دوران کودکی
بزرگترین خلاف ایرانیها در کودکی، سر پا گرفتن خود در تختخوابشان است. یعنی تا سه سالگی که پدر و مادر آنها را کهنه میگیرند، از آن تاریخ به مدت 9 سال در رختخوابشان باران میبارد. 12 سالگی هم کم سنی نیست ها. حالا بماند پسرخاله خودمان تا 17 سالگی این مشکل را داشت و تقریبا سه ماه قبل از ازدواجش مشکلش با باران حل شد. اتفاقا اسم همسرش هم باران است!
دوران نوجوانی
خلاف نوجوانی که آخر استرس بود. در خیابان میایستادیم و دوستمان را که میدیدیم میگفتیم بیا برویم منزل دوست دیگرمان که پدر و مادرش رفتهاند سفر. او هم قبول میکرد و سه کوچه بالاتر جلوی خانه که میرسیدیم به دوستمان میگفتیم زنگ خانه را بزند. تا زنگ را میزد فرار میکردیم و او تازه متوجه نقشه پلید ما میشد که اینجا خانه دوستمان نیست. او هم پا به فرار میگذاشت. چند باری البته گیر افتادیم و حسابی کتک خوردیم اما این چیزها ما را از هدفمان دور نمیکرد و به کارمان ادامه میدادیم. خلاف هزینه دارد و ما هزینهاش را میدادیم.
دوران جوانی
در این دوران تخلفها کمی متنوع میشد. ما شخصا علاقهمان به این بود که یک سر و گردن جلوتر از ماشینی که پشت چراغ قرمز ایستاده، ترمز کنیم. یعنی اگر طرف وسط خط عابر هم میایستاد ما باید دقیقا روی خط عابر میایستادیم. مورد داشتیم که طرف روی خط عابر ایستاده بود و مجبور شدیم برویم وسط چهار راه!
خلاف برادرمان در این سن فرق میکرد. او علاقهاش به آدرس بود. حتما میگویید خلاف آدرس دیگر چه نوع خلافی است؟ به این شکل است که تعطیلات نوروز که سرشار از گمشده است، آدرس اشتباه به آنها بدهید. یادمان میآید برادرمان یک بار مسافری را به همراه خانوادهاش به سمت خیابان یکطرفه راهنمایی کرد و بنده خدا از ماشینش فقط دو جفت لاستیک باقی مانده بود. بعد از این اتفاق، برادرمان مجبور شد محل کارش را عوض کند و برود سر یک چهارراه دیگر به مردم آدرس اشتباه بدهد.
دوران میانسالی
در این سنین، بزرگترین خلاف، پیچاندن همسر است. یعنی چندین دوست جمع میشوند و همسرانشان را میپیچانند تا با استرس همراه با لذت به یک سفر کوتاهمدت بروند. یعنی یک نصفهروز تا اوشون فشم. بیشترین لذتش جایی بود که همسر دوستان زنگ میزدند و تو باید با دهانت صدای کارخانه در بیاوری تا آنها باور کنند در کارخانه مشغول کار هستید. یادش بخیر ابراهیم چنان صدای دستگاهها را در میآورد که خود دستگاه در کارخانه سایپا نمیتوانست اینقدر خوب ادای خودش را در بیاورد.
دوران پیری
بزرگترین خلاف مسنترها این است که با اینکه کاری ندارند، سوار مترو شوند و جوانها جایشان را به آنها بدهند. آنها هم با سری بالا بگویند: «نه جوون، بشین من راحتم.» بعد با سری بالا و سینهای سپر این طرف و آن طرف را نگاه کنند. حالا بماند شب که به خانه میروند کل بدنشان درد میگیرد و باید با پماد بیفتند به جانشان.
منبع:روزنامه قانون