود دارد، راهگشا باشد؟

دو نكته وجود دارد؛ يك نكته اينكه اگر در زمان حيات مرحوم آقاي مهدوي‌كني و مرحوم آقاي عسگراولادي نتوانستيم به جمع‌بندي برسيم و حمايت از يك فرد واحد را دنبال كنيم، معلول، نبود تشكيلات منسجمي است كه مجموعه را دور هم جمع كند. يعني حاصل نبود چنين تشكيلات منسجمي اين بود كه شخصيت‌هايي مانند آيت‌الله مهدوي‌كني و مرحوم آقاي عسگراولادي هم نتوانند نقش‌آفريني كنند و كاري انجام دهند. الان هم در غياب شخصيت‌هايي مانند اين دو بزرگوار، ما به دنبال محوريت ليدر واحد نيستيم و همان دوره هم معتقد به ليدر واحد نبوديم. شايد اين برداشت رقباي اصولگرا بود كه روي افراد زوم و خيال مي‌كردند كه براي ما اين افراد هستند كه ليدر هستند در حالي كه براي ما اينچنين نبود و اثر، آن چيزي شد كه ديديم. بنده خاطرم هست كه مرحوم آقاي مهدوي‌كني در انتخابات مجلس ششم بود گمان مي‌كنم كه از دوستان اصولگرا گلايه داشتند و مي‌گفتند كه مي‌روند پخت‌و‌پزها و بحث‌هاي‌شان را مي‌كنند و دست آخر كه مي‌خواهند ليست را معرفي كنند از ما تاييديه مي‌خواهند، خب اينكه نشد. بنابراين مشخص مي‌شود كه ليدري در جريان اصولگرا در گذشته هم مبنا نبود. شما از مجلس ششم در نظر بگيرند، الان مجلس دهم هستيم و در ١٦ سال پيش هم جريان ما چنين موقعيتي را براي شخصيتي مانند آيت‌الله مهدوي‌كني قايل نبوديم بلكه آنچه را احيانا هم همان زمان پذيرفتيم و امروز هم بايد مبنا قرار بگيرد، تشكل‌ها است. دايما در مصاحبه‌هايي كه با من شده گفته‌ام كه فقدان مرحوم آيت‌الله مهدوي كني ضايعه بزرگي براي ما بود اما اصلا به معناي اين نبود كه ما فردمحور بوده‌ايم و الان فاقد پدر شده‌ايم. ما هيچ‌وقت فرد محور نبوده‌ايم. الان هم آيت‌الله موحدي كرماني همان جايگاه را براي ما دارند كه مرحوم آيت‌الله مهدوي كني داشتند. ايشان دبيركل هستند و آن مرحوم هم دبيركل بودند. ما روي ساختار و تشكيلات حساب باز مي‌كنيم و تشكيلات‌محور هستيم نه فرد محور. البته جريان رقيب ما به طور عمده فردمحور است و اين را عيب مي‌دانيم. در اين صورت اگر آن فرد بايكوت شد جريان رقيب ما با مشكل مواجه مي‌شود اگر آن فرد از دنيا رفت هم با مشكل مواجه خواهند شد و تا يك فرد ديگري بيايد و جايگاه و موقعيت كاريزماتيك پيدا كند كلي زمان مي‌برد. تشكيلات براي ما مبنا است و در حال حاضر نيز جامعه روحانيت و جامعه مدرسين اين ظرفيت و جايگاه را دارند كه مجموعه احزاب اصولگرا را دور هم جمع كنند. چون ما درصدد به دست گرفتن قدرت نيستيم بلكه معتقديم قدرت را زير مجموعه دنبال كنند و به دست بگيرند. ما در جايگاهي قرار داريم كه مي‌تواند مشكلات داخلي مجموعه را احيانا با ارايه ديدگاه‌ها و مشورت‌هاي خودش برطرف كند. بنابراين رقيب مجموعه نيستيم و نمي‌گوييم كه بايد كسي از ما باشد. الان هم چنين ظرفيتي وجود دارد و مجموعه احزاب و شخصيت‌هاي اصولگرا اگر كه بيايند و يك حزب قوي و قَدَر شكل دهند مي‌توانند طرف مشورت جامعه روحانيت قرار بگيرند و جامعه روحانيت آمادگي دارد كه مشورت‌هاي خود را به آنها بدهد بدون اينكه مبنا، ديكته كردن چيزي به مجموعه باشد.

برخي معتقدند كه در ميان اصولگرايان هر طيف به اندازه وزني كه دارد تاثيرگذار نيست و جبهه پايداري را در اين خصوص مثال مي‌زنند كه تاثيرگذاري آن بيشتر از وزني است كه دارد، اشكال كار كجاست؟

برداشت ما اين نيست. اينكه پايداري‌ها توانسته‌اند چنين موقعيت ويژه‌اي را به دست بياورند چنين برداشتي را نداريم.

يعني در جريان اصولگرا هر طيف يا حزبي يا جبهه‌اي به اندازه وزني كه دارد تاثيرگذار است؟

ممكن است كه كم و بيش باشد اما اين مساله در برهه‌هاي مختلف متفاوت است. در يك وقتي فلان مجموعه تاثيرگذار‌تر است و در يك موضوع ديگر يك مجموعه ديگر تاثير‌گذاري بيشتري دارد. براي مثال در حركت جمنا پايداري كلا كنار كشيد و رهپويان و ايثارگران بيشتر ميدان‌دار بودند. موتلفه در جمنا نبود و پيروان خط امام و رهبري هم خيلي ميدان‌دار نيست. بنابراين به شرايط برمي‌گردد و اين طور نيست كه دايما يك گروه از اين مجموعه بخواهد موقعيت برتر و اعمال تاثير بيشتري داشته باشد.

ريشه اينكه اصولگرايان به راحتي دور هم جمع نمي‌شوند را چه مي‌دانيد؟ براي مثال پايداري‌ها همان طور كه شما هم اشاره داشتيد در جمنا حاضر نشدند. مشكل كجاست؟

تفاوت ديدگاه‌ها.

چه كار بايد كرد؟

كار تشكيلاتي بايد انجام داد. يعني اگر كاري كنيم كه يك تشكيلات فراگير به وجود بيايد كه شامل همه اين مجموعه‌ها باشد مساله حل مي‌شود.

يعني پايداري‌ها هم مي‌آيند؟

پيشنهاد ما اين است.

اعتداليون دو جريان اصولگرا و اصلاح‌طلب در مجلس با هم به يك همكاري و به نوعي ائتلافي رسيده‌اند و حتي در انتخابات مجلس شاهد بوديم كه برخي از اعتداليون اصولگرا در ليست اصلاح‌طلبان قرار گرفتند. اين موضوع را چطور ارزيابي مي‌كنيد؟ آيا امكان گسترده شدن اين همكاري ميان اين دو جناح وجود دارد؟

اين عنواني كه مي‌گوييد به نظر من گمراه‌كننده است و معناي آن اين است كه ما يك عدد كوچكي از اصولگرايان را داريم كه اعتدالي هستند و به جز اينها همه طيف افراطي هستند. بنده عضو جامعه روحانيت مبارز هستم. سوال، جامعه روحانيت مبارز جزو اعتداليون است يا جزو افراطيون؟ اينها اسم‌گذاري‌هايي است كه شايد در زمان انتخابات اثرگذار و براي جريان رقيب ما خوب بود اما الان كه دوره انتخابات نيست...

در مجلس چطور؟

در انتخابات مجلس دهم دو نفر از مجموعه اصولگرايان وارد ليست اميد شدند چيز ديگري كه نبود؟ اتفاق ديگري هم كه نيفتاد؟

اما همكاري‌هاي ميان اين دو مجموعه در مجلس هم ادامه داشت...

اسم اين دو نفر را بگذاريم نماد اعتدالگرايي و ساير اصولگراياني كه به مجلس راه يافتند را متهم به تندروي و افراط‌‌گرايي كنيم؟ اتفاقا ذات اصولگرايي، اعتدالگرايي است. آيت‌الله مهدوي كني مكرر فرمودند كه ما اعتدالگرا هستيم. البته با توجه به محوريت اعتدال و عدم اعتدال مشخص مي‌شود آن كسي كه محور خود را ولايت فقيه قرار داده و در چارچوب رهنمودهاي او حركت مي‌كند اعتدالي است. با رهبر بودن اعتدالي است و هرجا كه مواضعي گرفتيم كه اين مواضع متفاوت از مواضع رهبري بود اين مي‌شود افراطي يا تفريطي. بنابراين ذات اصولگرايي اعتدالي است و اعتدال نقطه وسط بين حق و باطل، درست و نادرست، عدل و ظلم نيست؛ عدل و حق همان اعتدال است بنابراين ما اعتدالي هستيم و افراط گرايي را هرگز نه در جريان خودمان و نه در جريان رقبا نمي‌پسنديم. اتفاقا دو مجموعه اعتدالگرا مي‌توانند با هم بهتر كار كنند اما به شرطها و شروطها و شرط آن هم اين است كه يك اصول مشتركي ميان خود تعريف كنند و موارد اختلاف‌شان را هم بيان و در آن اصول مشترك با هم همكاري و در موارد اختلاف سعي كنند آنها را كاهش دهند؛ اين يك حركت قابل قبول مي‌شود.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین