|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۵:۵۰
کد خبر: ۱۵۸۵۷۱
تاریخ انتشار: ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۵
اسمش محمد بود و گفت سال ٩٢ به روحاني راي داده. هنوز نمي‌دانست اين دوره به كي راي بدهد. سال‌هاي ٨٤ و ٨٨ به احمدي‌نژاد راي داده بوده. ٧٦ و ٨٠ هم به خاتمي. پرسيدم چرا از خاتمي آمدي سمت احمدي‌نژاد؟ گفت: «به روحانيون فقط به خاطر روحاني بود‌ن‌شان راي مي‌دادم.» گفتم ناطق‌نوري هم كه روحاني بود؛ چرا به او راي ندادي؟ گفت: «خاتمي برايم تازگي داشت.» تاييد كرد كه ناشناخته بودن خاتمي در سال ٧٦ برايش جذاب بود. پرسيدم احمدي‌نژاد كه روحاني نبود؛ چرا سال ٨٤ در برابر هاشمي به او راي دادي؟ گفت: «دور اول به هاشمي راي دادم اما در دور دوم به احمدي‌نژاد.»
 جامعه‌شناسان سياسي، شكاف‌هاي اجتماعي را به دو دسته ساختاري و تاريخي تقسيم مي‌كنند. شكاف‌هاي ساختاري، در همه جوامع گريزناپذيرند؛ مثل شكاف‌هاي طبقاتي و جنسي و سني. شكاف‌هاي تاريخي، در برخي جوامع وجود دارند و در برخي نه. مثل شكاف دين و دولت. شكاف‌هاي تاريخي و ساختاري، مي‌توانند فعال يا غير فعال باشند. مثلا شكاف دين و دولت امروزه در كشورهاي دموكراتيك جهان غرب، ديگر فعال نيست. برعكس، شكاف‌هاي نژادي در بسياري از اين كشورها هنوز فعال است. در ايران، شكاف دين و دولت يك شكاف تاريخي فعال و شكاف‌ نژادي، يك شكاف تاريخي غير فعال است. شكاف طبقاتي در ايران پس از انقلاب، در دهه ١٣٨٠ به بارزترين شكل ممكن فعال شد. محمود احمدي‌نژاد در تنور نارضايتي‌هاي طبقات پايين و اقشار محروم جامعه دميد و يك شكاف اجتماعي خاموش يا نسبتا فعال را روشن يا به‌شدت فعال كرد. اگرچه امروز ديگر احمدي‌نژاد در راس قوه مجريه نيست، ولي اوضاع اقتصادي نه چندان جالب در كنار پرونده‌هاي پروپيمان فساد و اختلاس و رانت‌خواري، شكاف طبقاتي را در جامعه ايران همچنان فعال نگه داشته است. بخش زيادي از جامعه احساس محروميت مي‌كنند و اقليتي نيز، سيرند و سيري‌ناپذير! در غياب احمدي‌نژاد در اين دوره از انتخابات رياست‌جمهوري، محمدباقر قاليباف و ابراهيم رييسي سخت در تلاشند تا شكاف طبقاتي را همچنان فعال نگه دارند تا از اين طريق، روحاني را از اسب قدرت پايين آورند. جدا از تبليغات انتخاباتي، نخستين مناظره نامزدهاي رياست‌جمهوري نشان داد كه رييسي و به ويژه قاليباف آمده‌اند تا با تكرار وعده‌هاي احمدي‌نژاد در دو انتخابات ٨٤ و ٨٨، آراي طبقات پايين جامعه را از آن خود كنند. وعده‌هاي اقتصادي قاليباف و رييسي گوياي تلاش وافر آنها براي كسب «آراي احمدي‌نژاد» است. اما آيا در اين انتخابات هم باد به پرچم پوپوليسمي مي‌وزد كه مبتني بر شكاف فقير و غني است؟ انتخابات آتي، آزمون مهم و مجددي براي سنجش توانايي سياسي اين شكاف اجتماعي در جامعه ايران است. اما تا پيش از رسيدن روز انتخابات، مي‌توان در كوچه‌پس‌كوچه‌هاي جنوب شهر به استمزاج سياسي پرداخت؛ به ويژه اينكه اكنون مبارزه انتخاباتي نامزدهاي رياست‌جمهوري آغاز شده است و آنها در نخستين مناظره‌شان حسابي از خجالت هم درآمده‌اند!

يارانه در روسيه ٢٥٠هزار تومان است!

وارد دكانش كه شدم، سرش پايين بود و مشغول كار. سيد كريم، پيرآهنگري است كه در حوالي ميدان راه‌آهن آهنگري مي‌كند. رفيقش – رضا – هم آهنگر بود و كنار او نشسته بود؛ مرد ميانسالي با چهره‌اي بي‌حوصله. به سيد كريم گفتم كه مي‌خواهم چند تا سوال درباره انتخابات رياست‌جمهوري بپرسم. موافقت كرد كه ضبط موبايلم را روشن كنم. نه خودش و نه دوستش، مناظره اول نامزدهاي رياست‌جمهوري را نديده بودند. همه كانديداها را هم نمي‌شناختند. سيد كريم همان اول بسم‌الله گفت روحاني گفته كه هشت‌ساله است. معتقد بود تكرار رياست‌جمهوري روحاني، تاييدشده است و تلويحا ‌گفت نيازي به انتخابات نيست. البته بلافاصله اضافه كرد كه مردم رياست‌جمهوري مجدد روحاني را قبول ندارند ولي «او تاييد شده است و دوباره رييس‌جمهور مي‌شود.» از رضا پرسيدم راي شما معلوم است؟ جواب داد كه «در عمرم راي نداده‌ام و اين‌بار هم راي نمي‌دهم.» قبل از اينكه دليل راي ندادنش را بپرسم، گفت: «روحاني در اين چهار سال چه كار كرده؟ فقط مي‌گويد كليدم گم شده!» گفتم توقع شما اين بود كه روحاني يارانه‌ها را افزايش دهد؟ سيدكريم گفت: «صددرصد! ولي يارانه‌ها را بالا نبرد كه!» گفتم ديگر از چه چيزي ناراضي هستيد؟ رضا گفت: «آخر روحاني كاري انجام نداده است تا ما بگوييم از فلان كارش ناراضي هستيم!» گفتم چه كار بايد مي‌كرد كه نكرد؟ رضا ادامه داد: «بايد يارانه را مثل يارانه مردم روسيه ٢٥٠هزار تومان مي‌كرد. الان يارانه در روسيه ٢٥٠هزار تومان است.» البته بلافاصله حرفش را تصحيح كرد كه «يارانه در فرانسه ٢٥٠هزار تومان است.» و بعد گفت: «روحاني قرار بود اشتغال‌زايي كند ولي اين كار را هم نكرد.» سيد كريم حرف رضا را قطع كرد و گفت: «فرانسه نه؛ يارانه در همان روسيه ٢٥٠هزار تومان است.» باز پرسيدم ديگر از چه چيز دولت روحاني ناراضي هستيد؟ سيد كريم گفت: «اصلا يارانه به كنار، روحاني چرا عيدي نداد؟ روحاني گفته بود به مردم عيدي مي‌دهد.» پرسيدم يعني چي؟ گفت: «قرار بود هر سال دم عيد، به هر ايراني ٢٥٠هزار تومان بدهد تا مردم بروند لباس و شيريني بخرند ولي همين كار را هم انجام نداد. به سيد كريم گفتم شما به كي راي مي‌دهي؟ گفت: «اگر احمدي‌نژاد باشد، به احمدي‌نژاد راي مي‌دهم.» گفتم احمدي‌نژاد در اين انتخابات نيست. گفت: «نمي‌دانم؛ بايد ببينم چه مي‌شود. بقيه را نمي‌شناسم.» رضا از آن كنار، نام رييسي را آورد و سيد كريم گفت: «رييسي بدتر از روحاني است.» پرسيدم چرا؟ گفت: «او هم از همين الان دارد وعده مي‌دهد!» بعد از اينكه رييسي هم از دور خارج شد، گفتم ممكن است به قاليباف راي بدهي؟ آهنگر پير و خسته، با نارضايتي گفت: «قاليباف از همه‌شان بدتر است!» در توضيح حرفش گفت قاليباف كار نمي‌كند. گفتم قاليباف مي‌خواهد «دولت مردم» را تشكيل دهد و حق فقرا را از ثروتمندان بگيرد. سيد كريم گفت: «دولت تشكيل مي‌دهد ولي نه براي مردم. قاليباف به كساني كه خانه ندارند خانه مي‌دهد؟ نمي‌دهد كه!  

به هيچ كس راي نمي‌دهم!

از آهنگري سيد كريم بيرون مي‌آيم و به سمت ميدان راه‌آهن مي‌روم. وارد يك آبميوه‌فروشي مي‌شوم كه مرد جواني به تنهايي در آن‌جا كار مي‌كند. صاف مي‌روم سر اصل مطلب. او هم، مثل رفيق سيد كريم، اسمش رضا است و مثل همان رضاي آهنگر، اهل راي دادن نيست. مي‌گويد در اين انتخابات راي نمي‌دهد و قبلا هم هيچ‌وقت راي نداده. مي‌پرسم چرا؟ مي‌گويد: «چون براي خودم شخصيت قايلم!» مي‌گويد قسمت‌هايي از مناظره اول را ديده است ولي تلويزيون را خاموش كرده؛ چراكه «اين يكي آن يكي را متهم به دزدي مي‌كرد و آن يكي هم اين يكي را به فساد و بي‌سوادي متهم مي‌كرد.» نظرش درباره مناظره اول را در دو كلمه بيان مي‌كند: «بي‌فايده بود.» مي‌گويد در سال ٨٨ در آلمان بوده و دو سال است كه به ايران برگشته. مناظره معروف احمدي‌نژاد را هم نديده در آن سال‌ها. خودش را جزو طبقه متوسط مي‌داند. از حرف‌زدنش پيداست كه جنوب شهر بيشتر محل كارش است نه خاستگاه فرهنگي‌اش. مي‌گويد راي دادن بي‌فايده است و مي‌پرسد: «در اين ٣٥ سال تا حالا شده يك غريبه رييس‌جمهور بشود؟ يك سفره پهن كرده‌اند و به نوبت دور آن مي‌نشينند.» بدون اينكه نظرش را درباره قاليباف پرسيده باشم، ناگهان از جناب شهردار انتقاد مي‌كند: «قاليباف چه كار كرده است؟ آخرش هم معلوم شد آن همه مجوز ساخت برج داده و آن همه فساد در شهرداري وجود دارد.» مي‌گويد قاليباف به عنوان شهردار، عملكردش ضعيف بوده و كار خاصي نكرده. پياده‌‌‌رو را نشان مي‌دهد و مي‌گويد: «اين پياده‌روي منطقه توريستي ميدان راه‌آهن است. اينجا بايد سنگفرش باشد ولي سال‌هاست كه همين طور به امان خدا رها شده. قاليباف دوازده سال است كه شهردار است ولي هنوز اين‌جا را سنگفرش نكرده. ايستگاه راه‌آهن آن روبه‌روست. اين‌جا بايد سنگفرش باشد.» قبول ندارد كه قاليباف نماينده «٩٦درصد محروم» است و رياست‌جمهوري او را اصلا به سود فقرا نمي‌داند. پرسيد: «قاليباف چه كار كرده براي فقرا؟» مي‌گويد پل جواديه و مترو و فلان تونلي كه قاليباف ساخته يا افتتاح كرده، متعلق به زمان شاه است و اينها را نبايد به نام شهردار تهران زد. البته بلافاصله مي‌افزايد كه حرف‌هاي روحاني و ساير كانديداها را هم قبول ندارد. در مجموع آنقدر ناراضي است كه با او نمي‌شود درباره انتخابات و راي دادن حرف زد. با او فقط مي‌شد درباره راي ندادن حرف زد. هزار دليل براي راي ندادن داشت ولي حتي يك دليل هم براي راي دادن نداشت. مشتري وارد مغازه‌اش شد و ترجيح دادم بيش از آن مزاحمش نشوم و سراغ كسي بروم كه اهل راي دادن باشد!

به روحاني بگو ما پشتت ايستاده‌‌ايم!
كمي جلوتر، پاساژ كوچكي وجود دارد كه بيشتر شبيه مخروبه است. در اواسط پاساژ، ديزي‌فروشي جمع‌وجوري به چشمم خورد كه تابلو هم نداشت. جمع چهارنفره‌اي كه در آن مكان كوچك حضور داشتند، ابتدا از حضورم استقبال نكردند. صاحب مغازه، ترجيح داد از ديگران سوال كنم. بقيه هم ابتدا ترجيح مي‌دادند اسم كوچك‌شان را نگويند. گفتم روزنامه ما اصلاح‌طلب است؛ امنيتي نيست! ولي باز نگاه‌شان نامطمئن بود. كم‌كم كه سر حرف باز شد، يخ فضا شكست. گرماي تنور سياست، هر كوه يخي را آب مي‌كند! صاحب مغازه، اسمش بيوك بود. ٧٣ ساله. كارگرش، اكبر حدوداً ٦٠ ساله بود. عزيز و جعفر هم مشتري بودند و به ترتيب ٥٠ ساله و ٦٥ ساله. جعفر هم اهل راي دادن نبود. مي‌گفت خانه ندارد و خانه‌به‌دوش است. عزيز كارگر ساختماني بود. مي‌گفت در مناظره اول، طرفين ايرادهاي يكديگر را گفتند ولي در كل، روحاني بهتر از ديگران است. دليلش اين بود كه كارهاي روحاني نيمه‌كاره است و بايد هشت سال بماند و آنها را تمام كند. ضمناً روحاني را منطقي‌تر از «آنها» مي‌دانست. گفتم آنها يعني قاليباف و رييسي؟ جوابش مثبت بود. پرسيدم چرا حرف‌هاي روحاني منطقي‌تر است؟ گفت: «خوبي اصلاح‌طلبان اين است كه اهل جنگ نيستند و مملكت را بالاخره حفظ مي‌كنند. اسم‌شان هم اصلاح‌طلب است. يعني مي‌خواهند وضع كشور را رفته‌رفته اصلاح كنند.» پرسيدم در سال‌هاي ٨٤ و ٨٨ به كي راي دادي؟ هر دو بار به احمدي‌نژاد راي داده بود. گفتم الان هم كه قاليباف شعارهاي احمدي‌نژاد را مي‌دهد؛ چرا به قاليباف راي نمي‌دهي؟ قبول نداشت حرف‌هاي قاليباف را. گفت: «باور نمي‌كنم كه او نماينده مردم محروم باشد. حرف‌هاي او فقط شعار است.» مي‌گفت: «روحاني و اصلاح‌طلبان با سرمايه‌دارها رابطه خوبي دارند ولي قاليباف هم با سرمايه‌داران خوب نيست. فقط خوبي روحاني اين بود كه برجام را آورد و پول‌هاي بلوكه‌شده كشور را برگرداند.» اكبر كه اصفهاني بود و براي كار به تهران آمده، مي‌گفت قاليباف شهردار تهران است و من او را نمي‌شناسم. گفت سال ٩٢ به روحاني راي داده و امسال هم راي مي‌دهد ولي هنوز مطمئن نيست به چه كسي. مي‌گفت شعارهاي مربوط به افزايش يارانه برايش مهم نيست چون خودش يارانه نگرفته طي اين سال‌ها. پرسيدم چرا؟ گفت شناسنامه‌اش را گم كرده بوده و نتوانسته براي يارانه گرفتن اقدام كند. بيوك ديزي‌فروش هم گفت كه چهار سال پيش به روحاني راي داده و هنوز طرفدار پروپاقرص روحاني است. گفت كه در دهه ٨٠ دو بار به احمدي‌نژاد راي داده است. پرسيدم پس چرا الان به قاليباف راي نمي‌دهيد؟ گفت: «قاليباف كننده كار نيست. اگر بود، تا حالا رييس‌جمهور شده بود. دو بار شركت كرده و رييس‌جمهور نشده.» بيوك پير هم، مثل عزيز، همدلي چنداني با شعارهاي احمدي‌نژادي قاليباف نداشت. گفت: «شعار را ول كن، عمل را ببين! الان ٢٠ ميليون جمعيت تهران در دست همين آقاي قاليباف است. چه كار كرده؟ پاساژ ما آباد بود، قاليباف خرابش كرد.» پاساژ درياني. پرسيدم قاليباف پاساژتان را خراب كرد يعني چه؟ گفت: «شهرداري به اينجا رسيدگي نكرد. سرمايه‌دار آمده خاك و ماسه‌اش را ريخته كه انتهاي پاساژ را بسازد، نساخته و گذاشته رفته، پاساژ شده عين خرابه. ما هم از كاسبي افتاده‌ايم. اگر قاليباف به فكر ما بود، شهرداري اجازه نمي‌داد اين پاساژ مدت‌ها اين‌طور بماند.» عزيز آمد وسط بحث و گفت: «قاليباف كه اينقدر از بيكاري حرف مي‌زند، خودش علت بيكاري ما است. كارگران افغاني را آورده است تهران، ٩٠درصد كارهاي ساختماني را داده است به آنها. خودش كارگران ما را بيكار كرده است، حالا از اشتغال و كارآفريني دم مي‌زند.» پرسيدم چرا كارگران افغاني را جايگزين كارگران ايراني كرده است؟ چون دستمزد كمتري مي‌گيرند؟ عزيز گفت: «كارگر افغاني ارزان‌تر است، بيمه‌اش نمي‌كنند، شهرداري هر وقت دلش خواست پول او را مي‌دهد و حسابي از او اضافه‌كار مي‌كشد. كار كردن با كارگر افغاني، براي شهرداري راحت‌تر است. در واقع شهرداري به كارگر افغاني راحت‌تر ظلم مي‌كند.» در انتهاي گپ سياسي‌مان به جعفر كه ساكت نشسته بود، گفتم واقعا نمي‌خواهي راي بدهي؟ گفت: «هر وقت حقم را دادند، راي مي‌دهم.» قبل از اينكه از مغازه بيرون بيايم، بيوك سالخورده گفت: «به روحاني بگو ما پشتت هستيم!» از آن پاساژ كه بيرون آمدم، كمي جلوي دكه روزنامه‌فروشي ايستادم. چند دقيقه‌اي طول كشيد و وقتي خواستم سوار ماشين شوم، جعفر را ديدم كه بطري‌هاي پلاستيكي را از داخل سطل آشغال شهرداري برداشته بود تا ببرد آنها را بفروشد. گفت: «كار ما هم اين است! دايما هم بايد از ماموران شهرداري بترسم.»

خالي راي مي‌دهم!

جامعه‌شناسي اطراف ميدان راه‌آهن كه تمام شد، رفتم ميدان شوش. شوش مثل هميشه شلوغ بود و پر سر و صدا. وارد يك ساندويچ‌فروشي شدم. دوتا جوان كرمانشاهي نشسته بودند منتظر سفارش‌شان. مهدي و حامد. مهدي هم مثل جعفر و آن دو تا رضا، گفت كه تا به حال راي نداده. با اين حال مناظره اول را ديده بود. مي‌گفت: «برنامه‌اي كه نداشتند؛ فقط جواب هم را مي‌دادند. از ارايه برنامه‌شان حاشيه مي‌رفتند.» حامد هم اميد چنداني به راي دادنش نداشت. مي‌گفت چهار سال پيش راي داده ولي برگه رايش را خالي داخل صندوق انداخته. پرسيدم چرا؟ گفت: «راي ما بي‌فايده است.» به كلي غيرسياسي بود. مي‌گفت روحاني را تا سال ٩٢ نمي‌شناخته و در اين چهار سال با او آشنا شده. به احمدي‌نژاد هم راي نداده بوده ولي خانواده‌اش در كرمانشاه، به احمدي‌نژاد راي داده بودند. در سال ٩٢ هم خانواده‌اش به قاليباف راي داده بودند. پرسيدم شما كه كرمانشاهي هستيد چرا به شهردار تهران راي داديد؟ گفت: «كسي را جز قاليباف نمي‌شناختيم.» كارشان رانندگي بود. باربري در جاده، با وانت. حامد مناظره اول را نديده بود. مي‌گفت: «اين‌بار راي نمي‌دهم مگر اينكه پايش بيفتد كه راي بدهم! ولي اگر راي بدهم، خالي راي مي‌دهم.» منظورش از راي خالي، راي سفيد بود. مي‌گفت: «اگر در روز راي‌گيري شما كنارم باشي و بگويي اسم فلاني را در برگه راي بنويس، مي‌نويسم ولي چه فايده‌اي دارد؟» در سه انتخابات رياست‌جمهوري اخير، فقط يك بار راي داده و آن هم خالي!  اما اين بار به روحاني راي مي‌دهم»

 يارانه بيشتر يعني بدبختي بيشتر

در اطراف ميدان شوش، جوان محجوبي ايستاده بود. به سراغ او رفتم. لهجه خراساني غليظ داشت. محمد، ٢٣ ساله. كارگر بيكار. متاهل با يك بچه، اهل نيشابور. اول گفت راي نمي‌دهم چون وقت ندارم! گفتم يعني چي؟ گفت: «ما كارگريم. فرصت نمي‌كنيم برويم راي بدهيم.» گفت البته اگر يك صندوق راي همين حوالي باشد، راي مي‌دهم. پرسيدم به كي؟ گفت هر كسي كه صلاحيت داشته باشد. مناظره را نديده بود و از حرف‌هاي كانديداها هم به كلي بي‌اطلاع بود. حتي يادش نبود كه چهار سال پيش به چه كسي راي داده است. وقتي تعجب مرا ديد، تاكيد كرد كه واقعا يادش نيست چهار سال پيش به كي راي داده. در تبيين اين فراموشي گفت: «موقعيتم جوري نيست كه اين چيزها برايم اهميت داشته باشد. فقط بايد كار كنم.» از درآمدش، وقتي كه كاري هم گيرش مي‌آيد، ناراضي بود. پرسيدم اگر كسي بگويد يارانه را بيشتر مي‌كند، به او راي مي‌دهي؟ پاسخش منفي بود. گفتم چرا؟ گفت: «چون يارانه بيشتر، بدبختي‌ها را بيشتر مي‌كند. قبض آب و برق و گاز و ماليات و... بيشتر مي‌شود.» گفتم قاليباف و رييسي مي‌خواهند مبلغ يارانه‌ را بيشتر كنند. سريع گفت: «اشتباه مي‌كنند. تازه همين يارانه دادن خيلي‌ها را مفت‌خور كرده.» وقتي گفتم روحاني مخالف افزايش يارانه‌هاست، گفت: «مسلما حق با آقاي روحاني است.» مي‌گفت به سبحاني‌نيا راي مي‌دهم. گفتم سبحاني‌نيا جزو كانديداها نيست. گفت: «من او را مي‌شناسم و صلاحيتش را قبول دارم. ولي اگر سبحاني‌نيا نباشد، به روحاني راي مي‌دهم.» گفتم پس با اينكه خراساني هستي و كم‌درآمد، به قاليباف و رييسي كه هم‌ولايتي خودت هستند، راي نمي‌دهي. گفت: «نه. شما وضع مملكت را ببين. يارانه را بيشتر كنند، وضع از اين هم بدتر مي‌شود.» وضع اقتصادي دوره روحاني را بدتر از دوره احمدي‌نژاد مي‌دانست ولي چون مخالف افزايش يارانه‌ها بود، وقتي پرسيدم «اگر احمدي‌نژاد كانديداي رياست‌جمهوري بود به او راي مي‌دادي؟»، با قاطعيت گفت: «نه، روحاني!»

از افزايش يارانه‌ها مي‌ترسم

وارد مغازه خواروبار فروشي شدم. از مغازه‌دار، كه سنش بالاي پنجاه سال به نظر مي‌رسيد، پرسيدم در انتخابات راي مي‌دهيد؟ گفت: «دلم نمي‌خواهد راي بدهم ولي هميشه اين كار را مي‌كنم!» پرسيدم چرا راي مي‌دهي هر بار؟ گفت: «فقط به خاطر شهدا. خودم هم جانبازم. يك عده را جلوي چشم خودم ديدم كه چطور جان‌شان را به خاطر خدا و اسلام از دست دادند. همين باعث مي‌شود هميشه راي بدهم.» اسمش محمد بود و گفت سال ٩٢ به روحاني راي داده. هنوز نمي‌دانست اين دوره به كي راي بدهد. سال‌هاي ٨٤ و ٨٨ به احمدي‌نژاد راي داده بوده. ٧٦ و ٨٠ هم به خاتمي. پرسيدم چرا از خاتمي آمدي سمت احمدي‌نژاد؟ گفت: «به روحانيون فقط به خاطر روحاني بود‌ن‌شان راي مي‌دادم.» گفتم ناطق‌نوري هم كه روحاني بود؛ چرا به او راي ندادي؟ گفت: «خاتمي برايم تازگي داشت.» تاييد كرد كه ناشناخته بودن خاتمي در سال ٧٦ برايش جذاب بود. پرسيدم احمدي‌نژاد كه روحاني نبود؛ چرا سال ٨٤ در برابر هاشمي به او راي دادي؟ گفت: «دور اول به هاشمي راي دادم اما در دور دوم به احمدي‌نژاد.» طبيعتا بايد مي‌پرسيدم چرا. خودش هم دقيق نمي‌دانست. گفت: «در يك لحظه تصميم گرفتم به احمدي‌نژاد راي بدهم!» ولي اضافه كرد كه رفسنجاني را هميشه قبول داشته. از انتخابات ٨٨ پرسيدم. گفت آن سال راحت به احمدي‌نژاد راي داده. اختلاط دختر و پسر در جمع طرفداران موسوي را قبول نداشته. گفت: «هر كس به هر حال عقيده‌اي دارد.» البته از «محكم صحبت كردن احمدي‌نژاد در سازمان ملل» هم راضي بود. گفت: «اين برايم خيلي ملاك بود.» از اينكه با آمدن احمدي‌نژاد «پلمب هسته‌اي هم برداشته شد»، راضي بود. در يك كلام گفت: «موسوي را قبول نداشتم. البته موسوي سال ٨٨ را، نه موسوي دهه ٦٠.» درباره اينكه يارانه‌ها بايد افزايش يابد يا نه، گفت: «حرف اين كانديداها مهم نيست. رييس‌جمهور ما مثل رييس‌جمهور امريكا نيست كه حق وتو داشته باشد و قدرتمند باشد. رييس‌جمهور ما بايد چيزهايي را كه از قبل نوشته شده، اجرا كند.» بحث يارانه‌ها بود كه يك مشتري وارد مغازه شد. مشتري موقر، كه اسمش فريد بود و پنجاه سال سن داشت، مخالف افزايش يارانه‌ها بود و گفت: «چون دولت دست خودشان نيست، از افزايش يارانه حرف مي‌زنند.» پرسيدم به كي راي مي‌دهيد شما؟ گفت: «فرقي نمي‌كند!» گفتم چهار سال پيش به كي راي داديد؟ به روحاني راي داده بود. سال ٨٤ به هاشمي و سال ٨٨ هم به موسوي. پرسيدم اين دوره كه مردد هستيد، ممكن است به رييسي يا قاليباف راي بدهيد؟ گفت: «آقاي رييسي اصلا تجربه اين كار را ندارد. اگر رييس‌جمهور شود، بايد آزمون و خطا كند و تا كار را ياد بگيرد، چهار سالش تمام مي‌شود. قاليباف هم در شهرداري عملكرد درخشاني نداشته. اين همه زميني كه به اين و آن داد و آن همه اموالي كه حراج كرد...» گفتم با اين حساب بايد به روحاني يا جهانگيري راي بدهي. مغازه‌دار به بحث برگشت و گفت: «حداقل روحاني و جهانگيري چهار سال در راس كار بوده‌اند و كاربلدند.» مشتري گفت: «جهانگيري كه به نفع روحاني كنار مي‌رود. من يا به روحاني راي مي‌دهم يا راي سفيد داخل صندوق مي‌اندازم.» گفتم ممكن است به ميرسليم راي بدهي؟ گفت: «نه؛ از چاله درمي‌آييم و مي‌افتيم در چاه! ميرسليم چه سابقه‌اي دارد؟ حداكثر وزير ارشاد بوده؛ آن هم خداسال پيش! ميرسليم به سياست خارجي و روابط بين‌الملل آشنا نيست.» افزايش يارانه‌ها را موجب بيشتر شدن گراني مي‌دانست و با آن به‌شدت مخالف بود. گفت: «احمدي‌نژاد براي اينكه يارانه بدهد، دلار را در بازار گران مي‌فروخت و مابه‌التفاوتش را يارانه مي‌كرد.» كمي مكث كرد و گفت: «من از شعارهاي قاليباف و رييسي درباره افزايش يارانه‌ها، مي‌ترسم؛ چون پشت اين شعارها فكري نيست. اگر هم فكري باشد، فكري جز اين نيست كه مي‌خواهند دوباره جيب ما را بزنند!» محمد و فريد، هر دو، در اطراف ميدان شوش زندگي مي‌كنند. از آنها پرسيدم از حيث سطح درآمد، خودتان را جزو كدام طبقه اجتماعي مي‌دانيد؟ فريد گفت كارمند دولت است، خواروبارفروش جانباز هم گفت: «اين خواروبارفروشي ارث پدري ماست و درآمدش بين من و هشت تا خواهر و برادرم تقسيم مي‌شود.»

منبع:اعتماد

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین