کد خبر: ۱۵۸۷۵۷
تاریخ انتشار: ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۹
روستای سوسرا در این حادثه ٦ جوانش را از دست داده. اهالی طبق رسم‌شان و به احترام خانواده‌های قربانیان ٣ بار از غسالخانه تا قبرستان پیکرها را تشییع می‌کنند. مویه و ناله و ذکر لااله‌ الاالله توی قبرستان و روستا طنین‌انداز شده است.
 رئیس جمهوری با سفر به گلستان پای درد دل معدنکاران داغدیده نشست. با وجود این، تلخکامی کارگران از حادثه رخ داده و رنج سال‌ها محرومیت‌شان در حمله تعدادی از کارگران به خودرو روحانی در پایان دیدار بروز یافت. اتفاقی که به گفته حمید ابوطالبی، معاون رئیس جمهوری قابل پیش‌بینی بود اما بر تصمیم روحانی برای حضور در میان معدنچیان «زمستان یورت» اثری نداشت.

ابوطالبی روز گذشته در صفحه توئیتری خود با اشاره به حمله کارگران معدن به خودروی روحانی با بیان اینکه استاندار گلستان از وی خواسته بود با سفر رئیس جمهوری به معدن یورت آزادشهر به علت غم و اندوه بالای کارگران و التهاب خانواده‌های آنان مخالفت کند به بیان موضع روحانی درباره این پیش‌بینی پرداخت. بر این اساس رئیس جمهوری ضمن مخالفت با پیشنهاد صرف نظر کردن از این دیدار به ابوطالبی گفت: «من رئیس جمهوری زمان درد مردم والتهاب آنان هستم، اگرفریاد آنان در برابر من، سبب آرامش ملی خواهد شد، من باید بروم.» روحانی سپس تأکید کرد که «تنها به معدن می‌روم تا معدنچیان برای فریاد کشیدن برسر بالاترین مقام رسمی کشور احساس آرامش و راحتی کنند؛این افتخارمن است.»

واگویه گلایه‌ها در حضور رئیس جمهوری

بر اساس تصاویر منتشر شده در خبرگزاری‌ها رئیس جمهوری نخست در فضایی آرام و صمیمانه با تعدادی از خانواده‌های قربانیان حادثه معدن دیدار کرد و مشکلات و مسائل‌شان را جویا شد. همچنین با حضور در جمع سایر معدنچیان درد دل‌های‌شان را شنید. چنان که بر اساس فیلمی که خبرگزاری تسنیم منتشر کرد یکی از کارگران خطاب به روحانی با بیان اینکه «آقای رئیس جمهوری تا الان کجا بودید»، گفت: «22سال در معدن کار کردیم آقای روحانی شما می‌دانید معدنچی یعنی چی؟ 40 معدنچی مردند. 170 بچه بی‌پدر شدند. 40 زن بیوه شدند. چند سال پیش آمدیم فرمانداری و اعتراض کردیم که 14 سال حقوق نگرفته‌ایم با زن و بچه آمدیم اما مسئولان رسیدگی نکردند.»

این کارگر افزود: «20 میلیون از این شرکت طلب دارم اما 10 هزار تومان ندارم که فرزندم را دکتر ببرم. شما با ماهی یک میلیون تومان می‌توانید زندگی کنید؟ 25 سال در معدن کار می‌کنند و بعد از 25 سال که بازنشست شده‌اند تنها 1میلیون و 400 هزار تومان حقوق بازنشستگی می‌گیرند. 1700 متر در کوه بدون تهویه کار کردیم. معاون فرماندار شب گذشته اعلام کرده که این معدن گاز ندارد. همه دروغ می‌گویند. دلم درد دارد. بیمه کارگران معدن آرایشگری و کتابداری است. سخت و زیان آور نمی‌گیریم. زن و بچه مردم یک هفته است که اینجا هستند. معدنکارانی که داخل معدن مانده‌اند تا یک ماه دیگر هم نمی‌توان نجاتشان داد.»

پس از این واگویه‌ها بود که ناگهان غلیان احساسات سبب بروز صحنه بی‌سابقه حمله به خودرو رئیس جمهوری شد. تعداد معدودی از افراد حاضر با مشت و لگد به خودروی رئیس جمهوری حمله کردند. افرادی که به نظر می‌رسید قاعدتاً باید از معدنچیان باشند و خشم ناشی از حادثه تلخ معدن یورت آنها را به چنین رفتاری واداشته است. اما با وجود این یکی از معدنچیان که از روز نخست حادثه برای امدادرسانی به همکاران‌اش در صحنه حضور داشت، روز گذشته درباره این اتفاق به خبرنگار«ایران» گفت: «هنگامی که رئیس جمهوری آمد خیلی‌ها به پیشوازش رفتند و با او درد دل کردند. البته چند نفری به ماشین حمله کردند ولی از معدنچیان و از مردم محلی نبودند، ما آنها را نمی‌شناختیم و نمی‌دانستیم از کجا آمده‌اند.»

حکایت یک « تغییر ملموس»

فارغ از درستی یا نادرستی این روایت آنچه روز گذشته در بازدید رئیس جمهوری از معدن یورت اتفاق افتاد حائز وجوه مثبتی هم بود که یکی از آنها رابطه چهره به چهره یک مقام عالی کشور با زحمتکش‌ترین و محروم‌ترین مردم جامعه و مواجهه بی­واسطه و بدون پرده پوشی با دیدگاه‌های آنها بود. این در حالی است که هستند برخی مقامات در سطوح پایین‌تر که هنگام حضور در موقعیت‌های مخاطره‌آمیز از به کارگیری نیروهای استحفاظی و حتی نیروهای یگان ویژه دریغ نمی‌کنند.

واقعیتی که زهرا احمدپور، معاون رئیس‌ جمهوری و رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری درباره‌اش در توئیترش نوشت: «هم می‌توان شهامت داشت و در جمع مردم داغ دیده گزینش نشده حضور یافت هم می‌توان با محرومان عکس آتلیه‌ای گرفت. انتخابش با مردم.»
اما آنچه در فضای مجازی با هشتگ «تغییر ملموس» پس از دولت روحانی پیگیری می‌شود گویا یکی همین بود. چنانکه عباس کاربخش دبیر اجرایی خانه کارگر کرمان با یادآوری اینکه «در گذشته برای کارگران تصور همکلام شدن با رئیس جمهوری غیرممکن بود»، به «ایلنا» گفت: «اقدام رئیس جمهوری برای سفر به استان گلستان و دلجویی از کارگران معدن زمستان یورت، یک اقدام شجاعانه بود که در سال‌های گذشته نمونه آن ازسوی هیچ دولتمردی مشاهده نشده است.» وی البته با بیان اینکه از زمان خصوصی‌سازی معادن زغال سنگ، شاهد افزایش حوادث برای کارگران معدنچی در جای‌جای کشور هستیم تأکید کرد که «توقع اصلی جامعه کارگری از رئیس دولت این است که یک بار و برای همیشه از وقوع چنین حوادثی جلوگیری کند.»

چنگیز اصلانی دبیراجرایی خانه کارگرهمدان هم حضور رئیس جمهوری در بین کارگران درد کشیده و مصیبت‌دیده، آن هم در شرایطی که از همه طرف تحت فشار است و همه قصد دارند تخریبش کنند را قابل تقدیر دانست و گفت: «ما کارگران از ایشان می‌خواهیم به عنوان بالاترین مسئول اجرایی کشور، بینی و بین‌الله با سهل‌انگاری‌ها برخورد کند؛ این حضور بایستی به یک اقدام عملی مبدل شود، بایستی کارگران ثمره این حضور را ببینند تا شاید اندکی، فقط اندکی زخم‌هایشان مرهم پیدا کند.»

همان طور که حسام الدین آشنا، مشاور رئیس جمهور نیز در صفحه توئیتری خود با بیان اینکه «روحانی به میان معدنکاران نرفت تا با اندوه آنان عکس بگیرد، رفت تا صدای آنان را به گوش همه ما برساند و چشمان ما را با چهره افسرده آنان آشنا کند»، گفت: «گزارش ملی و مستقل  حادثه معدن ها کف مطالبات معدنکاران است. باید معلوم شود چه کسانی معدنکاران را استثمار می کنند.معدنکاوی با کدام فناوری؟» گلایه‌ها از دولت درباره شرایط این معدن در حالی است که بر اساس اسناد منتشر شده در خبرگزاری ایلنا، بانک مهر اقتصاد از زیر مجموعه‌های «بنیاد تعاون بسیج» سهامدار عمده این معدن است. بنیاد تعاون بسیج زیر مجموعه‌های مختلفی دارد که از جمله «شرکت توزیع مجتمع پیام آوران نشر روز» صاحب امتیاز روزنامه جوان یکی از این زیرمجموعه‌ها است. واقعیاتی که دبیراجرایی خانه کارگرهمدان درباره آن به ایلنا گفت: «مالکیت معدن به هرکس که تعلق دارد، برای ما کارگران مهم نیست، مهم این است که نتوانسته‌اند مدیریت کنند و بایستی قانون با آنها به شدت برخورد کند.»

بیراه نبود که روز گذشته برخی رسانه‌ها در فضای مجازی این مهم را برجسته کردند که «رئیس جمهوری در معدن است، مالک کجاست؟ سهامداران کجایند؟» خبرگزاری جمهوری اسلامی در متنی نوشت: روحانی می‌دانست که با اعتراض معدنچیان «زمستان یورت» مواجه می‌شود اما رفت تا صدای اعتراض آنها را بشنود و در این روزهای اندوه در کنارشان باشد. روحانی به جای مالکان و سهامداران معادن ایران، گلایه‌های بازماندگان حادثه را شنید.

رئیس جمهوری ضمن بازدید از معدن آزادشهر  با خانواده جانباختگان حادثه  دیدار کرد

دستور روحانی برای برخورد با مقصران حادثه معدن

رئیس جمهوری به منظور بازدید از محل حادثه معدن زغال سنگ آزادشهر و بررسی اقدامات انجام شده در زمینه امدادرسانی به حادثه‌دیدگان روز گذشته به استان گلستان سفر کرد. به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی ریاست جمهوری، وی در فرودگاه گرگان و در جمع خبرنگاران ضمن تسلیت به مردم استان گلستان و شهرستان آزادشهر گفت: بررسی علل حادثه و پیشگیری از وقوع چنین حوادثی از اهداف مهم این سفر محسوب می‌شود و امیدواریم با برنامه‌ریزی‌های بهتر و دقیق‌تر شاهد چنین حوادثی در آینده نباشیم.

روحانی در جریان سفر به منطقه آزادشهر استان گلستان در دیدار خانواده جانباختگان حادثه معدن با ابراز تسلیت و همدردی و دلجویی از آنان، اظهار داشت: تردید نداشته باشید که در غم و حادثه جانکاهی که برای شما خانواده‌های عزیز پیش آمد، همه ملت ایران شریک و سهیم هستند و بر هر حادثه‌ای که در سال‌های گذشته در کشور پیش آمده مردم مهربان و خوب ایران در کنار مصیبت‌دیدگان بودند.

رئیس جمهوری با بیان اینکه جان یک انسان قابل جبران نیست، گفت: جز خداوند متعال که خالق هستی‌ است، کسی نمی‌تواند جبران‌کننده مصیبت از دست رفتن یک انسان باشد و خدای متعال اجر بی‌پایانی به صابران می‌دهد. روحانی افزود:غم از دست دادن یک عزیز سالیان دراز و تا آخر عمر در دل خانواده‌های آنها می‌ماند و امروز همه مسئولان و مردم از رهبر معظم انقلاب که سرور و آقای همه ماست تا مسئولان استانی و دولتمردان در غم شما سهیم و شریک هستند و این یک تعارف نیست بلکه حرف دل همه ملت ایران است. رئیس جمهوری تأکید کرد: باید مسئول و مسئولان حادثه و هر کسی که در این حادثه قصور و تقصیری داشته است، مشخص شود و متناسب با آن تقصیر با آن برخورد صورت بگیرد و هیچ استثنایی در این زمینه وجود ندارد و این موضوعی است که دولت و شخصاً بر آن تأکید دارم.

روحانی گفت: وزیران مربوطه باید باز هم به این منطقه آمده و از استاندار می‌خواهم به تک تک خانواده‌هایی که عزیزانشان را از دست داده‌اند، در هر کجای استان هستند، سرکشی کرده و مشکلات آنها را حل و فصل نمایند. رئیس جمهوری همچنین نظارت مستمر بر اماکنی که کار سخت و خطرناک در آن انجام می‌شود را مورد تأکید قرار داد و گفت: در منشور حقوق شهروندی ماده‌ای وجود دارد که در آن بر محیط کار سالم و امن تأکید شده است و باید اجرای آن را دنبال کنیم.  روحانی با بیان اینکه در دنیای امروز محیط‌های کار ایمن‌سازی شده است، گفت:‌ در کشور ما نیز باید از تکنولوژی و امکانات روز دنیا برای ایمن‌سازی اماکن کار استفاده شود و اگر در جایی این امکانات وجود ندارد باید آن کار متوقف شود. رئیس جمهوری گفت: در این حادثه همه مسئول هستیم و باید مشکلات موجود را پیگیری و کاستی‌ها را جبران کنیم. روحانی خاطرنشان کرد: امروز در دل شما این جمله است که نگذارید این حادثه در جای دیگری تکرار شود و این وظیفه بسیار بزرگی بر دوش همه ما مسئولان است. رئیس جمهوری رسیدگی به موضوع حقوق و بیمه کارگران، جانباختگان و مصدومان حادثه معدن را مورد تأکید قرار داد و گفت: وزیر کار باید به وضعیت خانواده‌های کسانی که در این معدن جان خود را از دست داده یا مصدوم شده‌اند، رسیدگی کرده و مشکلات آنان باید حل و فصل شود.

روحانی افزود: به وزیر مسکن نیز دستور می‌دهم تا تیمی را تعیین کرده و همه خانواده‌هایی را که عزیزان خود را از دست داده‌اند و مشکل مسکن دارند، شناسایی و مشکل آنان را برطرف کند. رئیس جمهوری تصریح کرد: باید سریعاً کمیته‌ای تشکیل شده و مسئولیت و وظایفی را که باید انجام شود، پیگیری نماید و همه مطمئن باشند که این حادثه را مسئولان تا آخر پیگیری خواهند کرد.

در این مراسم سه نفر از خانواده جانباختگان معدن در سخنانی مطالبات خود را مطرح کردند.  روحانی همچنین با حضور در محل معدن یورت آزادشهر در گفت‌و‌گو با معدنکاران با آنان اظهار همدردی کرد. وی در گفت‌و‌گوی کوتاهی با معدنکاران با بیان اینکه امروز چشم همه ملت ایران به این محل است و همه مردم غصه‌دار هستند، گفت: هیچ تفاوتی بین کسی که در این محل حادثه دیده با کسی که در تهران یا سایر شهرها حادثه می‌بیند، وجود ندارد. روحانی خاطرنشان کرد: دولت برنامه‌های زیادی برای امنیت معادن دارد و آنها را با قوت دنبال می‌کند و نباید بگذاریم چنین حوادثی دوباره تکرار شود.

رئیس جمهوری خاطرنشان کرد: بلافاصله بعد از اینکه در این معدن حادثه رخ داد تلفنی با استاندار گفت‌و‌گو کرده و مسئولان مربوطه را موظف به رسیدگی به وضعیت حادثه‌دیدگان کردم. روحانی با اظهار تسلیت و همدردی با کارگران و خانواده داغدار معدنکاران، گفت: امروز همه ملت ایران در غم و درد شما شریک هستند و دولت از همه توان و امکاناتش در قدم اول برای نجات کسانی که در معدن محبوس هستند، استفاده خواهد کرد و امیدوارم با لطف خدا به سلامت و زنده از معدن خارج شوند.

رئیس جمهوری تصریح کرد: دولت همه توان و امکاناتش را برای امدادرسانی در این حادثه بسیج می‌کند و از همه کارگرانی که داوطلبانه از سراسر کشور برای حمایت و کمک به اینجا آمده‌اند، تشکر می‌کنم.

غمنامه بازماندگان زمستان یورت
«سوسرا» معدن سرد

حمید حاجی‌پور

اینجا زمان ایستاده است، بهت و غم راه را برای حرکت دقیقه‌ها و ثانیه‌ها گرفته است. گرد عزا در هوا موج می‌زند. هیچ صدایی جز مویه مردان و شیون زنان شنیده نمی‌شود. صدا می‌پیچد میان کوه‌های سبز روستای سوسرا؛ جوان‌های معدنچی یک به یک از غسالخانه بیرون می‌آیند و به سوی قبرستان تشییع می‌شوند. امیرعلی خودش را روی پیکر پدرش می‌اندازد و با گریه به او التماس می‌کند که بیدار شود. دختر ٥ ساله حمید میردار خودش را به دیوار چسبانده و با وحشت به جمعیت نگاه می‌کند؛ جمعیتی که پیکر پدرش را به سوی قبرستان بدرقه می‌کنند. نوزاد ٦ ماهه‌ای که در آغوش مادرش بی‌دلیل گریه می‌کند.
گویی آسمان هم برای وداع از پدران این روستا لباس سیاهش را به تن کرده است؛ پدرانی که با گرد سیاه معدن به خانه می‌آمدند و فرزندان شان را در آغوش می‌کشیدند. آنها دیگر نخواهند آمد...
شاید دیگر کسی خنده‌های معصومانه فرزندان قد و نیم قد معدنچیان جانباخته را نبیند؛ کودکانی که آرزوهایشان را برای پدران شان نقاشی می‌کردند؛ تصاویری از باباهایی با لباس سفید که دست شان توی دست همدیگر است... اهالی روستای سوسرای آزادشهر سیاه پوش شده‌اند. مات و مبهوتند از کابوس انفجار معدن. ساعت مرگ معدنچیان «زمستان یورت» روی ساعت ١١ کوک شده بود. جرقه‌ای کوچک به زندگی ٣٥ معدنچی پایان داد. وقتی به معدن می‌رسیم که پیکرهای معدنچیان را بیرون می‌آورند. پیکرهای ٢١ معدنچی که برای نجات دوستان‌شان به قلب معدن زده بودند. صدای بلند دستگاه بزرگ تهویه هوای معدن هم نمی‌تواند فریادهای معدنچیان را خاموش کند.
معدنچی‌ها، آنهایی که از این حادثه تلخ جان به در برده‌اند مقابل ورودی تونل ١٨٠٠ متری ایستاده‌اند به امید زنده بودن ١٤ همکار دیگرشان که انفجار و ریختن آوار آنها را محبوس کرده است. آرام و قرار ندارند، می‌نشینند روی زغال سنگ‌ها؛ دست به دعا بر می‌دارند شاید معجزه‌ای شود.
خانواده‌های معدنچیان هم یک لحظه از مقابل تونل دور نمی‌شوند، تا کسی از توی تونل بیرون می‌آید دورش را می‌گیرند و از وضعیت می‌پرسند. می‌خواهند بشنوند که کسی بگوید جای امیدواری برای نجات هست! چند ساعت پس از این اتفاق ٣ گروه معدنچی از معادن رضی و تفت و طرزه برای کمک به اینجا آمده‌اند.
مهندس خدایی که سا‌ل ها پیش بازنشسته شده است و برای کمک، تیمی از عملیات امدادی را در اختیار گرفته با چهره‌ای دود زده در اتاقک چوبی کنار تونل، نیروهایش را توجیه می‌کند. از همان ساعت نخست خودش را به اینجا رسانده و امیدوار است راهی برای نجات گرفتارشدگان پیدا کند. او درباره این حادثه و نحوه عملیات می‌گوید: «متأسفانه پیمانکار بخش خصوصی معدن، ایمنی را رعایت نکرده است و تهویه‌ای برای خروج گازهای تونل تعبیه نکرده بوده. بنابر گفته معدنچیان از صبح بوی گاز شدیدی را احساس کرده‌اند و حتی گزارش کرده‌اند ولی کسی گوشش بدهکار نبوده. نزدیک ساعت ١١ و در فاصله ١٤٠٠ متری لکوموتیو حمل زغال سنگ خاموش می‌شود و کارگران برای روشن کردن آن مجبور می‌شوند از باتری کمکی استفاده کنند. هنگام باتری به باتری کردن، جرقه الکتریسیته موجب انفجار می‌شود و آنهایی که در بخش استخراج و کارگاه بوده‌اند با آواری که فرو می‌ریزد گرفتار می‌شوند. در ادامه بقیه معدنچیان که بیرون بودند برای کمک به داخل تونل می‌روند و حادثه دیگری رقم می‌خورد.»
مهندس برای چند لحظه‌ای ساکت می‌شود. اشک صورت دود زده‌اش را می‌شوید. گویی همه غم‌های دنیا روی سرش آوار شده. به سختی ادامه حرفش را می‌گیرد: «وقتی برای کمک به گروه دوم داخل رفتیم صحنه‌هایی را دیدیم که پایمان را به زمین چسباند. معدنچیانی که برای کمک رفته بودند به فاصله ٢-٣ متری، همه مثل برگ خزان روی زمین افتاده بودند. گاز منوکسید کربن و متان همه‌ شان را خفه کرده بود. نمی‌توانم توصیف کنم چه‌ها دیده‌ایم. اگر آنها تجهیزات داشتند یا دست کم معدن تهویه داشت حتماً زنده می‌ماندند. ما همه تلاش‌مان را می‌کنیم تا آوار را کنار بزنیم و به گرفتارشدگان برسیم، خدا کند زنده باشند.»

ساعت از ١٢ نیمه شب گذشته و گروهی از معدنچیان از تونل بیرون می‌آیند. سرهایشان پایین است. شواهد نشان می‌دهد کاری از پیش نرفته. یکی از آنها بی‌رمق روی تلی از خاک زغال سنگ می‌افتد و گریه می‌کند. گویا دامادشان زیر آوار مانده. کمی که آرامتر می‌شود از او درباره حادثه می‌پرسم. «حسن» جزو کسانی است که از این حادثه جان سالم به در برده است. با گریه با ما حرف می‌زند:

«چند دقیقه قبل از انفجار، یکی از بچه‌ها به من گفت برو از بیرون روغن هیدرولیک بیاور. هنوز چند قدم از تونل دور نشده بودم که صدای انفجار مهیبی آمد. داخل دویدم ولی آنقدر گرد و خاک بود که نتوانستم راهی پیدا کنم. من شاهد مرگ همکارانم بودم. ای کاش من هم می‌مردم. حالا با چه رویی به صورت خواهرم و زن‌های همکارانم نگاه کنم. به خواهرم دروغ گفتم حال شوهرش خوب است ولی می‌دانم دیگر زنده نیست. چه کسی می‌خواهد جواب زن و بچه‌هایشان را بدهد؟ شما بگویید.»
حرف‌مان را یکی دیگر از معدنچیان به نام «ابراهیم» قطع می‌کند. با ناراحتی می‌گوید: «چرا الان آمدید؟ چرا آن زمانی که حقوق‌های ما را چندماه چندماه نمی‌دادند نیامدید؟ چرا زمانی که تحصن کردیم و به وضعیت‌مان اعتراض کردیم نیامدید؟ چرا گزارشی از زندگی‌مان تهیه نکردید؟ کدام کارگر روزی ١٠ ساعت توی تونل تاریک و پر از گاز کار می‌کند و به او حقوق نمی‌دهند؟ ٥ ماه است حقوق نداده‌اند. بیمه هم نکرده‌اند. این‌هایی که فوت کرده‌اند حقوق‌شان 900-800 هزار تومان بود آن را هم پیمانکار نمی‌داد. داخل معادن باید هر ١٠٠ متر تهویه هوا بگذارند تا گاز خارج شود ولی اینجا حتی تهویه مرکزی هم نداشت. یک تهویه بیشتر نداشتیم که آن هم خراب بود. حتی آمبولانس‌مان چندماهی می‌شد از رده خارج شده بود و عملاً کار نمی‌کرد. این همه به ما ظلم شد دریغ از کسی که پای حرف‌های‌مان بنشیند. این تهویه را هم از جای دیگری آورده‌اند. معدن‌مان هیچ ایمنی نداشت.»
«جواد» هم یکی دیگر از معدنچیانی است که دل پری از پیمانکار دارد: «سال پیش با زن و بچه‌ام به خاطر این بی‌عدالتی و ایمن نبودن معدن تحصن کردیم. کسی نیامد و بگوید چه مرگ تان است؟ چند ماه اخراجم کردند و از ناچاری و امضا تعهد برای ٨٠٠ هزار تومان حقوق، برای سیر کردن شکم زن و بچه‌ام سرکار برگشتم. حالا رفقایم مظلومانه از دنیا رفتند. سؤال من اینجاست شما کجا بودید؟»
جواد می‌گوید و می‌گوید و می‌گوید و من حرفی برای گفتن ندارم. هر چیزی که می‌گوید حق است و من به‌عنوان خبرنگاری که شاید پیش از این می‌توانستم درد دل‌شان را بنویسم از فرط شرمندگی سرم را به زیر می‌اندازم.

فضای معدن آکنده از درد و غم است. انگار کوه و جنگل هم مثل من شرمنده‌اند. آنقدر شرمنده‌ام که حتی خجالت می‌کشم از پدر ٨٠ ساله «مرادعلی کمالی» که چانه‌اش را روی عصا گذاشته و با چشم پر اشک چشم دوخته به ورودی تونل، چیزی بپرسم. خودش صدایم می‌کند. پیرمرد مثل بچه‌ای که یتیم شده اشک می‌ریزد.

می‌گوید: «مرادعلی پسرم نیست، پدرم است؛ بدبخت شدیم. چه کسی می‌خواهد به زن و بچه‌اش برسد؟ مزد ٢٠ سال کار کردن توی معدن این است؟ به نوه‌هایم گفته‌ام با پدرشان برمی‌گردم. با چه رویی برگردم خانه؟ بروم و بگویم پدرشان زیر خروارها خاک جان داده؟»

درددل معدنچیان تمامی ندارد. از ظلمی که توی این سال‌ها به آنها روا شده می‌گویند، از اینکه معدن نه حمامی دارد نه سرویس بهداشتی نه درمانگاهی نه سرویس رفت و آمدی و نه... «قاسم» می‌گوید: «آقا ما می‌ترسیم مشکل‌مان را به کسی بگویم، اگر بفهمند اخراج‌مان می‌کنند. اگر کار دیگری بود برای چندرغاز حقوق تن به این کار نمی‌دادیم که نتیجه‌اش این شود. اگر اعتراض کوچکی کنیم براحتی آب خوردن اخراج‌مان می‌کنند. بیمه‌مان را سه خط درمیان رد می‌کنند آن هم بیمه خیاطی و آشپزی و آرایشگری. یک عمر جان می‌کنیم آخرش می‌فهمیم بیمه‌مان را درست و حسابی نریخته‌اند و بازنشستگی‌مان می‌رود روی هوا. پیمانکار بخش خصوصی هیچ چیز برایش مهم تر از استخراج نیست حتی به قیمت ندادن حق و حقوق و به خطر افتادن جان کارگران.»

چند ساعتی مثل ضبط صوت پای حرف‌های آدم‌هایی نشسته‌ام که از دردشان می‌گویند و تنها درخواست‌شان این است که صدایشان را به گوش مسئولان برسانیم. خواهش دیگری هم دارند. می‌خواهند اسم یا عکسی از آنها منتشر نکنیم مبادا اینکه از کار بیکار شوند!

خبر می‌دهند قرار است پیکر ٣ نفر از جانباختگان را در روستای سوسرا که در مجاورت معدن است تشییع کنند. خودمان را به روستای سرسبزی که شیون زنان با چهچهه پرندگان گره خورده می‌رسانیم. گویی پرندگان هم ، همچون کوه و جنگل و اهالی به سوگ نشسته‌اند. صدای شیون زنان توی کوه می‌پیچد. با یکی از بومی‌های روستا که خواهرزاده‌اش را از دست داده به خانه «حمید میردار» می‌رویم. از دور خانه‌اش معلوم است. پرچم بزرگ عزا خودش راهنمایی‌مان می‌کند. حیاط خانه پر است از آدم‌هایی که از دور و نزدیک برای بدرقه حمید آمده‌اند. علی اصغر پسرعموی حمید ماجرا را این گونه تعریف می‌کند: «روز چهارشنبه شیفت کاری پسرعمویم نبود وقتی شنید که انفجار رخ داده موتورش را روشن کرد و رفت. هر چقدر صدایش کردم گوش نکرد. وقتی خودم را به معدن رساندم گفتند حمید که برای نجات به داخل تونل رفته جانش را از دست داده. او ٣ تا بچه و یک بچه تو راهی دارد. نمی‌دانیم با این بدبختی چه کنیم.»

پسر حمید نمی‌داند چه اتفاقی افتاده، توی حیاط با بچه‌های دیگر بازی می‌کند. مادرش «زینب صفری» جلوی در نشسته؛ خیره به کوچه. حرفی نمی‌زند. آنقدر در شوک خبر مرگ شوهرش فرورفته که حضور غریبه‌ها را متوجه نمی‌شود. مادر حمید مرا نزد او می‌برد و می‌گوید: «دخترم! از روزنامه آمده‌اند؛ حرف‌هایت را بگو. بگو پسرم چه بدبختی‌هایی کشیده.»

زینب چشمانش کاسه خون است، شیون می‌کند: «شوهرم رفت چه کسی جواب این بچه‌ها را می‌دهد؟ چه کسی جواب این بچه‌ توی شکمم را می‌دهد؟ من با این مصیبت چه کنم؟» بچه‌هایش را نشان می‌دهد که پیکر حمید را می‌آورند. قیامتی به پا می‌شود. همه دور تابوت را می‌گیرند. نگاهم به امیرعلی است؛ هنوز هم نمی‌داند چه بلایی سرشان آمده. وقتی پارچه سفید را از روی پدرش کنار می‌زنند پسرک با فریادش همه را خاموش می‌کند. خودش را روی پدر می‌اندازد. التماس می‌کند: «بابا تو رو خدا بیدار شو، بابا بیدار شو نمیر! تو رو به جان ننه بلند شو!» پسرک التماس می‌کند و مردم ضجه می‌کنند.

خانه «مجتبی سوسرایی» هم عزاخانه است. ٢ دختر کوچکش مثل امیرعلی نمی‌دانند پدرشان بی‌خداحافظی ترک‌شان کرده. وقتی پیکر او را می‌آورند دختر ٥ ساله‌اش خودش را می‌اندازد آغوش عمه‌اش. حالا او هم می‌داند پدرش برای همیشه او را ترک کرده.

روستای سوسرا در این حادثه ٦ جوانش را از دست داده. اهالی طبق رسم‌شان و به احترام خانواده‌های قربانیان ٣ بار از غسالخانه تا قبرستان پیکرها را تشییع می‌کنند. مویه و ناله و ذکر لااله‌ الاالله توی قبرستان و روستا طنین‌انداز شده است.

این پایان ماجرا نیست و هنوز خانواده‌های دیگری چشم انتظار خبری از عزیزان شان هستند. از سر جاده تا معدن آدم‌هایی هستند که سیاه پوش بالا می‌روند به امید اینکه فقط خبری بگیرند. پیرانی که به زحمت این راه را می‌پیمایند. مادرانی که ضجه می‌زنند و کودکانی که می‌خواهند پدرشان را ببینند.

اینجا زمان ایستاده است، بهت و غم راه را برای حرکت دقیقه‌ها و ثانیه‌ها گرفته است. گرد عزا در هوا موج می‌زند. هیچ صدایی جز مویه مردان و شیون زنان شنیده نمی‌شود. صدا می‌پیچد میان کوه‌های سبز روستای سوسرا؛ جوان‌های معدنچی یک به یک از غسالخانه بیرون می‌آیند و به سوی قبرستان تشییع می‌شوند.

منبع:ایران
 
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین