کد خبر: ۱۵۹۵۷۴
تاریخ انتشار: ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۷
البته وقتی از «جنبش اجتماعی» و مفهوم«ناگهان» و عبارت عدم استفاده از «توان احزاب» سخن می‌گوییم، باید احتیاط کرد. اگرچه حزب مکرون نو پاست اما نهاد‌هایی که او را حمایت کردند، نوپا نیستند و البته بسیار قدرتمند و ریشه دار هستند.
مساله آینده‌پژوهی چند سالی است که در ایران به صورت یک رشته دانشگاهي درآمده و دغدغه بخشی از نظام علمی و مدیریتی کشور شده است. آینده پژوهی با بررسی روند حرکت پدیده از گذشته تا حال، جهت و موقعیت آن پدیده را در آینده مشخص می‌کند. بررسی موقعیت آینده یک پدیده، به‌خصوص در روند پیچیده تحولات عصر کنونی، بسیار حايز اهمیت است. ابزار رسانه نيز به عنوان یک پدیده مهم در عصر کنونی از مقولاتی است که به یقین مورد بررسی علم آینده پژوهی قرار می‌گیرد.موضوع آینده پژوهی در کنار انتخابات اخیر فرانسه و رویدادهای جالب آن، باعث شد به سراغ دکتر محمود دلفانی، رییس آموزشکده عالی روش‌شناسی علوم‌انسانی در فرانسه Methodologica  Universitasو مدیر مسئول پژوهشنامه دانشگاهی آنالیتیکا ایرانیکا Analytica Iranica، برویم و از وی بخواهیم به عنوان یک متخصص که خود در فرانسه شاهد آنچه روی داده ، بوده است برای ما از انتخابات فرانسه و بالا آمدن شخصی همچون مکرون بگوید که نه از راه احزاب که به وسیله رفتار جنبشی توانسته است بر اریکه ریاست جمهوری فرانسه بنشیند.



در فرانسه چه اتفاقی رخ داده است؟مکرون چگونه توانست درمیان این تعداد ازاحزاب وکاندیداهای‌شان بر کرسی ریاست جمهوری بنشیند ؟ به عنوان شخصی که در فرانسه حاضر هستید، چگونه این اتفاق را تحليل مي‌كنيد؟

تاكنون تحولاتی درطي بیش ازدو قرن پیش در فرانسه رخ داده كه موجب تحول در بسياري از كشورها بوده است.انتخابات اخیر نیز می تواند به یک «اتفاق تاریخی و تاثیرگذار»درتاريخ اين كشور تبدیل شود.انتخابات اخیرفرانسه یک کنش از داخل سیستم علیه خود سیستم بود كه با کمک جامعه مدنی اتفاق افتاد.تا سال‌ها يعني چيزي حدود 60 سال، صورت بندی سیاسی و نهادی فرانسه در چهارچوب دورویه و گرایش و حزب راست گرا وچپگرا تقسیم و تعریف می شد.احزاب میانه یا احزاب تندرو چپ یا راست افراطی همیشه در حاشیه قرار می گرفتند و درانتخابات معمولا برای جذب رای چند درصدی، آن ‌ها به بازی گرفته می شدند یا در بهترین حالت می توانستند یک یا دو وزیر را به کابینه، دست کم در یکی دو سال اول به کابینه تحمیل کنند.احزاب راست وچپ فرانسه، یکی متاثر از گلیسم و دیگری زیر سایه رویه و اندیشه فرانسوا میتران قرار دارند. مهم‌ترین مشکل این دو حزب این است که نه راست هستند و نه چپ. به عبارت دیگر این دو حزب بزرگ نتوانسته‌اند اندیشه‌سازی سیاسی كنند. برنامه های سیاسی ارائه شده در سال‌های اخیر، به ویژه پس از میتران، برگرفته از تحول در اندیشه و ساختار سیاسی نبوده است. آن‌ها همواره دنبال رفع مشکلات جاری بوده اند و توان و اراده و شهامت انجام اصلاحات ساختاری را نداشته اند.

فرانسه همواره نسبت به هر برنامه اصلاحی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مقاوم بوده و اين رويه ادامه دار خواهد بود. به تعبیر ژاک اتالی،اندیشمند و آینده پژوه نامدار فرانسوی، چیزی که فرانسه را به جلو می برد مانند آلمان یا سایر کشور های اروپایی به لحاظ تاریخی، انجام اصلاحات نیست. فرانسه، کشور انقلاب است و این یکی از دشواری‌های بنیادین جامعه فرانسه است. سال‌هاست که جامعه فرانسه، مانع انجام اصلاحات اساسی در حوزه اقتصادی و اجتماعی شده است.

فرانسه به عنوان پنجمین قدرت دنیا نمی تواند همچنان این روند را ادامه بدهد.نه حزب چپ و نه راست و نه افراط گرایان راست و چپ، برنامه ایی برای خروج از وضعیت کنونی که بسیاری آن را بحرانی ارزیابی می‌کنند،نداشته اند.دراین شرایط، فرد وحزبی نوپا از داخل سیستم برنامه ای را ارائه كرد و در کوتاه‌ترين زمان ممکن توانست با برنامه ریزی دقیق و حساب شده به ریاست‌جمهوری فرانسه برسد.این می‌تواند درآینده در صورت موفقیت رییس جمهورجدید فرانسه دراجرای برنامه هایش، تبدیل به یک «اتفاق» شود که نظام‌های سیاسی در کشورهای مختلف را تحت تاثير قرار دهد. به تعبیر دیگر این نظر که دینامیسم نهادهای سیاسی و جامعه فرانسه، انقلاب است نه اصلاحات ،در این دوره به محک گذاشته شده و راستي آزمايي خواهد شد. بسیاری این انتخابات را آخرین راه فرانسه برای حفظ اعتدال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی می دانستند.

یکی دیگر از عوامل موفقیت مکرون،انتخابات درون حزبی فرانسه برای معرفی نامزد حزبی ریاست‌جمهوری بود. این مناظره های تلویزیونی بی برنامگی، اختلاف و ناکارآمدی احزاب راست و چپ را نمایان كرد.درهرانتخاباتی،آنکه پیشترمسئولیت داشته یادرجریان انتخابات مسئولیتی دارد، آسیب‌پذیر می‌شود. اصطلاحا هر که کارنامه دارد، قابل انتقاد تر است تا کسی که کارنامه سیاسی و اجرایی خاصی ندارد. این بسیار مهم و توضیح‌دهنده است که چرا در برخی از انتخابات نامزد‌های گمنام یا کم آشنا برای مردم به مسند قدرت می رسند.

رییس جمهور منتخب فرانسه، برنامه و کارنامه مختصری نيز از دوران وزارت داشت و در مقابل نامزد هایی با برنامه هایی بیشتر تکراری و غیر قابل دفاع و کارنامه های بسیار، قرارگرفته بود.

در دور دوم، نامزد حزب میانه خشم مردم فرانسه از شرایط کنونی را کانالیزه کرد ودر چهارچوب برنامه‌های اصلاحی عمل كرد ولی حزب راست افراطی تلاش كرد تا از خشم مردم علیه سیستم استفاده کند؛ حزبی که به تعبیر امانوئل مکرون وابسته به احزاب سیاسی و سیستم است و همیشه از ترس و خشم و نارضایتی و کاستی های سیستم بهره می گیرد به جای آنکه خود در صحنه سیاسی برنامه‌ایی داشته باشد. این نكته بسیار مهم است؛ اینکه حزب یا افراد خود برنامه مستقل و اصلاحگرایانه و سازنده داشته باشند تا اینکه محل تغذیه شان کاستی سیستم، ترس از نا امنی یا خشم و نارضایتی اجتماعی باشد.

از یک سال پیش آینده پژوهان فرانسوی گفته بودند که انتخابات آینده، نبرد برنامه هاست نه افراد و احزاب.گفته شده بود که انتخابات آینده فرانسه بسیار متفاوت و نتیجه آن می تواند شگفتی ساز باشد. به نظر من مکرون از سیستم بیرون آمد تا سیستم را ترمیم کند و این در ساختار و سازو کار سیاسی فرانسه که بسیار سنت گرا و مخالف هرگونه تجددگرایی است، بسیار دشوار و به نظر بسیاری غیر ممکن بود. این شاید در آینده تبدیل به یک «الگوی» سیاسی بشود؛ به ویژه برای نظام های سیاسی که اصلاح و تغییر در آن‌ها بسیار دشوار و پر هزینه با پیامد های غیر قابل پیش بینی در حوزه های مختلف است.هنوزالبته کمی زود است كه این رویه را نوعي «الگو» بدانیم.

مکرون خود رارهبرجنبش «به پیش»معرفی کرد.درواقع وی به جای اینکه با توان احزاب و بر پایه رفتار حزبی رشد کند، ناگهان با تشکیل جنبش در جامعه تقریبا حزبی، این‌گونه مسیر خود را برای بالاترین جایگاه در کشور فرانسه باز می کند ؟

البته وقتی از «جنبش اجتماعی» و مفهوم«ناگهان» و عبارت عدم استفاده از «توان احزاب» سخن می‌گوییم، باید احتیاط کرد. اگرچه حزب مکرون نو پاست اما نهاد‌هایی که او را حمایت کردند، نوپا نیستند و البته بسیار قدرتمند و ریشه دار هستند. نهاد های مالی (بانک‌های بزرگ) و اقتصادی فرانسه، فراماسونری فرانسه، نیروهای لاییک، لابی های قدرتمند رسانه ای، لابی یهودی ها و ... همگی و تمام قد به کمک حزب میانه آمدند و سهم مهمی در پیروزی او داشتند. در مورد انتخاب مکرون نمی‌توانیم از تشکیل جنبش اجتماعی صحبت کنیم چون این مفهوم دارای تعریف و پیامدهایی است که شامل رخدادهای اخیر در فرانسه نمی‌شود. مکرون جریان ، هیجان ، خشم، نارضایتی، ناامیدی و خواسته‌های بخش مهمی از فرانسویان را کانالیزه کرد و نهادهای مدنی و مالی و لابی ها نيز همگي در اختیار برنامه بودند. من حتی تا آنجا پیش می‌روم که می گویم پیروزی مکرون، پیروزی و شاید بازگشت معنادار فراماسونری فرانسه به صحنه سیاست است. بازگشتی که پس از رخداد های جنگ جهانی دوم امکان تحقق‌اش به‌وجود نیامده بود. از آن گذشته هیچ موضوعي به ویژه در سیاست و مسایل اجتماعی، ناگهاني نیست. ما به‌هيچ وجه در سياست، ناگهان نداریم. همه چیز یا خرد روند یا روند یا ابر(کلان) است. البته ما نمی‌توانیم در بسیاری از مواقع خرد روندها یا روندهای پنهان را ببینیم. در این جاست که دانش و روش های آینده پژوهی راهبردی به کار می آید تا نشانه‌ها را ببیند، ارزیابی کند و سناریو هایی را برای تمام اشکال روندها ترسیم كند.

این روند جنبشی شدن و رشد از طریق جنبش ها را اگر در سال های اخیر از آمریکا و جنبش 99 درصد و کمی بعدتر، از سندرز منشعب شده بدانیم درنهایت روند آن را بعد از اتفاقات فرانسه در اروپا چطور ارزیابی می کنید ؟آیا بعد از جنبش «به پیش» که در فرانسه به پیروزی رسید باید منتظر جنبش های بیشتری در اروپا باشیم؟

من البته زیاد موافق مقایسه و بررسی تطبیقی نیستم چون شرایط و زمینه هاي تحولات سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، تاریخی و اقتصادی هر کشوري با کشور دیگر بسیارمتفاوت است. نمونه اش به کار گیری اصطلاح نه‌چندان مناسب «بهار عربی» است. دیدیم آنچه را که جنبشی فراگیر با ریشه ها و کنش های مشترک می‌دانستیم به کجا انجامید و سرنوشت بسیار متفاوت هر یک از کشور هایی که در گیر آن شدند چه شد. سرنوشت لیبی با تونس و سوریه و مصر و ... بسیار متفاوت است. البته حرکت ها و جنبش های اجتماعی و سیاسی بسیار بر هم تاثیر می گذارند؛ نمی شود این را انکار كرد. اما اینکه آن‌ها را مقایسه کنیم و بعد بخواهیم به فرمولی همگرا و فراگیر برسیم ،به لحاظ روش شناسی کار آسانی نیست و باید در تحلیل، بسیار دقت و احتیاط كرد. تحول مفاهیمConcepts و پودمان ها Contextes بسیار تعیین‌کننده است. اگر برنامه حزب میانه و نه «جنبش به پیش» به موفقیت های نسبی و در کوتاه مدت برسد، امکان این وجود دارد که این رخداد تبدیل به رویه و الگو بشود. ببینید به تعبیر کارشناسان و اندیشمندان فرانسوی، سه ماهه نخست ریاست جمهوری در فرانسه بسیار بسیار مهم است. این یک «سنت تاریخی» در فرانسه است. اگر در این سه ماه دولت توانست برنامه های خود را به گونه نسبی اجرا کند، موفق خواهد بود وگرنه ساختار و روند‌ها به گونه ای است که اجرای برنامه ها یا بسیار دشوار و پر هزینه می شود یا غیر ممکن. به همین دلیل ما از دوره ناپلئون، اصطلاح «صد روزه» را داریم. البته بسیار اشتباه می کنند و بسیاری از خبرنگاران از روسای جمهور کشور‌های دیگر این پرسش نا مناسب را در باره کارنامه صد روزه عنوان می‌کنند. این مفهوم، فرانسوی است و به نظر من در خارج از فرانسه اعتبار چندانی ندارد. مثلا می گویند کارنامه صد روزه ترامپ، این اشتباه است، تفاوت بین ساختارها و روندها و رفتارهای سیاسی و کنش ها و واکنش های بین فرانسه و آمریکا بسیار است.

نتیجه انتخابات فرانسه و نه فرانسوی ها به افراطیون و تندروها و باقی ماندن بر مسیر اعتدال را چگونه مي‌بينيد؟تاثیر این انتخاب را در ادامه مسیر فرانسه و همچنین اتحادیه اروپا چگونه ارزیابی می کنید؟

بخش مهمی از رای دهندگان بر اعتدال ماندند. توجه کنید نگفتم فرانسویان بر اعتدال ماندند. تفاوت این دو گزاره در روش تحلیل بسیار مهم است. اما این گرایش به اعتدال بسیار شکننده است. درست مانند صلحی شکننده. مانند این که جامعه ای به خود یک فرصت دیگر بدهد پیش از رخداد یک تحول یا یک اتفاق غیر قابل پیش بینی و غیر قابل مهار. امانوئل مکرون فرصت بسیاری ندارد، او حد و خط فاصل بین دو جریان بسیار افراطی چپ و راست است که هرروز بر طرفداران‌شان افزوده می‌شود و جامعه را به سمت دو قطبی می کشاند. جامعه دو قطبی بسیار شکننده است به هر لحاظ و باید هر تلاشی كرد تا جامعه دو قطبی نشود. راهبرد حزب راست افراطی فرانسه که البته شکست خورد تبدیل انتخابات به همه پرسی یا رفراندوم بود. این بسیار خطرناک است، انتخابات انتخابات است و همه پرسی همه پرسی.

ماندن در مسیر اعتدال تا اندازه زیادی به چالش های رو به روی رییس جمهور جدید بستگی دارد. بیکاری، تروریسم، نابسامانی های اجتماعی، مهاجرت،مشکلات اقتصادی و ... گاه نیازمند سیاست ها و اقدامات ریشه‌ای و رادیکال است. باید دید که آیا مکرون می تواند جامعه فرانسه را از دایره بسته ای که اصلاحات بنیادین را پس می زند بیرون بیاورد یا نه؟در مورد اروپا می‌توانیم بگوییم، نتیجه انتخابات فرانسه این اتحادیه را از بروز بحران های مشروعیت، بحران‌های سیاسی و اقتصادی و نهادی دور کرد. اتحادیه اروپا دو موتور محرک اصلی دارد: اول آلمان و دوم فرانسه. هر وقت این دو کشور توانسته‌اند که بايكديگرهماهنگ باشند اتحادیه تقویت شده است و بروز اختلاف به تضعیف اتحادیه و آسیب‌پذیری آن منجر شده است مثل سیاست فرانسه در قبال سازمان آتلانتیک شمالی،ناتو. با این انتخاب آیا باید «فرگزیت» را خاتمه یافته تلقی کنیم و درعمل، ادامه روند و مسیر جدایی فرانسه از اتحادیه خاتمه خواهد یافت؟

به هیچ عنوان این گونه نیست. خروج از اتحادیه اروپا الان دیگر تبدیل به یک «مساله» ،«برنامه» و «روند» شده است. اين موضوع هر زمان می تواند بازگردد یا دریک کشورعضو پدید آید. تا جریان ها و احزاب و برنامه های افراطی و ملی‌گرایانه وجود دارد این مساله نیز وجود دارد. در جریان هر انتخابات یا تحول سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می‌توانیم شاهد پیدایش یا بازگشت «برنامه خروج از اتحادیه» باشیم. این یکی از مهم‌ترین و پر هزینه‌ترین چالش‌های اتحاديه بوده و خواهد بود و به نظرم حتی در بهترین شرایط، هرگز از بین نخواهد رفت.

البته این چالش و نگرانی شامل هر اتحادیه و اتحادی می شود ومحدود به اتحادیه اروپا نمی شود.

به نظر می رسد اخیرا هر انتخاباتی در هر کشور عضو اتحادیه اروپا، در حقیقت آزمون سختی برای باقی ماندن اتحادیه اروپا در مسیر خود است. به نظر شما اتحادیه تا چه زمانی این فشار را تاب خواهد آورد و می تواند در این مسیر ادامه دهد؟پس از برگزیت ،حال شاید از فشار فرگزیت رهایی یافته باشد اما 35 درصد مردم فرانسه به تفکری رای داده بودند که خواستار جدایی بود. اتحادیه اروپا باید در چه مسیری پیش برود تا شاید بتواند کمی از این فشارها رها شود؟

مشکل اتحادیه اروپا، برخلاف آنچه تصور می شود که تنها اقتصادی و مالی است، سیاسی و فرهنگی نيز هست. مساله تامین و حراست از حاکمیت ملی در بسیاری از کشور ها مانند فرانسه، بسیار مهم است. یکی از محورهای تبلیغاتی راست افراطی این بود که می گفتند اتحادیه اروپا با اعمال برنامه ها و سیاست های مشترک اروپایی حاکمیت ملی فرانسه را به خطر انداخته است. چالش‌های اتحادیه اروپا امروز به ترتیب اقتصادی، امنیتی، اجتماعی و سیاسی است. این چهارگانه اگر در شرایط زمانی و مکانی در کشوری و در شرایطی ویژه قرار بگیرند می توانند بر پیکره اتحادیه صدمات جبران ناپذیر وارد کنند. مهاجرت و امنیت تبدیل به یک «مساله» شده است و اتحادیه بايد برنامه ای مشترک داشته باشدو مساله اینجاست که اتحادیه اروپا آنچنان هم «اتحادیه» نیست. ما هنوز سیاست نظامی ، سیاست خارجی و اقتصادی مورد توافق کامل اعضا نداریم. در سیاست خارجی می بینید چه قدر نا هماهنگی وجود دارد. هستند کسانی که بر این باورند که اروپا هنوز اتحادیه نشده است. از بسیار جهات این سخن آنچنان هم بیراه نیست. مشکل این است که اولویت های اتحادیه اروپا آن قدر زیاد شده که باید ازخواسته هايش بازهم بر طبق الویت‌هاي نهايي انتخاب کند. این درتحلیل‌های دانش سیاست مساله مهمی است.

آمار 35 درصد رای دهندگان به مارین لوپن را خطرناک نمی دانید؟ تصاویر و فیلم ها نشان از جشن پس از شکست در اردوگاه افراطیون داشت و به نظر می رسید شاید آنان تصور اقبال 35 درصدی از خودوحتی رسیدن به این مرحله را نداشتندو اکنون با جامعه ای در فرانسه مواجه هستیم که می تواند برای آینده خطرناک باشد. فرانسه برای ایجاد تعادل و حفظ ثبات، به چه احتیاج دارد؟

این آمار البته یک رکورد برای راست افراطی است اما در کوتاه مدت نمی تواند خطرناک باشد؛ چون دلیل بسیاري از رای دهندگان نارضایتی، خشم، پس زدن سیستم و به ستوه آمدن بود تا یک کنش سیاسی اجتماعی ریشه دار. این آمارها می توانند بسیار تغییر کنند و به هر سمتی بروند. فراموش نکنید حزبی که هم اکنون بیشترین بحران و مشکل داخلی پیدا کرده وحتی به نظرم از حزب چپ شکننده تر شده، حزب راست افراطی است و تغییرات بسیاری همان گونه که مارین لوپن گفت در راه است و ما دیگر شاهد راست افراطی که تاکنون بوده است نخواهیم بود. البته شادی های اینچنینی را پس از انتخابات نباید زیاد جدی گرفت و نشانه ای خاص تلقی كرد. در نظر داشته باشد که راست افراطی هرچند خیلی دیر ولی بالاخره به این نتیجه رسید و آن را اعلام کرد که در صورت پیروزی بلافاصله مساله خروج از اتحادیه و حتی رفراندوم راعملی نخواهد کرد. بسیاری از مسائل اقتصادی و مالی و کشاورزی و صنعتی در هم تنیده است و مساله خروج، دارای پیامدهای بسیار خواهد بود.مورد انگلستان استثنا است. آن هم باید دید در کوتاه یا میان مدت، برگزیت چه پیامدهایی داشته است.

فرانسه دوران سارکوزی به شدت در مناسبات منطقه ای وحتی خاورمیانه صاحب وزن وجایگاه شده بود و در دوران اولاند، این شرایط دچار افول شد. تصور می کنید در دوران تازه و عصر اعتدال شرایط به چه سمت و سویی خواهد رفت ودرنهایت تاثیر و نقش فرانسه در خاورمیانه وسوریه چه خواهد بود؟

فرانسه هیچ‌گاه صاحب وزن جهانی و منطقه ای آن‌گونه که ما فکر می کنیم، نشد. در خلأ نسبی حضور آمریکا، در مقاطعي و در برخی از کشور ها نقش آفرینی بیش تري كرد. در واقع حضور فرانسه در خاورمیانه بستگی مستقیم به میزان حضور و نفوذ و سیاست های راهبردی آمریکا و بعد تا حد کمتری انگلستان دارد. ببینید! خاورمیانه هيچ‌وقت مساله اصلی فرانسه نبوده است. گرچه خاورمیانه به دلایل بسیار دارای اهمیت راهبردی است اما مساله فرانسه، آفریقا و اروپا ست. بنابر این تا اندازه ومرز تعیین شده‌ای در این منطقه حضور خواهد داشت. در آخرین نسخه کتاب سفید دفاعی فرانسه، همچنان حضور فرانسه به عنوان نیرویی در جهت ثبات سیاسی و نظامی در منطقه ارزیابی شده است. مشکل فرانسه در خاورمیانه این است که پس از تحولاتی که موسوم به بهار عربی شد سیاستش که معروف به «سیاست عربی فرانسه» است بسیار آسیب دید. برنامه ریزی در جهت ترمیم این سیاست پس از چهار سال تلاش وزارت امورخارجه به نتیجه نرسیده است. تا چهارچوب این سیاست راهبردی ترمیم و ترسیم نشود فرانسه همچنان در منطقه بی برنامه خواهد بود و اگر هم سیاستی داشته باشد مانند عملکردش در سوریه با شکست مواجه خواهد شد.

روابط فرانسه با ایران را در عصر اعتدال فرانسوی چگونه ارزیابی می کنید؟ با توجه به این که انتخابات مهم ریاست جمهوری ایران در پیش است ، حضور یا عدم حضور آقای روحانی بر کرسی ریاست جمهوری چقدر دارای اهمیت خواهد بود؟

باز تاکید می‌کنم استفاده از تعبیر «عصر اعتدال فرانسوی» را درست نمی دانم و اینکه روابط ایران و فرانسه به لحاظ تاریخی، هیچ وقت راهبردی نبوده و نشانه‌هایی هم دیده نمی شود که در آینده نزدیک راهبردی بشود. فرانسه شریک تجاری و اقتصادی ایران است. فرانسه با کشور هایی که رفتار دشمنانه و تهدید آمیز در برابر ایران دارند اتحاد و ائتلاف راهبردی اقتصادی و سیاسی و نظامی دارد. فرانسه هنوز مامن منافقان است. در جنگ عراق علیه ایران، نقش فرانسه برای ایران بسیار تخریبگر بود. مسائل بسیار حل ناشده ای هنوز باقی است. می توان فرانسه را در کلیت رابطه ایران و اروپا کشوری مهم تلقی كرد نه کمتر و نه بیشتر. در این میان راه اعتدال سیاسی پیمودن بیشتر در جهت ثبات شرایط موجود و بهبود نسبی تجاری خواهد بود تا گسترش همه جانبه روابط. بسیار دور می‌بینم آینده ای که ایران و فرانسه روابطی راهبردی داشته باشند. حضور دوباره آقای روحانی بر مسند ریاست جمهوری ایران چه درارتباط با فرانسه چه در ارتباط با بسیاری از کشور ها، بیشتر نقش حفظ وضع موجود روابط را با روند کند یا نسبی بهبود آن به ویژه در حوزه اقتصادی دارد نه راهبردی.

فرانسه یکی از کشورهای مهم در امضای قرارداد برجام بوده است و اکنون که ترامپ در آمریکا مدام در پی نقض برجام است،چقدرحضور مکرون را به نفع ایران و برجام می دانید؟

من درشرایط کنونی مساله نقض برجام از سوی آمریکا را چندان جدی نمی بینم. هزینه های آن برای آمریکا بسیار است.آن محدودیتی که مطلوب آمریکایی‌ها بوده هنوز اعمال می شود.تحریم های پیش از مساله هسته‌ای هنوزتجدید واعمال می شود.محدودیت های مالی و اقتصادی به ویژه بانکی، هنوز از مهم‌ترین موانع توسعه روابط تجاری است. دولت مجدد آقای روحانی می تواند از تکرار شرایط بحرانی پیش از برجام جلوگیری كند که این دستاورد اندکی نیست. در علم سیاست می‌گوییم گاهی جلوگیری از تغییر، خود تغییری بزرگ است. اینجا باید گفت گاهي جلوگیری از تکرار بحران مهم‌ترین پیشرفت و موفقیت محسوب می شود. در پایان اینکه با توجه به تخصص شما که آینده‌پژوهی است و با توجه به« نه» بزرگ فرانسوی ها به افراطیون، آیا شاهد «نه»های بیشتر به افراط گرایی در جهان خواهیم بود؟انتخابات ایران چطور؟ آیا می توان به باقی ماندن اعتدالیون در قدرت امیدوار بود؟
آنچه که ما افراط مي‌دانيم برای آنان افراطی نیست بلکه درست ترین و متعادل ترین روش است.من مسائل را نسبی‌تر از اين می بینم.من «نه» بخش مهمی از جامعه کنونی فرانسه را نه تضمین کننده اعتدال و نه «آری»بخشی از جامعه فرانسه را تمایل به افراطی‌گری می‌دانم.در دوره ای هستیم که در زمانی کوتاه و بر خلاف انتظار، رخداد ها و روند های دور از انتظاری پدید آمده وهمچنان خواهد آمد. کمتر کسی می‌داند و احتمال می‌دهد که یکی از نگرانی های برخی از کارشناسان امنیت ملی فرانسه مساله جنگ داخلی محتمل در سال‌های آتی در فرانسه است؟ من دوره دوم آقای روحانی را در صورت انتخاب مجدد با شرایط و احتیاط‌هایی در تحلیل بی‌شباهت با شرایط فرانسه و دولت مکرون نمی دانم. فرصت کم، تقاضا و توقع و نارضایتی اقتصادی_ اجتماعی بسیار و روز افزون، رقبای پر زور سیاسی، چالش ها و تهدید‌های داخلی و خارجی متعدد و بسیاری موارد دیگر، از مشخصه‌های مشترک هستند. همه چیز به استحکام و تناسب و اجرایی شدن برنامه ها بستگی دارد. آن بخش از فرانسویانی که به مکرون رای دادند، به برنامه او برای جلوگیری از افراطی گری رای دادند. این دو عامل مهم است. باید دید در ایران تعاریف و حوزه های اعتدال و افراطی‌گری چیست؟ و باید دید رای ها بر حول هر دو محور است یا تنها برای جلوگیری از چیزی که به آن افراطی‌گری می گویند. هر کدام از این‌ها در کوتاه مدت به لحاظ سیاسی و اجتماعی پیامد های بسیار خواهد داشت. اینکه به برنامه یک نامزد رای دهیم یا از هراس آنچه افراطی‌گری تلقی می کنیم به نامزدی رای داده شود، بس

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین