|
|
امروز: سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۹
کد خبر: ۱۷۷۰۲۱
تاریخ انتشار: ۱۳ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۲:۰۰
وقتی از آزمایشگاه های شیطانی که آدم ها را مثل موش آزمایشگاهی می دیده اند صحبت به میان می آید، خیلی ها یاد اردوگاه های مخوف آلمان ها می افتند اما این فقط بخشی از ماجراست.
 وقتی از آزمایشگاه های شیطانی که آدم ها را مثل موش آزمایشگاهی می دیده اند صحبت به میان می آید، خیلی ها یاد اردوگاه های مخوف آلمان ها می افتند اما این فقط بخشی از ماجراست.

واقعیت این است که شیطان های انسان نمای زیادی وجود داشته اند که سال های سال بدون هیچ مشکل جدی، از انسان ها به عنوان طعمه های زنده شان استفاده می کرده اند.



مرد مرگ آفرین آلمان
معروف ترین پزشکان شیطان، نازی ها هستند. بزرگ ترین موسسه های پزشکی که از انسان ها به عنوان موش آزمایشگاهی بهره می بردند در دوران رایش سوم پیشرفت زیادی کردند. در این دوران بود که با جواز شخص هیتلر، هر کس که غیر آریایی محسوب می شد، با هر شیوه ای که دژخیمان می پسندیدند تحت آزمایش قرار می گرفت. یکی از وحشتناک ترین اتفاقات رخ داده از این دست مربوط به اتفاقاتی است که در زمان ریاست «دکتر جوزف منگل» در اردوگاه آشویتس اتفاق افتاده است.

او که می خواست درباره عملکرد چشم بیماران پژوهش کند، عده ای کودک سالم را انتخاب کرده و داخل رگ های شان رنگ تزریق کرد. او می خواست بفهمد که اگر به بدن مواد اولیه سازنده رنگ را تزریق کند، با توجه به این که در رگ ها مایع رنگی جریان پیدا می کند، آیا این اتفاق می تواند بر دید چشم ها هم تاثیر بگذارد یا نه. او یک هدف ثانویه هم از انجام این کارها داشت؛ می خواست ببیند با تزریق رنگ مصنوعی می شود رنگ چشم ها را تغییر داد یا نه.

از آنجا که جان آدم ها برای دکتر جنایتکار هیچ اهمیتی نداشت، او به راحتی می توانست هر آزمایشی که دلش بخواهد را طراحی کرده و آن را بی هیچ دغدغه ای به اجرا بگذارد. یکی دیگر از ایده های او این بود که با چسباندن نمونه های انسانی به همدیگر، از آنها دوقلوهای چسبیده بسازد. شاید می خواست با این روش کاری کند که دو انسان از یکسری اعضای مشترک استفاده کنند. البته این ایده دوم هیچ وقت عملی نشد اما نشانه هایی وجود دارد که نشان می دهد دکتر منگل، به طور جدی طرح های عجیب و ایده های خاصش را پیگیری می کرده است.



سنجش واکنش انسانی، آزمایش هایی با طعم مرگ
نازی ها برای انجام آزمایش های وحشیانه شان عموما دنبال نمونه های جوان می گشتند چون اعضای بدن این افراد سالم بود و می شد آن را به هر شکلی در آورد. یکی دیگر از آزمایش های مخوف نازی ها در سال 1942 میلادی انجام شد.

پزشکان نازی در اردوگاه «براناوچی» لهستان نمونه های آزمایشی انسانی را روی یک صندلی چوبی نشانده و با چکشی که به یک دستگاه زمان سنج وصل شده بود، به طور منظم ضربه هایی به سرش وارد می کردند. این آزمایش که قرار بود واکنش های انسانی به ضربه های مداوم را بسنجد، در نهایت باعث شد تا از هر دو نفر، یکی بر اثر این ضربه ها به مشکلات روانی دچار شود.

یکی دیگر از آزمایش های وحشیانه این گروه در اردوگاه زنان «راونستبروک» اتفاق افتاد. پزشکان رایش درباره نوع خاصی از زخم های خطرناک که معمولا در میدان های جنگی برای سربازان ایجاد می شد تحقیق کرده و دنبال پیدا کردن راه درمانی برای آن بودند. آنها به جای این که از موش های آزمایشگاهی استفاده کنند با روش های وحشیانه ای این آزمایش ها را روی انسان ها پیاده می کردند.

ماجرا از این قرار بود که پزشکان نوع خاصی از آنتی بیوتیک پیدا کرده بودند که احتمال می دادند برای شفای این مرض تازه مناسب باشد اما هیچ راه دقیقی وجود نداشت که بتوانند درستی حرف های شان را اثبات کنند. در نتیجه از زندانی های شان به عنوان نمونه آزمایشگاهی استفاده کردند.
آنها برای این که همه چیز طبیعی جلوه کند، دست و پای محکومان را با چنگک هایی زخمی کرده و کاری می کردند تا از رگ های شان خون بیرون بزند.

زمانی که این زخم شبیه زخم های جنگی شد، روی آن را با پانسمان هایی که عمدا به باکتری آلوده شده بود باندپیچی کردند. نتیجه آزمایش های باکتریایی در نهایت موفقیت آمیز بود و باعث شد تا داروهای جدیدی کشف شوند اما کمتر کسی است که امروزه بتواند باور کند نوع خاصی از آنتی بیوتیک ها که حتی امروزه هم به کار می روند با مرگ عده ای از زنان بی گناه کشف شده اند.

سرنوشت مرگ آفرین های آلمان
پزشکانی که در این آزمایش های وحشیانه شرکت داشته یا آنها را طرح ریزی کرده بودند، بعد از پایان جنگ و با نزدیک شدن به روزهای سقوط رایش سوم به کشورهای دیگر گریخته و در مخفیگاه های پنهانی نازی ها در کشورهای دیگر – عموما چند کشور آمریکای جنوبی - پنهان شدند. عده کمی از این افراد که عموما از رده های پایین کادر پزشکی و پرستاری بودند، گرفتار شده و در نهایت به حبس های طولانی مدت، حبس ابد یا حتی مرگ با طناب دار محکوم شدند. هر چند با مرگ آنها عملا هیچ اتفاق خاصی رخ نداد و تمام کسانی که زجرکش شده و از میان رفته بودند هیچ وقت به زندگی برنگشتند.

طمع با کندن پوست بیماران
در نگاه اول این طور به نظر می رسد که پزشکان قاتل معمولا از قشری هستند که در زمینه علومی مثل جراحی قلب، مغز و اعصاب و ... تخصص گرفته باشند اما واقعیت این است که پزشکان قاتل در هر لباس و با هر تخصصی که باشند می توانند روی انسان ها آزمایش کنند. در سال 1951 میلادی دکتر آلبرت کلی من که پزشک متخصص پوست بود، با نمونه های انسانی آزمایشگاهی، کاری را کرد که تا پیش از آن فقط در برخی از مخفوف ترین اردوگاه های کار اجباری دیده شده بود.

او زمانی که در زندان «هولمس برگ» در پنسیلوانیا کار می کرد به فکرش رسید روی بیماری هایی که نوعی کرم حلقوی باعث آنها می شد تحقیق کند. او که حسابی اخلاق پزشکی را از یاد برده بود، برای این که جنایت های ریز و درشتش لو نرود، روی معتادان و زندانیانی که حبس های طولانی مدت داشتند یا بابت مصرف بیش از اندازه مواد مخدر گرفتار شده بودند، آزمایش می کرد.

اگر تعداد این افراد کمتر می شد، او به ناچار داروهایش را روی کسانی آزمایش می کرد که به خاطر مشکل کوچکی وارد درمانگاه زندان شده بودند. او در طول این مدت روی نمونه های آزمایشگاهی اش، داروهایی را امتحان می کرد که در مراحل اولیه قرار داشته و برخی از آنها حتی اجازه امتحان شدن روی بدن انسان را هم نداشتند. با این وجود او مدارکی را جور کرده بود و با شرکت های بزرگ دارویی مکاتبه می کرد تا نشان دهد که داروهایشان روی نمونه های انسانی چه تاثیری می گذارد.

او برای 23 سال بدون هیچ مشکلی نتایج پژوهش های کثیفش را به این شرکت ها می فروخت. پزشک شیطانی از این راه برای خودش ثروت انبوهی جمع کرد و در عین حال باعث شد تا مسیر تولید برخی از این داروها نیز هموار شوند. تا سال ها کسی باور نمی کرد پزشکی که قرار بوده حافظ جان بیماران زندانی باشد، برای شان مشکلات جدی ایجاد می کرده است.

وقتی مدارکی علیه «کلی من» به دست آمد مشخص شد که دست کم چند صد بیمار زندانی روی دست دولت مانده که به بیماری های متعدد و بعضا لاعلاج مبتلا شده اند. مسمومیت شدید، تب خال و عفونت در استخوان پا تنها بخشی از بیماری هایی بود که مشخص شد تا آن زمان عده ای را گرفتار کرده است.

سرنوشت پزشک متخلف: با وجود این که شواهد زیادی علیه دکتر وجود داشت اما او هرگز اتهاماتش را نپذیرفت و خودش را تا آخرین جلسه دادگاه بی گناه می دانست. در سوی دیگر مدارک انبوهی وجود داشت که نشان می داد دکتر واقعا گناهکار است. به همین خاطر او هر چند اعتراف نکرده بود اما به زندان افتاد و تا پایان عمر پشت سلول های سیمانی روز را به شب رساند.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین