|
|
امروز: سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - ۰۶:۲۱
کد خبر: ۱۷۷۰۸۲
تاریخ انتشار: ۱۳ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۸:۳۳
شاید یکی از دلایل این باشد، اما مشکل اصلی آماده‌نبودن محیط بود. در آن زمان هروقت درباره کشاورزی حرف زده می‌شد، همه اخ‌وپیف می‌کردند. زارعی که بعد صاحب زمین شد، به فکر سیرکردن شکم خودش رفت و ارزش افزوده از بین رفت. اصلاحات ارضی کشاورزی ایران را بی‌صاحب کرد.
لزومی ندارد او را پدر صنعت ایران بنامیم. همین که بگوییم او بنیانگذار سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران است و در همین زمان است که کارخانه‌هایی همچون تراکتورسازی تبریز، ایران‌کاوه، ماشین‌سازی اراک، آلومینیوم ایران، ایران‌خودرو و... جان گرفتند، کافی است. رضا نیازمند این‌روزها در ٩٦سالگی شاهد سپری‌شدن روزهایی است که بسیاری از کارخانه‌های مهم ایران از رمق افتاده‌اند. با او درباره خودش گفت‌وگو کردیم و نظراتش را درباره توسعه و صنعت در ایران کاویدیم.



خانه قشنگی دارید.
خیلی متشکرم.
چند‌ سال است که در این خانه سکونت دارید؟
حدود ٧٠‌سال پیش این‌جا را ساختم و از آن زمان تاکنون در این‌جا سکونت داریم. در آن زمان تمام این اطراف و کوچه‌ها بیابان بود.
اطراف خانه شما پر از برج است. آنها برای خریدن این‌جا به شما پیشنهاد نداده‌اند؟
هر روز ١٠نفر می‌آیند و پیشنهاد می‌دهند که این‌جا را بکوبند و برج بلند بسازند. مزاحم می‌شوند.
ما توسعه را در این چیزها دیده‌ایم.
بله متاسفانه در کوبیدن و خراب‌کردن.
آقای نیازمند ما اصولا می‌خواهیم توسعه‌یافته بشویم یا خیر؟ یعنی تفکر توسعه‌محور داریم یا خیر؟
تفکر توسعه‌محور را به‌طور جدی نداریم. دوست داریم توسعه پیدا کنیم. تفکرش هم هست، اما جدی نیست. از این گذشته در مفهوم آن هم دچار مشکل هستیم، چراکه افراد مختلف تعاریف متفاوتی از آن در ذهن‌شان است. از این‌رو همه در یک جهت قرار نداریم. برخی می‌خواهند و برخی هم نمی‌خواهند. علاوه بر این بر سر خود توسعه هم هنوز حرف هست. یعنی عده‌ای هنوز نمی‌دانند توسعه چیست و خوب است یا بد. نظرها متفاوت است.
پیش از انقلاب چطور؟ آن زمان می‌خواستند؟
شاید بهتر است بگویم پیش از انقلاب هم مثل حالا بود. یعنی توسعه می‌خواستند اما نه به‌طور جدی. نمی‌دانستند توسعه یعنی چه و چه پیش‌زمینه‌هایی می‌خواهد و چه پیامدهایی دارد.
یعنی منظورتان این است که ما توسعه می‌خواهیم اما نمی‌دانیم از توسعه چه می‌خواهیم؟
بله. همین است. مثل این‌که از این واژه خیلی خوشمان می‌آید.
از واژه‌اش خوشمان می‌آید؟
بله. واژه توسعه خوب چیزی است.
به‌ نظر شما تاکنون در ایران برنامه‌ای درست برای توسعه انجام شده است؟
بله. گاهی متصدیان توسعه افکاری داشتند که با برنامه و سردمداران سیاسی در یک جهت بود، برای همین کمی ترقی صورت گرفت، اما اغلب جهت این متصدیان متفاوت بود.
چه زمانی هم‌جهت بودند؟
دهه٤٠ بود. در دوره‌ای که علی‌نقی عالیخانی وزیر شد. در این دوره کار اشتباهی که انجام شد، اصلاحات ارضی بود. البته بسیاری اصلا اعتقادی به اشتباه‌بودن آن هم نداشتند.
دوره نخست‌وزیری علی امینی و وزارت کشاورزی ارسنجانی؟
بله. اینها آمدند و می‌خواستند توسعه یابند و اصلاحات ارضی کردند. بزرگترین اشتباه شاه که به خیال خودش کار خوبی است، همین اصلاحات ارضی‌ست. بعدها شاید متوجه شد که اشتباه است. من تصور می‌کنم که شاه متوجه شده بود. اما دیگر گندش بالا آمد و همه جا اعلام کرده بودند و برهمین اساس باید پیش می‌رفتند.
البته از یک زمانی به بعد عملا متوقف شد.
بله. البته پس از چند سال. اما ایده آن متوقف نشد و ماند و ماندگاری این ایده فسادهای بسیاری بالا آورد. من تصور می‌کنم که عده زیادی متوجه نبودند که این فسادها از کجا پیدایشان شده است. این عده بیشتر روشنفکر بودند و ادا و اصول داشتند. زمانی که کار از کار گذشته بود، تازه متوجه اثرات بد اصلاحات ارضی شدند. دیگر امکان برگرداندن ورق نبود. خیلی از روشنفکران تا آخر از این اصلاحات ارضی دفاع کردند و اصلا متوجه اثرات بد آن نبودند.
بیشتر هم روشنفکران چپ از این اصلاحات ارضی دفاع می‌کردند؟
نه‌چندان. خیلی‌ها از آن دفاع می‌کردند یا آن را نقد می‌کردند که ممکن بود چپ یا لیبرال باشند. البته خود اصلاحات ارضی بوی چپی می‌دهد، اما متوجه باشید ما که تفکر منظمی نداریم. تفکر ما قاطی و مغشوش است. کارهایی که انجام می‌دهیم، براساس تفکر پیشینی منظمی نیست؛ از این‌رو نمی‌توان گفت، چون اصلاحات ارضی بوی سوسیالیزم می‌داد، پس همه سوسیالیست‌ها با آن موافق و همه لیبرال‌ها با آن مخالفت می‌کردند.
شاید مشکل بزرگ ما همین تفکر مغشوش ماست؟
چون ما مرکز تولید فکر نداریم. هرکسی می‌آید و دو کلمه حرف خوب بیان می‌کند، همه به او توجه می‌کنند و تا وقتی که او حضور دارد، دور می‌گیرد و حول شخصیت او کارهایی صورت می‌گیرد، اما این‌که ما طرز فکری داشته باشیم و همه در همان مسیر قرار بگیریم و مدام عقب و جلو نرویم، دیده نمی‌شود.
این مرکز تولید فکر را دولت باید ایجاد کند یا در جامعه و به شکل غیردولتی باید شکل بگیرد؟
ما هیچ‌وقت ندیدیم که دولت کار درست و حسابی و خوب انجام دهد. همیشه وسط کار کسی پیدا می‌شود که با مخالفت خود کل برنامه را خراب می‌کند و این حسن نیست. عده‌ای که می‌خواستند کاری پیش ببرند را ضایع می‌کند. اصولا ما تشکیلات منظمی برای آتیه خودمان نداریم که در آن بنشینیم و فکر کنیم. از سویی حزب منظمی نداشتیم. ممکن است کسی پیدا شود که حرف‌هایی بگوید که عده‌ای خوششان بیاید، اما مرکزی برای پیش‌بینی و برنامه‌ریزی آتیه خود نداریم. یک زمانی قرار بود سازمان برنامه چنین مرکزی باشد، اما نشد. چرا؟ یا این‌که آدم مناسب برای آن‌جا پیدا نکردند یا کسانی که آن‌جا رفتند، با هم توافق فکری نداشتند. این بود که هرکسی مسیر خودش را برای رفتن پیشنهاد می‌داد، از این‌رو نتیجه نمی‌گرفتند.
شما به عملکرد سازمان برنامه در تاریخ ایران چه نمره‌ای می‌دهید؟
زیر ١٠.
کدام سازمان در ایران درست کار کرد؟ حتی اگر یک دوره کوتاه باشد.
هروقت یک سازمان یا رئیسی که برنامه داشته باشد و محکم هم ایستاده باشد،  در زمانی که آن رئیس حضور داشت، یک کارهایی انجام شده است، اما این عملکردها در ایران تداوم نداشت.
مثل سازمان گسترش که شما مدیر آن بودید؟
مثلا بله.
یا وزارت اقتصاد دوره عالیخانی که شما معاونش بودید؟
بله. اما در آن دوره از وزارت اقتصاد هیچ برنامه‌ای نداشتیم. جنبه برجسته ما این بود که چهارنفر بودیم که با هم توافق فکری داشتیم. همدل و هم‌جهت بودیم. از این‌رو کارها پیش رفت. با توجه به این‌که در آن دوره، افراد تحصیلکرده و با برنامه‌ای بودند، اما چندان بین آنها هماهنگی وجود نداشت.
حتی کسانی که در وزارت اقتصاد با آقای عالیخانی همکاری داشتند هم، با یکدیگر هماهنگی نداشتند؟
یک زمان‌هایی داشتند، اما به‌طورکلی هماهنگی صددرصد نبود.
شما که پنجشنبه‌ها با هم جلسه داشتید؟
بله. با هم بودیم. سعی داشتیم چون در یک جهت هستیم با هم، هماهنگی هم داشته باشیم، اما لزوما همیشه این هماهنگی اتفاق نمی‌افتاد.
مشکل اصلی کجا بود؟
مشکل این بود که در مملکت ما هیچ‌وقت یک گروه فکری نبودند که افکار خودشان را ارایه کنند و بقیه هم اطراف آنها را بگیرند و کارها را بر همان سیاق پیش ببرند.
این گروه فکری را چه کسی باید تشکیل می‌داد؟
در هرجایی متقاوت است. اصولا این کارها به افراد قوی و قدرتمند نیاز دارد تا وسط کار با مخالفت یک‌نفر همه‌ چیز منحرف نشود و کارهای دیگری از صفر شروع شود. درحالی‌ که اصولا همواره ما کارهایمان اینگونه بود. گویی ما نسبت به چنین اقداماتی از روی هوس اقدام کردیم. رفتیم دنبال کاری و بعد وسط راه همه چیز را بهم زدیم و صورت‌مسأله را هم پاک کردیم.
توسعه‌ای که پیش از انقلاب برای رسیدن به دروازه‌های پیشرفت بزرگ انجام شد هم، از روی هوس بود؟
ببینید از نظر همه توسعه خوب است. هیچ‌وقت کسی پیدا نشد که بگوید با توسعه مخالف است، اما مسأله این است که ما هیچ‌وقت به‌ صورت منظم برای رسیدن به توسعه عزم‌مان را جزم نکردیم و تبعاتش را هم نپذیرفتیم. ما یک زمانی تصور کردیم که با سازمان برنامه می‌توانیم به روند منظمی دست یابیم، اما نشد. چرا؟ چون سازمان برنامه‌ای‌ها هم خودشان طور دیگری فکر می‌کردند. ما هیچ‌گاه نتوانستیم روی یک خط حرکت کنیم تا مغایرتی ایجاد نشود. توسعه‌های ما شخصیت‌محور بودند. افرادی آمدند و براساس تفکر خوبی که داشتند، کارها را پیش بردند اما همه آنها زود رفتند. عمرشان بیش از چهار پنج‌سال نبود. دوره او که تمام می‌شد و می‌رفت، تمام اندیشه و برنامه‌ریزی‌ها هم با او از بین می‌رفت.
به ‌نظر شما چرا هرگاه حرف از توسعه می‌شود، ما روی کارخانه‌های صنعتی فلزی متمرکز می‌شویم؟
اینجوری شد. دلیل معینی نداریم.
برای مثال چرا ما روی فرش فکر نکردیم؟
به ‌نظر شما روی چه چیزی فکر کردیم؟
اینکه ذوب‌آهن داشته باشیم. خودرو بسازیم. آلومینیوم ذوب کنیم. به نظر شما چرا دنبال کشاورزی نرفتیم؟
بله. درست است. ما هیچ‌وقت به کشاورزی فکر نکردیم. ما در این ممکلت همیشه به کشاورزی به‌عنوان یک کار سطح پایین نگاه کردیم. تولید گندم و برنج برای ما اهمیت نداشت. می‌خواستیم افتخار کنیم به این‌که ذوب‌آهن داریم. درصورتی که اگر کشاورزی نباشد، ذوب‌آهن به درد نمی‌خورد.
شما در آن زمان برای کشاورزی برنامه‌ای نداشتید در زمانی که معاون وزیر اقتصاد بودید.
داشتیم. اما کسی گوش نمی‌داد. طرفدار نداشتم.
مشکل اصلی چه کسی بود؟
واقعا نمی‌دانم. فکر نادرستی بود که کشاورزی را بچه صیغه‌ای می‌دانستند. به آن رسیدگی نمی‌کردند. هرکسی برنامه داشت، در حوزه صنعت فلزی و... بود. درحالی‌ که کشاورزی در آن زمان بسیار قوی‌تر بود و حقش بود که بیشتر روی آن متمرکز می‌شدیم. در آن زمان کسی برای استفاده از زمین و آب برنامه بهتری نداشت. اصلا مهندس کشاورزی‌بودن در آن زمان نوعی کار درجه دوم بود.
شما بنیانگذار و مدیر سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران بودید. چرا در آن‌جا به دنبال کشاورزی نرفتید؟ حداقل صنایع مربوط به کشاورزی را توسعه می‌دادید.
نمی‌دانم. همیشه در فکر آن بودم که باید به کشاورزی رسید، اما هیچ طرفداری در آن زمان نداشتم. کسی اصلا در این زمینه از من حمایت نمی‌کرد.
شاید هم فرصت نداشتید؟
شاید یکی از دلایل این باشد، اما مشکل اصلی آماده‌نبودن محیط بود. در آن زمان هروقت درباره کشاورزی حرف زده می‌شد، همه اخ‌وپیف می‌کردند. زارعی که بعد صاحب زمین شد، به فکر سیرکردن شکم خودش رفت و ارزش افزوده از بین رفت. اصلاحات ارضی کشاورزی ایران را بی‌صاحب کرد.
شما بدون واسطه با شاه دیدار می‌کردید. می‌توانستید حمایت او را داشته باشید؟
بله. می‌توانستم. اما او افکار خاص خودش را داشت. مثلا اصلاحات ارضی را یک کار بسیار خوب می‌دانست، درحالی‌ که تأثیر اجتماعی اصلاحات ارضی بر علیه شاه شد.
چه پیشنهادی به جای اصلاحات ارضی وجود داشت؟
اتفاقا من در این‌باره خیلی مطالعه کردم و راهکارهایی در این رابطه داشتم؛ تکه‌تکه‌کردن زمین‌ها خیلی آسیب زد.
چرا در ایران صنایع بزرگ شکل نمی‌گیرد؛ اینگونه نیست؟
بله؛ همین‌طور است. شاید یکی از دلایلش این است که صنایع بزرگ آدم خاص خودش را می‌خواهد تا بتواند آن را بنیانگذاری کرده و اداره کند.
به نظر شما صنعت باید خصوصی باشد یا دولتی؟
من اصولا با دولتی‌بودن همه‌ چیز مخالف هستم.
ما باید برای توسعه صنعتی استراتژی داشته باشیم؟
بله؛ باید داشته باشیم.
استراتژی توسعه صنعتی پیش از انقلاب چه بود؟
قبل از انقلاب ما برنامه منسجم و یکدستی نداشتیم. سازمان برنامه مسئول نوشتن برنامه و تعیین استراتژی بود؛ در حالی ‌که خودش نمی‌دانست داستان چیست.
برای مثال ما کارخانه ذوب‌آهن ساختیم و با آن تیرآهن برای ساختمان‌سازی تولید کردیم؛ در حالی ‌که نمی‌توانستیم فولاد آلیاژی آن را به قطعه خودرو تبدیل کنیم.
بله؛ البته بلد نبودیم. تولید فولاد آلیاژی را بلد نبودیم.
به ‌نظر شما محیط زیرآب‌زنی در ادارات و سازمان‌های ما هم مانع تولید و پیشرفت شده است؟
این ویژگی بد اخلاق ماست؛ ازجمله موانع ما بود اما ما که دیگر نمی‌توانستیم اخلاق مردم را عوض کنیم.
به نظر شما بانک‌ها باید از صنعت حمایت کنند؟
بله؛ اما بانک نباید پول بدهد به کسی که به بهانه ساخت کارخانه برود خودرو و خانه بخرد و بورس‌بازی کند.
این‌ روزها بسیاری از کشورهای جهان با معضلی به نام چین روبه‌رو هستند؛ می‌گویند چین هر چیزی را ارزان‌تر تولید می‌کند. به ‌نظر شما چین مشکلی برای صنعت جهان و ایران است؟
خیر؛ ما هم تولید کنیم از چین ارزان‌تر.
شما سازمان تجارت جهانی را مانعی برای صنعت ایران می‌دانید؟
من با این سازمان آشنایی ندارم.
آقای نیازمند کمی به خودتان بپردازیم؛ این‌روزها به چه چیزی فکر می‌کنید؟
(با خنده) این پرسش یک کمی بودار است. فکر می‌کنم همه ‌چی درهم و برهم شده است.
ببینید امروز شما به خودتان و گذشته خودتان فکر می‌کنید، گذشته را می‌بینید، کارخانه‌هایی که ساختید و... اینها در اندیشه شما سبب شکل‌گیری چه چیزی می‌شود؟
اینکه ما هیچ‌وقت منظم نبودیم. در هیچ کاری تداوم نداشتیم.
چه زمان دلتان خیلی سوخت؟
شاید بتوانم بگویم یک زمانی تیمی روی کار آمد که در رأس آن عالیخانی قرار داشت و چند نفر هم اطرافش بودند. اما خیلی زود آن بی‌نظمی ذاتی ما و آن به سرانجام نرسیدن برنامه‌های ما سبب شد که این تیم پراکنده شود.‌ ای‌ کاش این تیم می‌ماند و کارهای بیشتری انجام می‌داد. منافع شخصی یک عده‌ای سبب خراب‌شدن کارها شد.
شما هیچ‌وقت متوجه شدید که چرا شاه، عالیخانی را برکنار کرد؟
من فکر می‌کنم که شاه کمی از عالیخانی ترسید. از نفوذ او ترسید. هر چند که نفوذ او چندان توسعه پیدا نکرده بود اما شاه آدم حسودی بود و به معروفیت و رواج اسم‌ورسم عالیخانی حسادت می‌کرد. شاه فکر می‌کرد اگر اینگونه اجازه بدهد که عالیخانی پیش برود، ممکن است فردا نخست‌وزیر شود و این از نظر او خوب نبود. اسم درکردن از نظر او خوب نبود. هویدا هم همواره تصور می‌کرد که جانشین او عالیخانی خواهد بود؛ از این‌رو جلوی پای او سنگ می‌گذاشتند.
آن موقع همه‌جا حرف عالیخانی بود؟
بله؛ همه‌جا حرف او بود.
اگر شما قرار باشد برنامه توسعه ایران را بنویسید، اولویت توسعه را روی چه می‌گذارید؟
این چیزی نیست که به راحتی بتوان گفت. باید گروهی مشخص شود و این گروه ٥‌ سال فکر کند و بعد بتواند برای این اولویت‌بندی برنامه‌ای بگذارد؛ بدون مطالعه نمی‌شود تا حالا بدون مطالعه کار کردیم، کافی است.
به‌ نظر شما در ایران ثروت تولید می‌شود؟ فروش نفت که تولید ثروت نیست.
ما اصولا از کودکی طوری تربیت نمی‌شویم که فکر کنیم و برنامه‌ای بریزیم و بعد نتیجه آن را ببینیم.
شما در سال‌های اخیر کتاب‌هایی در حوزه علوم دینی و مذهبی نوشتید. تحقیق‌های تاریخی و مذهبی کردید؛ چرا؟
در ایران تحولی شده بود. همه جا حرف از دین شده بود. گفتم خوب نیست من ساکت بنشینم. از این رو روی کتاب آسمانی ما که همان قرآن مجید است، تحقیق کردم. می‌خواستم ببینم رهنمودهای قرآنی در رابطه با کارهایی که می‌خواهیم بکنیم چیست. قرآن کتاب بسیار مهمی است. میلیون‌ها تن در تمام دنیا به این کتاب سوگند می‌خورند؛ این بود که سراغ تحقیق مسائل مذهبی رفتم.
این تحقیق ادامه دارد؟
نه؛ یک دوره‌ای بود که منتهی به نوشتن کتاب هم شد.
اکنون چه می‌کنید؛ کتاب می‌خوانید؟
نه؛ نمی‌خوانم. مدت کوتاهی است که کتاب نخوانده‌ام؛ حدود یک‌ سال است که خواندن من کم شده است.
چرا؟
بی‌حوصلگی عامل مهمی است. انگار حتی اگر کتاب هم بخوانیم باز هم چیزی عاید ما نمی‌شود. به ‌هر حال این همه آدم در این کشور کتاب می‌خوانند؛ نتیجه‌اش چه شده؟
چه عاملی سبب شد شما بی‌حوصله شوید؟
عاملش هم خودم هستم و هم عواملی از بیرون وجود دارد که ربطی به من ندارد. من دوست دارم هر کاری که می‌کنم نتیجه‌ای داشته باشد. منجر به وقت تلف‌کردن نشود. برای نمونه من تحقیقاتم را منظم کرده و به‌صورت کتاب منتشر کردم؛ اما بعد دیدم دیگران خوب و بد سرشان نمی‌شود. همه در فکر این هستند که پولی به دست بیاورند تا روزشان را شب کنند. این ‌روزها کتاب می‌نویسند چون خیلی خریدار دارد و این خیلی دلیل مزخرفی برای نوشتن کتاب است. کتاب جدی و درست و حسابی مخاطبان کمی را جذب می‌کند.
اگر شما را آزاد بگذارند که هر پست و سمتی که دوست دارید را انتخاب کنید، در چه مسئولیتی قرار می‌گیرید؟
(با خنده) همین پستی که اکنون دارم.
اکنون نه؛ به ‌طور کلی می‌گویم.
دوست دارم می‌توانستم کاری کنم تا روندهای تغییر و نوسازی و توسعه با تداوم ادامه یابد.
شما در جایی گفتید که نماینده بنز با شما ملاقات می‌کند برای تولید بنز و شما دست رد به سینه او می‌زنید؛ در عوض شاه عصبانی می‌شود و می‌گوید رضا نیازمند باید ٦ ماهه یک خودرو بسازد و یا این‌که خودش هم از وزارت اقتصاد برود اما شما موفق به تولید خودرو می‌شوید؛ داستان چه بود؟
یک آلمانی از بنز آمده بود تا خودرو تولید کند و مجوز می‌خواست، هیچ برنامه‌ای نداشتند؛ من هم گفتم باید برنامه بیاورید که چقدر در ایران تولید می‌کنید و چقدر از خارج می‌آورید اما او برنامه‌ای نداشت و همه چیز را هم می‌خواست از خارج بیاورد. گفتم من این‌جا هستم که صنعت ساخت خودرو ایجاد کنیم نه مونتاژ. این بود که من مجوز ندادم. او رفت به شاه گفت. شاه هم به عالیخانی گفت بنز آمده می‌خواهد خودرو تولید کنید، شما مجوز نمی‌دهید. رضا نیازمند باید ٦ ماهه خودرو تولید کند. عالیخانی هم آمد به من گفت رضا کار تو درآمد. دیدم نه اجازه می‌دهم کسی بیاید در ایران بسازد و نه خودمان در ایران می‌سازیم. این بود که دست ‌به ‌کار شدم. لزومی نداشت که بنز بسازیم. چیزی باید می‌ساختیم که راه برود. یک کسی را پیدا کردم به اسم اصغر قندچی که بسیار بااستعداد بود. او در دروازه قزوین گاراژ داشت و ابتکاراتی روی خودرو انجام داده بود. رادیاتور و شاسی و... ساخته بود که خیلی خوب کار می‌کردند. رادیاتورهای خارجی جوش می‌آورند اما آنچه او می‌ساخت، جوش نمی‌آورد. تا این‌که به ‌هر حال چیزی ساخت؛ یك چیزی شبیه کامیون ساخت. در نمایشگاه برای او غرفه ساختیم. به او یاد دادم با شاه چگونه حرف بزند. بعد از آن نمایشگاه ما به آقای قندچی مجوز دادیم. او ابتدا کامیون و بعد اتوبوس ‌ساخت و بعد رفت سراغ تولیدات دیگر.
در واقع این نخستین کارخانه خودروسازی ایران است؟
بله؛ نخستین کارخانه بود. ما هم به او مجوز دادیم و شروع کرد و ایران کاوه را بنیانگذاری کرد.
شما معتقد به بومی‌سازی و خودکفایی در صنایع هستید؟
هر چه مستقل‌تر باشیم، بهتر است. خیلی جاها ما می‌توانیم کارهایی انجام بدهیم. ایرانی‌ها توانایی‌های بسیار زیادی دارند. خودمان را دست‌کم نگیریم.
شما بازنشسته هستید؟
بله.
از کجا بازنشسته هستید؟
از وزارت صنایع بازنشسته شدم.
اهل سفر هستید؟
بله؛ زمانی که توانی بود، زیاد سفر می‌رفتم. این‌ روزها نمی‌توانم.
از کدام شاعر خوشتان می‌آید؟
حافظ.
ایران یعنی چه؟
کشوری که در آن به دنیا آمدم؛ کشور من.
شما عاشق شدید؟
یك زمانی عاشق نوشتن بودم. عزیزترین دارایی من وطنم است.
از انجام‌دادن چه کاری پشیمان هستید؟
نمی‌دانم؛ اما یک زمانی با خودم می‌گفتم حیف که من شدم معاون وزارت صنایع؛ چرا که باید معاون وزارت کشاورزی می‌شدم. فکر کردم اشتباهی آمدم در حوزه صنعت؛ از نظر من صنعت نوکر کشاورزی است.
چه آرزویی دارید که برآورده نشد؟
نتوانستم در حوزه کشاورزی کاری انجام دهم.
رضا نیازمند از چه چیزی می‌ترسد؟
از مار خیلی می‌ترسم؛ در تمام خواب‌های بد من مار هست.

 تفکر توسعه‌محور را به‌طور جدی نداریم. دوست داریم توسعه پیدا کنیم
 ما هیچ‌وقت ندیدیم که دولت کار درست و حسابی و خوب انجام دهد
 در آن زمان هروقت درباره کشاورزی حرف زده می‌شد، همه اخ‌وپیف می‌کردند
 ما هیچ‌گاه نتوانستیم روی یک خط حرکت کنیم تا مغایرتی ایجاد نشود
 نمی‌توان گفت، چون اصلاحات ارضی بوی سوسیالیزم می‌داد، پس همه سوسیالیست‌ها با آن موافق و همه لیبرال‌ها با آن مخالفت می‌کردند
 ما هیچ‌وقت منظم نبودیم. در هیچ کاری تداوم نداشتیم
 بی‌حوصلگی عامل مهمی است. انگار حتی اگر کتاب هم بخوانیم باز هم چیزی عاید ما نمی‌شود.

منبع:شهروند

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین