کد خبر: ۱۵۷۹۴۰
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۰
شما در امريكا هم ديديد كه بخش اعظمي از سياستمداران امريكا بسيج شدند و حتي حزب ترامپ؛ جمهوريخواهان هم بسيج شدند تا بگويند اين مرد «ياوه» مي‌گويد ليكن موفق نشدند.
گفتمان انتخاباتي سال ٨٤ را به‌ياد بياوريد. رقيب مرحوم هاشمي‌رفسنجاني دو تكيه كلام داشت: ما «مي‌توانيم» و «اين شدني» است. تا ايشان مي‌خواست استدلال بياورد كه اين ادعاها، بسياري‌شان فاقد منطق است و پاره‌ ديگري از آنها نيازمند منابع فراتر از توان و طاقت بودجه عمومي‌است، منطق رقيب كار كرده بود و با ايجاد حس همذات پنداري در مخاطبان بر جان آنان نشسته بود.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی تدبیر و امید عباس اخوندی وزیر راه و شهرسازی در یادداشتی نوشت:

در يادداشتي در هفته گذشته و پيش از شروع مناظره‌ها گفتم كه اين انتخابات صحنه نبرد گمراهي عليه آگاهي است. اينك كه برنامه‌هاي تبليغاتي نامزدهاي انتخابات رياست‌جمهوري عملياتي شده، آشكارا مي‌توان اين صحنه را ديد. دادن وعده‌هاي بي‌پشتوانه و اظهار ادعاهايي كه هيچ‌جا به اثبات نرسيده است را به وفور مي‌بينيم. همزمان، تكذيبيه‌هاي وزارتخانه‌ها و سازمان‌هاي مختلف و اظهار سياستمداران برجسته كشور؛ حتي در سطح رييس مجلس درباره غير عملي بودن يا حتي غيرقانوني بودن ايجاد چنين تعهداتي را مي‌بينيم. ليكن، سوال اصلي اين است كه آيا اين تكذيبيه‌ها مي‌تواند اثرات تبليغي آن سخنان بي‌پشتوانه را در ذهن‌ها خنثي كند. من بر اين باورم كه نمي‌تواند و برد آنها بسيار محدود است. دليل آن نيز كاملا روشن است. پوپوليسم با ايجاد يك ديوار ذهني در مخاطبان خود، راه را بر شنيده‌شدن صحبت شما و ساير رهبران اجتماعي مي‌بندد و با ايجاد دوگانه فرضي جامعه را به دوپاره تقسيم مي‌كند؛ مثلا در انتخابات اخير گروه ٤ درصدي و ٩٦ درصدي. سپس با ايجاد يك نوع همزادپنداري جريان خود را به عنوان رهبر يكي از اين گروه‌ها جا مي‌زند. پس از آن، تكليف اعضاي جامعه روشن است؛ «يا با مني» و «يا بر مني». اگر با مني پس تو بر حق هستي و اگر در مقابل هستي، تكليفت روشن است. بنابراين، اساسا جايي براي گفت‌وگو باقي نمي‌گذارد. دقيقا همان گفتماني كه در دولت پيشين همه مردم شاهد آن بودند. رويارويي با اين پديده بسيار دشوار است.

 شما در امريكا هم ديديد كه بخش اعظمي از سياستمداران امريكا بسيج شدند و حتي حزب ترامپ؛ جمهوريخواهان هم بسيج شدند تا بگويند اين مرد «ياوه» مي‌گويد ليكن موفق نشدند. از حيث منطقي فهم ياوه‌هاي ترامپ و همچنين فهم روش كسب‌وكار وي كه بر مبناي زد و بند و سوداگري و قمار بود و رفتار شخصي وي به ويژه در ارتباط با زنان، كار دشوراي نبود. ليكن، با اين وجود ترامپ كار خويش را به‌پيش برد. به نظر شما چرا؟ براي پاسخ به اين سوال ضروري است كه اولا درك درستي از پوپوليسم داشته باشيم و ثانيا با سازوكارهاي آن آشنا شويم و بدانيم كه بسيار جان‌سخت است. وگرنه، رويارويي منطقي با اين عوام‌گرايي اثربخشي بسيار محدودي خواهد داشت.

مهم‌ترين ويژگي پوپوليسم ماهيت ضدنخبگي، ساختارشكني و بي‌اعتبارسازي نهادهاي اجتماعي به‌ويژه نهادهاي مرجع است. رهبران پوپوليست با متهم ساختن يك يا گروهي از نخبگان به سوءاستفاده از قدرت، فساد و ويژه‌خواري با يك تير چند نشان مي‌زنند. آنان با درگير شدن با بزرگان، موقعيت خود را در جامعه ارتقا مي‌دهند. اين يك مثل قديمي است كه مي‌گويد براي آنكه خود را در جامعه بسيار بيش از آنچه هستي نشان دهي بايد با بزرگ‌تر از خود درگير شوي. در اين ارتباط برد و باخت مهم نيست. همين‌كه درگيري رخ دهد و بزرگ‌تري به دام شما بيفتد و تن به درگيري دهد، شما در واقع به هدف خود رسيده‌ايد. اين همان اتفاقي است كه در انتخابات سال ١٣٨٤ رخ داد. تاكيد اين يادداشت بر اين نكته است كه اكثر آقاياني كه خود را براي اين دوره از رقابت‌ها آماده مي‌كنند از درك اين حقيقت غافل مانده‌اند كه با يك حركت پوپوليستي كم‌سابقه از نظر تاريخي در ايران و بسيار بي‌محابا از حيث آمادگي هزينه‌كردن منابع نسلِ موجود و نسل‌هاي آتي براي پيروزي در اين رقابت، روبه‌رو هستند. معمولا پوپوليست‌ها عناصري از چپ و راست را با هم تركيب مي‌كنند و چنين وانمود مي‌كنند كه داراي منافع هر دو اردوگاه بدون مضار آنها هستند. لذا ضمن سردادن شعار توزيع پول، يارانه و  ساخت مسكن كه رويكردي چپ‌روانه و ملازم با توسعه دولت است، شعار ضد توسعه دولتي و ضديت با بنگاه‌هاي بزرگ و مولد ارزش افزوده ملي به‌ويژه نهادهاي مالي سرِ مخالفت مي‌گذارند و چنين وانمود مي‌كنند كه اين نهادها ابزارهاي بهره‌كشي از ملت هستند و درصدد بازتوزيع منابع آنها به طور عادلانه در بين ملت هستند.

 در عين حال آنها اينقدر هوشمند هستند كه براي ممانعت از شكل‌گيري هرگونه مخالفت از سوي توده‌ها، مانع شكل‌گيري هرگونه تشكل و سنديكاهاي كارگري هستند و ترجيح مي‌دهند كه با تك‌تك افراد به طور مستقيم ارتباط برقرار كنند. نگاهي به تجربه‌هاي پوپوليستي جهان جالب توجه است. برجسته‌ترين رهبر پوپوليستي كه در قرن بيستم در غرب ظهور كرد هيتلر بود. البته رهبران پوپوليست غربي از اردوگاه‌هاي راست‌گرايان افراطي بودند، همچون موسوليني يا به گفته برخي ديگر خانم تاچر. اين حكم درباره نمونه‌هاي متاخر نيز صدق مي‌كند چون بوش (پسر)، ساركوزي، برلوسكني و اخيرا ترامپ. نمونه شاخص اردوگاه چپ در ‌اين ارتباط استالين است و اخيرا نيز مي‌توان از چاوز نام برد. توجه به روش و منطق آنان جاي عبرت‌گيري فراوان دارد. به هرروي، رهبران پوپوليست عمدتا با طبقه متوسط درگير مي‌شوند، در حالي كه احساسات پوپوليستي دو سوي طيف نخبگان سنت‌گرا و توده‌هاي كم‌سواد و با درآمد پايين را به هم پيوند مي‌دهد. در نتيجه، بسياري از آنها موجب سرِ كار آمدن دولت‌هاي اقتدارگرا و مستبدان پوپوليستي شدند. فهم فرآيندهاي شكل‌گيري و گسترش حركت‌هاي پوپوليستي مستلزم فهم منطق و سازوكار جلب آراي عمومي از سوي آنهاست. آنان اساسا با بحث و استدلال مخالفند. روش كار آنان بسيار ساده، در عين حال در بسياري از موارد موثر و كارساز است. البته، لازمه كار اين است كه شخصيت رهبر پوپوليست متناسب با اين گفتمان باشد وگرنه، كار به اين سادگي هم نيست. آنان با ساده‌سازي مسائل بسيار پيچيده و با ايجاد دوگانه‌هاي متوالي سياه و سفيد، مخاطب را در طول مسير به ‌همراه خود مي‌كشند و فرصت فكركردن را از مخاطب خود مي‌گيرند.

ناگاه شما ملاحظه مي‌كنيد، خيل عظيمي از جمعيت در يك طرف ديوار ذهني كه اين جريان ايجاد كرده است قرار گرفته‌اند و آن سوي ديوار را اساسا نمي‌توانند ببينند. براي نمونه، گفتمان انتخاباتي سال ٨٤ را به‌ياد بياوريد. رقيب مرحوم هاشمي‌رفسنجاني دو تكيه كلام داشت: ما «مي‌توانيم» و «اين شدني» است. تا ايشان مي‌خواست استدلال بياورد كه اين ادعاها، بسياري‌شان فاقد منطق است و پاره‌ ديگري از آنها نيازمند منابع فراتر از توان و طاقت بودجه عمومي‌است، منطق رقيب كار كرده بود و با ايجاد حس همذات پنداري در مخاطبان بر جان آنان نشسته بود. خيلي مهم است كه بدانيم دلنشين بودن يك بحث با منطقي بودن آن تفاوت فراوان دارد. اكنون نيز برخي از نامزدها مي‌خواهند همان مدل را با چاشني ترامپي اجرا كنند. آنها مي‌گويند چرا اينقدر مي‌گوييد: نمي‌شود، نداريم، نمي‌توانيم. هم مي‌شود، هم داريم و هم مي‌توانيم. حال اينكه اساسا كسي چنين چيزي نمي‌گويد. با اين بيان، اينها درصددند كه رقيب را ناتوان نشان دهند و خود را توانا، بدون اينكه هيچ استدلال روشني داشته باشند يا منبع مشخصي را نشان دهند. البته اين نامزد به‌خوبي نمونه قبلي نمي‌تواند نقش ايفا كند چون شخصيت و سوابق فردي‌ وي در فروشِ شهر و ... در ابتداي شروع كارش بسيار متفاوت است و ژست و بيانش هم چندان گيرا نيست. مضافا آنكه ملت ايران در همين اخير، طعم تلخ هشت سال حاكميت اين نوع تفكر را چشيده است و اين رويكرد نمي‌تواند جذابيت دوران پيشين را داشته باشد. در اين چارچوب، بحث منطقي با اين افراد در واقع درگير شدن در منطق آنان است.

 بنابراين از حيث تبليغي مهم‌ترين نكته در انتخابات پيشِ رو در گير نشدن در منطقِ بي‌منطق اين گروه است. بحث با پوپوليست‌ها، همانند اثبات نبود وجودِ خارجي سراب است. آنان توانايي زايدالوصفي در طرح مسائل بي‌مبنا و عرضه ادعاهاي بي‌پايان دارند. براي مقابله با آنان، توضيح ابهامات و دفاع از اقدامات كارايي چنداني ندارد. چون از حيث منطقي بطلان مدعاي آنان وضوح دارد. تنها راهِ كار، تهاجم به منطق آنان است نه تلاش در جهت بطلان ادعاي آنان. اين نكته‌اي كه دوستان كمتر به آن توجه كرده‌اند.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین