نخستين سفر ترزا مي، نخستوزير بريتانيا به خليج فارس با حاشيههاي بسياري روبهرو شد. بريتانيا و كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس هميشه روابطي راهبردي و مناسباتي تنگاتنگ داشتهاند. سفر ترزا مي و اظهارات ضدايراني تند او نشان از آن دارد كه او بيش از همتايان قبلياش درصدد حضور در كشورهاي عربي و نزديكي مناسبات با آنها است. با اين وجود، اظهارات متناقض بوريس جانسون، وزير خارجه بريتانيا درباره عربستان همزمان با اين سفر موجب شده تا برخي از تشتت آرا درباره خليج فارس سخن بگويند و برخي درباره سياست چماق و هویج. با اين وجود، اظهارات ترزا مي با اعتراض شديد ايران روبهرو شد و حميد بعيدينژاد، سفر ايران در لندن مراتب اعتراض شديد ايران را به وزارت امور خارجه بريتانيا ابلاغ كرد. درباره مناسبات لندن و كشورهاي شوراي همكاري خليج فارس و سخنان ضدايراني ترزا مي، گفتوگويي با مجيد تفرشي، مورخ و تحليلگر ارشد مسائل ايران و بريتانيا داشتهايم كه مشروح آن را در ادامه ميخوانيد.
بسياري حضور ترزامي، نخستوزير بريتانيا در اجلاس شوراي همكاري خليجفارس را نشانهاي از تمايل لندن براي بازگشت به منطقه قلمداد ميكنند. آيا بريتانيا پس از حدود ٤٥ سال خروج، ميخواهد به خليج فارس بازگردد؟
به يك معنا، اين سخن، سخن درستي است. ٤٥ سال پيش شاهد خروج نيروي دريايي بريتانيا از منطقه خليج فارس به صورت رسمي بوديم اما در تمام آن سالها، بريتانيا به دليل مشاركت و همكاريهاي راهبردياي كه با كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس داشته، به صورت كامل هم بيرون از اين صحنه نبوده و به بهانههاي مختلف، همكاريهاي بريتانياييها و اعراب به اشكال مختلف ادامه داشته است. در سالهاي دور، بحرين و عمان از اتباع بريتانيا در سطوح مختلف مشاوره و حتي وزارت، در مسائل كارشناسي و اجرايي و حتي در سطوح افراد نزديك به پادشاه استفاده ميكردند و همكاريهايي ميان طرفين برقرار بوده است. حتي تاسيس شوراي همكاري كه مرهون پيروزي انقلاب اسلامي ايران است، در پي سه ديدار متوالي ملكه اليزابت، مارگارت تاچر، نخستوزير و سر آنتوني پارسونز، دستيار ارشد نخستوزير وقت كه آخرين سفير آنها پيش از پيروزي انقلاب در ايران بود، در نخستين سال پس از پيروزي انقلاب صورت گرفت. اين مقامهاي عاليرتبه بريتانيايي، سه سفر پي در پي به منطقه داشتند و به كشورهاي اين منطقه اين تضمين را دادند كه لندن از آنها در برابر ايران حمايت و از صدور انقلاب به اين كشورها جلوگيري ميكند. با توصيه و حمايت بريتانيا، شوراي همكاري خليج فارس بدون مشاركت ايران و عراق شكل ميگيرد و از آن زمان، بريتانيا به صورت مستمر با اين كشورها همكاري داشته است اما آنها اكنون با توجه به سفر خانم نخستوزير به منطقه درصدد حضور مجدد بدون وقفه و رسمي نظامي در خليج فارس هستند. هماينك نيز اجلاس بسيار مهم امنيتي و راهبردي منامه در حال برگزاري است كه مركز تحقيقات استراتژيك لندن آن را برگزار ميكند و خبرهترين و ارشدترين كارشناسان مسائل منطقهاي، به تحليل وضعيت منطقه و جهان اسلام، خاورميانه و خليج فارس ميپردازند. در اين اجلاس، سران برخي كشورها يا نمايندگان آنها حضور دارند. مناسبات و روابط گسترده و عميق لندن و اعراب جنوب خليج فارس، وضعيت جديدي نيست اما دو حادثه برگزيت و انتخاب شدن دونالد ترامپ به عنوان رييسجمهور امريكا، حضور بريتانياييها در منطقه و توسعه مناسبات آنها با كشورهاي عربي را مبرمتر از هر زمان ديگري كرده است؛ به سخن ديگر، بريتانيا ميخواهد سواي اتحاديه اروپا و با توجه به رويكرد درونگرايي مورد علاقه ترامپ كه تمايلي به سياست خارجي و حضور در مناطق مختلف را ندارد، علاقهمند است تا همكاريهايش را با كشورهاي حاشيه خليج فارس افزايش دهد و البته اين كشورها نيز درصدد هستند تا مطمئن شوند سواي بريتانيا و اتحاديه اروپا، شريك و حامي قوي غربي خواهند داشت. ترزا مي، نخستوزير بريتانيا درصدد است تا با توسعه روابط با اين كشورها، موقعيت امنيتي و استراتژيك لندن را در منطقه افزايش دهد و از طرفي، با توجه به خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا، درصدد وسعت بخشيدن به بازارهايش باشد. به همين دليل نيز او درصدد تعميق بخشيدن به همكاريهاي بريتانيا و شوراي همكاري است و اين نيازمند دادن مشوقها و انجام اقداماتي است. آن مشوقها و اقدامات ميتواند گفتن مباحثي نظير اينكه ما با شما هستيم، ايران دشمن مشترك ما است و شما به ما نياز داريد، باشد. در واقع، اين اظهارات را ميتوان شعارهايي تاكتيكي براي جلب نظر اعراب قلمداد كرد.
وضعيت همكاريهاي نظامي و امنيتي كشورهاي عضو شوراي همكاري با لندن چگونه است؟
همه كشورهاي حاشيه خليج فارس به نوعي با بريتانيا همكاريهاي مختلف نظامي دارند. البته سطح همكاري لندن با همه آنها يكسان نيست. در عمان و بحرين، بريتانيا پايگاه و حضور جدي نظامي داشته و دارد كه نيروهايش در آنجا مستقر هستند و كارشناسان نظامي بريتانيايي، به صورت مستمر در اين كشورها حضور دارند. همكاريهايي از اين دست، در حال افزايش يافتن هستند. مساله ديگر، فروش هنگفت تسليحات به اين كشورها است كه سازمانهاي حقوقبشري و همچنين افكارعمومي نسبت به اين مساله بهويژه درخصوص عربستان و بحرين بهشدت معترض هستند و معتقدند كه تسليحات خريداري شده توسط رياض و منامه، نه براي مقابله با تهديدات خارجي بلكه سركوبهاي داخلي است. براي نمونه، ميتوان به بيانيه شديداللحن «جنبش آزادي بحرين» اشاره كرد كه در آن، با اشاره به گزارشهاي اخير سازمانهاي مدافع حقوقبشر عليه وضعيت ناگوار حقوقبشر در كشورهاي عضو شوراي همكاري، به حضور ترزا مي به عنوان نخستين رهبر خارجي شركتكننده در اجلاس سران كشورهاي عضو شوراي همكاري اعتراض شده و اين اجلاس را به شيعهستيزي متهم كرده است. از سوي ديگر، هم در پارلمان بريتانيا، هم در افكارعمومي اين كشور، هم در اتاقهاي فكر و هم در رسانهها، اعتراضهايي از اين دست وجود دارند. يكي از مخالفان جدي روابط حسنه بريتانيا با كشورهاي حوزه جنوبي خليج فارس، جرمي كوربين، رهبر حزب كارگر است. او چه پيش از كسب اين مسووليت و چه الان، هم به صورت مستقل و هم به عنوان رييس سازمان ائتلاف براي توقف جنگ، به فروش تسليحات به اين كشورها مخالفت كرده است. اكنون به نظر ميرسد او و ديگر مخالفان در شرايط كنوني به فعاليتهايش در اين خصوص بيفزايند؛ به عبارت ديگر، توسعه مناسبات بريتانيا با كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس چه تاكتيكي و چه راهبردي باشد، مورد ملامت اين افراد قرار خواهد گرفت.
كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس چه سهمي در وضعيت اقتصادي بريتانيا دارند؟
بريتانيا عزمش را جزمتر كرده است تا بازارهايش را در اين كشورها گسترش
دهد؛ به عبارت ديگر، بريتانياييها به اين كشورها به عنوان بازاري ويژه
نگاه ميكنند چراكه بسياري از شركتهاي خصوصي و سرمايهگذاري در آن كشورها
فعاليت ميكنند. بحث صادرات و واردات نفت و گاز هم مطرح است. اين مسائل
موجب شده تا بريتانيا بخواهد در اين بازارها حضور داشته باشد. شعارهاي
امنيتي هم كه از سوي ترزا مي مطرح ميشود، بيشتر پوششي براي رسيدن به آن
خواسته است تا بتواند يك رابطه گستردهتر اقتصادي و سرمايهگذاري بيشتر را
براي اقتصاد بريتانيا به همراه داشته باشد. اقتصاد بريتانيا دچار ركود شده
بود و اينك با مساله برگزيت، شكنندهتر از قبل هم شده است. هماينك مناسبات
خوبي ميان لندن و اعراب برقرار است. ٣٠ ميليارد پوند مناسبات تجاري ميان
طرفين است كه لندن انتظار دارد اين سطح از مناسبات را دو برابر يا حتي
بيشتر هم بكند. اين مسائل موجب ميشود تا بريتانيا براي جلب اعتماد بيشتر
بر ميل اعراب سخن بگويد. سخنان نخستوزير بريتانيا در زماني كه در منطقه
حضور داشت، بر سه محور استوار بود: نخست، مقابله با ايران و مشخصا سپاه در
سوريه، دوم، مقابله با ايران در يمن و ايجاد صلح مدنظر سعودي در يمن و سوم،
تضعيف قدرت ايران در لبنان و عراق. البته بريتانياييها قبلا نيز اين
شعارها را ميدادند ولي امروز آنها با تاكيد بيشتري كه براي افزايش حضور
است، اين سخنان را مطرح ميكنند؛ به سخن ديگر، اين شعارها، لفاظيها و عرض
اندامها جدي نيستند ولي اگر من به جاي مسوولان ايراني بودم آنها را جدي
ميگرفتم. لزوما اين كار به معناي ايجاد مناقشه و چالش جديد و كاهش سطح
روابط نيست بلكه شرايط را به گونهاي مهيا ميكردم تا شرايط و بهانهها
براي چنين لفاظيهايي از بين برود.
برخي ناظران ميگويند كه درصد خريد سلاح كشورهاي عربي از انگلستان به
اندازه زيادي نيست و پشت پرده، مسائل ديگري در ميان است. تا چه اندازه با
چنين تعبيري موافق هستيد؟
شواهد پراكندهاي در اين باره وجود دارد كه ميتواند درست باشد ولي حضور
ترزا مي در اجلاس شوراي همكاري، امري تاريخساز بود چراكه او نخستين رهبري
است كه از سوي بريتانيا در اين اجلاس حاضر ميشود و از سويي، نخستين زني
است كه در اجلاس سران شوراي همكاري مشاركت ميكند. البته نخستوزيران قبلي
بريتانيا هم مانند تاچر، بلر و كامرون و... ارتباطات خوبي با كشورهاي عربي
حاشيه خليجفارس داشتهاند ولي به نظر ميرسد اين دولت نيازمند همكاري
بيشتر با اعراب به دليل مشكلاتش باشد. البته اين كار حتما با مخالفت
روبهرو ميشود به خصوص گروههاي مخالف اقدامات دولت بحرين كه معتقدند كه
حاكميت اين كشور اكثريت شيعه را سركوب ميكند.
هماينك ترامپ به عنوان رييسجمهور امريكا برگزيده شده است. اعراب در
سالهاي اخير احساس ميكنند امريكا پشت آنها را خالي كرده است. چقدر نزديكي
روابط لندن با آنها، به دليل جايگزين كردن بريتانيا با امريكاست؟
پنهان نيست كه گزينه مدنظر كشورهاي عربي همانند رهبران اروپايي، خانم هيلاري كلينتون بود و آنها علاقهاي به انتخاب شدن دونالد ترامپ نداشتند ولي در شرايط كنوني كه گزينه و راه ديگري وجود ندارد، كشورهاي غربي و عربي علاقهمند مديريت روابط با امريكا، كاهش مضرات روابط با امريكاي ترامپ و كنترل چالشها هستند. برخلاف كلينتون كه گاهي شعارهاي تندتري را هم از ترامپ ميداد، مشكل ترامپ سياست مبهم و چند پهلو است. او حرفهايي را ميزند كه مبهم است و به سخني، هم مثبت است و هم منفي. اين مساله موجب شده تا كشورهاي عربي و بريتانيا به دنبال اتلاف وقت و مشخص شدن تيم ترامپ نباشند و تصميمات و اقدامات ميانمدت و بلندمدت را بگيرند. اگر ترامپ همانند ريگان و بيل کلینتون، سياست همگرايي را اتخاذ كرد، چه بهتر اما اگر نه، شرايط براي اجراي پلان بي، مهيا باشد تا طرفين بتوانند با يكديگر همكاري كرده و لندن بتواند امنيت كشورهاي عربي را تامين كند. كشورهاي ديگر اتحاديه اروپا نيز به دليل كمبود اقتدار و محدوديتهاي حقوقبشري كه براي همكاري با بحرين و عربستان دارند، نميتوانند اين نقش را برعهده بگيرند و تنها بريتانيا است كه به دليل روابط طولانياي كه با اين كشورها دارد، ميتواند نقطه اتكاي آنها باشد. در واقع، بريتانيا براي كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس حكم وطن دوم را دارد و حتي تشكيل اين كشورها از عربستان تا قطر، بحرين و امارات مرهون سياستهاي لندن است. اين سياست تاريخي و بازارهاي اقتصادي و تسليحاتي موجب ميشود تا طرفين روابط تاريخي راهبردي با يكديگر داشته باشند. البته روابط بريتانيا و اعراب دچار فراز و نشيب شده ولي خدشهاي به آن وارد نشده است. اگر اين روابط هم كاهش يابد، ديگر جاي بريتانيا را گرفتهاند ولي اكنون لندن سياست افزايش مناسبات را دنبال ميكند، سياست ايرانهراسي و ايرانزدايي از خليج فارس را دنبال ميكند تا اينگونه به تهران فشار وارد كند و هم نظر مساعد اعراب را براي افزايش مناسبات جلب كند.
ترزا مي، گفته است لندن و رياض دو متحد راهبردي هستند ولي بوريس جانسون، وزير امور خارجه بريتانيا، عربستان را به سوءاستفاده از اسلام متهم كرده است. چقدر در لندن درباره رياض يك سياست واحدي دنبال ميشود؟
بايد توجه داشت كه انتخاب بوريس جانسون به عنوان وزير امور خارجه بريتانيا، انتخاب ارجح و مورد علاقه ترزا مي نبود. انتخاب او به عنوان وزير امور خارجه در طول فرآيند انتخاب رهبر جديد حزب محافظهكار قابل فهم است. جانسون مهمترين رقيب خانم مي بود و بعد از جانسون، طيف حامي او مهمترين رقيبش بودند. با اين وجود، جانسون چه در دوران نمايندگي، چه در دوران مسووليتش در شهرداري لندن و چه اكنون، حركات غيرقابل پيشبيني زيادي داشته است. درباره اين مساله، دو نگاه وجود دارد؛ نگاه نخست آن است كه اين اظهارات جانسون، بدون هماهنگي با نخستوزير و به صورت خودسرانه بوده و شخصي است كه به نظر من، عجيب است. نگاه دوم، آن است كه بريتانيا در برابر اعراب سياست چماق و هويج را دنبال ميكند. اينكه دفتر نخستوزير بريتانيا ميگويد که نظرات جانسون شخصي است به معناي تشتت در سياست خارجي در لندن است و نشان ميدهد كه او با دولت هماهنگ نيست ولي شايد اين هماهنگي هم باشد تا آنها با اين اظهارات هراس ايجاد كنند و بگويند مناسبات ما ميتواند روي ديگر هم داشته باشد.
نخستوزير بريتانيا ادعا كرده است كه لندن بهشدت با سياستهاي منطقهاي ايران مقابله كرده است. ريشه اين موضعگيريهاي ترزا مي در روزهاي بحراني منطقه عليه ايران چيست؟
از زمان به دست آمدن توافق هستهاي و ارتقاي سطح روابط و تبادل سفير و به تبع آن، برگزيت و انتخاب ترامپ، به تدريج مناسبات تجاري ايران و اتحاديه اروپا رو به افزايش است. بهبود روابط و گسترش مناسبات مورد علاقه ايران، سرعت كافي مدنظر را ندارد ولي به همين سرعت، لندن در حال عقب افتادن از ديگران است كه بيشتر به دليل نفوذ برخي لابيها و دوم به دليل مشكلاتي كه در برخي سازوكارها و ساختارها براي سرمايهگذاري خارجي در ايران وجود دارد، است. بارها در كنفرانسهاي اقتصادي افرادي نظير لرد نورمان لامونت به اين مساله اشاره كردهاند و گفتهاند كه چرا بريتانيا سهم بزرگي در بازارهاي ايران ندارد در حالي كه اين بازار، بازار بزرگي است. لندن نميتواند از بازار ايران صرفنظر كند. وقت زيادي هم براي حضور در اين بازار صرف كرده است. هماينك نيز آنها مصمم هستند تا سرمايهگذاريهايي را در ايران انجام دهند ولي به هر حال بايد قبول كرد روابط بريتانيا با كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس ديرينهتر و از عمق و وسعت بيشتري برخوردار است. به سخن ديگر، ايران براي بريتانيا، يك امكان بالقوه است ولي اعراب براي آنها امكاني بالفعل محسوب ميشوند. آنها ضمن اينكه نيمنگاهي به ايران دارند و نميخواهند كه اين بازار را از دست بدهند در كوتاهمدت و ميان مدت، نگاهشان به بازارهاي اعراب است.
آيا ما شاهد اتحاد جديدي ميان انگلستان و كشورهاي حاشيه خليج فارس هستيم؟
رويكرد ترزا مي به اعراب بيشتر اقتصادي است و همكاريهاي نظامي نيز در اين چارچوب قابل تحليل است. بخش عمدهاي از همكاريهاي اقتصادي مربوط به تامين هزينه نيروهاي مستقر و بخش عمده ديگر آن، فروش هنگفت جنگافزارها است. مشكلي که در بريتانيا وجود دارد، آن است كه منويات آنها به عمل نپیوسته است. در لبنان، با قدرتنمايي حزبالله، رييسجمهوري بر سركار آمده است كه قطعا مطلوب رياض و لندن نيست. لندن هميشه از سعد حريري حمايت ميكرده است. در عراق نيز هرچند مشكلاتشان با دولت العبادي كمتر از دولت مالكي است، ولي اكثريت دولت شيعي است. آنها در عراق سرمايهگذاريهاي زيادي كردهاند. در بسياري از مناطق عراق هم تامين امنيت برعهده G٤S است كه گروه خوشنامي نيست و امنيت بسياري از كشورهاي عربي و اسراييل را برعهده دارد. بعد از يك دوران شكننده روابط با امارات، حضور بريتانيا در بازارهاي اين كشور مانند شارجه، ابوظبي و دوبي افزايش يافته است. از طرفي، بريتانيا بهشدت نيازمند سرمايهگذاريهاي خارجي است به خصوص در بخش نفت و گاز كه اين كار از عهده قطر و كويت برميآيد.
بحث متهم كردن ايران به فعاليتهاي منطقهاي مخرب در ميان كشورهاي اروپايي مانند انگليس و آلمان شدت بسياري گرفته است. آيا اروپاييها در حالي كه بر اجراي برجام اصرار دارند به دنبال پروندهسازي جديدي عليه ايران در منطقه هستند؟
برنامه هستهاي ايران، تنها چالش ميان ايران و غرب نبوده است. غربيها ايران را درخصوص برنامههاي ديگري همچون تروريسم، حقوق بشر و مسائل منطقهاي و صلح خاورميانه و... متهم ميكنند. برجام يك راهكار براي خروج از بحران در مساله هستهاي بود ولي در آن مذاكرات، ما با يك چالش ديگر هم روبهرو بوديم و آن، اينكه از يك طرف به دنبال این بوديم تا موضوع مذاكرات از مساله هستهاي فراتر نرود ولي آرزو داشتيم تا با برجام، همه مسائل ديگر ما حل و فصل شود. با حل يك مساله، نميتوان انتظار حل مسائل ديگر را داشت. كشورهاي غربي و عربي نيز به شكل حسابشده در مسائل تروريسم، حقوق بشر و منطقه و... با استانداردهاي خود با ايران زاويه دارند. در عين حال بريتانيا و ديگر كشورهاي غربي به دليل روابط مالي و مناسبات راهبردي خود اعتنايي به وضعيت ناگوار حقوق بشر و پشتيباني برخي كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس از تروريسم بينالمللي ندارند.
منبع: اعتماد