کد خبر: ۱۳۴۳۴۸
تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۵ - ۱۹:۲۲
تاکنون گفتگوهای مشابه بسیاری از کارلوس کیروش منتشر شده اما او چندی پیش در مصاحبه‌ای متفاوت پرده از جنبه‌های پنهان زندگی پرفراز و نشیبش برداشت که بی‌شک خواندنش خالی از لطف نیست.
 تاکنون گفتگوهای مشابه بسیاری از کارلوس کیروش منتشر شده اما او چندی پیش در مصاحبه‌ای متفاوت پرده از جنبه‌های پنهان زندگی پرفراز و نشیبش برداشت که بی‌شک خواندنش خالی از لطف نیست.

*آیا از سفر به ایران هراس نداشتی؟

 چرا، اتفاقاً می ترسیدم، همانطور که فکر می‌کردم غرب وحشی را در اولین سفرم به آفریقای جنوبی خواهم دید. در حالی به ایران رفتم که حتی تصوری بدتر از آن از این کشور داشتم اما ترسم بیهوده بود چون ایران کشوری با مردمانی خوب است که مانند مردم تمام دنیا دغدغه‌های ساده‌ای دارند.

*همکاری با ثباتی با فدراسیون ایران ندارید، به طوری که یک روز از جدایی از تیم ملی این کشور می گویید اما یک روز بعد هنوز سرمربی این تیم هستید.

تحریم ها علیه ایران، فدراسیون فوتبال ایران را با محدودیت های مالی مواجه کرده و این مسأله دستمزدها، پاداش، سفر، تدارک و تمرینات را با مشکل مواجه می‌کند به طوری که گاهی اوقات هشت، نه یا ده ماه هیچ پولی دریافت نمی‌کنیم چرا که تحریم‌ها اجازه این پرداخت را نمی‌دهد. من نمی‌توانم قبول کنم تیم ملی ایران فقط دو بازی دوستانه برای جام ملت‌ها داشته باشد اما تیم فلسطین که خود از ایران کمک می‌گیرد ۹ دیدار دوستانه داشته باشد و من باید با امثال لوئیس فیلیپه ویرا و خورخه خسوس (مدیر و مربی وقت بنفیکا) برای کمپ و بازی دوستانه تماس بگیرم. مشکل دیگر بر سر مالیات بود، در قرارداد من ذکر شده که فدراسیون باید مالیات مرا پرداخت کند اما آنها پرداخت نکردند و وقتی که من به فرودگاه رفتم ممنوع الخروج بودم در حالی که من هیچ تقصیری نداشتم البته در حال حاضر تمام این مسائل حل شده است.

*آیا با رهبر ایران آیت الله خامنه‌ای ملاقاتی داشته‌اید؟

 تاکنون نه، اما افتخار دیدار با دو رئیس جمهور احمدی نژاد و روحانی را داشته‌ام. احمدی نژاد خیلی به فوتبال علاقمند بود.

*چطور به فوتبال علاقمند شدی؟

در موزامبیک به یاد دارم که گزارش فوتبال آرتور آگوستینو را از رادیو گوش می‌کردیم و هر بار که او فریاد می‌کشید نمی‌دانستیم که توپ گل شده یا نه. دنیای ما حول محور فوتبال و مدرسه می‌چرخید. مدرسه می‌رفتم فقط به خاطر اینکه پدر و مادرم مجبورم می‌کردند اما بقیه اوقات فقط فوتبال بود. هیچ کار دیگری نداشتیم چون که امکانات و تفریح دیگری وجود نداشت. ما صبح و ظهر و عصر فوتبال بازی می‌کردیم، کسانی که امکانش را داشتند برای بازی به پرتغال می‌رفتند اما بقیه مثل من به همان سطح بازی بسنده می‌کردند البته از این بابت شکایتی ندارم، چرا که ما ثروتی به نام زمان، محیط و محبت داشتیم که با هیچ چیزی قابل مقایسه نبود. من آزاد به دنیا آمدم و در ۸ یا ۹ سالگی به تنهایی به ساحلی که شاید حدود ۲۰۰ کیلومتر با محل زندگی‌ام فاصله داشت سفر می‌کردم. البته گاهی این آزادی هم هزینه داشت.

*چرا؟

 تنها برادر من راجر در ۱۴ سالگی در تصادف کشته شد. او خودش رانندگی می‌کرد و سه بچه دیگر در ماشین او را همراهی می‌کردند. الان قابل درک نیست که چرا بچه ۱۴ ساله باید رانندگی کند و با ماشین به ساحل برود اما در آن زمان که کودکان از ۱۲ سالگی در مزرعه پشت تراکتور می‌نشستند این موضوع امری عادی بود.

*در دوران جنگ برای استقلال موزامبیک، چگونه زندگی می‌کردید؟

من تا ۱۲ سالگی از نامپولا خارج نشده بودم. من فکر می کردم تمام جهان همین است و پرتغال فقط یک چشم انداز دور از دسترس بود. اولین سفر من که یک ماجراجویی بزرگ برایم محسوب می‌شد به ژوهانسبورگ بود. من در آفریقا زندگی کردم و زندگی‌ام با سفیدها و سیاهان گره خورد. من در تیم راه آهن نامپولا بازی می‌کردم که اکثریت قریب به اتفاق اعضای آن دورگه (سرنگرو) بودند. حتی زمانی که ۱۷ سالم بود اختلاف طبقاتی وجود داشت و سفیدها طبقه بالا و دورگه‌ها در طبقات پایین تر جامعه حضور داشتند. به عنوان مثال به خاطر دارم که من اجازه پیدا نکردم که به عضویت باشگاه تنیس ناکالا در بیایم البته نه به خاطر دورگه بودنم بلکه به این خاطر که پدرم به اندازه کافی پول نداشت که مرا به عضویت این باشگاه در آورد.

*در سال ۱۹۷۵ برای اواین بار به پرتغال سفر کردی، به عنوان وطنی که اصلاً آن را نمی شناختی.

 این بلایی بود که سیاستمداران بر سر ما آوردند. پس از استقلال موزامبیک به جمع مردم آمدند و گفتند یک ماه فرصت دارید تا انتخاب کنید که پرتغالی هستید یا موزامبیکی. پدر من پرتغالی و مادر من موزامبیکی است. من چگونه باید انتخاب می‌کردم؟ انقلابیون من را مجبور به انتخاب کردند. چه کسی به آنها این حق را داد که انتخاب کنند که من بیشتر شبیه پدرم هستم یا شبیه مادرم؟ من یک سفید آفریقایی هستم.

*و بعد شروع زندگی در پرتغال.

بهترین تصمیمم رفتن به دانشگاه علوم و مهندسی بود. رویایی که از زمان حضورم در آفریقا داشتم اما به خاطر نداشتن پول مدام به تعویق می افتاد. البته اگر پولی هم بود پول موزامبیک بود که در پرتغال ارزشی نداشت. قطعاً من بدترین دانشجو در رشته مهندسی مکانیک بودم، یعنی در حد فاجعه!

*چگونه وارد فدراسیون فوتبال پرتغال شدی؟

-در سال ۱۹۸۲ من برای کمک به دوره‌های آموزش مربی به مجله فنی فدراسیون پیوستم. من و فریرا مقالات را در مجله منتشر می‌کردیم. در ادامه با دکتر کاماچو ویرا کار کردم و سپس اولین پروژه انیمیشنی تاکتیک فوتبال در سیستم های کامپیوتری را پیاده کردیم.

*در سال ۱۹۸۹ نام پرتغال با قهرمانی جوانان این کشور در جام جهانی شنیده شد.

پس از دو سال آموزش من دقیقاً می‌دانستم که چه می خواهم، این چیزی نیست که بخواهم به آن افتخار کنم اما زمانی که باید به شاگردانم تمرین می‌دادم به ندرت فرصت پیدا می‌کردم بچه هایم را به مدرسه ببرم. یکی از کسانی که در دهه ۸۰ مرا متقاعد به کار در رده جوانان کرد خوزه آگوستو همکلاسی ام در دوره‌های مربیگری بود. من در آن زمان امکان کار در تیم های استرویل و یا بواویستا را به عنوان مربی و دستیار ماریو ویلسون داشتم اما به توصیه آگوستو ۱۰ سال از سال ۸۴ تا ۹۴ در فدراسیون ماندم. ما فوتبال فرانسه، ایتالیا و هلند را زیر نظر داشتیم. با مدرسان مختلف صحبت کرده و از امکانات و مراکز آموزشی مختلف دیدن می‌کردیم تا اینکه به فکر افتادم با اقتباس مدلی مبتنی بر واقعیت فوتبال پرتغال، سبک خاص فوتبال خودمان را طراحی کنم، اما در آن زمان با توجه به میزان اندک سرمایه گذاری روی فوتبال پایه این کار آسانی نبود. در سال ۱۹۸۷ در مقدماتی جام جهانی برای دیدار با آلمان به بازیکنانم گفتم ما می‌توانیم قهرمان جهان شویم که این حرف باعث خنده بازیکنان شد. هنگامی که ما در فینال یورو به شوروی باختیم دوباره به آنها گفتم که ما به عنوان نایب قهرمان اروپا می‌توانیم قهرمان جهان شویم اما این بار دیگر کسی نخندید و ما به رقابت‌های جام جهانی در ریاض رفتیم.

*از قهرمانی در جام جهانی در ریاض چه به خاطر داری؟

برای تیم من پیروزی به یک عادت تبدیل شده بود. پس از قهرمانی در جام جهانی جشن گرفتیم و سپس خیلی آرام به هتل برگشتیم. از پذیرش هتل به من خبر دادند تلفن دارم که دیدم خبرنگاری از لیسبون تماس گرفته و این موضوع هر چند دقیقه یک بار اتفاق می‌افتاد، ما درک درستی از موضوع نداشتیم تا زمانی که به لیسبون بازگشتیم و پس از دیدن مراسم استقبال تازه متوجه شدیم چه کار بزرگی انجام داده‌ایم.

*نقطه قوت آن تیم چه بود؟

آن تیمی خاص و بهترین تیم ما تاکنون بوده است. فوتبال ما در سال ۹۱ فوتبالی کاملاً مدرن بود. ما آن زمان ۳-۳-۴ بازی می‌کردیم که اصلاً مرسوم نبود. من حتی فکر می‌کنم سیستم بازی بارسلونا ریشه در سبک بازی تیم ما دارد.

*اما در سال ۹۳ حذف تلخی را در راه جام جهانی تجربه کردید.

من پس از خروج ناگهانی آرتور جرج، سرمربی تیم ملی شدم و شاید رد کردن این پیشنهاد راحتترین کار بود، اما رئیس فدراسیون فوتبال به من گفت یک دقیقه می‌روم و باز می‌گردم، وقتی برگشت به من گفت من به خبرنگاران گفتم شما سرمربی تیم ملی شده‌اید و حالا اگر بخواهی رد کنی خودت می‌دانی. ما دو روز تا بازی با یونان فرصت داشتیم و تحت فشار زیادی بودیم، اما بازی سرنوشت ما مقابل ایتالیا بود. اوسیانو کروز (کمک مربی کنونی تیم ملی ایران و شاگرد کیروش در تیم ملی پرتغال) شاهد است که من دروغ نمی‌گویم. در همان برهه تمرینات تیم برای سه روز به خاطر اعتصاب بازیکنان به دلیل مشکل با فدراسیون بر سر قرارداد تبلیغاتی تعطیل شد. با این حال ما مقابل ایتالیا با گل مردود دینو باجو و در واقع خارج از زمین مسابقه شکست خوردیم. جام جهانی در آمریکا بود و نمی‌شد ایتالیا حضور نداشته باشد. در جام جهانی ۲۰۱۰ نیز همین اتفاق برای ما مقابل اسپانیا افتاد و گل مردود از داوید ویا دریافت کردیم. من می‌دانم که فیفا برای جبران حذف اشتباه ایرلند مقابل فرانسه ۵ میلیون یورو هزینه کرد و اگر قرار بود همان قانون برای ما هم اعمال شود ما اکنون ثروتمندترین فدراسیون جهان بودیم!

*در فصل ۹۳-۹۴ با ترک تیم ملی به اسپورتینگ رفتی، شکست ۶ بر ۳ مقابل بنفیکا را پس از ۲۰ سال چگونه میبینی؟

ما درست قبل از این دیدار چرباکوف بهترین بازیکن خود را به علت تصادف رانندگی از دست داده بودیم. از بین سه بازیکن تاثیرگذار دیگر ما هم دو بازیکن مقابل بنفیکا محروم بودند. البته اسپورتینگ با من در دو جام برای قهرمانی جنگید و در نهایت یک جام گرفت که فکر نمی‌کنم بد بوده باشد.

*آیا از تیم بزرگ دیگری در پرتغال پیشنهاد داشتی؟

 از بنفیکا پیشنهاد داشتم اما تصمیم گرفتم به آمریکا بروم.

*چرا تصمیم به ترک پرتغال گرفتی؟

من دو سال و هفت ماه در اسپورتینگ بودم و در آن زمان چیزهای زیادی یاد گرفتم. دیدم وقتی از نامپولا به پرتغال آمدم و موفق شدم حتماً می‌توانم در جاهای دیگر هم موفق شوم و از این تصمیمم خوشحالم که باعث شد اکنون در آمریکا، ژاپن یا انگلیس اسمی داشته باشم.

*آیا ارزش دوری از خانواده را داشت؟

 من همیشه یک پدر غایب هستم و این برای من بسیار سخت است، اما فکر می‌کنم اینکه پدر دور باشد ولی شرایط مناسب‌تری برای زندگی فرزندانش فراهم کند بهتر است. البته من در هر کشوری که بودم آنها برای دیدار با من به آنجا می‌آمدند.

*چرا بعد از بردن آفریقای جنوبی به جام جهانی ۲۰۰۲ از هدایت این تیم استعفا دادی؟

این به خاطر شرایطی بود که شخصی به نام جومو سونو برای من ایجاد کرد. او بازیکن و مربی فوتبال بوده و یک باشگاه ورزشی دارد و آن زمان در فدراسیون فوتبال آفریقا هم موقعیتی داشت. او در روزنامه سووتو کمپینی به راه انداخت و با متهم کردن من به نژادپرستی مدعی شد که سیاه پوستان را به تیم ملی دعوت نمی‌کنم که البته همه اینها در نهایت به سود من شد.

*چطور؟

چون این موضوع باعث دیدار من با ماندلا شد. ماجرا شبیه آن چیزی بود که در فیلم "شکست ناپذیر" در مورد راگبی دیده شد. من با یکی از دوستانم در خانه بودم که تلفن زنگ زد  و دیدم که طرف پشت خط خودش را ماندلا معرفی می‌کند. من دستیاری داشتم به اسم استیو که به تقلید صدای ماندلا معروف بود. بنابراین مطمئن شدم که او می‌خواهد شوخی کند و پای تلفن به او توهین کردم! چون من متهم به نژادپرستی شده بودم و اصلاً فکر نمی‌کردم ماندلا بخواهد با من صحبت کند. اما او خود ماندلا بود و من را برای نوشیدن چای به منزلش دعوت کرد. ماندلا از من خواست در تیم بمانم. او از رویای خود برای دیدن فرزندان سفید و سیاهش در کنار هم روی نیمکت تیم گفت. اما حملات شدید سونو به من ادامه پیدا کرد که کار را برایم غیر ممکن کرد و حتی کار داشت به برخورد فیزیکی ما در حضور ماندلا می‌کشید که بسیار ناراحت کننده بود. به این ترتیب با نوشتن نامه‌ای به ماندلا دلایلم برای استعفا را توضیح دادم. البته بعد از آن نیز آفریقای جنوبی هرگز به جام جهانی صعود نکرد.

*اولین تصویرت از فرگوسن چگونه بود؟

 ما یک تفاهم سریع در بسیاری از ایده‌ها و مفاهیم داشتیم. او یک فرد زیرک با بسیاری از نوآوری ها بود. خلق و خوی او باعث می‌شد حس فوق العاده‌ای از همکاری با او داشته باشم. تنها کسی را که در پرتغال می‌توانم با او مقایسه کنم پینتو داکوستا است.

*فرگوسن دوستی‌اش را به تو اثبات کرد؟

بله، چندین بار. زمانی که در رئال مادرید دوره بدی داشتم از من خواست تا در مادرید با هم ناهار بخوریم. او از من خواست به منچستر برگردم و این در حالی بود که قرار بود به تاتنهام بروم. اما وقتی به منچستر رفتم دیدم هنوز هم کارت نام من بر روی میزم قرار دارد.

*در رئال چهارم شدی با وجود ستارگان بسیاری همچون فیگو، رونالدو، روبرتو کارلوس، بکهام و زیدان.
در رئال فقط یک ستاره داشتیم که آن هم رئیس باشگاه (فلورنتینو پرز) بود. هنگامی که جلسه با پرز آغاز شد او گفت در فوتبال مربیان فقط کار را پیچیده می‌کنند! من فکر کردم دارد شوخی می کند و خندیدم اما والدانو به من گفت نخند، او جدی گفت!

*پس چرا در ادامه تیم ملی را به ادامه همکاری با فرگوسن ترجیح دادی؟

 من ۱۴ سال از پرتغال، دوستان و خانواده دور بودم. بعد از آن انگیزه همکاری دوباره با دوستانم چون نانی و رونالدو برایم جذاب بود. ضمن اینکه مادایل رئیس وقت فدراسیون به من گفت پرتغال به مربی‌ای نیاز دارد که تیم را منظم و متحد کند. من می‌خواستم پرتغال را به جام جهانی که در آفریقا محل تولدم برگزار می‌شد ببرم. از طرف دیگر به نظر می‌رسید جانشینی فرگوسن هم به تأخیر افتاده باشد. در آن زمان به شوخی گفته می‌شد الکس می‌خواهد بر روی نیمکت منچستر بمیرد! با این حال فرگوسن با رفتن من موافق نبود. او همیشه به من می‌گفت کار در تیم ملی یعنی "یک نفر برابر یک ملت و یک کشور برابر یک نفر".

*آیا حسی بین شما و ملت بود؟

 بعد از جام جهانی ۲۰۱۰ بله. من ۱۴ سال در پرتغال نبودم، پرتغال تغییر کرده بود و من هم تغییر کرده بودم و حالا درک متقابل وجود داشت. از جام جهانی زیر ۲۰ سال هم ۱۹ سال گذشته بود اما جوان ها می‌دانستند کارلوس کیروش که بوده است.

*شما هنوز هم از رسانه و فضای مجازی فراری هستید؟

 من هرگز فیلم بازی های گذشته را نگاه نمی‌کنم چرا که می‌خواهم احساس همان زمان وقوع اتفاق را حفظ کنم. برای مثال من هرگز عکس ها و فیلم های قهرمانی در جام جهانی زیر ۲۰ سال را نگاه نکرده‌ام.

*قبل از جام جهانی ۲۰۱۰ با ماموران کنترل دوپینگ درگیر شدی.

در این اتفاق چند چیز دخیل بود و من برای اولین بار در زمانی اشتباه در مکانی اشتباه بودم! مأموران کنترل دوپینگ ساعت ۷ صبح و وقتی که بازیکنان پیش از بازی با کیپ ورد در حال استراحت بودند به هتل آمدند. اگر شما جای من بودید چه می‌کردید؟ سپس من در تعطیلات در موزامبیک بودم که خبر از محرومیتم دادند.

*این ماجرا چگونه به پایان رسید؟

 من به دادگاه cas شکایت کردم. در این راه هزینه کردم و شاید چندین سال پیر شدم تا زمانی که به حقم رسیدم اما بزرگترین حسرتم این است که در زمان ریاست مادایل این پرونده بسته نشد.

*آیا از مادایل ناامید شدی؟

بله، چرا که او به من گفته بود همیشه پشت تیم و من خواهد بود. وقتی ما از آفریقا برگشتیم او قول داد که تا پایان از ما در این پرونده حمایت خواهد کرد اما به محض جدی شدن ماجرا او پشتش لرزید و پشت من را خالی کرد.

*آیا در این ماجرا فشارهای سیاسی هم دخالت داشت؟

 بله و خوشبختانه بسیاری از کسانی که علیه من توطئه کرده بودند بعداً در پرونده های مالی گرفتار شدند. تمام ماجرای من فقط یک "پاپوش" بود تا بر روی تخلفات اقتصادی خود بگذارند. دکتر پینتو مونتیرو و قاضی از کوویلیا طی دو روز حکم محکومیت مرا صادر کردند که در کشوری که به عدالت شناخته شده خیلی عجیب است.

*شما در این ماجرا چه چیزی را از دست دادید؟

 من انسانی آزاد هستم. آزاد متولد شدم و آزاد رشد کردم و مهمتر از همه مستقل هستم. می‌دانید چرا؟ می‌دانید چرا من به کسی نیاز ندارم؟ من محتاج این نیستم که فوتبال پرتغال بخواهد خرجم را بدهد. پس از ثابت شدن حقم فدراسیون فوتبال حاضر شد ۲۵۰ هزار یورو به من بدهد که این مبلغ بعد به ۵۰۰ هزار و سپس به یک میلیون یورو رسید، اما من رد کردم و گفتم هیچ چیز از فدراسیون نمی‌خواهم فقط اسم مرا از این پرونده خارج کنید و مرا از تعلیق در آورید چون در آن مدت تعلیق، یک هیأت ژاپنی به خانه من آمده بودند و به من پیشنهاد ۹ میلیون یورویی برای جام جهانی برزیل دادند. من سه هفته در هتل در انتظار حل این ماجرا بودم و به همین دلیل یک قرارداد خوب را از دست دادم. شاید به نظر آسان برسد اما این یک پرونده شرم آور بود.

*اما در خود جام جهانی ۲۰۱۰ هم مشکلاتی داشتید.

- همه چیز از تعویض دکو در دیدار با ساحل عاج شروع شد. او افتضاح بازی کرد و فکر کنم تمام کشور هم این را دیدند. او از آسیب دیدگی برگشته بود و دیگر توان بازی نداشت. در نهایت و در دیدار مهم با اسپانیا من تصمیم گرفتم که دکو بازی نکند و هنوز هم می‌دانم که او در آن زمان مصدوم بود و آمادگی نداشت.

*آیا پس از آنکه رونالدو شما را مسئول حذف از جام جهانی دانست با او صحبتی داشتی؟

پس از شکست از اسپانیا و حذف از جام جهانی این رفتار رونالدو به عنوان کاپیتان تیم طبیعی بود. من هرگز رودررو با او صحبت نکردم. در سفری که به مادرید داشتم با سیمون و جیمز دیدار داشتم اما رونالدو متأسفانه نمی‌توانست کنار ما باشد.

*برای شما در بانک اسپریتو سانتو چه اتفاقی افتاد؟

در یک کلمه می گویم، دزدی.

*دقیقا چه اتفاقی افتاد؟

در این بانک ۷۲۵ هزار دلار از سرمایه ام بدون آگاهی و اجازه من منتقل شد، پولی که برای دوران بازنشستگی‌ام پس انداز کرده بودم.

*حرفه خود را در آینده چطور می بینی؟

 من در حال حاضر روز به روز برنامه ریزی می کنم. یک سری مسائل قراردادی است و من به آنها تعهد دارم اما در کنار آن مسائل مربوط به خانواده و دوستان هم مهم هستند. البته بعضی اوقات مدیریت این دو مسأله در کنار هم برایم دشوار است. من در این فوتبال روزی را دیدم که رونالدو ۱۳۰ میلیون قرارداد بست که بر اساس واقعیات جهان نیست. روزی که دیگر نتوانم با این مسائل کنار بیایم از فوتبال کنار خواهم رفت.

*پس از بازنشستگی به پرتغال خواهی رفت یا موزامبیک؟

"پروژه خورشید" همیشه ایده من از بچگی بود و اگر بتوانم این پروژه را در موزامبیک به پایان برسانم خوشحال می شوم. من پنگوئن نیستم که بتوانم در برف و سرما زندگی کنم!

*آیا در موزامبیک پروژه املاک و مستغلات و کار اقتصادی انجام می دهی؟

به گزارش 11 نیوز ؛ در مجلات و رسانه ها خیلی چیزها در مورد جزیره و هتل من در موزامبیک نوشته‌اند، اما این طور نیست. پروژه‌های من اجتماعی است، من در نیاسا در شمال موزامبیک در زمینه ورزش و استعدایابی سرمایه گذاری کرده‌ام و فعالیت هایم در راه حفاظت از میراث فرهنگی، حفاظت از فیل ها و کمک به مردم است. من حتی یکی از افرادم را در راه مبارزه با قاچاقچیان چینی که درختان صد ساله را قطع می‌کردند از دست دادم. زندگی من در جنگل به دو شکل می‌گذرد؛ جایی که حیوانات با دهان بسته از سوی انسان‌ها آسیب می‌بینند و حیوانات با دهان باز به انسان‌ها آسیب می‌رسانند.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین