کد خبر: ۱۴۳۲۰۸
تاریخ انتشار: ۰۷ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۰
مهرجویی الان سال‌ها می‌شود که در جشنواره حضور ندارد. بله، درست است که این سینماگر محبوب یک نسل همین سه‌سال پیش اشباح را در جشنواره داشت اما بودنش در آن دوره طعم بودن مهرجویی را نداشت. اشباح البته فیلم بدی نبود.
وقتی به جشنواره فجر می‌رسیم و می‌بینیم خاطره‌سازانی چون کیارستمی و ملاقلی پور و حاتمی دیگر نیستند، تقوایی و بیضایی دیگر فیلم نمی‌سازند، پناهی و قبادی جور دیگری نیستند و... دلمان می‌گیرد.

 نام‌های بزرگ مهم‌ترین معیارند برای سنجش احترام و اعتبار هر جشنواره‌ای که در هر جای جهان برگزار می‌شود. درواقع اعتبار و احترام هر جشنواره‌ای را مهمانان بزرگ آن جشنواره رقم می‌زنند. مهمانان صاحبنام و بزرگی که با دادن فیلم‌هاشان به یک جشنواره درواقع مهر تاییدی می‌زنند بر اصالت و اعتبار آن و البته عدالت مدیران و برگزارکنندگانش. هیچ جشنواره‌ای بدون چهره‌های بزرگ و معتبر نمی‌تواند جایگاهی درخور در دنیای سینما داشته باشد. دلیل این‌که سیاست آشکار فستیوال‌های درجه یک حول محور بزرگنمایی ستارگان حاضر در هر دوره از جشنواره می‌گردد، جز این نمی‌تواند باشد. حتی می‌توان پا را از این هم فراتر گذاشت و چنین گفت که اصلا و اساسا دلیل بزرگی جشنواره‌های معظمی چون کن و ونیز و برلین را می‌شود در بزرگی مهمانانش دانست که از بین صدها جشنواره‌ای که در دنیا برگزار می‌شود، آن جشنواره‌های خاص را برای رونمایی از فیلم‌شان انتخاب کرده‌اند...

زمانی- که چندان هم دور نیست- جشنواره فجر خودمان نیز جشنواره پرستاره‌ای بود. مشکل اما این بود که به این دلیل که سینماگران برای اکران فیلم‌شان چاره‌ای جز حضور در جشنواره نداشتند، نمی‌شد این حضور را به‌معنای مهر تأیید این نام آشنایان بر جشنواره و سیاست‌هایش قلمداد کرد. درواقع نه‌تنها نمی‌شد حضور بزرگان را در جشنواره به مثابه همدلی آنان با سیاست‌های جشنواره دانست، بلکه برعکس، تقریبا همه این بزرگان منتقد جشنواره و سیاست‌هایش بودند و دارای زاویه‌ای کتمان‌نشدنی با گردانندگان این فستیوال پرستاره. چنین می‌شد که جشنواره فجر را می‌شد تنها جشنواره‌ای در دنیا نامید که نان نام مهمانانش را نمی‌خورد. در اصل جشنواره فجر یک جشنواره دولتی و بفرموده بود که اگر منتقدی جرأت می‌کرد و در دوره‌ای از آن فیلمش را شرکت نمی‌داد، این عدم حضور تاوانی بزرگ در حد و اندازه خروج فیلم از صف اکران‌ سال بعد و به تبع آن خوابیدن سرمایه تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار برای یک‌سال دیگر داشت- تا کی سالی دیگر برسد و جشنواره‌ای دیگر تا آنها فیلم‌شان را شرکت دهند و دوباره در نوبت اکران قرار گیرند. این با هر معیاری روندی بود ناعادلانه، اما در عین حال جذاب برای سینمادوستانی که روزه سینمایی‌شان را با سفره‌ای رنگین از نام‌ها، افکار و اذهان رنگارنگ و همه معتبر و محترم افطار می‌کردند. آن روزها برای ما جوانان سینمادوست، نام‌ها مهم بودند و ستاره‌ها و کاری نداشتیم که چرا در تمام دنیا و از بین صدها فستیوال ریز و درشتی که در گوشه گوشه دنیا برگزار می‌شود، فقط باید حضور سینماگران در فجر ما اجباری باشد. ما به حضور بزرگان دلخوش بودیم و از بودن‌شان لذت می‌بردیم. یادم است در دوره‌ای- حوالی سال‌های میانی دهه هفتاد- از جشنواره فجر فیلمسازانی چون محسن مخملباف، مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، علی حاتمی، ابراهیم حاتمی‌کیا، رسول ملاقلی‌پور، رخشان بنی‌اعتماد، عباس کیارستمی، سیروس الوند، مجید مجیدی و چندین و چند تن دیگر چون کیانوش عیاری، پوران درخشنده، تهمینه میلانی و... در بخش مسابقه بودند و البته سینماگران نام آشنای تجاری‌ساز در بخش‌های دیگر و جالب صف‌های طویلی بود که گاه تا چند صدمتر می‌رسید و حیران می‌ماندیم از میزان احترامی که صاحبنامان فیلمسازی دارند و اعتباری که حضور آنان می‌توانست به جشنواره بدهد- که نداد...

روزگار گشت‌وگشت و همه‌چیز تغییر کرد. حضور در جشنواره اختیاری شد، بزرگان پیر شدند و چند نفرشان رفتند، چند نفر دیگر کار نکردند و چند نفر نیز مهاجرتی خودخواسته را انتخاب کردند، نسل بزرگان عوض شد، نام‌هایی بزرگ قلمداد شدند که پیش از آن نامی نبودند آشنای گوش سینمادوستان و جشنواره فجرمان لاغرولاغرتر شد و بی‌ستاره‌تر. تو گویی که سرنوشت جشنواره داشت طعنه‌آمیزانه از روی دست سرنوشت آبی آسمان تهران رونویسی می‌شد- که آبی‌اش خاکستری و بعد سیاه شد و ستارگانش دم‌به‌دم دورتر و ناپیداتر....

جشنواره فیلم فجر دوره‌به‌دوره بی‌ستاره‌تر شد. الان شاید آخرین دوره‌ای که هفت- هشت نام بزرگ در آن به رقابت برخاسته باشند، در یاد کسی نباشد. درواقع خیلی وقت است که دیگر اثری از بزرگان قدیمی سینما در جشنواره نیست و اگر هم باشند، اگر هم کاری به جشنواره بدهند، اسیر نام‌های پرتعداد ناآشنایی هستند که اشتیاق بزرگ شدن آنها را به این وادی کشانده است. الان خیلی‌سال می‌شود که تعداد زیادی از کارگردانان مطرح را نمی‌توان در یک قاب دید، در قاب خاطره‌ساز یک دوره از جشنواره خاطره‌ساز فجر...

در این دوره هم این قصه مکرر در مکرر تکرار می‌شود. این دوره نیز ناآشنایان بیشتر از نام آشنایان هستند. این البته روندی محتوم است. قطار روزگار در مسیر حرکتش به آینده منتظر کسی نمی‌ماند. باید نسل عوض شود. باید نام‌های تازه ساخته شوند. باید مسافران قطاری که به آینده می‌رود خود را به قطار برسانند. باید و در این شکی نیست. اما در این هم شکی نیست که وقتی به جشنواره فجر می‌رسیم و می‌بینیم خاطره‌سازانی چون کیارستمی و ملاقلی پور و حاتمی دیگر نیستند، تقوایی و بیضایی دیگر فیلم نمی‌سازند، پناهی و قبادی جور دیگری نیستند و... دلمان می‌گیرد. به‌هرحال اینها کسانی هستند که در ساختن یک دوره نقش کمی نداشتند. کسانی که در ساختن آدم‌هایی عاشق سینما نقش زیادی داشتند و به همین دلیل دلمان می‌گیرد با نبودن‌شان...
جز آنها که درباره‌شان گفتیم و به‌نظر می‌رسد که بیشترشان دیگر برای همیشه نیستند، عده‌ای هم هستند که امسال در جشنواره حضور ندارند- که نبودشان جشنواره را بی‌ستاره‌تر از همیشه کرده است. راستی، اگر کیمیایی، داودنژاد، اسعدیان، نعمت‌الله و جیرانی هم نبودند، می‌شد زهر بی‌خاطرگی چنین جشنواره بی‌ستاره‌ای را با یک من عسل هم خورد؟ گمان نمی‌کنم. بیایید نگاه داشته باشیم به نام‌هایی که با بودن‌شان جشنواره فجرمان پرستاره‌تر می‌شد...

داریوش مهرجویی

مهرجویی الان سال‌ها می‌شود که در جشنواره حضور ندارد. بله، درست است که این سینماگر محبوب یک نسل همین سه‌سال پیش اشباح را در جشنواره داشت اما بودنش در آن دوره طعم بودن مهرجویی را نداشت. اشباح البته فیلم بدی نبود. اصلا هم بد نبود. اما توقعی که از مهرجویی وجود دارد بسیار بیشتر از حدواندازه این فیلم است. نکته دیگر هم ماییم و حماقت جمعی‌مان- که طعم گس حضور این فیلم خوب را تلخ چون زهر کرد. مایی که ساده‌لوحانه می‌پنداریم حرکت رو به جلو یعنی سنگ زدن به بزرگان سابق، که فکر می‌کنیم زدن بزرگان می‌تواند کوچک‌ها را به قدوقواره آنها برساند. چنین شد که به اشباح خندیدیم. اتفاقی که ١٠‌سال پیش از این حتی تصورش هم کفاره داشت. کاش آن بچه‌هایی که به مهرجویی اشباح، آسمان محبوب و نارنجی‌پوش خندیدند و مسخره‌اش کردند، صف‌های پدرانشان را برای تماشای ‌هامون، بانو، سارا، لیلا و حتی سنتوری دیده بودند...

امسال قرار بود مهرجویی سنتوری ٢ را بسازد- که نشد. فیلم دیگرش هم که پروانه ساخت گرفته هنوز فیلمبرداری نشده تا مهرجویی آشناترین غایب این دوره باشد...

ابراهیم حاتمی‌کیا

حاتمی‌کیا مرد محبوب مدیران جشنواره است. او که فقط پنج بار سیمرغ بهترین فیلم را در دست گرفته و بارها و بارها سیمرغ‌های کارگردانی و فیلمنامه را، آخرین بار همین پارسال بود که با بادیگاردش در جشنواره درخشید. چند‌سال پیش نیز این سینماگر بزرگ با «چ» حضور پررنگش را در جشنواره به نمایش گذاشته بود...

نسل جوان امروز اگرچه حاتمی‌کیا را نه با افول عجیب اواسط دهه هشتاد در دعوت و گزارش یک جشن، که با فیلم‌هایی چون «چ» و «بادیگارد» می‌شناسند و او را از چهره‌های مهم و موثر جشنواره فجر می‌دانند، قطعا نمی‌توانند تصوری از محبوبیت عجیب او در دهه هفتاد داشته باشند. محبوبیتی که او را آشناتر از هر ستاره‌ای کرده بود- موقعیتی که زمانی مسعود کیمیایی آن را تجربه کرده بود- مرهون آثاری چون از کرخه تا راین، بوی پیراهن یوسف، برج مینو، آژانس شیشه‌ای و روبان قرمز بود که اتفاقی بزرگ در هر دوره از جشنواره محسوب می‌شدند. بعدتر ورسیون درجه دوم آن اتفاقات را در نمایش فیلم‌های به نام پدر و به رنگ ارغوان نیز دیدیم که سیمرغ‌ها را درو و مهم‌ترین فیلم‌های دوره‌ای از جشنواره شدند که در آن شرکت کرده بودند...


حاتمی‌کیا معمولا دیر به دیر فیلم می‌سازد. فیلم‌هایش تولید دشواری دارند و بنابراین از آنها نیست که همه ساله فیلمی در جشنواره داشته باشند. در کل باوجود تعداد سیمرغ‌های حاتمی‌کیا که او را پرافتخارترین کارگردان فجر کرده، تعداد غیبت‌های این سینماگر در جشنواره فجر از تعداد دوره‌های حضور او بسیار بیشتر است. این غیبت‌ها اما به معنای غیاب تاثیرگذاری او در جشنواره نیست و تنها جنبه‌ای دیگر از حضور او را آشکار می‌کنند. حاتمی‌کیا انگار که طاقت دورماندن از توجهات را ندارد. هر زمان که دوری او از رسانه‌ها طولانی می‌شود، می‌شود انتظار داشت که حاتمی‌کیا به بهانه‌ای روی جلد نشریات بیاید. بهانه هم فراوان است در این دیار. دلتنگی برای یک دوران از دست رفته و آدم‌هایش اولین و همیشگی‌ترین است. انتقاد از شرایط موجود راهی دیگر. راه‌های دیگر هم هستند البته می‌توان به فیلمسازی که افتخاری به دست آورده، تاخت. می‌شود از فیلمی بد به بهانه موضوعش حمایت کرد. می‌شود تهیه‌کنندگانی که فیلم‌های آقای کارگردان را تهیه کرده‌اند زیرسوال برد. می‌توان...

حاتمی‌کیا را این بهانه‌ها مرد همیشه حاضر سینمای ایران کرده‌اند. شرط می‌بندم امسال نیز شرایط جور خواهد شد برای یک اظهار وجود کاملا حاتمی‌کیایی. منتظریم آقای کارگردان...

اصغر فرهادی

شش‌سال پیش با جدایی نادر از سیمین سیمرغ‌ها را درو کرد و بعد از آن هم اسکار برد تا بدل شود به پرافتخارترین فیلمساز این مرزوبوم. بعد از آن دو فیلم ساخته که هیچ‌کدام در جشنواره نبودند. البته این به معنای حضور کمرنگ فرهادی نبوده و او در خارج از ایران جشنواره‌گردی‌هایش را در این سال‌ها ادامه داده، گذشته در کن درخشید و «فروشنده» هم که همین یکی دو ماه پیش پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران شد، در آستانه نامزدی اسکار قرار دارد. فرهادی اما در این شش‌سال باید تغییری بزرگ را حس کرده باشد. تغییری که هر کس در این دیار بزرگ شده است، آن را تا مغز استخوانش حس کرده و به‌نظر می‌رسد کارگردانی که شش‌سال پیش به نامش قسم می‌خوردند، ظاهرا به قدر کافی بزرگ شده تا طعم تلخ این تغییر را حس کند. بله، حکایت نخبه‌کشی تاریخی ما کوته‌فکران است. فرهادی زود رشد کرد، زود بزرگ شد و زود به جایی رسید که باید قدش را کوتاه کرده و او را نیز همقد خودمان کنیم. به این دلیل هم هست که فروشنده که بدتر از جدایی و گذشته و چهارشنبه‌سوری نبود، آماج انتقادات کودکانه‌ای قرار گرفت که بیشتر مچ‌گیری بودند تا انتقاد. البته قرار نیست بزرگان از انتقاد مستثنی باشند، نه، اما معیارها را نمی‌شود دلبخواه تغییر داد. نه فروشنده لایق این همه استهزا بود و نه مثلا جدایی شایسته آن همه ستایش. تفاوت این دو فیلم فقط در این بود که حالا به نظرمان رسیده فرهادی آن‌قدر بزرگ شده که کم کردن رویش لازم باشد! باور کنید داستان به همین سادگی است...

فرهادی قرار است در اسپانیا فیلم بسازد. پس او که امسال در جشنواره نیست، قطعا ‌سال بعد هم حاضر نخواهد بود و با توجه به روند فیلمسازی او شاید دوری‌اش از جشنواره ١٠ساله هم شود. اتفاقی ناراحت کننده که البته می‌تواند برای خود فرهادی خوب باشد. چون به‌نظر می‌آید نوبت فرهادی رسیده که در جشنواره مورد ریشخند و طعنه و کنایه قرار گیرد. پس باید گفت خوشبختانه فرهادی امسال نیست تا معیارهای کودکانه ما برای تجلیل از نوآمدگان- مثلا سعید روستایی که مریدانی یافته و دارد محبوب می‌شود، تا روزی که نوبت علم‌شدن دیگری برسد و او نیز به درد بزرگان مبتلا شود- بهانه‌ای شوند برای زیرسوال بردن مردی که فعلا افتخارآفرین‌ترین ایرانی جهان سینماست...

رخشان بنی‌اعتماد

او نیز الان سال‌هاست که در جشنواره حضور پررنگی ندارد. درواقع اگر قصه‌ها را که سه‌سال پیش رخشان را به جشنواره آورد، نبود، راحت می‌شد گفت که بنی‌اعتماد و جشنواره همدیگر را کاملا از یاد برده‌اند...

قصه‌ها با هیچ معیاری جزو آثار خوب بنی اعتماد نبود. این یعنی سه‌سال دوری از حضوری تاثیرگذار در جشنواره. پیش از آن نیز بنی‌اعتماد از زمان روی کار آمدن دولت آقای احمدی‌نژاد فیلم نساخته بود. این نیز یعنی یک دوری حداقل هشت ساله. پیشتر از آن هم رخشان بنی‌اعتماد فیلمساز چندان پرکاری نبود. بنابراین ظاهرا باید دوری این فیلمساز از جشنواره عادی شده باشد. با این حال خاطره‌ای جاندار که از رخشان بنی‌اعتماد در نرگس، زیر پوست شهر و البته آخرین حضور پررنگش در گیلانه در ذهن ما وجود دارد، او را در هر دوره جشنواره بدل می‌کند به یکی از مهم‌ترین غایبان جشنواره...
البته شاید دوری او از جشنواره در دوره آتی جشنواره به پایان برسد، که شنیده می‌شود این اجتماعی‌ساز محبوب در تدارک ساخت فیلمی جدید است. باید منتظر ماند و دید...

مجید مجیدی

دومین سینماگر پرافتخار جشنواره فجر الان ١٠سالی می‌شود که در جشنواره نیست. او سال‌ها صرف ساخت فیلم حضرت محمد(ع) کرد و در آخر نیز فیلمش را به جشنواره نداد. پیش از آن، البته، مجیدی با آواز گنجشک‌ها، بید مجنون، باران، رنگ خدا، بچه‌های آسمان، پدر و بدوک در جشنواره بوده و هر بار نیز سیمرغ‌ها را درو کرده بود. خاطره ما از مجیدی در جشنواره فجر به همان سیمرغ‌ها بازمی‌گردد، که گاه به حق و گاه نیز فقط به‌خاطر علاقه‌ای که مدیران به او داشتند، او را قدر نهاده و بر صدر می‌نشاندند...

مجید مجیدی این‌روزها در هند است و ظاهرا می‌خواهد فیلم جدیدش را آن‌جا بسازد. او که در ابتدای دهه هشتاد صدای پای ابتذال را در سینمای ایران شنیده و شنیده‌هایش را فریاد زده بود، به نظر می‌رسد از آن پس راهش را از راهی که سینمای ایران می‌رود، جدا کرد. محمد(ع) پروژه‌ای عظیم‌تر از حدوحدود سینمای ایران بود و این یکی فیلم دیگرش نیز ظاهرا خارج از ایران خواهد گذشت. این مسأله باعث می‌شود جدایی مجیدی از جشنواره ١٠سال را نیز پشت‌سر گذارد و با توجه به روندی که مجیدی در فیلمسازی پی گرفته، احتمالا این دوری بسیار بیشتر خواهد شد. هرچه باشد پروژه‌های چند ١٠میلیاردی دولتی و کار با سرشناس‌های اسکارگرفته آینده‌ای تضمین شده‌تر را پیش پای یک کارگردان قرار می‌دهد تا حضور در جشنواره فجر و گرفتن یا نگرفتن چند سیمرغ ناقابل از این جشنواره...

احمدرضا درویش

هر آنچه درباره مجید مجیدی گفته آمد، با غلظتی کمتر درباره درویش نیز می‌توان گفت. او نیز الان سال‌هاست سرش گرم ساخت آثاری بزرگ شده. او نیز دیگر ظاهرا نمی‌تواند و نمی‌خواهد در حدوحدود متداول در سینمای ایران کار کند و البته او نیز به اتکای چند فیلم آخرش رستاخیز، دوئل، متولد ماه مهر، سرزمین خورشید و کیمیا محبوب جشنواره فجر است...

احمدرضا درویش آخرین‌بار همین سه‌سال پیش در جشنواره حاضر بود و با رستاخیز برنده بی‌چون‌وچرای آن دوره لقب گرفت. فیلم آخر درویش واقعا از هر نظر فراتر از سطح تکنیکی سینمای ایران بود- و نتیجه‌اش را نیز با سیمرغ‌هایی که گرفت، دید. اما اتفاقاتی که پیش آمد و رستاخیز که توقیف شد، انگار آب سردی ریخته شد روی آتش انگیزه احمدرضا درویش برای کارکردن در فضایی وسیع‌تر از حصارهای تنگی که سینمای ایران سینماگرانش را در آنها محصور می‌خواهد. او گفته تا تکلیف نمایش رستاخیز روشن نشود فیلم نخواهد ساخت و ظاهرا به اتکای این حرف باید دوری طولانی‌تر او را از جشنواره منتظر باشیم. هرچه باشد او بی‌تهدید هم فیلمساز پرکاری نبود و خصوصا بین دو فیلم آخرش فاصله‌ای ١٠ ساله وجود داشت. فاصله میان فیلم‌های قبلی‌اش نیز اگرچه ١٠‌سال نبود، اما به‌هرحال زمانی چند ساله برای اینکه فیلمنامه‌ای را جلوی دوربین ببرد، لازم داشت و حالا چنین فیلمسازی تهدید به فیلم نساختن کرده است...

غایبان دیگر...

بهمن فرمان‌آرا که با بوی کافور، عطر یاس و خانه‌ای روی آب در اوایل دولت اصلاحات چهره مهمی در فجر محسوب می‌شد، یک بوس کوچولو و دلم می‌خواد را به جشنواره نداد و امسال هم فیلم جدیدش دل دیوانه را دیر استارت زد تا دوری‌اش از جشنواره فجر به پانزده‌سال برسد...

سیروس الوند که زمانی با یک بار برای همیشه، قربانی، چهره و دست‌های آلوده از سینماگران مهم به‌شمار می‌آمد و در جشنواره فجر نیز حضوری درخشان داشت، الان سال‌هاست حضوری موثر در فجر ندارد و خصوصا دو حضور آخرش با فیلم‌های این سیب هم برای تو و پرتقال خونی، بیش از این‌که به نفع او قلمداد شوند، چهره او را پیش چشم تماشاگران نسل جدید که آشنایی چندانی با آثار سابق او نداشتند، بیش از پیش مخدوش کردند...

رسول صدرعاملی بعد از سه‌گانه شب در جشنواره نبوده و آخرین حضور موثری که از او به یاد داریم برمی‌گردد به سالی که من ترانه پانزده‌ سال دارم را به جشنواره آورده بود...

تهمینه میلانی که زمانی با فیلم‌هایش در جشنواره فجر موج ایجاد می‌کرد، بعد از نیمه‌پنهان و واکنش پنجم و تا حدی هم زن زیادی به راهی دیگر رفت. او که در این سال‌ها بیشتر از منتقدان و جشنواره ظاهرا به اکران می‌اندیشید و فروش‌های چندمیلیاردی، امسال می‌خواست با ملی و راه‌های نرفته راه‌های نرفته‌اش را در جشنواره زیر پا گذارد. اما این فیلم انتخاب نشد تا تهمینه میلانی نیز از غایبان بزرگ جشنواره امسال باشد...

آخرین حضور موثر کمال تبریزی را در جشنواره با مارمولک به یاد می‌آوریم و از آن پس هیچ‌کدام از فیلم‌های این کارگردان در جشنواره با عکس‌العمل‌های مثبت مواجه نشده‌اند. او در سه-چهار‌سال اخیر امکان مینا، پشت پرده‌خیال، خیابان‌های آرام و طبقه حساس را در جشنواره داشته...

عبدالرضا کاهانی در سال‌های اخیر بیشتر از اینکه فیلمسازی کرده باشد، جنگیده و نتیجه این درگیری‌ها را در غیبت تقریبا همه‌ساله‌اش در جشنواره می‌بینیم. کاهانی آخرین‌بار با اسب حیوان نجیبی است جشنواره فیلم فجر را تحت‌تأثیر قرار داده بود و پس از آن این اتفاق برای بی‌خود و بی‌جهت و این دو فیلم آخرش تکرار نشده است...
مصطفی کیایی هم که در سال‌های اخیر با بارکد، عصر یخبندان، خط ویژه و ضدگلوله حضوری با تداوم در جشنواره داشت، امسال برای نخستین‌بار از دوره سی‌ویکم به این‌سو فیلمی برای دیده‌شدن در فستیوال فجر ندارد...

منبع:شهروند
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین