کد خبر: ۱۴۷۸۶۲
تاریخ انتشار: ۰۵ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۵
فضاي مجازي و شبكه‌هاي اجتماعي نيز از سوي ديگر توان رقابت را از آنها گرفته است. اكنون ديوارها فروريخته است. درمقاله‌اي نوشتم كه ديگر چهارديواري اختياري نيست. رسانه‌ها، مطبوعات و شبكه‌هاي اجتماعي ديوارها را فروريخته‌اند، بنابراين هر قدر تلاش صورت مي‌گيرد توان مقابله با اين جريان وجود ندارد.
كشورهاي ۵ قاره جهان روابط متقابلي با يكديگر دارند اما آنچه موجب مي‌شود قدرت كشوري از كشور ديگر متمايز شود، به مولفه‌هايي چون توسعه‌يافتگی يا در حال توسعه بودن، بازمی‌گردد. مولفه‌هايي مانند حق آزادي بيان، آزادي نقد در چهارچوب قانون، حقوق شهروندي و غيره هم در اين بحث از اهميت بالايي برخوردار است كه با توجه به اين مولفه‌ها بايد اذعان داشت ايران در سال‌هاي اخير توانسته روند رو به رشدي را پيش بگيرد. از همين رو مردم در مشاركت‌هاي اجتماعي و سياسي حاضر مي‌شوند تا در تعيين سرنوشت خود دخيل باشند. از سوي ديگر سرآمد بودن روشنفكران نقش بسيار مهمي در آگاهي‌دهي و روشنگري مردم دارد. هر اندازه اين افراد بتوانند آزادانه به فعاليت بپردازند، مردم شناخت بيشتر و بهتري از وظايف و حقوق خود خواهند داشت. در همين راستا براي بررسي تفاوت ميان كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه، نقش روشنفكران در جوامع، تاثير فضاي مجازي و شبكه‌هاي اجتماعي در جامعه و انتخابات پيش‌رو و سمت‌گيري جريان‌هاي سياسي كشور، «آرمان» با امان‌ا... قرايي مقدم، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، گفت‌وگو کرده است كه در ادامه مي‌خوانيد.

راهكارها و مولفه‌هاي حركت به سوي توسعه‌يافتگی چيست؟

اصطلاح جهان سوم در قرن بيستم قبل از فروپاشي شوروي مطرح شد، البته اكنون مفهوم جهان سوم معنايي ندارد و به كشورهايي كه اين خصوصيات را دارند، در حال توسعه مي‌گويند. همه جوامع در يك خط مورب بالارونده در حال توسعه هستند كه در نوك آن كشورهاي توسعه يافته قرار دارند و ساير كشورها به ترتيب توسعه‌يافتگی از بالا به پايين قرار مي‌گيرند. بايد اين نكته را متذكر شد كه معناي توسعه با رشد متفاوت است. از اين جهت كه رشد كمي است اما توسعه كمي و كيفي است. معتقديم در جامعه يك همبستگي مكانيكال يا ماشيني وجود دارد. افراد در جامعه مشغول كار هستند اما معنا و هدف آن را نمي‌دانند و تنها مانند يك ربات، كاري كه به آنها محول شده است را انجام مي‌دهند. در يك جامعه توسعه يافته، همبستگي ارگانيكي وجود دارد. بدين صورت كه افراد، نهادها و مسئولان به شكل هماهنگ، منظم و منسجم در تلاش و حركت هستند. اين تئوري يكي از شاخصه‌هاي مهم توسعه‌يافتگي است. به ميزاني كه در جامعه همبستگي ارگانيكي وجود داشته باشد، اعتماد، آزادي بيان و انديشه، آزادي فكر و انتخاب و... وجود خواهد داشت. اميل دوركيم مي‌گويد: «هر جامعه‌اي كه به توسعه‌يافتگی دست پيدا مي‌كند از همبستگي ماشيني به سوي همبستگي ارگانيكي حركت كرده است». در كشورهاي در حال توسعه همه برابر هستند، حقوق يكساني دارند و از حقوق شهروندي، آزادي انديشه، بيان و... برخوردار هستند. در اين كشورها امتيازات جنسيتي وجود ندارد و قانونمداري حاكم است. اكنون بايد تطبيق داد كه كدام يك از اين مولفه‌ها در ايران اجرا مي‌شود كه براساس آن اعلام كنيم كشور ما به چه ميزان در حال حركت به سوي توسعه قرار دارد.

فرهنگ و مشاركت سياسي در كشوري مانند ايران كه در حال توسعه محسوب مي‌شود چگونه است؟ و جامعه درچه صورت مي‌تواند به اين درك برسد كه مشاركت در سرنوشت كشور مي‌تواند تاثير بسزايي داشته باشد؟

زماني كه مي‌گوييم انسجام ارگانيكي به اين معناست كه بايد همه از حقوق شهروندي يكسان، حق انتخاب كردن و انتخاب شدن برخوردار باشند و هيچ تمايز قومي، ديني و مذهبي وجود نداشته باشد. در همبستگي ارگانيكي هر جزئي، كار خود را انجام مي‌دهد و كاري به ساير اجزا ندارد. اگر خواهان آن هستيم كه اين موارد در جامعه پياده‌سازي شود، بايد همه در جاي خود، وظيفه‌شان را به درستي انجام دهند و به عملكرد ديگري كاري نداشته باشند. در جامعه ما کسانی دوست دارند سريع ساعت كاري تمام شود و به كارهاي ديگر مشغول شوند اما در جوامع پيشرفته عملكرد سيستمي است. در اين جوامع همه افراد به يك اندازه اهميت دارند و اين مردم هستند كه با راي خود مسئولان را انتخاب مي‌كنند. در جوامع توسعه يافته گروه‌هاي ذي‌نفوذ صاحب قدرت نيستند، قانون حكمفرماست و به عبارت ديگر شايسته‌سالاري حاكم است.

به لحاظ جامعه‌شناسي نقش روشنفكران را در جامعه چقدر مفيد و موثر مي‌دانيد؟

روشنفكران نقش مهم و بسياري در جامعه دارند اما در جامعه ما روشنفكران وظايف خود را به درستي انجام نمي‌دهند. جامعه ايران سياسی است، از اين رو گاهی هر چه انديشمندان و روشنفكران بگويند يك برچسب سياسي به آن مي‌خورد. در شوروی سابق كه جامعه بسته‌اي بود ايدئولوژي ماركسيستي- لنينيستي حاكم بود. طبيعتا در چنين جامعه‌اي روشنفكران جايگاه و حوزه نفوذي نداشتندكه بخواهند در جامعه تاثيرگذار باشند. روشنفكران اصولا پیشگام هستند البته جز انديشمندان، رسانه‌هاي ديداري، شنيداري، مكتوب و مجازي هم در جامعه تاثیر دارند. برخي وقايع در سال‌هاي پيش بي‌دليل به وجود نيامد و تغييرات درون‌زاي جامعه آرام آرام در حال شكل‌گيري است. اين تغييرات در همه سطوح رخ مي‌دهد، از كتاب‌ها و مقالات تا استادان و خبرنگاران، همه با اين تغييرات سر و كار دارند و همه اين افراد تحت عنوان نيروهاي استراتژيك معني مي‌شوند. اين افراد حتی در شرایط دشوار كار مي‌كنند و حرف خود را مي‌زنند. يك معلم مي‌تواند در كلاس مطلبي بگويد و كلاس را به هم بريزد، اگراين موضوع را به جامعه ديگري تعميم دهيم همان اتفاق را در پي خواهد داشت. بنابر اين روشنفكران در جامعه نقش دارند. در جوامع توسعه یافته روشنفكران سرآمد هستند اما در جوامع درحال توسعه با وجود تمام محدوديت‌ها و مخالفت‌ها، روشنفكران و نيروهاي اجتماعي بسيار عناصر تاثير‌گذاري هستند. اگر انقلاب‌هايي كه در مصر، سودان وتونس شكل گرفت، بررسی شوند، مشاهده خواهيم كرد كه در برخي از اين كشورها آرامش و ثبات حاكم شده و در برخي ديگر هنوز مشكلاتي وجود دارد. تونس از اين جهت آرام شد كه در اين كشور طبقه روشنفكر نقش بیشتری داشت. مردم تونس تحصيلكرده هستند. در ايران نيز انتخابات ۷ اسفند ۹۴ اين امر را به خوبي نشان داد. چرا در انتخابات همه به اصلاح‌طلبان راي دادند؟ چون انديشمندان اصلاح‌طلب به درستي در جامعه ايفاي نقش مي‌كنند، البته نبايد از نقش بسيار مهم رسانه‌ها به عنوان ستون چهارم جامعه در آگاهي دادن به مردم غافل بود.

تغييرات اجتماعي از رسانه‌هاي مجازي تا حقيقي چقدر توانسته در جامعه سنتي و نيمه سنتي ايران تاثيرگذار باشد؟

اين تغييرات بي‌نهايت در جامعه تاثيرگذار است. اين مساله در نسل جوان جامعه به وضوح قابل مشاهده است. سبك زندگي و واکنش‌های آنها امروزه در جامعه تاثير خود را گذاشته است. تغييرات اجتماعي آرام در لايه‌هاي اجتماعي جامعه در حركت است. واقعه رحلت مرحوم آيت‌ا...هاشمي اين همه را نشان داد كه مردم چه خواسته‌ها و مطالباتي دارند. شعارهايي كه در آن روز داده شد، جهتگيري خاصي را دنبال مي‌كرد. انتخابات رياست‌جمهوري پيش‌رو نشان خواهد داد كه مردم تا چه اندازه تغيير كرده‌اند. در انتخابات سال۹۲ با تمام تخريب‌هايي كه صورت گرفت، اصلاح‌طلبان و اعتداليون پيروز شدند و در انتخابات پيش‌رو نيز همين رويه تكرار مي‌شود. اصولگرايان در شرایط دشواری قرار گرفته‌اند، طوری که گفته می‌شود روزگار اين جريان سياسي به‌سرآمده است. سخنان و افكار اصولگرايان ديگر در جامعه کمتر خريدار دارد. حتي افراد سنتي نيز در افكار و عقايد خود تجديدنظر كرده و تغيير فرم داده‌اند. همه اين افراد كه اصلاح‌طلب نيستند، پس بايد دانست كه مردم جامعه كم كم به سوي شناخت پيش مي‌روند. در همين راي نياوردن استيضاح آقاي آخوندي شاهد بوديم كه بيش از اصلاح‌طلبان، حاميان دولت و اصولگرايان ميانه رو كمك كردند. از لحاظ جامعه‌شناسي وحتي از ديدگاه ماركس وقتي تغيير حاصل مي‌شود كه ذهن تغيير كند. جالب است كه امروز در جامعه ما ذهن خيلي‌ها تغيير كرده و تغييرات به وجود آمده در جامعه از همين رو است. ماركس هم مي‌گويد زماني انقلاب در جامعه صورت مي‌گيرد كه خود آگاهي طبقاتي صورت بگيرد. يعني مردم از همه موضوعات آگاه شوند و حقوق خود را بشناسند. امروزه از اين تغييرات آرام در جامعه به انقلاب اجتماعي خاموش تعبير مي‌كنند. جامعه روز به روز در حال تغيير است. اين معنا را مي‌توان در افكار و عقايد و سبك زندگي مردم مشاهده كرد. در جامعه نمی‌توان جلوي برخي فعاليت‌هاي اجتماعي را گرفت؟ از همين جهت است كه بايد تغييرات جامعه را پذيرفت.

در ساليان گذشته برخي سياست‌ها‌ در زمينه‌هاي رسانه‌ای محقق نشده است. به نظر شما علتش چيست؟

از جمله این زمینه‌ها می‌توان به انبوه برنامه‌هاي راديو و تلویزيون اشاره کرد كه هزينه زیادی براي آن شده است اما چندان نتوانسته تاثیرگذاری ماهواره‌ها را مهار کند. فضاي مجازي و شبكه‌هاي اجتماعي نيز از سوي ديگر توان رقابت را از آنها گرفته است. اكنون ديوارها فروريخته است. درمقاله‌اي نوشتم كه ديگر چهارديواري اختياري نيست. رسانه‌ها، مطبوعات و شبكه‌هاي اجتماعي ديوارها را فروريخته‌اند، بنابراين هر قدر تلاش صورت مي‌گيرد توان مقابله با اين جريان وجود ندارد. اصولگرايان روز به روز در هر حال عقب‌نشيني و افول هستند. در اين چند روزه خبر از كانديداتوري رستم قاسمي، حاجي‌بابايي و بقايي منتشرشد و پيش از آن نيز خبر از آمدن جليلي و قاليباف بود. معلوم نيست جريان اصولگرا به چه مي‌انديشد. آيا آنها فكر مي‌كنند مردم اين افراد را نمي‌شناسند يا عملكرد آنها را از ياد برده‌اند؟ مردم عملكرد بقایی و حواشي‌ او را از رسانه‌ها فهميدند، بنابراين همه تلاش‌های اصولگرايان به دربسته مي‌خورد.

اصولگرايان و اصلاح‌طلبان كنش متقابلي را در جامعه دنبال مي‌كنند اما شاهديم تب و تاب اصولگرايان از اين جهت كه بتوانند شخصي مورد توجه مردم را براي انتخابات به ميدان بفرستند، بيشتر است. اين مساله ناشي از چيست؟

اصولگرايان در حال حلاجي كردن شرايط موجود كشور هستند تا بدانند چه تصميمي را اتخاذ كنند. آنها هردم خود را به آزمايش مي‌گذارند تا بازخورد مردم را دريافت كنند، در حالي كه خود و بزرگانشان مي‌دانند افكار، عقايد و روش آنها ديگر در ميان جامعه و مردم خريداري ندارد. نكته اينجاست كه خود را با خواست مردم هماهنگ نمی‌کنند. آنها يك شان كاريزماتيك و پيشوايي برای خود قائل هستند. به لحاظ جامعه‌شناسي سياسي ۳ دسته جامعه وجود دارد؛ اقتدار سنتي كه بر مبناي ريش‌سفيدي و آداب و رسوم است، اقتدار مشروع و كاريزماتيك، كه گفته مي‌شود اين افراد جايگاه باشكوه و كاريزماتيك دارند، اما اين اقتدار در جوامع توسعه یافته جاي خود را به اقتدار مشروع عقلاني داده است. در ايران اقتدار مشروع سنتي و كاريزماتيك حاكم است، بنابراين اين سيستم به راحتي با تغيير موافقت نمي‌كند و تاجايي كه بتواند در مقابل نوآوري واکنش نشان می‌دهد. از اين رو افرادي مانند بقايي، قاليباف و جليلي خودشان نيز مي‌دانند كه خريداري ندارند اما از سويي به حضور در صحنه تحريك مي‌شوند. اصولگرايي ديگر نمي‌تواند در جامعه قد علم كند چون احمدي‌نژاد با اصولگرايان كاري كرد كه تا چند سال آنها از زير سايه عملكرد او بيرون نخواهند آمد. احمدي‌نژاد چنان ضربه‌اي به اصولگرايان و گفتمان آنها زد كه تا مدت‌ها آثار آن در جامعه مشاهده خواهد شد. جامعه ايران تا مدت‌ها از اينكه او را انتخاب كرد، پشيمان بوده و خود را سرزنش خواهد كرد. نمونه آمريكايي احمدي‌نژاد، ترامپ است كه با رسانه‌ها در جنگ است و يك لحظه او را آرام نمي‌گذارند. اين مساله قدرت رسانه‌ها و مطبوعات را مي‌رساند.

پوپوليسم تا چه اندازه در جامعه تاثير دارد و چگونه مي‌توان از آن رهايي يافت؟

پوپوليسم بسيار مهم و تاثيرگذار است، اما ديگر دوران پوپوليسم و عوامفريبي گذشته است. عوامفريبي زماني بروز می‌کند كه مردم ناآگاه باشند. چرا وقتی رسانه ملي خبري را اعلام مي‌كند مردم تلاش می‌کنند اخبار را از مجاری دیگر هم به دست بیاورند. با بردي كه رسانه‌ها در اين چندين دهه گذشته يافته‌اند، ديگر عوامفريبي معنايي ندارد. همه مردم از مسائل خبر دارند و اگر بروز نمي‌دهند دليل ندانستن آنها نيست.

اصولگرايان با ارائه مدل‌هايي مانند تخريب رقيب يا دولت سعي دارند جامعه را با خود همراه كنند، آيا به اين مهم دست خواهند يافت يا از مردم پاسخ ديگري خواهند شنيد؟

اين افراد در توهم به‌سر مي‌برند. از اين جهت به خيالپردازي روي آورده‌اند. آنها خود مي‌دانند آنچه به دنبال آن هستند، جنبه واقعي، اجتماعي و بيروني ندارد و نخواهند توانست آن‌طور كه بايد، به فعاليت بپردازند. از اين رو بايد نام ديگري براي خود برگزينند. مردم از اصولگرايي رويگردان هستند و با توجه به ضربه‌اي كه در ۸سال دولت احمدي‌نژاد خوردند ديگر اقبالي به سوي آنان نخواهند داشت. اصولگرايان تا حد زیادی شرایط قبلی خود را از دست داده‌اند كه نمونه‌اش را مي‌توان در فسادهاي مالي در دولت قبل و املاك نجومي شهرداري در حال حاضر مشاهده كرد.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین