|
|
امروز: دوشنبه ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ۲۲:۴۳
کد خبر: ۱۷۸۲۲۳
تاریخ انتشار: ۲۱ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۱:۰۰
در پایان این نوشتار، سه وضعیت محتمل در خصوص آینده قدرت سیاسی در عربستان تحت رهبری بن سلمان مورد بررسی قرار گرفته است که عبارتند از: عربستان با ثبات با رهبری بن سلمان؛ عربستان کم ثبات و پرچالش تحت رهبری بن سلمان؛ و کودتای سیاسی و تغییر ساختار قدرت.
در پایان این نوشتار، سه وضعیت محتمل در خصوص آینده قدرت سیاسی در عربستان تحت رهبری بن سلمان مورد بررسی قرار گرفته است که عبارتند از: عربستان با ثبات با رهبری بن سلمان؛ عربستان کم ثبات و پرچالش تحت رهبری بن سلمان؛ و کودتای سیاسی و تغییر ساختار قدرت.

کنار گذاشتن محمدبن نایف از ساختار قدرت و ولیعهدی محمدبن سلمان، از اساسی ترین تحولات عربستان در طول سال های اخیر محسوب می شود. این رویداد از این جهت اهمیت دارد که انتقال قدرت از نسل اول به نسل دوم فرزندان عبدالعزیز را با شفافیت بیش تری همراه ساخته و بسترها را برای بن سلمان به عنوان نخستین پادشاه از نسل جوان سعودی فراهم می سازد.

در چنین فضایی، نوشتار حاضر ضمن اشاره به روند انتقال قدرت در عربستان تلاش م یکند تا به ابعاد شخصیتی و رویکردهای محمدب نسلمان به عنوان شخصیت سیاسی محوری عربستان بپردازد.

در پایان این نوشتار نیز، سه وضعیت محتمل در خصوص آینده قدرت سیاسی در عربستان تحت رهبری بن سلمان مورد بررسی قرار گرفته است که عبارتند از: عربستان با ثبات با رهبری بن سلمان؛ عربستان کم ثبات و پرچالش تحت رهبری بن سلمان؛ و کودتای سیاسی و تغییر ساختار قدرت.

عربستان سعودی در ماه های اخیر به یکی از خبرسازترین کشورها در عرصه منطقه ای و حتی بین المللی تبدیل شده است؛ مجموعه خبرها و تحولاتی که با نام محمدبن سلمان به عنوان رهبری جوان و تازه کار پیوند یافته است.

بحران قطر و تعیین بن سلمان به مقام ولایتعهدی، دو تحول مهم مربوط به عربستان در طول ماه های اخیر بوده است. هر چند این دو تحول، ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند، اما در این جا جویای پرداختن به مسأله ولیعهدی محمد بن سلمان به عنوان تحولی هستیم که برای آینده ساختار قدرت و به تبع آن نقش منطقه ای عربستان سعودی پیامدهای اساسی در پی دارد.

کنار گذاشتن محمد بن نایف از ولیعهدی و تمامی مناصب دیگر از جمله وزارت کشور از سوی ملک سلمان و اعلام ولیعهدی محمدبن سلمان باعث شگفتی زیادی برای بسیاری از ناظران بین المللی و منطقه ای نشد؛ چرا که این تحول محصول روندی بود که از سال 2015 آغاز شد و در مرحله کنونی به نقطه عطف نهایی خود یعنی دست یابی بن سلمان به جایگاه ولیعهدی رسید.

با توجه به این مهم در این نوشتار ضمن اشاره به روند انتقال قدرت در عربستان و تبیین ویژگی ها و رویکردهای بن سلمان در صدد مطرح ساختن گمانه هایی در خصوص آینده قدرت سیاسی در عربستان در پی ولیعهدی ب نسلمان هستیم.

روند انتقال قدرت در عربستان
نظام سیاسی در عربستان نظام پادشاهی است و بسیاری به آن به عنوان نظام پادشاهی مطلقه اشاره می کنند؛ نظامی که در آن پادشاه در رأس هرم قدرت قرار دارد و از اقتدار و اختیارهای بسیار بالایی برخوردار است.

این وضعیت، اثرگذاری و نقش آفرینی بازیگران سیاسی دیگر نظیر احزاب و جریان های سیاسی را بلاموضوع نموده و مانع از بروز کثرت گرایی سیاسی در چنین نظامی می شود؛ اما علی رغم اهمیت کانونی قدرت پادشاه در شکل دهی به روندهای سیاسی و امنیتی و شرایط اقتصادی و امنیتی کشور، ساختار و روند انتقال قدرت در عربستان با برخی ویژگی های خاص خود نیز همراه است. از جمله این ویژگی ها التزام رهبران عربستان سعودی و به خصوص پادشاه به مجموعه ای از سنت ها و منافع سیاسی مشترک است که انتظار می رفت تا در افزایش ثبات کشور نقش داشته باشند.

از جمله این موارد وصیت ملک عبدالعزیز در خصوص انتقال قدرت بین فرزندان ذکور خود بر حسب ارشدیت، منافع جمعی خاندان سعودی در حفظ نظام پادشاهی بر اساس نوعی از توزیع قدرت و هماهنگی و مشارکت علمای وهابی در نظام سیاسی و مشروعیت بخشی به قدرت سیاسی بوده است.

در این میان در حالی که عربستان فاقد قانون اساسی است وصیت ملک عبدالعزیز به عنوان سازوکار اصلی انتقال قدرت در عربستان عمل کرده و به جای انتقال قدرت از پدر به پسر که در اغلب نظام های پادشاهی مرسوم است، قدرت در این کشور در طول دهه های متمادی بین برادران مختلف دست به دست شده است.

این سازوکار در کنار منافع جمعی خاندان سعودی در حفظ نظام پادشاهی باعث تداوم ثبات سیاسی در این کشور شده است. ضمن این که توزیع نسبی قدرت بین شاخه های مختلف آل سعود و بهره مندی عمده شاهزادگان و امیران از مناصب و پست های سیاسی و امنیتی یا امتیازهای اقتصادی باعث کاهش اعتراض ها و نارضایتی ها شده است.

بر این اساس به رغم رقابت های داخلی رهبران سیاسی که عمدتاً پنهان و غیرآشکار بوده است و اختلاف هایی که بین آن ها وجود دارد در مجموع شخصیت های سعودی کوشیده اند تا ثبات و مراتب سیاسی موجود را به صورت اساسی و به صورت عملیاتی به چالش نکشند.

به اعتقاد برخی، نتیجه چنین وضعیتی دست یابی عربستان به سطح بالایی از ثبات سیاسی در دهه های گذشته در شرایطی است که اغلب کشورهای منطقه شاهد تحولات سیاسی اساسی و بی ثباتی هایی مانند کودتا یا انقلاب بوده اند اما در کنار مؤلفه های فوق باید به دو مؤلفه اصلی دیگر به عنوان عوامل اصلی تداوم ساختار قدرت و حفظ نسبی ثبات سیاسی در عربستان سعودی نیز اشاره کرد: شراکت استراتژیک با امریکا و اثرپذیری خاندان سعودی از رویکردها و منافع امریکا در منطقه را می توان یکی از مهم ترین عواملی دانست که باعث کم تنش شدن روند انتقال قدرت و حفظ ثبات نسبی در این کشور شده است.

مؤلفه مهم دیگر منابع و درآمدهای نفتی گسترده عربستان است که امکان بهره گیری از منابع اقتصادی برای ایجاد رفاه و رضایت نسبی در جامعه و نیز بهره مندسازی اقتصادی اعضای خاندان حاکم را فراهم می سازد.

بر این اساس این ایده مطرح می شود که کاهش توان مالی عربستان و اِعمال سیاست های اقتصادی ریاضتی می تواند باعث نارضایتی عمومی و نیز ایجاد بی ثباتی در این کشور شود تا زمان ملک عبدالله مؤلفه های فوق و مکانیسم انتقال قدرت بین برادران باعث ثبات نسبی نظام پادشاهی عربستان بود. ملک عبدالله پنجمین فرزند عبدالعزیز بود که به پادشاهی رسید.

در گذشته، انتقال قدرت از برادری به برادر دیگر ن ه تنها بحرانی به بار نیاورد، بلکه حتی برکناری ملک سعود و ترور ملک فیصل نیز برای دربار سعودی مشکل ساز نشد؛ اما برخلاف وضعیت پادشاهی اواخر دوره عبدالله، در آن دوره اکثر فرزندان ملک عبدالعزیز در صحنه حاضر بودند و از نظر سنی چندان با نسل های جدید جامعه سعودی فاصله نداشتند.

در مقایسه، ملک عبدالله و برادرانِ در قید حیات وی، جملگی سن و سالی بالا داشتند و بر این اساس سازوکار سنتی انتقال قدرت با چالش هایی مواجه شد. به خصوص با مرگ شاهزاده سلطان و شاهزاده نایف (دو ولیعهد عبدالله) و کنار رفتن یا کنار گذاشته شدن شاهزاده مقرن و شاهزاده احمد از سِمَ تهای خویش، خط جانشینی به خصوص در اواخر دوره عبدالله تنگ تر شد.

به عبارت دیگر در طول یک دهه اخیر به تدریج مشکل جدیدی در ساختار نظام پادشاهی عربستان ظهور کرد. این مشکل، معضل وفات اغلب فرزندان عبدالعزیز و کهولت و بالا رفتن سن بقیه پسران بود. بر این اساس بود که از زمان ملک عبدالله پرسش ها و دیدگاه های مختلفی برای رویارویی با این معضل مطرح شد. در واقع با پیری فرزندان عبدالعزیز عربستان نیازمند نظام جدیدی از انتقال قدرت برای واگذار شدن قدرت به نسل بعدی یعنی نوه های عبدالعزیز بود.

این موضوع باعث شد تا دیدگاه های مختلفی در خصوص احتمال بروز چالش برای انتقال قدرت به نسل بعدی و بی ثباتی سیاسی در این کشور مطرح شود. ملک عبدالله نخستین فردی بود که سعی کرد برای انتقال قدرت به نسل بعدی زمینه سازی کند. در این راستا ایجاد شورای بیعت برای ممانعت از گسترش اختلاف ها و هم چنین تعیین جانشین برای ولیعهد از مهم ترین اقدام های ملک عبدالله بود که در گذشته سابقه نداشت.

تعیین مقرن بن عبدالعزیز به عنوان ولی ولیعهد از سوی ملک عبدالله و تأکید بر غیرمجاز بودن تغییر مقرن، ضمن دادن وزارت گارد ملی به متعب بن عبدالله، مهم ترین تلاش های عبدالله برای تقویت جایگاه پسر خود برای در دست گرفتن قدرت از میان نسل دوم بود؛ اما به رغم اتّخاذ چنین تدابیری، چگونگی انتقال قدرت به نسل دوم فرزندان عبدالعزیز در یک چارچوبِ مورد اجماع و با حداقل بی ثباتی هنوز به عنوان دغدغه ای جدی در میان خاندان سعودی مطرح بود و نگرانی هایی را هم ایجاد کرده بود.

مرگ عبدالله و پادشاهی ملک سلمان باعث ایجاد تغییرهایی بنیادین در نظام انتقال قدرت و نظام سیاسی در عربستان شد. ملک سلمان در ابتدا سعی کرد تا چهره ای معتدل از خود به نمایش بگذارد و انتخاب پادشاه پیشین را محترم جلوه دهد و بر این اساس مقرن بن عبدالعزیز را به عنوان ولیعهد خود منصوب کرد. اما به رغم تأیید ولیعهدی مقرن، وی با انتخاب محمدبن نایف به عنوان جانشین ولیعهد و تعیین فرزند جوان خود محمد به عنوان وزیر دفاع، نخستین گام را برای تغییر نظام انتقال قدرت و سپردن قدرت به نسل بعدی برداشت.

در ادامه، سلمان بخش عمد های از سیاست های خود را بر اساس نزدیک ساختن محمدبن سلمان به جایگاه پادشاهی تدوین و اجرایی کرد. در این راستا حذف مقرن از ولیعهدی، سپردن ولایتعهدی به محمدبن نایف و تعیین محمد بن سلمان به عنوان جانشین ولیعهد مهم ترین گام اولیه بود. در ادامه، تضعیف تدریجی محمدبن نایف، تغییر در نسل قدیمی سیاستمداران و افزایش قدرت محمدبن سلمان در دستور کار قرار گرفت که در نهایت باعث تعیین محمدبن سلمان به عنوان ولیعهد و به حاشیه راندن کامل محمدبن نایف شد.

ویژگی ها و رویکردهای محمدبن سلمان
روند و ساختار قدرت جدید در عربستان بیش از هر چیز با شخصیت سیاسی جدیدی به نام محمد بن سلمان مرتبط است. وی که تا قبل از پادشاهی پدرش فردی تقریباً ناشناخته بود توانست به تدریج خود را به عنوان شخصیت اصلی و پیشرو نسل دوم فرزندان عبدالعزیز مطرح و پیشتازی خود در تصاحب منصب پادشاهی را بر دیگران تحمیل نماید.

از آن جایی که محمدبن سلمان کاملاً جوان بوده و تنها در ابتدای دهه چهارم عمر خود است و با توجه به احتمال مرگ یا کنار رفتن ملک سلمان از منصب خود در طول ماه ها یا سال های آینده، وی در صورت موفقیت، برای چندین دهه رهبری عربستان را در دست خواهد داشت. بر این اساس در تبیین آینده قدرت و رویکردهای داخلی و خارجی عربستان، توجه به شخصیت و ویژگی های خاص محمدبن سلمان در کنار سایر ابعاد حیات سیاسی عربستان اهمیت دارد.

محمدبن سلمان به عنوان فردی عمل گرا علاوه بر آن که از ظرفیت ها و فرصتهای ساختار سیاسی عربستان و به خصوص منصب پادشاهی پدرش بیشترین بهره را برده، توانسته است تا حد زیادی خواسته ها و دگرگونی های مورد نظر خود را بر نظام سیاسی این کشور تحمیل کند؛ مسأل های که از جسارت و بلندپروازی های وی ناشی شده و باعث شده تا بسیاری نسبت به پیامدهای رویکردهای وی در عربستان هشدار دهند.

حتی در مرحله ای فراتر از این، محمدبن سلمان به عنوان شخصیتی مغرور، ماجراجو و بی تجربه مطرح شده است که با سیاست ها و اقدام های نسنجیده خود عربستان را با تنگناها و تهدیدهای جدیدی مواجه کرده است.

اما این نوع نگاه، تنها یک وجه از شخصیت و رویکردهای محمدبن سلمان را مورد تأکید قرار می دهد؛ در حالی که شخصیت و رویکردهای بن سلمان را می توان شامل دو جنبه اصلی و متفاوت دانست:

جنبه نخست و اصلی: اقتدارگرایی و قدرت طلبی سیاسی و بلندپروازی های منطقه ای و بین المللی او؛

و جنبه دوم: تمایل و اراده وی برای ایجاد اصلاحات و دگرگونی هایی مهم در عرصه های اقتصادی و اجتماعی عربستان.

در تبیین جنبه نخست از شخصیت و رویکردهای محمدبن سلمان، قابل ذکر است که وی در عرصه داخلی به رغم جوانی و کم تجریگی به شکل عجیب و کم سابقه و با جسارت و مهارتی قابل توجه به سمت قبضه قدرت و کسب جایگاه پادشاهی حرکت کرد.

عوامل مختلفی در تبدیل شدن بن سلمان به شخصیت سیاسی محوری در عربستان دخیل بودند:

نخستین عامل، دست یابی سلمان به منصب پادشاهی و جایگاه انحصاری پادشاه در ساختار قدرت سیاسی عربستان است که اصلی ترین فرصت را برای رشد سیاسی محمد فراهم کرد.

مسأله دیگر وضعیت جسمی نامناسب ملک سلمان و سالخوردگی و فرسودگی پادشاه بود که مجال مهمی را برای ایفای نقش مؤثر محمد فراهم ساخت. ضمن این که ملک سلمان خود اعتقاد و علاقه خاصی به فرزندش محمد و توان مندی های وی دارد. این موضوع باعث شد تا محمدبن سلمان کنترل ویژه ای بر تعاملات و سیاست های پادشاه اِعمال نماید.

مؤلفه مهم دیگر قدرت طلبی و هوش مندی خاص بن سلمان و خلاقیت ها و ریسک پذیری بالای وی است. این صفت های شخصی باعث شد تا وی برای ایجاد تحول و کسب قدرت موفق شود. ضعف و توان کم تر رقبای بن سلمان برای رقابت با وی نیز از مؤلفه هایی بودند که باعث شدند وی بتواند با سرعت و اطمینان بیش تری جایگاه خود در هرم قدرت در عربستان را مستحکم نماید.

ولیعهد نخست ملک سلمان یعنی مقرن بن عبدالعزیز شخصیتی قدرتمند و با نفوذ در میان خاندان سعودی نبود و همین امر کنار گذاشتن وی از مسند ولیعهدی را تسهیل کرد. همچنین محمدبن نایف به عنوان دومین ولیعهد ملک سلمان به رغم این که شخصیتی باتجربه و شناخته شده بود، اما تجارب دو سال اخیر نشان داد که از انگیزه و قدرت لازم برای رقابت با محمدبن سلمان برخوردار نبوده است؛ چرا که وی برخلاف بن سلمان نتوانست از ظرفیت های سیاسی و بین المللی خود برای حفظ و تثبیت قدرت استفاده کند و بن سلمان به تدریج وی را در عرصه سیاسی تضعیف و در نهایت از تمامی مناصب خود کنار گذاشت.

محافظه کاری و منفعت طلبی شاهزادگان سعودی و منافع جمعی خاندان سعودی در حفظ نظام سیاسی و تبدیل نشدن رقابت ها و مخالفت ها به اقدام عملی نیز از مؤلف ههایی بود که روند صعودی قدرت گرفتن بن سلمان را تشدید نمود؛ اما مؤلفه نهایی که در قدرت گرفتن بن سلمان و دستیابی وی به مقام ولیعهدی نقش داشت برقراری روابط ویژه بین وی و گروه جدید سیاسی حاکم بر امریکا یعنی تیم ترامپ بود.

در حالی که در دوره اوباما ملاحظه هایی نسبت به قدرت گرفتن بن سلمان وجود داشت، روابط ویژه بن سلمان با گروه ترامپ باعث شد تا روند انتقال قدرت با سهولت بیشتر و حمایت امریکا صورت گیرد.

اصلاح طلبی اجتماعی و اقتصادی و اظهار تمایل محمدبن سلمان برای ایجاد دگرگونی هایی قابل توجه در عرصه های اقتصادی و اجتماعی، وجه دیگر شخصیت و رویکردهای بن سلمان است که با قدرت طلبی و تمامیت خواهی وی در عرصه سیاسی متفاوت است.

تدوین سند چشم انداز 2030 و تلاش برای متحقق ساختن آن مهم ترین نمود کوشش های محمد بن سلمان برای مطرح ساختن خود به عنوان شخصیتی اصلاح طلب است. چشم انداز 2030 سعودی یا «رؤیة المملکة العربیة السعودیة»2030 سندی است که توسط شورای امور اقتصادی و توسعه به ریاست محمد بن سلمان و با مشارکت قریب به 20 وزیر سعودی تدوین و در 25 آوریل 2016 از آن رونمایی رسمی شده است.

این سند که از آن به نقشه ی راه توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سعودی یاد می شود، در بردارنده طیفی از طرح ها و برنامه های بلندپروازانه و گسترده محمد بن سلمان برای ارتقاء نقش و کارکرد سعودی در دو حوزه داخلی و خارجی و در زمینه های مختلف اقتصادی، سیاسی، امنیتی و اجتماعی- فرهنگی است؛ طرحی که در صورت تحقق آن، عربستان سعودی را از تراز کشورهای خاورمیانه ای خارج و در خانواده اقتصادهای پیشرفته جهانی جای می دهد. هر چند تحقق چشم انداز 2030 با موانع و مشکلاتی روبرو است اما حداقل نمایانگر تلاش های بن سلمان برای ایجاد تحول در جامعه سعودی است.

علاوه بر این محمدبن سلمان تلاش هایی را برای جذب سه طیف گسترده و بزرگ جامعه سعودی یعنی زنان، جوانان و دگراندیشان و ایجاد اصلاحاتی به نفع آنان پیش می برد. وی می کوشد از طریق تمرکز بر حوزه های فرهنگی، تفریحی و آموزشی و برابری جنسیتی، این سه طیف قدرتمند جامعه سعودی را پشت سر خود بسیج کرده تا مهار دوجانبه ای را علیه علمای مخالف و رقیب اِعمال کند. در همین راستا، بن سلمان طرح هایی را برای تفریحی و سرگرمی در کشور درانداخته و عملیاتی کرده است.

در مجموع محمدبن سلمان به رغم قدرت طلبی و تمامیت خواهی در عرصه سیاست داخلی و بلندپروازی و ریسک پذیری در عرصه سیاست خارجی، در عرصه اجتماعی و اقتصادی به سمت ایجاد اصلاحات و دگرگونی های جدی گرایش دارد.

این وضعیت به معنای وظایف و مسئولیت های دشوار بن سلمان است که موفقیت در آن ها عربستان را وارد مرحله تاریخی جدید و متفاوتی خواهد کرد. با این حال روشن است که کارها و تحولات بزرگ با چالش ها و موانع جدی نیز همراه است و رویکردها و برنامه های محمد می تواند هزینه ها و مشکلات اساسی برای عربستان در پی داشته باشد.

آینده قدرت در عربستان
آینده قدرت سیاسی در عربستان در شرایطی که بن سلمان بر مسند ولیعهدی نشسته و ملک سلمان نیز احتمالاً سال های آخر عمر خود را می گذراند با برخی ابهام ها و عدم قطعیت ها همراه است.

در این خصوص دو مؤلفه اصلی یا عدم قطعیتی که بیش ترین اثرگذاری را بر قدرت سیاسی عربستان دارند عبارتند از:

موفقیت محمدبن سلمان در پیشبرد برنامه های خود و مقابله با چالش ها؛ و واکنش خاندان سعودی و علمای وهابی سنتی در قبال محمدبن سلمان. با توجه به این دو عدم قطعیت می توان سه وضعیت احتمالی را در خصوص قدرت سیاسی عربستان در سال های آتی مطرح ساخت:

1. در وضعیت نخست، محمدبن سلمان به صورت موفقیت آمیزی طرح ها و برنامه های خود در عرصه های مختلف سیاسی و اقتصادی- اجتماعی را به پیش می برد و می تواند به کنترل چالش ها و مشکلات پیش روی خود بپردازد.

ضمن این که وی در عرصه سیاست خارجی نیز به کسب موفقیت های نسبی و مهمی نائل می شود و به طور نسبی به بهبود موقعیت عربستان در منطقه مبادرت می کند.

ویژگی مهم دیگر این وضعیت، ناتوانی مخالفان و رقبای داخلی محمدبن سلمان برای ایجاد چالش و اتّخاذ واکنش اساسی در برابر وی اعم از مخالفان درون خاندان سعودی یا علمای وهابی سنتی است.

بر این اساس است که محمد بن سلمان با چالش اندک به مقام پادشاهی دست می یابد و حتی به بهبود وضعیت داخلی و جایگاه منطقه ای عربستان مبادرت می کند. بر این اساس عربستانی نسبتاً با ثبات تحت رهبری محمدبن سلمان شکل خواهد گرفت.

2. در وضعیت دوم رقبا و مخالفان داخلی محمدبن سلمان قادر به واکنش مهم یا ایجاد چالش اساسی برای وی نخواهند بود و وی قادر خواهد بود شرایط داخلی به خصوص در ابعاد سیاسی و امنیتی را کنترل نماید. با این حال بن سلمان نمی تواند در پیشبرد و اجرای طرح ها و برنامه های خود به موفقیت دست یابد و با ناکامی های بزرگی مواجه خواهد شد.

بر این اساس چالش های اقتصادی و اجتماعی و نارضایتی های درونی جامعه عربستان افزایش خواهد یافت و مشکلاتی را برای محمد ایجاد خواهد کرد. هم چنین در عرصه منطقه ای و بین المللی محمدبن سلمان با ناکامی هایی مواجه شده و تبعات بلندپروازی های وی باعث ایجاد هزینه های مهمی برای عربستان خواهد شد؛ موضوعی که باعث تجدیدنظرهایی در سیاست منطقه ای دولت سعودی خواهد شد. نتیجه این وضعیت، عربستانی کم ثبات و پرچالش تحت رهبری محمد بن سلمان خواهد بود.

3. وضعیت سوم تصویر نامناسب تری از عربستان را نشان می دهد. در این وضعیت، عدم موفقیت محمدبن سلمان در پیشبرد طرح ها و برنامه های داخلی و خارجی وضعیت وی را متزلزل می کند. مهم تر این که ناکامی های بن سلمان در شرایطی صورت می گیرد که مخالفان و رقبای درونی بن سلمان نیز به شدت قدرت گرفته و حکومت وی را به چالش می کشند.

در این وضعیت، طیف متنوعی از بی ثباتی ها می تواند در عربستان رخ دهد و حتی ساختار قدرت در این کشور را متحول سازد. در چنین شرایطی، احتمال کودتای سیاسی و کنار گذاشتن محمدبن سلمان از قدرت به شدت افزایش می یابد و وی در نهایت از قدرت کنار گذاشته می شود.

در ارزیابی نهایی در خصوص آینده قدرت سیاسی در عربستان می توان گفت که در میان سه وضعیت احتمالی ترسیم شده، نشانه های مختلفی وجود دارد که احتمال وقوع وضعیت دوم نسبت به دو وضعیت دیگر را پررنگ تر نشان می دهد.

احتمال اندک واکنش جدی و کودتای سیاسی در مقابل بن سلمان و توانمندی وی برای کنترل سیاسی عربستان مؤلفه ای است که احتمال وقوع وضعیت سوم را کاهش می دهد. ضمن این که موفقیت کامل و بدون چالش بن سلمان در عرصه اصلاحات داخلی و سیاست خارجی برای وقوع وضعیت نخست نیز دشوار ارزیابی می شود.

بر این اساس رهبری بن سلمان توأم با چالش های جدی، گزینه محتمل تری است که می تواند بازنگری وی در برخی سیاست های بلندپروازانه و در پیش گرفتن احتیاط بیش تر را در پی داشته باشد. با این حال پیشبرد برخی دگرگونی های جدید در عربستان از سوی بن سلمان می تواند به تدریج بسترساز ورود عربستان به مرحله جدیدی از تاریخ خود باشد.
منبع: ایرنا
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین