ایران و شش قدرت جهانی، مذاکره را برای یافتن راههایی جهت حل اختلافات و تدوین پیشنویس توافقنامهای جهت پایان دادن به نزاع غرب با ایران درمورد برنامه انرژی هستهای این کشور آغاز کردهاند.
دور چهارم گفتگوهای هستهای، روز جمعه ۱۶ مه ۲۰۱۴ در
وین به پایان رسید. ایران میگوید که هیچگونه پیشرفت ملموسی در تدوین متن
پیشنویس توافقنامه جامع هستهای حاصل نشده است. بااینحال، دکتر روحانی،
رئیسجمهور ایران با خوشبینی اعلام کرد که مذاکرات با شش قدرت جهانی درحال
پیشرفت بوده و درنهایت به نتیجه خواهد رسید. آقای محمدجواد ظریف، وزیر
خارجه ایران نیز میگوید که توافق جامع هستهای بین ایران و شش قدرت جهانی
ممکن است، اما توهمات را باید کنار گذاشت.
ایران ریویو در مصاحبه انحصاری با شهیر شهیدثالث، تحلیلگر سیاسی و روزنامهنگار مستقل ایرانی ـ کانادایی، آخرین دور مذاکرات هستهای بین ایران و گروه 1+5 در وین، چشمانداز حل بنبست هستهای، مشکلات موجود میان ایران و آمریکا و گامهای نهایی که مقامهای ایرانی و آمریکایی برای رفع سوءتفاهمهای کنونی باید بردارند را مورد بحث قرار داده است. آخرین کتاب او با عنوان «ایران و آمریکا: نگرشی از درون به گذشته شکستخورده و راهی بهسوی صلح» که با همکاری سید حسین موسویان، دیپلمات برجسته سابق ایرانی نوشته شده، بهتازگی توسط انتشارات بلومزبری در آمریکا و اروپا منتشر شده است. آنچه درپی میآید متن کامل مصاحبه با اوست.
سؤال: نظر شما درمورد آخرین دور مذاکرات هستهای، در وین، میان ایران و گروه ۱+۵ چیست؟ آیا بنبست جاری در مذاکرات، طبیعی است و یا مقدمهای است برای پایان خوشبینیهایی که در طی شش ماه گذشته درخصوص امکان یافتن راهحل برای خاتمه دادن به مسئله هستهای و برداشته شدن تحریمها در جریان بوده است؟
پاسخ: تابستان گذشته طی گفتگویی با کنث کتزمن (تحلیلگر و کارشناس برجسته ایران در نهاد خدمات پژوهشی کنگره آمریکا)، نظرش را درمورد جدیت آمریکا برای پایان دادن به بحران برنامه هستهای ایران جویا شدم. کتزمن گفت رئیسجمهور اوباما مصمم است (پرونده) این موضوع را از روی میز (خود) بردارد. تحولاتی که پیش آمد، ازجمله: تماس تلفنی بین آقایان اوباما و حسن روحانی، رئیسجمهور ایران، و سپس توافقنامه تاریخی و مقدماتی ژنو بین ایران و ۱+۵ شواهدی است که نشان میدهد اظهارات کتزمن درست بوده است. بنابراین، ما در اینجا دولتی را داریم که مصمم به دستیابی به پایانی برای این موضوع است. اما سوالی که باید مطرح شود این است که «بهلحاظ امتیازات دولت آمریکا تا کجا حاضر است پیش برود؟».
اوباما محدودیتهای جدیای در مذاکرات با ایران دارد. دستکم گرفتن قدرت کنگره که بهشدت مخالف جمهوری اسلامی و تحت تأثیر گروههای لابی مختلف (که اولین و مهمترین آن لابی رژیم اسرائیل) است واقعبینانه نیست. اوباما و دولت وی نمیتوانند تندروها را در هیئت حاکمه آمریکا نادیده بگیرند؛ افرادی چون: رابرت منندز ، رئیس کمیته روابط خارجی سنا از حزب دموکرات که طرفدار جدی و پرچمدار ارائه طرحهای تحریمی فلجکننده علیه ایران است.
در طرف ایرانی نیز چندین خط قرمز توسط نظام وجود دارد که آقای ظریف و تیم همراه وی نمیتوانند از آنها عبور کنند. ایران به دلایل مختلف آماده تسلیم شدن در برابر فشارهای آمریکا نیست: دلیل اول نقش عمدهای است که مفهوم غرور در سیاست خارجی ایران ایفا میکند. درواقع، حتی بسیاری از کارشناسان آمریکایی استدلال میکنند که غرور، نیروی محرکه برنامه هستهای ایران است. دلیل دوم این است که یکی از ستونهای انقلاب ایران رد سلطه خارجی است که هنوز هم این مفهوم پابرجاست. درنهایت اینکه، مقام معظم رهبری ایران استدلال میکند که اگر کشورش به خاطر سیاستهای فشار و زورگویی ایالات متحده گامی به عقب بردارد، آمریکا دوباره و چندباره این تاکتیک را بهکار میگیرد (برای مثال، با تحمیل تحریمهای شدیدتر)، تاجاییکه نظام اسلامی را سرنگون کند.
همزمان با انتشار اخبار، مشخص میشود که اختلافات بزرگی درخصوص شماری از موضوعات میان ایران و آمریکا وجود دارد. آقای عراقچی، معاون وزیر خارجه، بعد از گفتگوهای اخیر در مصاحبهای در وین گفت که موارد اختلاف زیادی وجود دارد. باید اضافه کنم همانطور که از خبرها برمیآید در برخی از موارد شکاف بزرگی بین دو طرف وجود دارد. ازجمله اینکه، شش قدرت (بخوانید آمریکا)، از ایران میخواهند حجم فعالیتهای غنیسازی و تعداد سانتریفیوژهای فعال خود را کاهش دهد. ایران با این امر موافق نیست و ظاهراً اختلاف میان دو طرف در این موضوع در حد دهها هزار دستگاه است. موضوعات مهم دیگری نیز وجود دارند که دو طرف را بهشدت از هم دور میکنند. برای نمونه، طول مدت محدودیت در فعالیتهای هستهای ایران، سرعت برداشتن تحریمها و اینکه آیا توافقنامه نهایی باید برنامه موشکهای بالستیک ایران را نیز دربرگیرد یا خیر.
اینها ابعاد بد ماجرا بود. جنبه خوب موضوع این است که این خواست در دو طرف مذاکره وجود دارد که به پایانی برای این مسئله دست یابند. سیاست کلان آقای روحانی، کاهش تنش در سیاست خارجی و معکوس کردن روند اقتصادی و تضمین آرامش و پیشرفت در ایران است. در این رابطه، آقای روحانی که بهمدت 23 سال عنوان نمایندگی مقام معظم رهبری ایران در شورای عالی امنیت ملی را در کارنامه خود دارد، یکی از معتمدین وی و مورد حمایت اوست. این امر موقعیت منحصربهفردی را برای آقای روحانی در مذاکره همزمان در داخل و خارج از ایران فراهم کرده است.
ازسویدیگر، آمریکا در روند خطرناکی در خاورمیانه به دام افتاده است که آن عبارت است ازاوجگیری بیسابقه فعالیت نیروهای افراطی سلفی در منطقه، از سوریه تا مصر و عراق و همچنین، وضعیت مبهم و تهدیدکننده در افغانستان. اوباما و مقامات عالیرتبه اطلاعاتی آمریکا این وضعیت را تهدیدی عمده برای امنیت آمریکا اعلام کردهاند. اول، به این دلیل که این روند متحدان عرب آمریکا و کل منطقه را تهدید میکند؛ منطقهای که بهلحاظ استراتژیک یکی از مهمترین مناطق جهان برای منافع آمریکا بهشمار میرود. دوم، به این دلیل که نیروهای افراطی سلفی دشمنان قسمخورده آمریکا هستند و قدرت گرفتن آنها بهطور بالقوه میتواند آمریکا و غرب را در برابر حملات تروریستی آسیبپذیر کند. اگر شانسی برای توقف و معکوس کردن این روند وجود داشته باشد، فقط در صورت همکاری آمریکا با ایران در مبارزه با نیروهای تکفیری قابل تحقق است.
آخرین مورد مهمی که امید حل مسئله هستهای را افزایش میدهد این است که دو طرف تنها در برابر گزینه توافق یا عدم توافق بر سر مسئله هستهای قرار ندارند. این مورد موضوع بسیار حساسی است که میخواهم بر آن تأکید کنم. به عقیده من، انتخاب، بین صلح و جنگ است. چرا؟ به این دلیل که اگر مذاکرات شکست بخورد آمریکا عملاً نفت ایران را بایکوت کامل خواهد کرد. در چنین وضعیتی مشکل است که باور کنیم ایران تماشاگری غیرفعال باقی میماند. زمانی که شکیبایی ایران بهسر آید، دست به انتقامجویی زده و زندگی را برای آمریکا مشکل خواهد کرد؛ چه با ایجاد اختلال در جریان نفت از خلیج فارس و یا استفاده از دیگر ابزار. نتیجه محتوم، یک رویارویی نظامی برنامهریزیشده یا ناخواسته خواهد بود.
اما درنهایت چه خواهد شد؟ من به این سؤال با این احتیاط پاسخ میدهم مشروط بر اینکه هر دو طرف منطقی عمل کنند. در این صورت، به دلیل اینکه مخاطرات عظیمی که در انتظار طرفین خواهد بود، معتقدم حتی تا ۲۰ ژوئیه و در دقایق آخر هم ممکن است توافقی شکل بگیرد. من با گفته یکی از مقامات دستاندرکار آمریکایی موافقم. وی بعد از گفتگوهای اخیر ژنو گفت: «این فرایند، حقیقتاً فرایندی بس آهسته و دشوار است و نگرانی ما زمان محدودی است که باقیمانده است؛ اما اجازه دهید خیلی واضح بگویم، ما معتقدیم که هنوز میتوانیم کار را به سرانجام برسانیم».
سؤال: بهنظر شما مذاکرات هستهای میتواند مبنایی برای حل مشکلات ایران و آمریکا باشد یا اینکه معتقدید ماهیت این دو موضوع متفاوت بوده و هرکدام باید در شرایط زمانی خاص خودش طرح و اجرا شود؟ شما اصولاً چقدر به نتیجهبخش بودن این موضوع خوشبینید؟
پاسخ: به اعتقاد من راهحل رضایتآمیز درمورد مسئله هستهای، زمینهای فراهم خواهد کرد که دو کشور بتوانند همکاریهای خود را گسترش دهند. منافع مشترک مانند امنیت و ثبات منطقه، عبور امن نفت ازطریق خلیج فارس، و مقابله با اوجگیری گروههای جهادی میتواند دو کشور را به صورت بالقوه، بهسمت تنشزدایی سوق دهد.
ایران بهدنبال روابط غیرخصمانه با آمریکا براساس اصول عدم مداخله و شناسایی ایران بهعنوان یک قدرت منطقهای است. این امر خواست مستمر حکومت ایران از آغاز تاکنون بوده است. بااینحال، آمریکا این خواسته را در عمل و نه در قالب الفاظ، رد کرده است. در چنین چهارچوبی، معتقدم ایران موافق ایجاد روابط غیرخصمانه با آمریکاست. بااینحال، دلایل متقاعدکنندهای وجود دارد که ایران روابط عادی دیپلماتیک با آمریکا را نیز حداقل در آینده نزدیک رد میکند. دلایل عمده این امر شامل این موارد میشوند:
اول، رهبری ایران مکرراً بیاعتمادی عمیق خود را نسبت به ازسرگیری روابط دیپلماتیک با آمریکا ابراز کرده است. اسناد بهدستآمده توسط دانشجویان، پس از تسخیر سفارت آمریکا، بیاعتمادی دولت ایران نسبت به آمریکا را که ریشه آن به دخالت سفارت آمریکا در کودتای ۱۹۵۳ بازمیگردد تشدید کرد. براساس آن اسناد، سفارت آمریکا در جاسوسی و گسترش ارتباطات پنهانی با اعضای دولت جدید و ارتش فعالیت داشت.
عدم اعتماد به ازسرگیری روابط کامل دیپلماتیک در سخنان حضرت آیتالله خامنهای چنین بازتاب پیدا میکند که ایجاد رابطه با آمریکا به آمریکاییها، امکان نفوذ در ایران و رفتوآمد مأموران اطلاعاتی و جاسوسی آنها را میدهد. نگرانی اصلی این است که روابط دیپلماتیک رسمی، پوششی برای رابطه آمریکاییها با ایرانیهایی خواهد شد که آماده همکاری با آمریکا برای تضعیف نظام ایرانند.
دوم، نظام ایران برپایه ارزشهای اسلام مدعی است که آمریکا عمداً ارزشهای لیبرال (مقام معظم رهبری ایران در این مورد از اصطلاح تهاجم فرهنگی استفاده میکند) را در بین جوانان ایرانی تبلیغ میکند تا عقاید مذهبی آنها را تضعیف نموده و نفوذ هیئت حاکمه اسلامی ایران را محدود سازد. مشاهدات مشخص میسازد که قرائنی برای صحت این ادعا وجود دارد. آمریکا برای گسترش نفوذ فرهنگ آمریکایی در ایران، در رسانههایی که تحت کنترل یا حمایت مالی آن قرار دارند، سرمایهگذاری کرده است (و هنوز میکند). جوزف نای ، اندیشمند سیاسی آمریکا که مفهوم قدرت نرم را ابداع کرد، معتقد است فرهنگ آمریکایی یکی از ستونهای قدرت و ابزاری برای اعمال قدرت آمریکا بهشمار میرود. این واقعیت وجود دارد که جوانان بسیاری در سراسر جهان فرهنگ آمریکایی را جذاب دانسته و تحت نفوذ آن هستند.
براساس این فرض، ارزیابی نظام ایران این است که رابطه عادی با آمریکا مبادلات فرهنگی را تسهیل میکند که احتمالاً میتواند به غربی شدن کشور و تضعیف بنیاد ایدئولوژیک جامعه و سیستم سیاسی ایران بینجامد.
بهعنوان جمعبندی، دیدگاه من این است که مقام معظم رهبری ایران از رابطه غیرخصمانه و بهتر با آمریکا و نه رابطه کامل و عادی دیپلماتیک (حداقل نه در این زمان و نه در آینده قابل پیشبینی) استقبال میکند.
سؤال: فرض کنید از شما خواسته شود فهرستی شامل سه گام عمده، که مقامات ایرانی و آمریکایی برای تغییر فضای مملو از سوءتفاهم فعلی باید بردارند پیشنهاد کنید. پیشنهاد شما برای هریک از دو کشور چه خواهد بود؟
پاسخ: من میتوانم گامهای زیاد و پراهمیتی را پیشنهاد دهم، اما سؤال این است که آیا این گامها عملی هستند یا خیر. در شرایط موجود موارد زیر را پیشنهاد میکنم:
اول، دو دولت لفاظی خصمانه علیه یکدیگر در سطح رسمی را متوقف کنند. هیچکدام از دو دولت نمیتوانند افراد، جریانهای سیاسی و یا رسانههای خارج از اختیار خود را کنترل کنند، اما نهادها و واحدهای تحت کنترل دولت قابل نظارتند. این امر اقدامی مهم و بیانگر حسننیت از هر دو سو خواهد بود، ضمن اینکه حداقل قضیه این است که مانع ارتقاء درگیری بین دو طرف میشود. متوقف کردن تبلیغات منفی مطمئناً میتواند جو را تغییر داده و آن را برای مذاکره با هدف کاهش تنش آماده سازد.
دوم، بدین سبب که عنصر عدم اعتماد محور روابط خصمانه ایران و آمریکاست، این امر باید با برخی اقدامات متهورانه تعدیل شود. آمریکا میتواند اجازه ازسرگیری فروش هواپیماهای مسافربری به ایران را صادر کند. این امر فداکاری بزرگی نیست، اما اقدامی است که مسلماً شکافی در دیوار بیاعتمادی حائل بین ایران و آمریکا ایجاد میکند.
سوم، ملاقات رهبران دو کشور با یکدیگر رویدادی تاریخی و متحولکننده خواهد بود که میتواند تنش موجود را کاهش دهد. فراموش نکنیم که بازدید نیکسون از چین در سال ۱۹۷۲، زمانی که چین تحت حاکمیت تندروانه مائو تسه تونگ بود، نقطه عطفی را در روابط چین و آمریکا ایجاد کرد.
سؤال: کتاب «ایران و آمریکا: نگرشی از درون به گذشته شکستخورده و راهی بهسوی صلح» را که شما با همکاری آقای سید حسین موسویان نوشتهاید، روز ۲۲ ماه مه امسال منتشر شد. موضوع اصلی این کتاب چیست و چه هدفی را تعقیب میکند؟
پاسخ: این کتاب با ترکیب خاطرات دکتر موسویان بهعنوان دیپلماتی بلندپایه و کارشناس سیاست خارجی ایران، با واقعیتهای تاریخی و بحثهای تحلیلی بهدنبال یافتن پاسخ این سؤال است که «چرا ایران و آمریکا در نزاعی دائمی و فزاینده گرفتار شدهاند؟». اطلاعات دست اول دکتر موسویان درمورد پیچیدگیهای سیاست در ایران، دیدگاههای باارزش و نتایج جالبی را فراهم میکند. الگوی منازعه کنونی ایران و آمریکا بسیار نادر است و حتی در دوران جنگ سرد بین آمریکا و دشمنانش دیده نشده است. آمریکا در اوج جنگ سرد، روابط دیپلماتیک کاملی با بلوک کمونیسم داشت. کتاب در پایان براساس یافتههای خود، تلاش میکند نقشه راه عملی و واقعبینانهای برای حل منازعه ایران و آمریکا ارائه دهد.
کتابهای متعددی توسط غربیها و عمدتاً آمریکاییها نوشته شده که به روابط منازعهآمیز ایران و آمریکا از زوایای گوناگون پرداختهاند. بااینحال، هیچیک نگاهی بیواسطه به این رابطه پیچیده، از دید نظام سیاستگذاری ایران نداشتهاند. این خلائی است که این کتاب قصد پر کردن آن را دارد.
کتاب تفسیرهای شناختهشده درمورد منازعه بین ایران و آمریکا مانند رقابت بر سر منافع، برخورد فرهنگها، روابط خصمانه بین ایران و رژیم اسرائیل بهعنوان عامل عمده درگیری ایران و آمریکا، و بالاخره نقش سیاست داخلی دو کشور بر سیاست خارجی را رد نمیکند. درحقیقت، کتاب این نظریهها را بهطور گسترده مورد بحث قرار میدهد. بااینحال، استدلال میکند که کارشناسان غربی اعتبار کمی به برخی عوامل «که مانع برقراری گفتگویی پایدار بین دو کشور بوده و هستند دادهاند» و اگر عواملی که این شرایط را تداوم بخشیده نادیده گرفته شوند، انتظار راهحلی براساس مذاکره برای منازعه پیچیده و طولانی بین ایران و آمریکا غیرمنطقی است.
بیایید بحران گروگانگیری را برای نمونه درنظر بگیریم: این رویداد همانطور که در این کتاب به آن اشاره میشود، انفجار بزرگ ، یعنی آغاز دشمنیهای بین ایران و آمریکا بوده است. این حادثه زمانی رخ میدهد که بسیاری از موضوعات مورد منازعه ایران و آمریکا که امروز مطرحند وجود نداشتند و یا در آن زمان از اهمیت چندانی برخوردار نبودند. به این معنا که هیچ نوع رقابتی بر سر هژمونی در منطقه بین دو کشور وجود نداشت، اختلافهای فرهنگی ظهور نکرده بودند، مسئله رژیم اسرائیل مطرح نبود و نزاعی هم درمورد برنامه هستهای ایران وجود نداشت. همانطور که در این کتاب نشان داده میشود، ترکیبی از بیاعتمادی عمیق، سوءتعبیر و تحلیلهای نادرست از شرایط، عواملی هستند که در هر دو سو، منجربه شکلگیری این بحران شدند.
آیا این عناصر در سیاستهایی که دو طرف بعدها درمورد یکدیگر بهکار گرفتند، مورد توجه قرار گرفت؟ پاسخ به این سؤال مطمئناً منفی است. این عناصر توسط کارشناسان غربی متعددی مورد بحث قرار گرفتند، اما هرگز در عمل به این عوامل در روند سیاستگذاری توجه نشده است. درواقع، سیاستهای اتخاذشده کاملاً این عوامل و عناصر را نادیده گرفته و همانطور که در کتاب بحث شده، این امر عامل اصلی شکست سیاستهای آمریکا و افزایش خصومتها به سطحی خطرناک شد. این امر عمدتاً درمورد طرف آمریکایی مصداق پیدا میکند که بر صندلی راننده تکیه زده و بر سیاست تحمیل و فشار، براساس منطقی اثباتنشده که دولت ایران قطعاً تسلیم فشارها خواهد شد اصرار میورزد. کتاب استدلال میکند که به دلایل مختلف، سیاستهای زور و جبر نتوانسته دولت ایران را تسلیم کند و این امر در آینده نیز محقق نخواهد شد.
کتاب عنصر مهم دیگری را مورد توجه قرار میدهد که مانع شکلگیری روند مذاکرات بادوام و بلندمدت شده است و آن نقش عوامل تخریبکننده در درون و بیرون دو کشور است. ما در کتاب به الگویی دست پیدا میکنیم که نشان میدهد درست زمانی که تلاشها برای مصالحه بین ایران و آمریکا تشدید میشود و امید برای بهبود روابط در افق نمایان میگردد، تلاش این عوامل تخریبی نیز شدت میگیرد. با افزایش احتمال دستیابی به توافقی درمورد بحران هستهای ایران، ازیکسو کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل (اِیپک)، لابی قدرتمند طرفدار رژیم اسرائیل، شدت یافته و کنگره آمریکا را برای تصویب لایحه جدید تحریمی علیه ایران زیر فشار گذاشته و ازسویدیگر، حرکت موسوم به «ما دلواپسیم» در ایران شکل میگیرد. اینها نمونههای روشنی از چنین فعالیتهایی هستند.
ایران ریویو در مصاحبه انحصاری با شهیر شهیدثالث، تحلیلگر سیاسی و روزنامهنگار مستقل ایرانی ـ کانادایی، آخرین دور مذاکرات هستهای بین ایران و گروه 1+5 در وین، چشمانداز حل بنبست هستهای، مشکلات موجود میان ایران و آمریکا و گامهای نهایی که مقامهای ایرانی و آمریکایی برای رفع سوءتفاهمهای کنونی باید بردارند را مورد بحث قرار داده است. آخرین کتاب او با عنوان «ایران و آمریکا: نگرشی از درون به گذشته شکستخورده و راهی بهسوی صلح» که با همکاری سید حسین موسویان، دیپلمات برجسته سابق ایرانی نوشته شده، بهتازگی توسط انتشارات بلومزبری در آمریکا و اروپا منتشر شده است. آنچه درپی میآید متن کامل مصاحبه با اوست.
سؤال: نظر شما درمورد آخرین دور مذاکرات هستهای، در وین، میان ایران و گروه ۱+۵ چیست؟ آیا بنبست جاری در مذاکرات، طبیعی است و یا مقدمهای است برای پایان خوشبینیهایی که در طی شش ماه گذشته درخصوص امکان یافتن راهحل برای خاتمه دادن به مسئله هستهای و برداشته شدن تحریمها در جریان بوده است؟
پاسخ: تابستان گذشته طی گفتگویی با کنث کتزمن (تحلیلگر و کارشناس برجسته ایران در نهاد خدمات پژوهشی کنگره آمریکا)، نظرش را درمورد جدیت آمریکا برای پایان دادن به بحران برنامه هستهای ایران جویا شدم. کتزمن گفت رئیسجمهور اوباما مصمم است (پرونده) این موضوع را از روی میز (خود) بردارد. تحولاتی که پیش آمد، ازجمله: تماس تلفنی بین آقایان اوباما و حسن روحانی، رئیسجمهور ایران، و سپس توافقنامه تاریخی و مقدماتی ژنو بین ایران و ۱+۵ شواهدی است که نشان میدهد اظهارات کتزمن درست بوده است. بنابراین، ما در اینجا دولتی را داریم که مصمم به دستیابی به پایانی برای این موضوع است. اما سوالی که باید مطرح شود این است که «بهلحاظ امتیازات دولت آمریکا تا کجا حاضر است پیش برود؟».
اوباما محدودیتهای جدیای در مذاکرات با ایران دارد. دستکم گرفتن قدرت کنگره که بهشدت مخالف جمهوری اسلامی و تحت تأثیر گروههای لابی مختلف (که اولین و مهمترین آن لابی رژیم اسرائیل) است واقعبینانه نیست. اوباما و دولت وی نمیتوانند تندروها را در هیئت حاکمه آمریکا نادیده بگیرند؛ افرادی چون: رابرت منندز ، رئیس کمیته روابط خارجی سنا از حزب دموکرات که طرفدار جدی و پرچمدار ارائه طرحهای تحریمی فلجکننده علیه ایران است.
در طرف ایرانی نیز چندین خط قرمز توسط نظام وجود دارد که آقای ظریف و تیم همراه وی نمیتوانند از آنها عبور کنند. ایران به دلایل مختلف آماده تسلیم شدن در برابر فشارهای آمریکا نیست: دلیل اول نقش عمدهای است که مفهوم غرور در سیاست خارجی ایران ایفا میکند. درواقع، حتی بسیاری از کارشناسان آمریکایی استدلال میکنند که غرور، نیروی محرکه برنامه هستهای ایران است. دلیل دوم این است که یکی از ستونهای انقلاب ایران رد سلطه خارجی است که هنوز هم این مفهوم پابرجاست. درنهایت اینکه، مقام معظم رهبری ایران استدلال میکند که اگر کشورش به خاطر سیاستهای فشار و زورگویی ایالات متحده گامی به عقب بردارد، آمریکا دوباره و چندباره این تاکتیک را بهکار میگیرد (برای مثال، با تحمیل تحریمهای شدیدتر)، تاجاییکه نظام اسلامی را سرنگون کند.
همزمان با انتشار اخبار، مشخص میشود که اختلافات بزرگی درخصوص شماری از موضوعات میان ایران و آمریکا وجود دارد. آقای عراقچی، معاون وزیر خارجه، بعد از گفتگوهای اخیر در مصاحبهای در وین گفت که موارد اختلاف زیادی وجود دارد. باید اضافه کنم همانطور که از خبرها برمیآید در برخی از موارد شکاف بزرگی بین دو طرف وجود دارد. ازجمله اینکه، شش قدرت (بخوانید آمریکا)، از ایران میخواهند حجم فعالیتهای غنیسازی و تعداد سانتریفیوژهای فعال خود را کاهش دهد. ایران با این امر موافق نیست و ظاهراً اختلاف میان دو طرف در این موضوع در حد دهها هزار دستگاه است. موضوعات مهم دیگری نیز وجود دارند که دو طرف را بهشدت از هم دور میکنند. برای نمونه، طول مدت محدودیت در فعالیتهای هستهای ایران، سرعت برداشتن تحریمها و اینکه آیا توافقنامه نهایی باید برنامه موشکهای بالستیک ایران را نیز دربرگیرد یا خیر.
اینها ابعاد بد ماجرا بود. جنبه خوب موضوع این است که این خواست در دو طرف مذاکره وجود دارد که به پایانی برای این مسئله دست یابند. سیاست کلان آقای روحانی، کاهش تنش در سیاست خارجی و معکوس کردن روند اقتصادی و تضمین آرامش و پیشرفت در ایران است. در این رابطه، آقای روحانی که بهمدت 23 سال عنوان نمایندگی مقام معظم رهبری ایران در شورای عالی امنیت ملی را در کارنامه خود دارد، یکی از معتمدین وی و مورد حمایت اوست. این امر موقعیت منحصربهفردی را برای آقای روحانی در مذاکره همزمان در داخل و خارج از ایران فراهم کرده است.
ازسویدیگر، آمریکا در روند خطرناکی در خاورمیانه به دام افتاده است که آن عبارت است ازاوجگیری بیسابقه فعالیت نیروهای افراطی سلفی در منطقه، از سوریه تا مصر و عراق و همچنین، وضعیت مبهم و تهدیدکننده در افغانستان. اوباما و مقامات عالیرتبه اطلاعاتی آمریکا این وضعیت را تهدیدی عمده برای امنیت آمریکا اعلام کردهاند. اول، به این دلیل که این روند متحدان عرب آمریکا و کل منطقه را تهدید میکند؛ منطقهای که بهلحاظ استراتژیک یکی از مهمترین مناطق جهان برای منافع آمریکا بهشمار میرود. دوم، به این دلیل که نیروهای افراطی سلفی دشمنان قسمخورده آمریکا هستند و قدرت گرفتن آنها بهطور بالقوه میتواند آمریکا و غرب را در برابر حملات تروریستی آسیبپذیر کند. اگر شانسی برای توقف و معکوس کردن این روند وجود داشته باشد، فقط در صورت همکاری آمریکا با ایران در مبارزه با نیروهای تکفیری قابل تحقق است.
آخرین مورد مهمی که امید حل مسئله هستهای را افزایش میدهد این است که دو طرف تنها در برابر گزینه توافق یا عدم توافق بر سر مسئله هستهای قرار ندارند. این مورد موضوع بسیار حساسی است که میخواهم بر آن تأکید کنم. به عقیده من، انتخاب، بین صلح و جنگ است. چرا؟ به این دلیل که اگر مذاکرات شکست بخورد آمریکا عملاً نفت ایران را بایکوت کامل خواهد کرد. در چنین وضعیتی مشکل است که باور کنیم ایران تماشاگری غیرفعال باقی میماند. زمانی که شکیبایی ایران بهسر آید، دست به انتقامجویی زده و زندگی را برای آمریکا مشکل خواهد کرد؛ چه با ایجاد اختلال در جریان نفت از خلیج فارس و یا استفاده از دیگر ابزار. نتیجه محتوم، یک رویارویی نظامی برنامهریزیشده یا ناخواسته خواهد بود.
اما درنهایت چه خواهد شد؟ من به این سؤال با این احتیاط پاسخ میدهم مشروط بر اینکه هر دو طرف منطقی عمل کنند. در این صورت، به دلیل اینکه مخاطرات عظیمی که در انتظار طرفین خواهد بود، معتقدم حتی تا ۲۰ ژوئیه و در دقایق آخر هم ممکن است توافقی شکل بگیرد. من با گفته یکی از مقامات دستاندرکار آمریکایی موافقم. وی بعد از گفتگوهای اخیر ژنو گفت: «این فرایند، حقیقتاً فرایندی بس آهسته و دشوار است و نگرانی ما زمان محدودی است که باقیمانده است؛ اما اجازه دهید خیلی واضح بگویم، ما معتقدیم که هنوز میتوانیم کار را به سرانجام برسانیم».
سؤال: بهنظر شما مذاکرات هستهای میتواند مبنایی برای حل مشکلات ایران و آمریکا باشد یا اینکه معتقدید ماهیت این دو موضوع متفاوت بوده و هرکدام باید در شرایط زمانی خاص خودش طرح و اجرا شود؟ شما اصولاً چقدر به نتیجهبخش بودن این موضوع خوشبینید؟
پاسخ: به اعتقاد من راهحل رضایتآمیز درمورد مسئله هستهای، زمینهای فراهم خواهد کرد که دو کشور بتوانند همکاریهای خود را گسترش دهند. منافع مشترک مانند امنیت و ثبات منطقه، عبور امن نفت ازطریق خلیج فارس، و مقابله با اوجگیری گروههای جهادی میتواند دو کشور را به صورت بالقوه، بهسمت تنشزدایی سوق دهد.
ایران بهدنبال روابط غیرخصمانه با آمریکا براساس اصول عدم مداخله و شناسایی ایران بهعنوان یک قدرت منطقهای است. این امر خواست مستمر حکومت ایران از آغاز تاکنون بوده است. بااینحال، آمریکا این خواسته را در عمل و نه در قالب الفاظ، رد کرده است. در چنین چهارچوبی، معتقدم ایران موافق ایجاد روابط غیرخصمانه با آمریکاست. بااینحال، دلایل متقاعدکنندهای وجود دارد که ایران روابط عادی دیپلماتیک با آمریکا را نیز حداقل در آینده نزدیک رد میکند. دلایل عمده این امر شامل این موارد میشوند:
اول، رهبری ایران مکرراً بیاعتمادی عمیق خود را نسبت به ازسرگیری روابط دیپلماتیک با آمریکا ابراز کرده است. اسناد بهدستآمده توسط دانشجویان، پس از تسخیر سفارت آمریکا، بیاعتمادی دولت ایران نسبت به آمریکا را که ریشه آن به دخالت سفارت آمریکا در کودتای ۱۹۵۳ بازمیگردد تشدید کرد. براساس آن اسناد، سفارت آمریکا در جاسوسی و گسترش ارتباطات پنهانی با اعضای دولت جدید و ارتش فعالیت داشت.
عدم اعتماد به ازسرگیری روابط کامل دیپلماتیک در سخنان حضرت آیتالله خامنهای چنین بازتاب پیدا میکند که ایجاد رابطه با آمریکا به آمریکاییها، امکان نفوذ در ایران و رفتوآمد مأموران اطلاعاتی و جاسوسی آنها را میدهد. نگرانی اصلی این است که روابط دیپلماتیک رسمی، پوششی برای رابطه آمریکاییها با ایرانیهایی خواهد شد که آماده همکاری با آمریکا برای تضعیف نظام ایرانند.
دوم، نظام ایران برپایه ارزشهای اسلام مدعی است که آمریکا عمداً ارزشهای لیبرال (مقام معظم رهبری ایران در این مورد از اصطلاح تهاجم فرهنگی استفاده میکند) را در بین جوانان ایرانی تبلیغ میکند تا عقاید مذهبی آنها را تضعیف نموده و نفوذ هیئت حاکمه اسلامی ایران را محدود سازد. مشاهدات مشخص میسازد که قرائنی برای صحت این ادعا وجود دارد. آمریکا برای گسترش نفوذ فرهنگ آمریکایی در ایران، در رسانههایی که تحت کنترل یا حمایت مالی آن قرار دارند، سرمایهگذاری کرده است (و هنوز میکند). جوزف نای ، اندیشمند سیاسی آمریکا که مفهوم قدرت نرم را ابداع کرد، معتقد است فرهنگ آمریکایی یکی از ستونهای قدرت و ابزاری برای اعمال قدرت آمریکا بهشمار میرود. این واقعیت وجود دارد که جوانان بسیاری در سراسر جهان فرهنگ آمریکایی را جذاب دانسته و تحت نفوذ آن هستند.
براساس این فرض، ارزیابی نظام ایران این است که رابطه عادی با آمریکا مبادلات فرهنگی را تسهیل میکند که احتمالاً میتواند به غربی شدن کشور و تضعیف بنیاد ایدئولوژیک جامعه و سیستم سیاسی ایران بینجامد.
بهعنوان جمعبندی، دیدگاه من این است که مقام معظم رهبری ایران از رابطه غیرخصمانه و بهتر با آمریکا و نه رابطه کامل و عادی دیپلماتیک (حداقل نه در این زمان و نه در آینده قابل پیشبینی) استقبال میکند.
سؤال: فرض کنید از شما خواسته شود فهرستی شامل سه گام عمده، که مقامات ایرانی و آمریکایی برای تغییر فضای مملو از سوءتفاهم فعلی باید بردارند پیشنهاد کنید. پیشنهاد شما برای هریک از دو کشور چه خواهد بود؟
پاسخ: من میتوانم گامهای زیاد و پراهمیتی را پیشنهاد دهم، اما سؤال این است که آیا این گامها عملی هستند یا خیر. در شرایط موجود موارد زیر را پیشنهاد میکنم:
اول، دو دولت لفاظی خصمانه علیه یکدیگر در سطح رسمی را متوقف کنند. هیچکدام از دو دولت نمیتوانند افراد، جریانهای سیاسی و یا رسانههای خارج از اختیار خود را کنترل کنند، اما نهادها و واحدهای تحت کنترل دولت قابل نظارتند. این امر اقدامی مهم و بیانگر حسننیت از هر دو سو خواهد بود، ضمن اینکه حداقل قضیه این است که مانع ارتقاء درگیری بین دو طرف میشود. متوقف کردن تبلیغات منفی مطمئناً میتواند جو را تغییر داده و آن را برای مذاکره با هدف کاهش تنش آماده سازد.
دوم، بدین سبب که عنصر عدم اعتماد محور روابط خصمانه ایران و آمریکاست، این امر باید با برخی اقدامات متهورانه تعدیل شود. آمریکا میتواند اجازه ازسرگیری فروش هواپیماهای مسافربری به ایران را صادر کند. این امر فداکاری بزرگی نیست، اما اقدامی است که مسلماً شکافی در دیوار بیاعتمادی حائل بین ایران و آمریکا ایجاد میکند.
سوم، ملاقات رهبران دو کشور با یکدیگر رویدادی تاریخی و متحولکننده خواهد بود که میتواند تنش موجود را کاهش دهد. فراموش نکنیم که بازدید نیکسون از چین در سال ۱۹۷۲، زمانی که چین تحت حاکمیت تندروانه مائو تسه تونگ بود، نقطه عطفی را در روابط چین و آمریکا ایجاد کرد.
سؤال: کتاب «ایران و آمریکا: نگرشی از درون به گذشته شکستخورده و راهی بهسوی صلح» را که شما با همکاری آقای سید حسین موسویان نوشتهاید، روز ۲۲ ماه مه امسال منتشر شد. موضوع اصلی این کتاب چیست و چه هدفی را تعقیب میکند؟
پاسخ: این کتاب با ترکیب خاطرات دکتر موسویان بهعنوان دیپلماتی بلندپایه و کارشناس سیاست خارجی ایران، با واقعیتهای تاریخی و بحثهای تحلیلی بهدنبال یافتن پاسخ این سؤال است که «چرا ایران و آمریکا در نزاعی دائمی و فزاینده گرفتار شدهاند؟». اطلاعات دست اول دکتر موسویان درمورد پیچیدگیهای سیاست در ایران، دیدگاههای باارزش و نتایج جالبی را فراهم میکند. الگوی منازعه کنونی ایران و آمریکا بسیار نادر است و حتی در دوران جنگ سرد بین آمریکا و دشمنانش دیده نشده است. آمریکا در اوج جنگ سرد، روابط دیپلماتیک کاملی با بلوک کمونیسم داشت. کتاب در پایان براساس یافتههای خود، تلاش میکند نقشه راه عملی و واقعبینانهای برای حل منازعه ایران و آمریکا ارائه دهد.
کتابهای متعددی توسط غربیها و عمدتاً آمریکاییها نوشته شده که به روابط منازعهآمیز ایران و آمریکا از زوایای گوناگون پرداختهاند. بااینحال، هیچیک نگاهی بیواسطه به این رابطه پیچیده، از دید نظام سیاستگذاری ایران نداشتهاند. این خلائی است که این کتاب قصد پر کردن آن را دارد.
کتاب تفسیرهای شناختهشده درمورد منازعه بین ایران و آمریکا مانند رقابت بر سر منافع، برخورد فرهنگها، روابط خصمانه بین ایران و رژیم اسرائیل بهعنوان عامل عمده درگیری ایران و آمریکا، و بالاخره نقش سیاست داخلی دو کشور بر سیاست خارجی را رد نمیکند. درحقیقت، کتاب این نظریهها را بهطور گسترده مورد بحث قرار میدهد. بااینحال، استدلال میکند که کارشناسان غربی اعتبار کمی به برخی عوامل «که مانع برقراری گفتگویی پایدار بین دو کشور بوده و هستند دادهاند» و اگر عواملی که این شرایط را تداوم بخشیده نادیده گرفته شوند، انتظار راهحلی براساس مذاکره برای منازعه پیچیده و طولانی بین ایران و آمریکا غیرمنطقی است.
بیایید بحران گروگانگیری را برای نمونه درنظر بگیریم: این رویداد همانطور که در این کتاب به آن اشاره میشود، انفجار بزرگ ، یعنی آغاز دشمنیهای بین ایران و آمریکا بوده است. این حادثه زمانی رخ میدهد که بسیاری از موضوعات مورد منازعه ایران و آمریکا که امروز مطرحند وجود نداشتند و یا در آن زمان از اهمیت چندانی برخوردار نبودند. به این معنا که هیچ نوع رقابتی بر سر هژمونی در منطقه بین دو کشور وجود نداشت، اختلافهای فرهنگی ظهور نکرده بودند، مسئله رژیم اسرائیل مطرح نبود و نزاعی هم درمورد برنامه هستهای ایران وجود نداشت. همانطور که در این کتاب نشان داده میشود، ترکیبی از بیاعتمادی عمیق، سوءتعبیر و تحلیلهای نادرست از شرایط، عواملی هستند که در هر دو سو، منجربه شکلگیری این بحران شدند.
آیا این عناصر در سیاستهایی که دو طرف بعدها درمورد یکدیگر بهکار گرفتند، مورد توجه قرار گرفت؟ پاسخ به این سؤال مطمئناً منفی است. این عناصر توسط کارشناسان غربی متعددی مورد بحث قرار گرفتند، اما هرگز در عمل به این عوامل در روند سیاستگذاری توجه نشده است. درواقع، سیاستهای اتخاذشده کاملاً این عوامل و عناصر را نادیده گرفته و همانطور که در کتاب بحث شده، این امر عامل اصلی شکست سیاستهای آمریکا و افزایش خصومتها به سطحی خطرناک شد. این امر عمدتاً درمورد طرف آمریکایی مصداق پیدا میکند که بر صندلی راننده تکیه زده و بر سیاست تحمیل و فشار، براساس منطقی اثباتنشده که دولت ایران قطعاً تسلیم فشارها خواهد شد اصرار میورزد. کتاب استدلال میکند که به دلایل مختلف، سیاستهای زور و جبر نتوانسته دولت ایران را تسلیم کند و این امر در آینده نیز محقق نخواهد شد.
کتاب عنصر مهم دیگری را مورد توجه قرار میدهد که مانع شکلگیری روند مذاکرات بادوام و بلندمدت شده است و آن نقش عوامل تخریبکننده در درون و بیرون دو کشور است. ما در کتاب به الگویی دست پیدا میکنیم که نشان میدهد درست زمانی که تلاشها برای مصالحه بین ایران و آمریکا تشدید میشود و امید برای بهبود روابط در افق نمایان میگردد، تلاش این عوامل تخریبی نیز شدت میگیرد. با افزایش احتمال دستیابی به توافقی درمورد بحران هستهای ایران، ازیکسو کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل (اِیپک)، لابی قدرتمند طرفدار رژیم اسرائیل، شدت یافته و کنگره آمریکا را برای تصویب لایحه جدید تحریمی علیه ایران زیر فشار گذاشته و ازسویدیگر، حرکت موسوم به «ما دلواپسیم» در ایران شکل میگیرد. اینها نمونههای روشنی از چنین فعالیتهایی هستند.
ارسال نظر