کد خبر: ۱۴۴۹۸۳
تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۰:۲۸
اگرچه امروز پناهندگان سوری از نظر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور جدید آمریکا و حامیانش، دشمن محسوب شده و در کنار شهروندان شش کشور دیگر مسلمان از ورود به این کشور منع شده‌اند، اما سوری‌ها به نوعی با تاریخ نیویورک گره خورده و پیوندهایی عمیق با این قلب تجارت جهانی دارند.
 اگرچه امروز پناهندگان سوری از نظر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور جدید آمریکا و حامیانش، دشمن محسوب شده و در کنار شهروندان شش کشور دیگر مسلمان از ورود به این کشور منع شده‌اند، اما سوری‌ها به نوعی با تاریخ نیویورک گره خورده و پیوندهایی عمیق با این قلب تجارت جهانی دارند. یکصد سال پیش منطقه‌ای که بعدها برج‌های دوقلوی تجارت جهانی در آن ساخته شد به محله عرب‌ها شهرت داشت و به آن «سوریه کوچک» لقب داده بودند.

امروزه داستان‌های زیادی در مورد عدم تمایل اعراب به همزیستی با کشورهای دیگر گفته می‌شود و حتی گزارشگر نیویورک‌تایمز نیز از سختی‌های تهیه گزارش در محله عرب‌های نیویورک می‌گوید؛ اما نمی‌توان انکار کرد که عرب‌زبان‌های ساکن این متروپل جهانی ریشه‌ای عمیق در این شهر دارند. از جمله این افراد می‌توان از زنی زیبا به نام فاطیما یاد کرد که گزارشگر نیویورک‌تایمز در سال‌های دور از او به عنوان یک «الهه» و زیباترین زنی که در این شهر بزرگ وجود دارد، یاد می‌کند.

نویسندگان و روزنامه‌نگاران متعددی در مورد این محله شرقی - اروپایی نیویورک نوشته و خاطرات جالبی را روایت کرده‌اند. این نوشته‌ها به بیش از یکصد سال پیش یعنی سال ۱۸۹۹ بازمی‌گردد و به عبارت بهتر به بیش از یکصد سال قبل از آنکه رودی جولیانی، شهردار پیشین نیویورک، علیه ورود پناهجویان سوری به ایالات متحده سخن‌پراکنی کرده و فضا را علیه آنان مسموم کند و برانگیزد. جولیانی که یکی از طرفداران و دوستان نزدیک دونالد ترامپ است در جریان آن مبارزات انتخاباتی وحشتناک پاییز ۲۰۱۶ هشدار داده بود که چنانچه هیلاری کلینتون به ریاست‌جمهوری برسد «۶۰ هزار تروریست» را به خاک آمریکا خواهد آورد.

این در حالی است که شهروندان سوری‌تبار یکی از ریشه‌دارترین به اصطلاح متعلقات نیویورک محسوب می‌شوند و اهمیت و سابقه آنان از این نظر به اندازه مجسمه آزادی و محله چینی‌ها است. ایالات متحده آمریکا از بدو تاسیس در حکم کانونی جذاب برای مهاجران بوده و اصولا همه جمعیت غیربومی آن را مهاجرانی از سراسر دنیا تشکیل داده و می‌دهند. تنها از سال ۱۸۱۵ یعنی از حدود یکصد سال پیش تا به امروز بیش از سی میلیون شهروند اروپایی که میلیون‌ها نفر از آنان آلمانی بودند به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرده و اکثر آنان در بدو ورود به خاک این کشور در نیویورک ساکن شده و غالبا در جزیره ویژه مهاجران یعنی جزیره الیس زندگی کرده‌اند. مهاجرانی که از سراسر جهان به خاک آمریکا وارد می‌شدند امید داشتند که در این سرزمین از زندگی بهتر و امکاناتی نامحدود برخوردار شوند.

بازارها به جای بانک‌ها
این روزنامه‌ها بودند که خیلی زود به این محله نیویورک لقب «سوریه کوچک» دادند و این نام تا مدت‌ها بر روی این محله بود. البته این محله با فرهنگ موازی عربی آن با نگاه امروزی چندان جذاب نمی‌توانست باشد. البته در همان محله‌ای که بین سال‌های ۱۸۸۰ و ۱۹۴۰ زنان با حجاب کامل رفت‌و‌آمد می‌کردند و مغازه‌های خرازی و خرده‌فروشی آن تابلوهایی به زبان عربی داشت، بعدها مرکز تجارت جهانی ساخته شد و آن برج‌های دوقلوی معروف سر از زمین درآوردند.

گردشگران و روزنامه‌نگارانی مانند کرامول چایلد به هنگام عبور از محله منهتن و خیابان واشنگتن با دستفروش‌هایی روبه‌رو می‌شدند که نمادها و شمایل مذهبی و شیرین‌بیان سوری به مشتریان خود عرضه می‌کردند. در همان محلی که امروزه ساختمان‌های بانک‌ها سر به فلک کشیده‌اند، بازارهایی وجود داشت که در آن از فرش دستباف و شمشیر دست‌ساز گرفته تا چراغ‌های شرقی به فروش می‌رفت و البته قیمت این کالاها گاه گران بود. جوانان عرب در قهوه‌خانه‌های این محله قلیان می‌کشیدند و پیرترها به بازی تخته‌ نرد مشغول بودند.

هنگامی که کرامول چایلد در سال ۱۸۹۹ به عنوان گزارشگر نیویورک‌تایمز از این محله دیدن کرد، نزدیک به سه هزار مهاجر عرب در آن زندگی می‌کردند. چایلد در مورد مسجد لبنانی‌های محله سوریه کوچک این‌گونه نوشته است: «هیچ کلیسایی از نظر شکوه و تجمل به پای آن نمی‌رسد.» و در مورد یک رستوران عربی اظهار نظر می‌کند: «غذای این رستوران عطر و بوی خاصی داشت که نه به غذاهای آلمانی و نه به غذاهای فرانسوی شبیه بود.»

با این حال در آن دوران نیز این‌گونه نبود که همه افراد محلی و بومی به این تازه‌واردان عرب، نظر لطف داشته باشند. روزنامه نیویورک‌تایمز طی مقاله‌ای که در ماه می ۱۸۹۰ چاپ کرد، در توصیف سوریه کوچک آورده است: «گداهای فلاکت‌زده مارونی به این محله هجوم می‌آورند.» از سوی دیگر یکی از اعضای هیات تحریریه همین روزنامه در سال ۱۹۰۳ ضمن تحسین «ادب و متانت اهالی این محله» اظهار نظر می‌کند که رفتار این مردم و حال و هوای محله سوریه کوچک او را به یاد داستان‌های چسترفیلد، نویسنده و سیاستمدار بریتانیایی می‌اندازد. او در چند سطر بعدی نوشته خود صحنه‌های رمانتیک یک کافه عربی را این‌گونه آورده است: «دور تا دور میزهای این کافه مردانی نشسته‌اند که چشمانی سیاه و پوستی زیتونی‌رنگ دارند و با این چهره و قیافه به راحتی می‌توانند به مدل‌هایی برای شاهکارهای هنری بدل شوند.»

با این حال در آن زمان نیز این مهاجران و پناهجویان برای برخورداری از اهمیت و احترام و امکانات، مبارزه سختی در پیش روی خود داشتند؛ زیرا در همان زمان نیز گاهی از آن سوریه کوچک به عنوان مرکز جوانان لات و اوباش خیابانی و گاه به عنوان مسکن سوری‌هایی که «تن به هیچ قانونی نمی‌دهند» و «افرادی بدون ملیت و هویت مشخص» یاد می‌شد. یک نویسنده آمریکایی در همان دوران از مقاومت و امتناع این تازه‌واردان عرب در برابر یادگیری و تکلم به زبان انگلیسی گله می‌کند و نویسنده‌ای دیگر از کمبود امکانات برای تدریس دروس زبان محلی و بومی نوشته است.

حتی نویسنده و خبرنگاری مانند کرامول چایلد نیز گاه همه آن تعریف و تحسین‌های خود از زیبایی‌های این مهاجران سوری را فراموش کرده و بارها به هنگام گشت‌زنی در خیابان‌های این محل رای و نظر خود درباره این همسایگان عرب را تغییر داده و حکمی دیگر داده است. او در یادداشت‌های خود می‌آورد: «تنها چند خانه آن‌سوتر مردان پیر و خانواده‌هایی پرجمعیت را می‌بینیم. بچه‌های به غایت کثیف با مادران فربه و پدران کارگر خود در آنجا سکونت دارند. در سراسر نیویورک کوچه و خانه‌ای کثیف‌تر از این وجود ندارد.»

این تضاد تنها به دیدگاه‌های این نویسنده و خبرنگار و همکاران وی خلاصه نمی‌شد؛ زیرا در آن زمان هنوز هویتی به نام شهروندان سوریه آن‌گونه که امروز می‌شناسیم اصولا وجود نداشت. ساکنان محله‌ای که از آن با عنوان سوریه کوچک یاد می‌شد، در واقع از منطقه‌ای که امروزه سه کشور اردن، فلسطین و لبنان را در خود جای داده است به آمریکا آمده بودند. به همین خاطر ساکنان سوریه کوچک در واقع خاستگاه‌های فرهنگی و اجتماعی متفاوتی داشتند اما همگی آنان از امپراتوری فروپاشیده عثمانی گریخته بودند.

بر پایه برآوردهای موجود تا سال ۱۹۱۰ نزدیک به ۶۰ هزار مهاجر از آن منطقه به ایالات متحده آمریکا آمدند و در همان حال که در میان مهاجران به اصطلاح سوری قدیمی‌تر، بازرگانان بسیار موفقی وجود داشت، این گروه از تازه‌واردان بیشتر به گدایی در محله‌های عقب‌افتاده نیویورک مشغول بودند.

به نوشته کرامول چایلد محله موسوم به سوریه کوچک بیشتر به نقطه‌ای آکنده از سکون شبیه بود که با «روح ناآرام و الیت» این متروپل میلیونی سنخیتی نداشت و در تضاد با آن بود. با این حال هر شب میهمانانی از سراسر این شهر برای خوردن «گوشت گوساله پیچیده‌شده در برگ‌های درخت مو» و شراب قرمز سوری به این محله می‌آمدند و در کافه‌های همین محله بود که حلقه کوچکی از روشنفکران نیز شکل می‌گرفت و از دل همین حلقه بود که بعدها علاوه بر انتشار سه روزنامه عرب‌زبان، اولین رمان بزرگ عربی - آمریکایی یعنی «خالد» نوشته امین الریحانی منتشر شد؛ اما چیزی نگذشت که این دنیای کوچک و موازی عربی با مشکل مواجه شد. در آن زمان روزبه‌روز بر شدت و حدت ایدئولوژی‌های نژادپرستانه و هراس از سوسیالیسم افزوده می‌شد و پس از پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم بود که ایالات متحده آمریکا بارها قانون مهاجرت را تغییر داد و آن را سختگیرانه‌تر کرد. بدین ترتیب بود که شمار مهاجران ورودی به آمریکا در سال‌های دهه بیست قرن گذشته کاهشی ۸۵ درصدی نشان می‌داد.

آسمان‌خراش‌ها، دشمن سوریه کوچک
افزون بر آن شهر نیویورک نیز رشدی گسترده در حوزه ساخت‌و‌ساز را شاهد بود. بدین ترتیب بخش بزرگی از آن «سوریه کوچک» در سال ۱۹۴۶ به خاطر ساخت تونل زیرگذر ایست‌ریور تخریب شد و اکثر ساکنان آن به ناچار به بروکلین و دیگر نقاط شهر نقل مکان کردند و بیست سال بعد بود که به خاطر ساخت مرکز تجارت جهانی آخرین بقایای سوریه کوچک هم تخریب شد و همراه با آن یادگارهای بخشی از تاریخ نیویورک نیز نابود گشت و نزدیک به چهل سال طول کشید تا مردم نیویورک بار دیگر به یاد آن میراث نابود‌شده افتادند. دلیل این یادآوری دقیقا همان حمله‌های تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بود. کارگران شهرداری به هنگام تخلیه آوارهای برج‌های دوقلو، در زیر آن آوارها به سنگ زیربنای یکی از آن کلیساهای قدیمی لبنانی برخوردند و از آن زمان است که نوادگان ساکنان «سوریه کوچک» برای حفظ این به اصطلاح تاریخ عربی تلاش کرده و همواره از آن به عنوان نمادی از تکثر و مدارای نیویورک یاد می‌کنند.

البته این تلاش‌ها موفقیت‌آمیز نیز بوده است؛ زیرا این گروه توانستند یکی از آخرین خانه‌های باقی‌مانده مربوط به آن دوره را از تخریب نجات داده و مانع از آن شوند که هتلی به جای آن ساخته شود. این ساختمان که در واقع یک کلیسای سوری بوده است از سال ۲۰۰۹ از جمله میراث فرهنگی محسوب شده و تحت حمایت نهادهای مسئول قرار گرفته است.

کرامول چایلد در سال ۱۸۹۹ خطاب به همکاران روزنامه‌نگارش نصیحت می‌کند که هرگز نباید در مورد توصیف واقعیاتی که از نظر زمانی چندان از آن دور نشده‌ایم به دام اغراق بیفتند. جالب آنکه انتقادهای چایلد از گزارش‌های مربوط به سوریه کوچک امروز نیز در رابطه با بحث و جدل‌های مربوط به پناهجویان به کار می‌آید. چایلد عقیده داشت که عطش نسبت به واقعیات خطرناک و غلبه احساسات بر عقل امری متاسفانه رایج است و غالبا موجب قضاوت‌های نادرست می‌شود. پرداخت نادرست به واقعیت تلخ پناهجویان و به ویژه پناهجویان سوری نیز کار را به جایی رساند که کاندیدا و بعدها پیروز انتخابات ریاست‌جمهوری ایالات متحده در سال جاری به عنوان یکی از اولین فرمان‌های خود، ورود شهروندان هفت کشوری را به خاک آمریکا محدود و ممنوع کند که شماری از آن‌ها نه فقط در تاریخ کوتاه این کشور ریشه دارند بلکه امروز نیز در حوزه‌های تجارت و دانش آمریکا از جایگاهی ویژه برخوردارند.

منبع : تاریخ ایرانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین