|
|
امروز: شنبه ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۱:۱۸
فاتح بدون اکسیژن 14 قله 8000 متری جهان
کد خبر: ۱۶۵۹۴۲
تاریخ انتشار: ۰۳ تير ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۵
یک روز که به هیأت کوهنوردی رفته بودم پوستری روی دیوار مقابلم نصب شده بود که میخکوبم کرد. آن پوستر تصویر قله گاشربروم (از قلل زیبای رشته کوه هیمالیا) را نشان می داد که از قلل صعب العبور به حساب می‌آید. تا آن زمان هدف مهمی در کوهنوردی نداشتم اما ناخودآگاه آرزو کردم روزی خود را روی آن قله ببینم. نشان به آن نشان که دو سال بعد، روی آن قله ایستاده بودم.
 شوخی نیست. کار هر کسی هم نیست. وقتی در کره 7 میلیاردنفری تنها 17نفر توانسته باشند از پس انجام این «یک کار» برآیند، یعنی این کار کارستان مردافکن، مردی می‌طلبیده از جنس و جنم یل دستان! وقتی به آن فکر می‌کنی، نفس در سینه ات حبس می‌شود و ناخودآگاه مردمکان چشم هایت گشاد می‌شود و آب گلویت را قورت می‌دهی. اینکه 14 قله بزرگ دنیا را بدون اکسیژن فتح کنی و بر بلندای‌شان بایستی؛ این که عضو باشگاه 8000 تایی‌ها باشی و دیگر هیچ قله قدکشیده تا دل آسمان در دنیا نباشد که بخواهد در برابرت سینه جلو بدهد و عرض اندام کند و ... هر ناظری را به ستایش وامی دارد. شکی نیست که کار«عظیم» واقعاً عظیم است. اما خود عظیم، فروتن است و خاکی. این را از همان نگاه اول درمی یابی و از همان سلام و علیک نخست حساب کار دستت می‌آید که این مرد بی‌آن که بخواهد به رخ این و آن بکشد، اسباب بزرگی را در خود دارد. اسبابی که بنابه گفته خودش، به تنهایی و با عزم جزمی که داشته برای خودش فراهم کرده؛ نه مشوقی داشته و نه انگیزه دهنده و ترغیب‌کننده‌ای. خودش بوده و خودش و راه نفس‌گیری که پیش رو داشته.  عظیم قیچی ساز با آن لهجه غلیظ آذری میهمان مؤسسه «ایران» بود. آمد و نشست و رخ در رخ نشستیم به گفت‌و‌گو. از خودش، کودکی اش، خانواده اش، صعودهایش و... ماحصلش همین است که می‌خوانید.

قیچی سازها در خواب هم نمی‌دیدند که روزی گام‌های جسور و استوار عظیم، نام‌شان را بر بلندای جهان طنین‌انداز کند. همان آذری زبان‌هایی که تبارشان قیچی ساز و نام فامیل‌شان برگرفته از حرفه چند پشت آنها بود.

«عظیم» در تمام این سال‌ها آرام اما مصمم گام برداشته و شده ایرانی افتخارآفرینی که امروز بر فراز قله‌ ایستاده است. فاتح بدون اکسیژن 14قله 8000 متری که به قول خودش از هر سه نفر صعودکننده این قله‌ها یک نفر جانش را از دست داده است. بی‌گمان، جنم پذیرش همین سختی‌هاست که معنای عمیق موفقیت را در سلول به سلول وجودش جاری ساخته است.

«عظیم» بدون آنکه مانند برخی از ورزشکاران نام و شهرتش در بوق و کرنا شود، در سکوت خبری تنها به اراده آهنین خود دل بست و از روح کوهستان آموخت که صلابت و سادگی را در گام‌ها و روحش تزریق کند و فراز و نشیب‌ها را درنوردد. می‌خواست ثابت کند ایستادگی، ممارست و امید سه رأس مثلث موفقیت او را ساخته‌اند و همین شد که حالا عظیم قیچی ساز به تاریخ‌ساز ایران بدل شده است. اینکه در میان 36 فرد صعود‌کننده به هر 14 قله بالای هشت هزار متر جهان، غیر از او، تنها 16 نفر قادر بوده‌اند که بدون استفاده از کپسول اکسیژن و شرپا (افرادی که در ازای مبلغی بار کوهنوردان را حمل می‌کنند) قله‌ها را فتح کنند و «عظیم» ایران هفدهمین فردی است که در جمع این افتخارآفرینان می‌درخشد یا اینکه او تنها هیمالیا نوردی است که به این موفقیت‌ها دست پیدا کرده است و ده‌ها عنوان و افتخار دیگر، واقعیت‌هایی است که از 29 اردیبهشت ماه بارها و بارها در شبکه‌های مجازی چرخیده و گوش مسئولان ورزشی را کر کرده است، اما «عظیم»این‌بار به روزنامه ایران آمد تا با گروه زندگی، از زندگی شخصی‌اش، از روزهایی که چاشنی تلاش را به لحظه‌لحظه‌هایش تزریق کرد و از چشم امیدی که هیچگاه به مسئولان ورزش ندوخته بود بگوید. او که پس از 40 روز ایستادگی، مایه افتخار آذری زبانان و ایرانی‌هایی شد که بیشتر از مسئولان ورزشی، قدردان زحمات او هستند، از لحظه‌ای گفت که در ارتفاع 8516 متری از سطح دریا ایستاد و پرچم کشور ایران را در حالی که در آسمان به رقص در آمده بود بر قله کوبید؛ «احساس غرور ملی، احساس مشترکی است که در تمام صعود‌ها به سراغم آمده بود. اما این بار با تمام تجربه‌های پیشین فرق داشت. حس و حال عجیبی دوره‌ام کرده بود و ناخودآگاه به یاد زحمات چندین ساله‌ام افتادم. تلاشی که نتیجه داده بود و با وجود آنکه بارها و بارها مورد بی‌توجهی مسئولان کشورم قرار گرفته بودم، توانستم به‌عنوان تنها ایرانی و تنها هیمالیا نورد حضورم را در باشگاه 8 هزار متری‌های جهان به ثبت برسانم.»

عظیم که بحق روحیه ستودنی‌اش را از کوهستان به ارث برده است، در کمال تواضع گفت: ممکن است در سال‌های آینده نام عظیم فراموش شود، اما برایم مهم این است که پرچم ایران و نام کشورم در باشگاه 8 هزار متری‌های کوهنوردی جهان - Eight-thousanders - تا همیشه باقی خواهند ماند. برای همین است که با جان و دل می‌گویم به عشق ایران و به خاطر عرقی که به سرزمینم دارم تمام ناملایمتی‌ها را به جان خریدم و تجربه آن لحظات انرژی بخش پس از 40 روز سخت را پاداش استواری‌هایم می‌دانم و این همه افتخار را به میهنم ایران و هموطنان عزیزم تقدیم می‌کنم.

 شروع یک ماجرای جهانی

عظیم تاریخ ساز دلیل این همه مقاومت و تواضع را در روزهای کودکی و نوجوانی‌اش جست و جو می‌کند، همان روزهایی که کشور در جنگ به سر می‌برد و حتی اگر شهر تبریز و محله «لیل آباد» آن با کانون ناآرامی‌ها فاصله زیادی داشت، اما تحت تأثیر آن قرار گرفته بود؛

«روزهای کودکی و نوجوانی من هم مانند همه متولدین دهه 60 با سختی و کمبودهای خاص آن دوران سپری شد، اما هیچ گاه به بهانه آن سختی‌ها از تلاش برای ساختن وضعیتی بهتر دست نکشیدم. من یکی از فرزندان پر تعداد خانواده‌ای تنگ معیشت بودم و لابه‌لای آنها گم بودم! ازآنجا که پدرم اعتقاد داشت باید روی پای خودمان بایستیم، از 15 سالگی در مغازه قیچی‌سازی پدرم، در کنار 5 برادر دیگرم مشغول به کار شدم. بی‌شک همان اصول تربیتی باعث شد که وقتی در سنین نوجوانی مسحور طبیعت و ارتفاعات «عینالی» (عین علی) در شمال شهر تبریز شدم، برایم اهمیتی نداشت چه کسانی از من حمایت خواهند کرد بلکه تنها و تنها می‌خواستم ارتفاعات را بالا بروم تا طعم موفقیت را از آن بالا بالاها بچشم. خوشبختانه همان پشتکار هم باعث شد تا امروز باور داشته باشم هیچگاه یک فرد نمی‌تواند کم کاری‌هایش را به مشکلات پیرامونش ربط دهد بلکه آن کسی می‌تواند به موفقیت‌هایش ببالد که یاد گرفته باشد بر سختی‌ها فائق آید و با وجود مشکلات و تنگناها خود را به پیروزی نزدیک بسازد.» از آن چهره آرام، دور از انتظار نبود که کلمات به ترتیب در ذهنش صف بکشند و شمرده شمرده ادا شوند. ذهن سیالش کمی پیش‌تر سیر کرد و از دوره دبیرستانش گفت: شهر تبریز به قدری ورزشکار نام آشنا داشت که انگیزه‌ام را برای پرداختن به ورزش کوهنوردی بسیار پررنگ‌تر از درس خواندن ساخته بود به همین خاطر پیش از آنکه دیپلم فنی‌ام را بگیرم ترک تحصیل کردم، اما خواندن گزارش برنامه‌های کوهنوردی را ترک نمی‌کردم. پیش‌تر از آن دوچرخه‌سواری کوهستان را دنبال می‌کردم اما سه سال که گذشت متوجه شدم حس رقابت جاری در چنین رشته‌های ورزشی راضی‌ام نمی کرد به همین دلیل تصمیم گرفتم کوهنوردی را به صورت جدی دنبال کنم، البته ناگفته نماند دوچرخه سواری و تمرین‌هایی که به همراه دوستانم انجام می‌دادیم بر توان هوازی و پایین نگه داشتن ریتم ضربان قلبم بسیار تأثیرگذار بود و همین آمادگی جسمانی شروع خوبی بود تا به عضویت تیم ملی کوهنوردی درآیم. ضمن اینکه آن زمان یعنی سال 1379 به تمرین‌ها و صعودهای تیمی بهای بیشتری داده می شد و این موقعیت خوبی بود تا به آرزویم یعنی صعود‌های برون مرزی نزدیک و نزدیک‌تر شوم.

 رؤیای واقعی

«در خانواده مذهبی و سنتی من ورزشکار حرفه‌ای وجود نداشت به همین خاطر یاد ندارم خانواده‌ام علاقه‌ام به کوهنوردی را تشویق ویا تکذیب کرده باشند، اما من که دلداده کوهستان شده بودم و به دلیل آنکه در محله پایین شهر زندگی می‌کردیم و رفتن به کوه بهترین برای مردمان آن محله بود ازاین فرصت بهترین استفاده را می‌بردم و هر زمان که سرم خلوت می‌شد با دوچرخه یا پیاده راهی کوهستان می‌شدم.»

عظیم که کوهنوردی آن دورانش را هدفمند نمی‌داند بلکه گمان می‌کند حس خوبی که از حضور در کوهستان در ناخودآگاهش بیدار بود او را به آن سمت می‌کشید ادامه داد: یک روز که به هیأت کوهنوردی رفته بودم پوستری روی دیوار مقابلم نصب شده بود که میخکوبم کرد. آن پوستر تصویر قله گاشربروم (از قلل زیبای رشته کوه هیمالیا) را نشان می داد که از قلل صعب العبور به حساب می‌آید. تا آن زمان هدف مهمی در کوهنوردی نداشتم اما ناخودآگاه آرزو کردم روزی خود را روی آن قله ببینم. نشان به آن نشان که دو سال بعد، روی آن قله ایستاده بودم. سریال صعودهایم آغاز شده بود و سال 1384 نخستین صعود 8 هزار تایی‌ام ثبت شد، اما نقطه عطف فعالیت هایم صعود به قله «پوبدا» بود زیرا توانسته بودم توانایی‌هایم را باورکنم و سرپرستی یک تیم 9نفره را بر عهده بگیرم که خوشبختانه با وجود آنکه امکاناتی در اختیارمان قرار نگرفته بود صعود موفق و سالمی داشتیم، پس از آن توانستم دوره‌های آموزشی را برای بانوان کوهنورد تبریز برگزار کنم که بعدها به‌عنوان نخستین بانوان ایرانی به قله اورست صعود کردند و از آنجا که به این قانون فیزیک معتقدم که انرژی از بین نمی‌رود بلکه از صورتی به صورت دیگر تبدیل می‌شود خوشحالم که بانوان تبریزی تاکنون به افتخارات مهمی در حوزه کوهنوردی دست پیدا کرده‌اند.

ضمناً سال‌های 91 و 92 نیز نقاط عطف زندگی‌ام بودند که توانسته بودم تنها طی دو سال 6 قله هشت هزار متری را صعود کنم و باوجود اینکه می‌توانستم به یک «رکورد جهانی» دست پیدا کنم و تنها کسی در جهان باشم که فاصله صعودش بین نخستین هشت هزار متری تا آخرین آنها، کم‌تر از 7 سال باشد، اما به دلیل ریزش بهمن در سال 93 و وقوع زلزله در سال 94 دو سال پیاپی تمامی صعودهایم به «اورست» و «لوتسه» کنسل شد و ثبت رکورد جهانی به شکل رسمی از دستم رفت اما آموختم که صبر و تمرکز از ارکان مهم کوهنوردی هستند از این‌رو با آنکه در سه سال اخیر چندین بار بر فراز لوتسه فعالیت کرده بودم، نمی‌خواستم تمام زحماتم را عجولانه و با بی‌احتیاطی از بین ببرم.

مرگ، همزاد کوهنوردی

اراده قوی، ثبات شخصیت، سختکوشی و ده‌ها صفت دیگر که نشان از قدرت و استقامت دارد در ذات عظیم قیچی ساز وجود دارد، اما او همیشه دوست داشت دستی در نوشتن می‌داشت و تجربیات ناب و آنچه را که این سال‌ها از دامان کوهستان آموخته به علاقه مندان انتقال می‌داد و وقتی در مقابل‌مان نشسته بود و شمرده شمرده تعریف می‌کرد خوشحال بود که تجربیاتش را با دغدغه مندان زندگی به اشتراک خواهد گذاشت؛ «تمام صعودهایم، حتی آنهایی که تا مرز باریک مرگ نیز رفته ام، تجربه‌هایی را از آن من کرده که گمان می‌کنم در جایی جز نقطه‌ای که در آن ایستاده‌ام قابل لمس نباشند. در این سال‌ها یاد گرفته‌ام وقتی کوهنوردی باعث می‌شود گاهی خود را در یک قدمی مرگ ببینم و من هم شبیه بسیاری از کوهنوردان حاضرم جانم را به خاطر کوه از دست بدهم، پس دیگر خواسته‌های جاری در زندگی‌های امروزی هیچ است، مرگ همزاد کار ما است و اگر هرکسی هم برای رسیدن به خواسته‌اش در حد مرگ تلاش کند، بی‌شک غیر ممکنی وجود نخواهد داشت. عظمت کوه باعث شده، پول، فعالیت اقتصادی و سایر دغدغه‌های روزمره برایم کوچک به نظر برسد زیرا بالای قله همه چیز کوچک است و آنچه که هنوز بزرگ و ارزشمند در نظر می‌آید امید، توکل و تلاش است.

کوهنوردی لذت بردن از سختی‌ها را به من آموخته است، این سبک زندگی را دوست دارم و از صمیم قلبم می‌خواهم این سبک را به اطرافیانم نیز معرفی کنم، کما اینکه تا حد زیادی تأثیرگذار بوده‌ام و بسیار خرسندم که 50درصد صعودهای 8 هزار متری ایرانیان متعلق به کوهنوردان تبریز و 80درصد این صعودها توسط کوهنوردان آذربایجان انجام می‌شود.

«ایستادن بر نوک قله، در مدت زمان کوتاهی اتفاق می‌افتد از این‌رو صعود تنها فتح قله نیست بلکه پروسه طولانی دارد و صعود یک کوهنورد تا زمانی که به منزلش بازنگشته تمام نمی‌شود. کوهنوردی به هوشیاری بالا نیاز دارد و آن زمانی می‌توان در سایه این رشته ورزشی با اهمیت به سبک درستی از زندگی رسید که آموزه‌های عملی اش، تئوری و در جریان زندگی وارد شوند.»قیچی ساز به این افتخار می‌کند که همه صعودهایش را بلااستثنا در همان تجربه اول به ثمر رسانده و نیازی به خیز دوم و سوم نداشته است. او با لبخندی حاکی از رضایت و ایما و اشاره به خود و دست‌هایش و اینکه تمام انگشتانش سر جایشان هستند و جسمش سالم است، افزود: درست است که کوهنوردی در نظر برخی افراد با مرگ و میر و اتفاقات ناخوشایندش شناخته شده، اما واقعیت این است که کوهنوردی سرشار از پویایی است و گره خوردن کوه به طبیعت آن را نمادی از زندگی ساخته است. کوهنورد برای مردن به کوه نمی‌رود، همان‌طور که من زنده و آماده کارهای بزرگتر هستم، بلکه باید عواطفش را مدیریت کند تا کوهنوردی وسیله‌ای برای زندگی بهترش باشد و اینکه بتواند با وجود کمترین امکانات خودش را ثابت کند و به اهدافش برسد بی‌شک باعث می‌شود سبک زندگی درستی را در پیش بگیرد. کوه و کوهنورد را عین جنگ و جنگجو می‌دانم. همان‌طور که احساسات در جنگ جایی ندارد و کافی است جنگجو غفلت کند تا کشته شود، می‌دانم که کوه رقیب سرسخت من است و تنها در سایه برنامه‌ریزی و تجربه آزمون و خطاهای مداوم است که صعودهای موفق بیشتری را به ثبت می رسانم، به همین دلیل است که می‌گویم با کوهنوردی به سبک زندگی دست پیدا می‌کنیم و می‌آموزیم همه چیز دست یافتنی است و تنها باید راهش را پیدا کنیم.

صعود برای ایران و ایرانی

عظیم که به 100 دست یافته، بی‌گمان 90 را هم نزد خود دارد. اما عطش او برای حرکت هیچ عددی را کافی نمی‌داند. او که مهم‌ترین اتفاق را در کارنامه ورزشی‌اش به ثبت رسانده، حالا دغدغه‌اش شناساندن ایران و طبیعت جذابش به کوهنوردان خارجی است. می‌گوید: اگر از این ورزش استقبال شایسته‌ای به عمل آید، کوهنوردان بیشتری انگیزه فعالیت پیدا می‌کنند و با شناسانده شدن آنها در دنیا، ایران‌مان بهتر معرفی می‌شود و بالطبع کوهنوردان و توریست‌های خارجی کشورمان را برای مسافرت و تجربه‌های ورزشی انتخاب می‌کنند که این به پویایی هر چه بیشتر کشورمان کمک خواهد کرد. اوکه افتخار صعودهایش را به ایرانیان تقدیم کرده است، در این خصوص گفت: رئیس سازمان «صعودهای بلند کشور فرانسه» (GHM) (که عضو افتخاری‌اش هستم) شخصاً به من تبریک گفته؛ واقعیت این است که کوهنوردان و علاقه مندان به این رشته ورزشی در دنیا، ارزش کارم را بخوبی می‌دانند و بر خلاف مسئولان ورزش کشورمان با صعودم به «لوتسه» پیام‌های تبریک‌شان را برایم ارسال کرده‌اند، اما از آنجا که نمی‌خواستم صعودهایم تاریخ مصرف داشته باشند و فراموش شوند، افتخار صعودهایم رابه مردم سرزمینم هدیه کردم چراکه انرژی پاک‌شان همواره همراهم بوده و خواهد بود.

 گفت‌و‌گوی رو در رویمان با عظیم قیچی ساز به انتهایش رسیده بود که گفت: به این بیت از اشعار کلیم کاشانی که می‌گوید « ما زنده به آنیم که آرام نگیریم /موجیم که آسودگی ما عدم ماست»علاقه زیادی دارم به همین خاطر خوشحالم که تا به این ایستگاه زندگی‌ام حسرت چیزی را نخورده‌ام و امیدوارم از باقیمانده عمرم نیز بهترین استفاده را ببرم تا ثابت کنم خواستن توانستن است. هیچ گاه به کمبودها متمرکز نشده‌ام و اجازه نداده‌ام کاستی‌ها مانع پیشرفتم شوند؛ حتی برخی اوقات از کاستی‌ها برای خودم پله‌های صعود ساخته ام. راه دور نرویم، همین کفش‌های خوش یمن و معروفم که دست دوم بودند و در سال 82 در قبال مبلغی آنها را از فدراسیون خریدم، در تمام این 14 صعود 8 هزار متری همراه اصلی‌ام بوده است و با آنکه مستهلک شده‌اند، با آنها ثابت کردم می‌توان بر کاستی‌ها نیز تکیه کرد و به اوج رسید.

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین