|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۵:۵۸
کد خبر: ۱۴۸۵۶۶
تاریخ انتشار: ۰۹ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۱
وقتی بالا رفتم یک باره ده‌ها دوربین تلویزیونی با لامپ‌های بزرگ و نورهای قوی روبه رویم قرار گرفت. حرارت بیش از حد تحمل بود. مخصوصا با توجه به اینکه این پروژکتورها حرارت زیادی دارند و جلوی دید را هم می‌گیرند و این مشکل در مورد کسی که مثل من عینک داشته باشد شدیدتر است.
با توجه به واقعیت‌های موجود برپا کردن نظام جمهوری اسلامی در لبنان امکان پذیر نیست و ما چنین قصد و فکری نداریم، چون لبنان با ایران فرق می‌کند.

 گزیده‌هایی از کتاب نصرالله نوشته محمدرضا زائری منتشر می‌شود که به بیان خاطراتی جالب از زندگی کاری سید حسن نصرالله می‌پردازد.

*دوست دارم در لبنان جمهوری اسلامی ایجاد کنم اما نمی‌شود!

من منکر این نیستم که علاقه  قلبی و رغبت حزب الله، برپا کردن نظام جمهوری اسلامی است، چون برپا کردن حکومت اسلامی تنها راه برای آرامش دادن به جامعه او حلی مشکلات آن است و تنها راه است برای از میان بردن اختلافات اجتماعی؛ حتی در جامعه‌ای که از اقلیت‌های مختلف تشکیل شده. اما با این حال برپا کردن جمهوری اسلامی با قدرت و زور نمی‌شود. نیاز به رای گیری ملی دارد. انتخاباتی می‌خواهد که نود درصد مردم به آن رأی مثبت بدهند. یک رأی‌گیری که نتیجه‌اش مثلا پنجاه و یک درصد رأی موافق باشد، چاره کار نیست. بنابراین و با توجه به واقعیت‌های موجود برپا کردن نظام جمهوری اسلامی در لبنان امکان پذیر نیست و ما چنین قصد و فکری نداریم، چون لبنان با ایران فرق می‌کند.

*به کوری چشم اسرائیل یک قطره اشک نریختم

خبر شهادت سید هادی و سه نفر از دوستانش روز جمعه رسید. روز بعدش یک همایش بزرگ در پشتیبانی از مقاومت داشتیم و در برنامه چنین پیش بینی شده بود که در آغاز برنامه به مناسبتی ذکر مصیبت حضرت سیدالشهداء و عزاداری باشد. زمانی که خبر شهادت سید هادی اعلام شد، من سعی کردم بخش عزاداری از برنامه حذف شود تا مبادا بعضی فکر کنند این بخش اختصاصاً برای سید هادی و دوستانش اضافه شده. چون فکر می‌کردم در آن شرایط این شیوه مناسبی برای استقبال از شهدا نیست، برای شهید نباید گریه و زاری کرد، بلکه شهید الگو و نمونه و منبع عزت و سربلندی است او شاید کسانی که با این فرهنگ آشنا نباشند گمان کنند گریه‌های ما از موضع ضعف استا به هرحال من باید بعد از ذکر مصیبت سخنرانی می‌کردم.

وقتی بالا رفتم یک باره ده‌ها دوربین تلویزیونی با لامپ‌های بزرگ و نورهای قوی روبه رویم قرار گرفت. حرارت بیش از حد تحمل بود. مخصوصا با توجه به اینکه این پروژکتورها حرارت زیادی دارند و جلوی دید را هم می‌گیرند و این مشکل در مورد کسی که مثل من عینک داشته باشد شدیدتر است. سخنرانی را آغاز کردم و طبق معمولی صحبت کردم، اما در یک لحظه احساس کردم که دیگر هیچ چیزی نمی‌بینم چون عرق از صورتم سرازیر بود و شیشه عینک را گرفته بود.

خواستم دست دراز کنم و از جعبه دستمالی کاغذی روی میز جلویم دستمالی بردارم و عرق را پاک کنم - لااقل از شیشه عینک - ولی دستم پیش نرفت، چون فکر کردم در میان این دوربین‌هایی که در حال فیلمبرداری هستند حتماً بعضی‌ها فیلم را در اختیار شبکه‌های مختلف از جمله شبکه‌های تلویزیونی اسرائیل قرار می‌دهند و در این صورت همه تصور می‌کنند من دارم اشکم را پاک می‌کنم نه عرق را و از این صحنه سوءاستفاده تبلیغاتی زیادی خواهد شد. ترجیح دادم حتی اگر در قطرات عرق غرق شوم، تصویر یک پدر دردمند از کشته شدن فرزند را در اختیار دشمن نگذارم که پشت تریبون در حالی گریه است، در حالی که دیگران را به شهادت و جهاد دعوت می‌کند. من کسی نیستم مگر یکی از شمار فراوان خانواده‌های شهدا...

*ماجرای آخرین دیدار با امام خمینی

من با همان جمع پنج شش نفر وارد شدم. گاهی که تنها می‌آمدم ایران، از امام وقت می‌خواستم، با وجود اینکه در سالهای آخر حیات ملاقات‌های حضرت امام سخت بود، ایشان مرا می‌پذیرفتند و من مسائل خودمان را مطرح می‌کردم و جواب می‌گرفتم. اخرین دیداری که من با امام داشتم، چند ماه قبل از وفات امام بود. گزارشی از اوضاع لبنان تقدیم کردم و مسائل را شرح دادم. اخرین دستاوردهای جنبش مقاومت اسلامی در جنوب لبنان را بیان کردم. فکر می کنم من در ماه شعبان خدمتشان رسیدم و حضرت امام مدتی بعد از ماه مبارک رمضان فوت کردند. در آن دیدار علیرغم وضعیت جسمی و شرایط شان، مطالب را با توجه و حوصله شنیدند.

منبع: جهان نیوز

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین