از دوران سازمان تربیتبدنی که علی آبادی همه موفقیتهای چند سال اخیر را از آن خود میداند. علیآبادی در مورد مشایی به راحتی حرف زد، انتقاد کرد و از جلسهای گفت که همه هیات دولت مخالف بودند او معاون اول شود. از تغییر احمدینژاد نسبت به دولت نهم، اینکه او عوض شده بود؛ از ناگفتههای دوران وزارت نفت از اینکه احمدینژاد همه کار کرد مشایی رئیسجمهور شود.از بلندپروازیهای احمدینژاد و...
شما در غرب کشور در همان سالهاي ابتداي پيروزي انقلاب یک راه یا اتوبان معروفی را ساختید که به مهندسی جنگ خیلی کمک کرد.
بله، تشکیلاتی راه انداختیم به نام راه قدس که در واقع تشکیلات مهندسی جنگ در غرب کشور بود. دو استان آذربایجان غربی و کردستان محل فعالیت ما بود که راهسازی و پل سازی زیادی در آن مناطق برای دسترسی به مناطق جنگی صورت گرفت.
در همین جا بود که با بچه های تیم غرب که بعدها در دولت نهم و دهم متمرکز شدند، آشنا شدید؟
بله، در همانجا بود. مثلا آقای احمدی نژاد فرماندار خوی بود. آقای
زریبافان شهردار مهاباد بود. مرکز تشکیلات راه قدس هم در مهاباد بود؛ من هم
آنجا حضور داشتم. خیلی از دوستان دیگر که بعدها دور هم جمع شدیم، در
کردستان بودند که همدیگر را دیدیم و آنجا با هم آشنا شدیم.
در واقع این حلقه کردستان در سالهای بعد، ارتباط خود را حفظ کردند تا در دولت نهم و دهم متشکل شدند
بله اما نه همیشه، گاهی پراکنده میشدیم و گاهی در یک اداره یا سازمان جمع
میشدیم و کنار هم بودیم. البته در زمان جنگ ماموریتهای خود را انجام
میدادیم، مثلا من بعد از مدتی از غرب به استانهای جنوبی تر رفتم و در
عملیاتهایی که در جنوب میشد، فعال بودم و تا آخرین عملیات که مرصاد بود
حضور داشتم و مدتی هم در وزارت راه بهعنوان معاون جنگ وزارتخانه فعالیت
میکردم.
چه کسی وزیر بود؟
آقای سعیدی کیا بودند. در این مدت بود که از غرب نیز به جنوب رفتم و در
اکثر عملیات های آن زمان حضور داشتم. در عملیاتهای والفجر 4 و 5 و کربلای 8
بود که همانجا شیمیایی شدم. یا در همان غرب که در کمین ضدانقلاب آسیب
دیدم. در بسیاری از عملیاتها حضور داشتم و سعی میکردیم زیر پای بچه های
رزمنده را صاف کنیم.
بعد از جنگ اما در بنیاد مستضعفان، حلقه کردستان متمرکز شدید.
بعد از جنگ به بنیاد رفتم و تعدادی از دوستان نیز با من بودند. در این مقطع آقای زریبافان قائم مقام من بودند.
شما در کدام قسمت بودید؟
در دو مقطع پست معاونت داشتم، یکی معاون استانها و پشتيبانی جنگ بودم و
مدتی معاون امور جانبازان بودم و در مقطع دیگری معاون امور ساختمان شدم. هم
در زمان آقای رفیقدوست و هم در زمان آقای مظاهری در بنیاد حضور داشتم. در
مدتی که معاون امور ساختمان بودم، بسیاری از دوستان آمدند و با ما همکاری
کردند. آقای مهندس زریبافان در آنجا قائم مقام من بودند، آقای مهندس
هادیانی نیز در آنجا بودند.
آقای احمدی نژاد چطور؟
آقای احمدی نژاد را با آقای هاشمی ثمره به عنوان مدیرعامل و عضو هیات مدیره آتی ساز گذاشته بودیم و در آن شرکت فعالیت میکردند.
یعنی این آتی ساز را آقای احمد ینژاد ساخته؟!
نه همه آن را. بالطبع آنها هم در دوره مدیریتی خود یک بخشی از آن را ساخته
بودند. چون آتیساز یک پروژه بسیار بزرگ 20ساله است. خیلی از دوستان دیگر
هم آمدند. روال ما این بود که اگر دوستی مسئولیت میگیرد ما برویم به او و
مجموعهای که در اختیارش بود کمک کنیم. این ماجرا ادامه داشت تا شورای شهر
دوم و تشکیلات آبادگران که من از ابتدای تشکیلات شورای دوم شهر تهران که با
گروه موسوم به آبادگردان گره خورده بود، حضور داشتم. بسیاری از دوستان
اعتقاد داشتند که بنده در شورا عضو باشم که البته من دوست داشتم کار اجرایی
کنم و به همین دلیل نپذیرفتم.
شما نکته ای گفتید با این عنوان که هر کس از گروه دوستان کردستان به جایی میرفت و مسئولیتی میگرفت، سعی میکردیم به او کمک کنیم...
در واقع به کشور کمک میکردیم، اما چون یکدیگر را میشناختیم و به هم اعتقاد و اعتماد داشتیم میتوانستیم خیلی موفق عمل کنیم.
این گفته شما ناظر به این نیست که شما به صورت غیررسمی یک گروهی را تشکیل داده بودید که در مناصب اجرایی با هم باشيد؟
نه، به صورت گروه نبود و افراد عوض میشدند. گاهی چند نفر در این سازمان و
چند نفر در سازمان دیگر و گاهي متمرکز کار میکردیم. اما هرگز یک گروه سیاسی
نبودیم، بلکه در چارچوب خدمت به کشور تحت رهبری مقام معظم رهبری تمام توان
خود را معطوف به خدمت کرده بودیم.
اما هسته اصلی که شما ها بودید.
در واقع چیزی به عنوان هسته اصلی یا فرعی وجود نداشت، دوستان ما به انقلاب
و رهبری عمیقا معتقد بودند و فقط به خدمت به انقلاب و کشور فکر میکردند.
شما بودید، آقای احمدینژاد بود، زریبافان بود، مشایی هم بود؟
نه، مشایی آن موقع نبود. مشایی هیچ وقت جزو گروه ما نبود.
او هم مثل گروه دوستان شما در غرب و کردستان بود؟
من مشایی را تا زمانی که به شهرداری آمد نمیشناختم و هیچوقت جزو گروهی که
من میگویم نبود، در واقع من او را هیچگاه تا مقطع شهرداری ندیده بودم.
همين طور در شکل گیری آبادگران؟
وقتی هم که آبادگران شکل گرفت، تا آنجا که به خاطر دارم مشایی نبود. من از
ابتدای تشکیلات آبادگران بودم و تا زمان انتخابات و مقطع استقرار شورای
شهر دوم هم مشایی نبود. فکر میکنم او با شخص آقای احمدی نژاد بیشتر آشنایی
داشت و به شهرداری آمد.
روایت شما از شکل گیری آبادگران چیست؟ این را به خاطر این
میپرسم که بسیاری اقبال آبادگران را به این دلیل میدانند که تهران در شورای
شهر اول به شدت سیاسی شده بود و در واقع مردم نمیخواستند به چهره هایی با
گرایش سیاسی رای بدهند و به دنبال افراد نام آشنای سیاسی نبودند.
آبادگران گروهی بود که به شدت به اصل ولایت فقیه و تبعیت از رهبری و حمایت
از انقلاب اعتقاد راسخ داشت. آبادگران در آن مقطع خود را مکلف به اجرای
وظیفه میدانست و به دنبال نتیجه این حضور نبود. اصولا به دنبال این نبودند
که چه مقدار رای میآوردند و چند نفر به شورا راه پیدا میکند؛ در این چارچوب
کار خودمان را شروع کردیم. وقتی هم وارد انتخابات شدیم اصلا فکر نمیکردیم
که 14 عضو شوراي دوم از اعضای آبادگران انتخاب شوند.
آقای احمدی نژاد چه جایگاهی داشت؟
او یکی از اعضای مهم و موثر بود. به نظر من او از همه اعضا بیشتر فعال بود.
او از همان اول به دنبال شهردار شدن بود. یعنی فعالیتش معطوف به شهرداری بود؟
انصافا احمدی نژاد برای آبادگران خیلی وقت گذاشت. ما نیز وقت گذاشتیم اما
نه به اندازه احمدینژاد. من یادم هست در آن مقطع به او میگفتم که ما با
توانی که گروههای سیاسی رقیب دارند از نظر مالی و امکانات سخت است که
بتوانیم رای بیاوریم. ولی ایشان معتقد بود؛ نه، ما رای میآوریم و خوب هم
رای میآوریم. طبیعی بود که برای گروهی که اکثریت مطلق شورا را در اختیار
دارند، انتخاب شهردار از درون مجموعه ای که پایه گذار آبادگران بوده و
اعضای شورای شهر از دل آنها انتخاب شده، منطقی به نظر میرسد. البته این را
بگویم که شوراي شهر دوم برای انتخاب شهردار خیلی وقت گذاشت و به آقای
احمدینژاد رسید و دیدیم که اشتباه هم نکرد.
چه کسی احمدی نژاد را پیشنهاد داد؟
خیلی حضور ذهن ندارم و از میان 15 عضو شاید یکی، دو نفر مخالف بودند اما بقیه موافق بودند.
موقعی که احمدی نژاد شهردار شد، شما معاونت عمرانی را عهده دار شدید. در آن مقطع کجا بودید؟
تا یک ماه به دنبال این بودند که بنده معاونت عمرانی را قبول کنم. حتی
یادم هست که آقای احمدی نژاد یکبار با من صحبت کرد که شما شهرداری تهران را
قبول کنید. اما من گفتم که برنامه ای در این مورد ندارم. بعد از
شهردارشدنشان نیز پیگیر بودند که بنده قائم مقام شهردار، معاون امور مناطق
و معاونت عمرانی را بپذیریم. یادم میآید من آخرین نفری بودم که در شهرداری
حکم معاونت گرفت چراکه آن موقع در چند سازمان مشاور بودم و داشتم برای
خودم کار شخصی میکردم و آمدنم به شهرداری باعث میشد که کارهای خودم آسیب
ببیند و البته همینطور هم شد و بالاخره با پذیرفتن معاونت فنی و عمرانی
دیگر به این کارها نرسیدم و تمامی فعالیتهای من تعطیل شد.
یعنی شما شرکت ساختمانی داشتید؟
خیر، شرکت نداشتم. من مشاور ایران خودرو و کمیته امداد بودم و كمي هم با
شهرداری همکاری میکردم. اما با دوستانم و برخی از اعضای خانواده کار
ساختمانی میکردیم. البته نه به عنوان شرکت، شرکتی به نام خودم نداشتم و به
شکل یک تعاونی کار میکردیم.
برج تهران را شما در این مقطع ساختید؟
توجه داشته باشید، پروژههای بزرگ در مدت مدیریت یک نفر ساخته نمیشود. برج
تهران نیز خیلی سال بود که کارهایش شروع شده بود ولی زمانی که هیاتمدیره
جدید معرفی شد، کار بهشدت فعال شد و تقریبا در آن زمان این برج تکمیل شد.
مثل پروژه بزرگراه امام علی(ع) که پیش از ما بخشهایی از آن ساخته شده بود،
ما نیز قسمتی را ساختیم و آقای قالیباف نیز آن را تکمیل کردند. نمیتوان گفت
که برج تهران را من ساختم. برج میلاد نیز به همین صورت است. پیش از ما
بخشهایی از آن ساخته شده بود، من ادامه دادم و بعد نیز البته دوستان دیگر
آمدند و آن را تکمیل کردند.
شما معاون عمرانی آقاي احمدینژاد بودید، شهرداری که بسیاری
رئیس جمهور شدنش را محصول کار و تلاش بدون تشریفاتش میدانستند. کارکردن با
آقاي احمدینژاد چگونه بود؟
نوعا کار با احمدی نژاد بسیار سخت است. مثلا او در پرداخت به مدیران
زیرمجموعه اش سفت و سخت است و حتی کمتر از مبلغی که قانون معین کرده را به
مدیران میپرداختند و همیشه زیر سقف قانونی پرداخت میکردند. چندین بار من
خودم به ایشان گفتم که این رویه درست نیست و چرا حقوق معاون شهرداری را کم
میکنید. در دوران ریاست جمهوری نیز با وزرا همین برخورد را میکردند.
او که دست و دلباز بود؟
برای مردم بله! اما در رابطه با مدیرانی که با او کار میکردند به شدت
سختگیر بود. اگر شما پرداخت به مدیران را در آن زمان بررسی کنید، خواهید
دید که اکثرا معاونین مدیران ارشد از آنها بیشتر حقوق میگرفتند. اکثرا که
میگویم، شاید همه را در بر گیرد. در شهرداری که بودیم او یک حقوقی را به
عنوان سقف نهایی تعیین کرده بود، دیگر به این کار نداشت که روز تعطیل در سر
کار هستی، جمعه ها کار میکنی و تا 10 و 11 شب درگیری. ایشان فقط همان مبلغ
ثابت را پرداخت میکرد. در دولت نیز همین طور بود. من یادم هست دو تن از
وزرای مهم دولت یک روز نزد من آمدند و گفتند به آقای احمدی نژاد که رفیقت
است بگویید که این حقوقی که به ما میدهد، کفاف زندگی ما را نمیکند و ما در
مضیقه هستیم. به ایشان گفتم. اما آقای احمدی نژاد گفت «همین است. من خودم
یک حقوق دانشگاه میگیرم، تازه زیاد هم میآورم.» به شوخی گفتم؛ «شما شاید
بخواهید نان خشک بزنید به آب هم بخورید و زیر پایتان یک حصیر بیاندازید،
بقیه که مکلف به این کار نیستند و زندگیها متفاوت از هم است.» گفتم: «آقای
احمدی نژاد اینها وزیران مهم کابینه هستند و شما باید برای کار به اینها چک
سفید امضا بدهید.» بالاخره یک مقدار اندکی حقوقها را زیاد کرد اما باز هم
حتی در حدی که قانون تعیین کرده بود، نبود. تا در این اواخر که آقای مشایی
میخواست رئیس جمهور شود، دست و دلبازیها بیشتر شد و حقوق مدیران افزایش
چشمگیری پیدا کرد.
عدهای میگفتند، دوران شهرداری آقای احمدینژاد پروژهها به
صورت شعاری اجرا میشد و نمایشی بود و کار خالصي صورت نگرفت. شما معاون
عمرانی بودید، چه کردید؟
اولین موضوع، صداقت مدیران شهرداری با مردم بود. ممکن است کسی خیلی کار
کند اما مردم از او صداقتی نبینند اما در مقابل ممکن است کسی کمتر کار کرده
باشد اما در دل مردم جای داشته باشد. من در آن زمان، یکبار دیگر صفا و
صمیمیت جبهه را دیدم... در مدت دوسال و چندماه مدیریت شهرداری تهران حجم
کارهای انجامشده در تهران بینظیر بود.
منظورتان دوران شهرداری احمدی نژاد است؟
بله، کار با علاقه بود. موقعی که ما شهرداری را تحویل گرفتیم، خزانه
شهرداری خالی بود و ما هیچ پولي نداشتیم، ضمن اینکه کسانی که آمده بودند
نیز خیلی با کار شهرداری آشنا نبودند اما دارای سوابق خوبی بودند. تشنه
خدمت به کشور بودند و عاشقانه کار میکردند. خدا هم خیلی کمک کرد و کارها به
سرعت فعال شد.
می رسیم به مقطع ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد. روایتی است که
معاونین آقای احمدی نژاد مخالف بودند و میگفتند رای نمی آوری اما او
نپذیرفته بود.
بعضی معاونین آقای احمدینژاد معتقد نبودند که او رای نمیآورد، بلکه
میگفتند همین جایی که هستیم کار کنیم و یک جوری معتقد بودند که سخت است در
فضایی که کاندیداهای نام و نشانداری حضور دارند که حمایتهای اقتصادی و
سیاسی دارند آقای احمدینژاد بتواند رای بیاورد. اما ايشان این اعتقاد را
نداشت.
این یک اعتقاد شخصی بود یا اینکه از ناحیه فرد خاصی به او گفته شد که حتما رای میآوری!
من این را نمیدانم. با خودش که در آن مقطع صحبت میکردم، میگفت که فضای بين
مردم اینگونه نیست، مردم با چیزی که مسئولان میگویند متفاوت هستند.
اینطوری نیست که مردم تحت سیطره مسئولان باشند و هرچه آنها میگویند بگویند
چشم، مردم عاقل هستند و شعور سیاسی آنها بالاست و نظر خودشان را میدهند.
یادم هست یکروز دو بازوی من را گرفت و گفت «آقای علی آبادی شک نکن که رئیس
جمهور بعدی جمهوری اسلامی ایران، محمود احمدی نژاد است.» این مساله دو بار
اتفاق افتاد و ایشان هم که رئیسجمهور شدند!
آقای علی آبادی! این قوت قلبی که وجود داشت باید یک نشانهای
داشته باشد، باید پشتوانهای داشته باشد. بسیاری میگفتند که مشایی این قوت
قلب را به احمدینژاد داده بود.
واقعا چیزی نمی دانم و به همین دلیل نمیتوانم نظر قطعی بدهم. اما ممکن است
که مشایی دخالت داشته باشد. اما این جمله را آقای احمدینژاد چند ماه قبل
از انتخابات به من گفت. یک بار هم نگفت، دوبار گفت.
شما رفیق و همکار آقاي احمدینژاد بودید، او در این مقطع از زندگیاش یک رازی دارد؟
آن چیزی که من میتوانم بگویم این است که احمدینژاد در شهرداری و دوره اول
ریاست جمهوری هیچ تغییری نکرد. همانی بود که بود. زندگی اش، خلق و خویش،
خودش بود و تغییر نکرد نه خودش بلکه خانوادهاش هم همانطور که بودند ماندند و
با پست، مقام و قدرت تغییر نکردند. احمدینژاد خیلی صمیمی، راست، درست و
خودمانی با مردم و همکارانش برخورد میکرد. مهمترین شاخصهاش این بود که قدرت
کلام خود را از توکل به خدا داشت. من در دورانی که او در شهرداری بود و در
چهار سال اول جز کار و تلاش از وی چیزی ندیدم.
حالا احمدینژاد رئیس جمهور شد. حس شخصی من این بود که شما دوست داشتید به عنوان شهردار بمانید حتی نامزد هم بودید.
بله! من هم مهندس ساختمان هستم و هم فوق لیسانس معماری. شهرداری تهران را نیز خوب میشناختم و برای این پست نامزد بودم. در انتخاباتی که برگزار شد، هفت رای آوردم و آقای قالیباف هم هشت رای آورد. البته در روزهای اول من رای بیشتری داشتم، ضمن اینکه معتقد هستم آقای احمدی نژاد هم یک مقدار در آن مقطع اهمال کرد وگرنه من قطعا رای میآوردم.
یعنی نخواست شهردار بشوید؟!
نه، فکر نمیکنم، اما نمیدانم چرا دنبال کار را رها کرد. یک مقدار هم برخی
دیگر از اعضای شورای شهر کم لطفی کردند. حتما خیر بوده و هست و من ناراحت
گذشته نیستم. به دلیل اینکه رشتهام و نوع تحصیلات و سوابق کاری من مرتبط
با شهرسازی و معماری اینها بود، شهرداری را فضای مناسبی برای کار کردن
میدانستم، ضمن اینکه به عنوان شهروند تهران علاقه مندی بسیاری برای خدمت
به مردم شهرم یعنی تهران بزرگ داشتم.
شما خیلی راضی نبودید به سازمان تربیت بدنی بیایید؟
بنده در 10 سالی که با آقاي احمدینژاد کار کردم یک بار هم به او نگفتم که
کجا باشم و کجا کار کنم. هرگز از او درخواست پست یا سمتی نکردم. این مساله
را نه تنها من که خود آقای احمدی نژاد در جلسات مختلف ورزش و هیات دولت
عنوان کرده است. در ابتدا قرار بود که من به وزارت راه بروم، حتی اسم من در
نامه لیست وزرا به مجلس هم وجود داشت که در لحظه آخر تغییر کرد. آقای
احمدی نژاد ترجیح دادند که آقای رحمتی بماند. فکر میکنم من از جمله افرادی
هستم که در سی و چهار سال گذشته حجم عظیمی از پروژههای مسکونی، راه، پل و
ورزشگاه را ساخته باشد. من حتی پیش از انقلاب نیز در کار ساختمان فعال بودم
و در زمان دانشجویی هم ناظر همین ساختمانهای آتیساز بودم. من دوست داشتم
با تجربه کار در حوزه تخصصی خودم کار کنم، به هر حال وقتی آقای احمدی نژاد
تشخیص دادند من به وزرات راه نروم و مسئوليت سازمان ورزش را مطرح کردند، من
هم قبول کردم و این مسئولیت را پذیرفتم.
آقای صفایی فراهانی گفته اند که آقای احمدی نژاد میخواستند خودشان رئیس فوتبال شوند.
قطعا چنین چیزی نیست. مگر میشود رئیس دولت یک کشور خود رئیس فدراسیون
فوتبال آن کشور هم باشد. باید حرفی زد که با منطق بگنجد. این حرف تا آنجا
که من مطلع هستم اساسا صحت ندارد.
در مناظرههای انتخاباتی ما شاهد این هستیم که رقبای آقای احمدینژاد با نام بردن از شما قصد ضربه زدن به او را داشتند.
به هر حال من به آقای احمدینژاد نزدیک بودم. ضمن اینکه فقط همین را بگویم
آنهایی که نسبت به من تهمت و افترا زدند امروز در حصر و زندان هستند و من
مشغول فعالیتم.
شما در دولت دهم به عنوان وزیر نیرو معرفی شدید. نکته اینجاست
که شما در گفت وگویی در پاسخ به خبرنگاری که از شما در مورد شایعه دخالت
رئیس جمهور در رای نیاوردن سوال کرده است، سکوت میکنید. ماجرا چیست؟
اول اینکه سه روز قبل از رای اعتماد بدون اینکه من بدانم، آقای احمدی نژاد
برای آقای سعیدلو به عنوان رئیس سازمان تربیتبدنی حکم زد، من خبر نداشتم؛
وقتی فردی به من این خبر را داد، اظهار تعجب کردم و گفتم که مگر میشود که
بدون اینکه من بدانم چنین مسالهای رخ بدهد. رفتم پیش آقای احمدی نژاد گفتم
این کاری که شما کردید در مجلس برای من اثر بسیار بدی خواهد داشت.
نمایندگان خواهند گفت که چه مسالهای بوده که رئیس جمهور نتوانسته سه روز
صبر کند تا برای نامزد تصدی پست وزارتش را یگیری کنند؛ حالا یا من رای
میآوردم یا نمیآوردم، میتوانستند صبر کنند. اگر رای میآوردم که هیچ اگر
نه یا در سازمان تربیت بدنی یا جای دیگری مشغول میشدم. نکته دوم اینکه در
همان زمان به دلیل اینکه آقای فتاح را از وزارت نیرو برداشته بودند،
نمایندگان محترم آذری زبان ما بسیار گلایه مند بودند و حتی به من گفتند که
با تو مشکلی نداریم، اما هم قسم شدیم به جانشین فتاح رای ندهیم. در این
مورد جلساتی با نمایندگان آذری مجلس داشتم و به توافقاتی هم رسیدیم؛ اینکه
برای دلجویی از آقای فتاح یک حکم توسط رئیس جمهور برای ایشان زده شود. به
آقای احمدی نژاد منتقل کردم اما قبول نکردند. نکته دیگر اینکه حتی قرار شد
جلسهای با حضور رئیس جمهور و نمایندگان آذری مجلس برگزار شود که اینجا هم
باز آقای رئیس جمهور زیر بار نرفت. مجموعه این مسائل باعث شد من با اختلاف
ناچیزی نتوانم برای وزارت نیرو رای بیاورم. البته مساله دیگري هم وجود دارد
که من در این موارد نمیخواهم صحبتی کنم.
سال 88 و با استقرار دولت دهم مساله معاون اولی آقای مشایی باعث
بروز اختلافاتی در دولت شد. روایت های مختلفی در این مساله وجود دارد،
روایت شما چیست؟
این جلسه در مشهد برگزار شد. در این جلسه هرکدام از اعضای هیات دولت به
نحوی با این مساله مخالفت کردند. مثالی وجود دارد در این زمینه که میگویند
چشمه آن است که بجوشد! جز سه، چهار نفر که از منصوبان خود آقای مشایی
بودند، تقریبا هیچ کس در هیات دولت با معاون اولی آقای مشایی موافق نبود.
به خاطر اینکه کسی که میخواهد معاون اول باشد باید یک آدم طراح، ایده پرداز
و باسابقه کار اجرایی بالا و عقبه سیاسی قوی و مطمئن باشد. اینها در وجود
آقای مشایی دیده نمیشد، ضمن اینکه به هرحال مسائل جانبی دیگري نیز وجود
داشت که من الان نمیخواهم به آن بپردازم. یک عدهای از آقایان وزرا بودند
که طی یک نامهای نسبت به این امر اعتراض کردند که آقای احمدی نژاد همه
اینها را برکنار کرد. عدهای دیگر هم البته شفاهی اعتراض میکردند.
سه وزیر بودند که برکنار شدند.
از سه وزیر بیشتر بود. تا جایی که صحبت از رسمیت افتادن دولت بود که آقای صفارهرندی گویا ماندند و برکنار نشدند.
شما هم معترض آقای احمدی نژاد بودید؟
بله، همه ما معترض بودیم. ما احمدی نژاد را در کل قبول داشتیم، الان هم با
شخص ایشان مشکلی ندارم؛ زحمات ارزشمندی برای کشور کشیدند و دستاوردهای
بسیار خوبی هم داشتند.
صحبت کردید با آقای احمدی نژاد؟
بله، من و دوستان دیگر از جمله آقای زریبافان پیام دادیم. این ماجرا بعد
از پیام رهبری به اوج رسید و حتی ما به آقای احمدینژاد گفتیم؛ آقای مشایی
آدم بسیار خوب اما اکنون که نزد مقام معظم رهبری و بسیاری از مردم و
مسئولان اقبال ندارد از وی بگذريد و فرد دیگری را معرفی کنید.
نکته ای که اینجا وجود دارد این است که بعد از انتصاب آقای
مشایی به عنوان رئیس دفتر رئیس جمهور، دولت دهم رفته رفته تبدیل به دولتی
شد که کسانی که در آن بودند باید با مشایی میبودند و اگر نبودند حذف
میشدند. این در مورد خود شما صدق میکرد؟
بله، این حرف درستی است.
احمدینژاد در دولت دهم تغییر کرده بود؟
بله! او تغییر کرده بود. مخصوصا در بخش نگاههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی
که تغییرات زیادی کرده بود و این تغییرات به وضوح قابل مشاهده بود.
به طوری که گویا برای او دیگر طبقه اجتماعی که از آن برخاسته
بود، مبنا نبود. عده ای میگویند او به طبقه محرومان و کسانی که در رای
آوریاش در انتخابات ریاست جمهوری نهم و دهم موثر بودند با تفکرات مشایی
پشت کرد؟
نگاه آقای مشایی که اینگونه بود. من معتقدم که نگاه آقای مشایی جذب طبقه
متوسط، ثروتمندان و مدیران بود.شاید به همین دلیل است که موضوع
ایرانیگرایی را مطرح میکند. نگاهی که از نگاه قاطبه مردم فاصله دارد.
و شما عامل این ماجرا را مشایی میدانید؟
مشایی در تغییر نگاه احمدی نژاد موثر بود.
به نظر میرسد که آقای احمدی نژاد خیلی سعی کرد مشایی را رئیس جمهور کند، نشانه های بیشماری وجود دارد؟
بله این حرف درست است تا جایی که او در همه همایشها، نشستها و جلسات
برای مشایی وقت سخنرانی ویژه میگذاشت و همه باید در سخنرانی مشایی شرکت
ميكردند و به حرفهایش گوش ميداند و من شاهد بودم که بسیاری از حضار در این
جلسات از این وضعیت ناخرسند بودند. اصلا نمیشود با ضرب و زور محبت کسی را
به دل کسی انداخت.
عدهای معتقد بودند که مشایی اصلا آدم ویژه ای نیست و فردی متوسط است..
بله، من هم عرض کردم. یک وقت فردی است که دارای ویژگیها و سوابق درخشانی
است؛ در این موقع مساله قابل تامل و بررسی است. نه اینکه آقای مشایی آدم
بدی باشد، من هیچگاه از او دروغی نشنیدم یا عمل خلافی و تهمتی به کسی، اما
دیدگاههای خاص خودش را داشت و هیچگونه سابقه فعالی در سطح بالا، از ایشان
در دست نبود که عملکرد بزرگ و با معنایی در حیطه کار سیاسی، اقتصادی و
فرهنگی داشته باشد.
آدم ویژه ای نبود؟
من در مشایی ویژگی هایی نمی دیدم.
امروز قضاوتی که در مورد احمدینژاد میشود، این است که مشکلات
زیادی به دلیل عملکردش در کشور به وجود آمده است. شما هشت سال با او بودید.
او واقعا برای ایران امروز چه میراثی گذاشت؟
احمدینژاد کارهای بسیار بزرگ و ارزشمندی را انجام داده و شاید اثر کارهای
خوب او در چند سال آینده مشاهده شود.اما ایرادهای خاص خودش را داشت. باید
در نظر داشت بسیاری از مشکلاتی که ما امروز با آن دست به گریبان هستیم، به
دلیل مشکلات بین المللی ماست. نکته دیگر اینکه احمدی نژاد بسیار بلندپرواز
بود و میخواست در هشت سالی که رئیس جمهور است، کشور را به اوج برساند که
این بیشتر از سر دلسوزی و عشق او به کشور بود. مساله دیگر اینکه در این
بلندپروازی پروژههایی تعریف میشد که يا نمیشد انجام داد یا اینکه با
ظرفیتهای اقتصادی ما جور درنمیآمد. پروژه فقط کلنگ زدن نیست و نباید حجم
وسیعی خارج از توان اقتصادی کشور را به یکباره صرف کرد. شاید آقای احمدی
نژاد فکر نمیکرد که روزی با این تحریمهای وسیع مواجه شویم که 100 میلیارد
دلار پول کشور بلوکه شود که شاید اگر این اتفاق نمی افتاد، میشد خیلی از
این پروژهها را به سرانجام رساند. اما در هر حال وظیفه یک مدیر در سطح عالی
کشور بررسی و شناسایی مشکلات پیش رو است که در این زمینه خوب عمل نشد.
مساله ای دیگر در مورد احمدی نژاد وجود دارد این که میگویند وی
مقابل بخشی از ساختار قدرت سیاسی ایران ایستاد و آنها نیز به تبع این
ایستادگی در مقابلش ایستادند
بله، این حرف هم درست است. احمدینژاد به کسی باج نمیداد. او میگفت حق
نداریم به خاطر منافع خود و بودن در قدرت، در مقابل کسانی که سهم خواهی
میکنند و به نفع مردم حرکت نمیکنند کوتاه بیاییم و در مقابل این موضوع
خیلی جدی و مردانه ایستاد.
اما آقای احمدینژاد اهمال کاریهایی نیز کرد، از جمله اینکه کار را به دست کسانی داد که اصلا در قد وقواره اداره کشور نبودند؟
ممکن است که درصدی اینگونه بودند اما به طور کلی افرادی توانا و فداکار
بودند که اگر از آنها وظیفه میخواستیم و در کارشان دخالت نمیشد، حتما موفق
تر عمل میکردند. اما اصل ماجرا اینجاست که ما نشمردیم چقدر پول داریم و
بعد به اندازه آن پروژه تعریف کنیم. یعنی در واقع ارزیابی از توان اقتصادی
خودمان نکردیم و آینده نگری در حوادث پیش روی کشور نبود و فراتر از آن کار
کردیم. بخشی از این ماجرا برمیگردد به جایی که احمدی نژاد دوست داشت کارها
سریع انجام بشود، کسی هم فکر نمیکرد که یک دفعه کشور دچار تحریم منابع مالی
شود و همانطور که گفتم 100 میلیارد دلارمان بلوکه شد که شاید اگر این ها
بودند، میشد این پروژهها را به جایی رساند. به نظر من کسی که مسئولیت
اجرایی کشور را در سطح عالی برعهده دارد، باید یک نگاه همهجانبه سیاسی،
اقتصادی، فرهنگی و... داشته باشد و با یک نگاه عمیق، مسائل و مشکلات سیاسی
با جهان را به نسبت مسائل داخلی به صورت جدی شناسایی کند و علاج واقعه را
قبل از وقوع انجام دهد. والا این فرد، شخصیت مناسبی برای اشغال جایگاه دوم
هدایت کشور نيست.
در مورد سرپرستی وزارت نفت شما حرف و حدیث های زیادی وجود داشت. اینکه سرپرست شدید اما به مجلس معرفی نشدید؟
پس از اینکه وزیر نفت رفت به هر حال خود آقای احمدینژاد سرپرست وزارتخانه
شدند. من را صدا کردند و گفتند که شما قائم مقام من در نفت باشید. حتی دو
جلسه چند ساعته هم داشتیم که ایشان نکات مهمی را در مورد نفت میگفتند و من
مینوشتم، چیزی حدود 40 تا 50 صفحه از زیر و بم نفت را به من گفتند و من
یادداشت برداشتم. همان موقع انتقادات سختی به او میشد که سرپرستی رئیسجمهور
بر نفت غیرقانونی است و حملههای شدیدی میشد. من یکبار به ایشان گفتم که
قائم مقامی من در نفت با انتقاد مواجه خواهد شد، جامعه منتقد شما میگویند
خودش غیرقانونی بوده، قائم مقامی هم كه گذاشته غیرقانونی است. گفتند من
فکری کنم و به شما اطلاع میدهم. تا اینکه در مسافرت بودم که زنگ زدند و
گفتند شما را برای سرپرستی معرفی میکنم. من هم گفتم برای خدمت به مردم
آمادهام....
اختلاف هم داشتید در نفت با رئیس جمهور؟
یکی اینکه ایشان به من میگفت معاونی را بگذار که خیلی شبهه داشت. من
مخالفت کردم و زیر بار نرفتم. دوم آقای احمدینژاد دوست داشت که پتروشیمی
را از نفت جدا کند و به وزارت صنایع بسپارد. در جلسه هیات دولت من مخالفت
کردم. حتی برخی از دوستان به من یادداشت دادند که او رئیس جمهور است و شما
مخالفت نکن که من مخالفت خودم را پس نگرفتم. تا اینکه ایشان به این نتیجه
رسید که من را به عنوان وزیر به مجلس معرفی نکند.
شما یک جورهایی همیشه آلترناتیو بودید؟ به این معنا که هر کجا که
رئیس جمهور میگفت میرفتید. جدا از رابطه دوستانه شما چه دلیلی داشت؟
من او را دوست داشتم و قبول داشتم و آن زمان در صداقت و تصمیم او بر مجاهدت برای پیشرفت کشور شک نداشتم.
هنوز او را قبول دارید؟
او فردی است که خیلی به درد ایران میخورد. شجاع و پرکار است و ایده و فکر دارد و رفتارش صادقانه است.
کدام یک از اخلاقهای بدش را باید کنار بگذارد؟
احمدی نژاد خود رای است.
اهل مشاوره نیست؟
خیلی خود رای است و اصلا من این را نکته مثبتی نمیدانم. مشاور مستقیم را
معمولا نمیپذیرد، اما به حرفها گوش میدهد و آنچه به نظرش صلاح باشد عمل
میکند.
منبع:هفته نامه مثلت