|
|
امروز: دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۸
شکستی که باید از آن آموخت
کد خبر: ۱۷۲۶۸۳
تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۶:۴۰
مهم‌ترین تغییر کمتر در چشم بود. چاوز تلاش کرد تا آرمان ملی را به دور از مخالفت‌های پیدا و پنهان با سرمایه‌داری مصرف کننده غربی در جهت اعتماد بیشتر به فرهنگ، شخصیت و توانایی محلی تغییر دهد.
 مهم‌ترین تغییر کمتر در چشم بود. چاوز تلاش کرد تا آرمان ملی را به دور از مخالفت‌های پیدا و پنهان با سرمایه‌داری مصرف کننده غربی در جهت اعتماد بیشتر به فرهنگ، شخصیت و توانایی محلی تغییر دهد.

«این کودتا است! بگذارید جهان بداند!» این جملاتی است که آنا الیسا اسروریو، وزیر محیط زیست ونزوئلا، در جریان کودتای ناموفق علیه هوگو چاوز در سال 2002، استفاده کرد. این شروع علاقه من به دنیای سیاست در آمریکای لاتین بود که به نظر راه خروج سومی برای مدیریت در سراسر اروپا بود.
 
اما 15 سال بعد، تجربیات دست اول این راه حل به فجایع اقتصادی و دموکراسی درحال فروریزی ونزوئلا تبدیل شده است. با این تجارب من مجبورم که موقعیت خودم را در قبال این سیاست ها دوباره ارزیابی کنم.

من در این راه تنها نیستم. دیدن اینکه چگونه اسروریو، جورج جوردانی، وزیر برنامه ریزی و اقتصاد و البته چاوز توانستند با حمایت اکثریت فقیر ونزوئلا در برابر نخبگان الیگارشی که تحت حمایت جورج بوش بودند فائق آیند، روند کودتا را معکوس کنند و با یک اعتصاب نفتی سه ماهه در کمتر از یک سال نخبگان را بیرون کنند، الهام برانگیز است. پسرفت در روندی که آنها از آن دفاع می کردند، غیرقابل انکار بود.

تحت رهبری چاوز همه شاخص ها به وضوح به سمت درستی حرکت کردند. فقر نصف شد و فقر شدید تقریبا ناپدید شد. بیکاری به طرز چشمگیری کاهش یافت. نابرابری پایین آمد. بی سوادی ریشه کن شد و میلیون ها نفر برای اولین بار به خدمات پزشکی رایگان دست پیدا کردند. دخالت های سیاسی برای کشاندن جریان رای ها به سمتی خاص، تاثیری بر روی مشارکت کنندگان در انتخابات نگذاشت.

اما مهم ترین تغییر کمتر در چشم بود. چاوز تلاش کرد تا آرمان ملی را به دور از مخالفت های پیدا و پنهان با سرمایه داری مصرف کننده غربی در جهت اعتماد بیشتر به فرهنگ، شخصیت و توانایی محلی تغییر دهد. در خارج از کشور، چاورز روابط قوی تری را با کشورهای درحال توسعه برای جلوگیری از نفوذ قدرت های بزرگ و موسسات مالی بین المللی، برقرار کرد.
 
او با گسترش توافقنامه های تجاری خود با تجارت آزاد نئولیبرال مبارزه کرد و اولویت منافع را بر سلامت اجتماعی و کنترل دموکراتیک قرار داد. با این حال زمانی که در ونزوئلا در سال 2010 زندگی و تحقیق می کردم، شکاف ها خود را نشان می داد. چاوز با تحریک انقلابیون به کودتا و اعتراضات مخالفان پاسخ داد اما سوسیالیسم قرن بیست ویکمی جدید در بهترین حالت خود نتایجی متفاومت ایجاد کرد.

سرمایه گذاری عظیم در تعاونی ها و صنایع دولتی، بازدهی کمی داشت و اقتصاد بیشتر به صادرات نفت وابسته بود. به نظر می رسد که ملی شدن تجارت خصوصی دیگر تنها به «صنایع استراتژیک» محدود نشد بلکه ایجاد انضباط در بخش خصوصی به شکلی خصمانه استفاده شد. بازار سیاه برای ارزهای خارجی ایجاد شد.
 
کانال هایی جدید برای گشترش پوپولیسم دولتی وارد کار شد. برخلاف همه این ها اما من از پیروزی مادورو در انتخابات سال 2013 پس از مرگ چاوز خوشحال بودم. چرا که رهبران جریان مخالف افرادی مانند لئوپولدو لوپز، هنریکه کاپریلس و مارایا کورینا ماچادو بودند که هر سه در حوادث دور و بر کودتای سال 2002 دست داشتند.

در دوران مادورو، دولت مشروعیت خود و حمایت مردمی را از دست داد. فروپاشی اقتصادی با کاهش قیمت نفت از سال 2014 تشدید شد و به شکل فاجعه درآمد. مادور همچنین در عرصه سیاسی خودسرانه رقبای خود را راهی زندان کرد و رهبران اپوزیسیون در عرض یک هفته دستگیر شدند. دقیقا در چنین شرایطی قانون اساسی مصوب سال 1999 به شهروندان اجازه می دهد که رئیس جمهور را با یک رفراندوم حذف کنند.
 
از سال 2016، مخالفان به دنبال این گزینه هستند اما با رویکردی سختگیرانه روبرو شده اند. امضاهای جمع آوری شده به اتهام تقلب باطل اعلام شد. انتخابات ریاست جمهوری بعدی در سال 2018 باید برگزار شود. مادورو می خواهد به طور یکجانبه مجلس موسسان را مجبور کند تا مجددا قانون اساسی را بازنویسی کند. این حرکتی ناگهانی و عجیب از سوی مردی است که صرفا به خاطر میراث دار بودن چاوز در چنین جایگاهی قرار گرفته است.

اما حالا چه چیز از دوران چاوز باقی مانده است؟ آیا دوران سقوط مادورو فرانرسیده است؟ دوران نیت های خوب جای خود را به دیکتاتوری کور و خطرناک دولتی نداده است؟ آیا تمرکز قدرت بهایی فراوان را در پی نداشته است؟ آیا می شود ادامه سقوط قیمت نفت را فراموش کرد؟ آیا می توان دلبستگی فعلی به حکومت های دست راستی تر را در نظر نگرفت؟
 
به گزارش دیپلماسی ایرانی، علی رغم تمام تلاش ها باید بگویم که مجبورم به تمام اینها تن بدهم. درست است که جناح چپ در ونزوئلا به بازسازی جنبش هایی صادقانه کمک کرد اما در ادامه راه دچار اشتباه شد. پس باید این اشتباهات را پذیرفت، این شکست ها را دید، از آنها یاد گرفت و گام های ضروری را برداشت.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین