کد خبر: ۱۷۶۱۵۴
تاریخ انتشار: ۰۷ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۲
این موضوع را می‌توان به ورود بازیگران به عرصه خوانندگی هم بست داد؛ آلبوم ضعیف بهرام رادان یا چندین و چند نمونه دیگر که با وجود اسپانسرهای رنگارنگ و تبلیغات گسترده با اقبال عمومی مواجه نشد.
روی آوردن تهیه‌کننده‌ها و برنامه‌سازان به بازیگران و بدل کردن‌شان به مجری، اتفاقی است که در سال‌های اخیر رشد عجیب و غریبی داشته است. تهیه‌کننده فارغ از توانایی‌های بازیگر و برآمدن از نقش سخت مجری برای هدایت برنامه‌ها و آدم‌هایی که روبه‌رویش می‌نشیند، او را انتخاب می‌کند و طرفدارانش را دل‌ خوش می‌کند تا برنامه‌‌اش را فارغ از کیفیت و محتوا روی آنتن ببرد و با استقبال مخاطبانی که حضور ستاره عالم سینما، کیفیت برنامه را برای‌شان کم‌رنگ کرده است، مواجه شود. این اتفاق در حالی رخ داده که برنامه‌های تلویزیونی به شدت افت کرده و نیروهای تولیدکننده صدا و سیما عملا توان تولید برنامه برای تمام شبکه‌ها را ندارند. از طرفی درآمدزایی مد نظیر مدیران صدا و سیما است و بها دادن به برندها برای و فروش برنامه‌های رسانه ملی موجب انواع و اقسام تبلیغات شده است. از پس چنین بلوایی در تلویزیون و در دل این هیاهو مجریانی زاییده شده‌اند که به واسطه شهرت‌ و سر سوزنی ذوق، موجب درآمدزایی شده‌اند و هم با اقبال عمومی مواجه‌‎اند و هم رضایت اسپانسر را دارند و هم دعای خیر مدیران صدا و سیما را.

شخصا مجریِ مولف را ترجیح می‌دهم

مسعود فروتن یکی از کهنه‌کارهای تلویزیون که تجربه ایستادن پشت دوربین در مقام کارگردان و نیز چشم‌ در چشم دوربین به عنوان مجری را دارد، درمورد حرفه اجرا که انگار کمتر جدی گرفته می‌شود می‌گوید: «اصولا مجریِ مولف با مجری‌ای که به دلیل جذابیت جلوی دوربین می‌رود، تفاوت‌های بسیاری دارد. مجری مولف، حرف‌های اصولی می‌زند، برای ادعایش دلیل می‌آورد و با منطق بحث را پیش می‌برد و با ظرافت، آگاهی و داشته‌هایش را به کار می‌گیرد و جلوی دوربین برنامه را پیش می‌برد. شخصا یک مجری مولف را ترجیح می‌دهم.»

فروتن درمورد ورود بازیگران به این عرصه که در سال‌های اخیر با روند چشمگیری رشد کرده است، می‌گوید: «بازیگری‌ که سال‌ها جلوی دوربین رفته را نمی‌توان به عنوان یک مجری پذیرفت. نمی‌توان ذهنیت بیننده را نسبت به او تغییر داد چرا که او را به عنوان یک بازیگر می‌شناسد و نه مجری. از طرفی مجری‌ها هم نمی‌توانند جلوی دوربین از پس نقش بربیایند، چون هر چقدر هم خوب بازی کند، مخاطب او را باور نمی‌کند. در حال حاضر بازیگرهای بسیاری، اجرا می‌کنند و از آن طرف، مجریان هم بازی می‌کنند. به نظرم مجری باید اجرا کند و بازیگر باید جلوی دوربین بازی. این را هم بگویم، گاه بازیگران برای جذب مخاطب به عنوان مجری در برنامه‌ها قرار می‌گیرند و اصولا نقش‌شان تزئینی است و برای آرایش برنامه و ظاهرسازی توسط سازندگان به کار گرفته می‌شوند تا توان بالای اجرا.»

او معتقد است بازیگرها به واسطه نقش‌هایی که ایفا کرده‌اند، در ذهن مردم نقش بسته‌اند و مخاطب آن‌ها را در قالب جدید نمی‌پذیرد؛ او با این وصف ادامه می‌دهد: «ممکن است این حرف من موجب برداشت‌های غلطی شود اما اجرا با بازی تفاوت دارد. بازیگر در نقش‌هایش فرو می‌رود اما زمانی که می‌خواهد به عنوان یک شخصیت جدی اجرا کند، مخاطب او را نمی‌پذیرد. مردم چیزی که می‌بینند را باور می‌کنند. یادم می‌آید زمانی سر تصویربرداری، یکی از کمدین‌ها حالش بد شد و او را سوار ماشین کردیم و به بیمارستان بردیم. وقتی روی ولیچر نشاندیمش تا به اورژانس برسیم، مردمی که او را می‌دیدند، با خنده به یکدیگر نشانش می‌دادند. در طول این سال‌ها، آدم‌های بااستعدادی دیده‌ام که می‌توانستند بازیگر موفقی باشند و یا حتی مجری موفق، اما انتخاب هر دو کار و میل به انجام به هر دو حرفه، موجب شد تا نه بازیگر خوبی شوند و نه مجری شناخته‌شده‌ای. از طرفی به یکی‌دو هنرپیشه جوان، پیشنهاد کردم اجرا را رها کنند و اتفاقا بازیگر موفقی شدند و برعکس. چرا مجری شناخته‌شده و محبوب حاضر می‌شود نقش کوچکی در یک فیلم بازی کند؟ این نقش چه چیزی به او اضافه می‌کند؟ مخاطب هم او را باور نخواهد کرد. وسوسه بازی موجب می‌شود همه‌چیز قاطی شود.»

فروتن با اشاره به نقش تهیه‌کننده‌ها در این اتفاق و ورود آدم‌ها به حوزه‌‌های مختلف می‌گوید: «باید از تهیه‌کننده‌ها پرسید چرا بازیگرها را به عنوان مجری به برنامه‌ها می‌آورند؟ بازیگری که نمی‌تواند کلمات را درست ادا کند. فکر می‌کنم جای استفاده از چهره می‌توان به بهتر شدن برنامه پرداخت و کاری کرد مردم برنامه را ببینند و نه به خاطر یک چهره پای تلویزیون بنشینند. به زورِ استفاده از هنرپیشه نمی‌توان برنامه را پربیننده کرد. شما اجراهای رضا رشیدپور را ببینید؛ مردم با علاقه برنامه‌های او را دنبال می‌کنند.»

از آن‌طرف به این‌طرف

ورود بازیگران به عرصه اجرا جز در موارد استثنایی، هدف تهیه‌کننده و سازنده برنامه برای جذب مخاطب بوده است. بازیگری که توانایی فرو رفتن در نقش‌ها را دارد و از پس کاراکترهای مختلف برمی‌آید و می‌تواند بیننده را در سالن سینما سر کیف بیاورد، حالا باید در قالب شخصیت حقیقی مقابل مهمان بنشیند و او را هدایت کند که معمولا این اتفاق نمی‌افتد و بحث عقیم می‌ماند. کافی است به گفت‌وگوهای رضا رشیدپور و یا حتی فریدون جیرانی و مهمان‌های‌شان در برنامه‌هایی که به عنوان مجری مولف حضور داشتند، دقت کنید و تسلط و آگاهی آن‌ها را در مقام مجری ببینید. مهمان از ابتدای برنامه در تنها مسیری که مجری برای او در نظر گرفته حرکت می‌کند و از نقطه شروع به نقطه پایان می‌رسد و در این مسیر، تمام چیزهایی که حتی فکرش را هم نمی‌کرد به زبان بیاورد، بازگو می‌کند. در این بین مخاطب هم با لذت برنامه را تماشا می‌کند. این مقایسه و کنار هم قرار دادن چنین اجراهای قدرتمندی با بازیگران درجه دو یا درجه سه، نگرانی مجریان حرفه‌ای و برنامه‌سازان جدی را از حضور چهره‌های مشهور اما فاقد قدرت اجرا را بازگو می‌کند.

از این‌طرف به آن‌طرف

البته این اتفاق یک‌طرفه نیست و مجریان هم برای ارضای وسوسه و میل شهرت، سر از فیلم‌ها و سریال‌ها درآورده‌اند که موفق هم نبوده‌اند. بازی رشیدپور در فیلم مسعود کیمیایی یکی از نمونه‌های ضعیف این موضوع است که مدام تکرار می‌شود و شکست می‌خورد، اما باز هم تکرار می‌شود.

این موضوع را می‌توان به ورود بازیگران به عرصه خوانندگی هم بست داد؛ آلبوم ضعیف بهرام رادان یا چندین و چند نمونه دیگر که با وجود اسپانسرهای رنگارنگ و تبلیغات گسترده با اقبال عمومی مواجه نشد.

ممنوعیت ورود به حوزه‌‌های دیگر

شاید اگر در تلویزیون ضوابطی تعریف شود تا طبق قانون صداپیشه‌ها و مجریان نتوانند بازی کنند و یا صداهایی که در ذهن ما مانده‌اند، اجازه خواندن آگهی در فضای رادیو را نداشته باشند، این اتفاق‌ها تکرار نمی‌شد. گوینده باید قدر صدای خودش را بداند و تصویر شکل‌گرفته در ذهن شنونده را خراب نکند و برای صدای خودشان شخصیت قائل شوند. کاراکتر جلال مقامی با آن صدای جذاب در برنامه «دیدنی‌ها»، پس از تجربه‌های ضعیف تصویری، فرو ریخت.
منبع: ابتکار
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین