کد خبر: ۱۳۲۳۱۲
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۵ - ۱۵:۳۸
چندی پیش عطاءالله مهاجرانی یادداشتی را تحت عنوان «قدر کورش کبیر را بدانیم» در وبلاگ خود منتشر کرد.
 عباس سلیمی نمین در پی یادداشت مهاجرانی، خطاب به وی نوشت: باید پرسید علی‌رغم اینکه تصاویر به‌روشنی گویای نقض مقررات ابنیه تاریخی از سوی عده‌ای است، چرا مأمور وظیفه‌شناس هتک حرمت شده مجدداً در مکتوب شما با تعبیر «بلاهت» مورد ظلم واقع می‌شود؟

 چندی پیش عطاءالله مهاجرانی یادداشتی را تحت عنوان «قدر کورش کبیر را بدانیم» در وبلاگ خود منتشر کرد.

در این یادداشت آمده بود؛

به‌مناسبت روز بزرگداشت کورش کبیر، افتخار تاریخ و فرهنگ و سیاست در سرزمین ما و شکوه خرد ناب در جهان، دو فیلم متفاوت از پاسارگاد دیدم؛ یکی نشانی از بلاهت و دیگری نشانی از حکمت. در فیلم نخست مردم، جمعیتی که تقریباً تمامی جوان هستند و می‌توانند از نرده‌های فلزی مانع با پرشی گذر کنند، در محوطه‌ای دور از مزار کورش ایستاده‌اند و مأموران حراست از نزدیک شدن آنان جلوگیری می‌کنند، حتی مأموری با جلیقه خاکی‌رنگ با جوانی که بلیز سبز پوشیده، گلاویز می‌شود و به او لگد می‌زند. عده‌ای میانداری می‌کنند تا آنها را جدا کنند و بعد موج جوانان حرکت می‌کند و مأموران حراست محو می‌شوند. این رفتار یعنی ممانعت جوانان از نزدیک شدن به آرامگاه کورش، نشانه بلاهت مضاعف است! می‌بایست استانداری و مراکز فرهنگی فارس خودشان ابتکار عمل را در دست بگیرند و روز کورش را در پاسارگاد با شکوه تمام برگزار کنند؛ برنامه سخنرانی و موسیقی بگذارند. کورش بزرگتر از آن است که بتوان نادیده‌اش گرفت! مثل کسی که بخواهد خورشید را نبیند و یا انکار کند.

ذمّ خورشید جهان ذمّ خود است

که دو چشمم کور و تاریک و بد است!

کورش کارت شناسایی ملّی ما به‌عنوان مردم ایران است!

فیلم دوم: جمعیتی در نزدیکی پاسارگاد جمع شده‌اند و یک هموطن عربِ ایرانی (نه عربِ اهوازی چنان که رسانه‌های عربی منطقه و العربیه ترویج می‌کنند) از ایران و کورش سخن می‌گوید، بر ایرانی بودن خود تأکید می‌کند و در کنار او کُرد سنندجی و کُرد کرمانشاهی و لُر بختیاری و ترک قشقایی و بلوچ و سیستانی و آذری و... ایستاده‌اند و نیم‌حلقه‌ای را تشکیل داده‌اند، می‌گوید ایران وطن ما و کورش پدر ماست! انصاف این است که این سخنان را اگر صدا و سیمای جمهوری اسلامی، اندک خرد سیاسی و فرهنگی داشته باشد می‌بایست بارها، صد ها بار منتشر کند، به‌ویژه وقتی آن عربِ ایرانی با صراحت تجزیه طلبان را محکوم می‌کند.

این دو فیلم نشانه‌های روشنی است که فرهنگ ملی ما ایرانیان نمی‌تواند نادیده گرفته شود. عید غدیر با تمام شکوهش نمی‌تواند جای نوروز را بگیرد، هر کدام درست در جای خود هستند. کورش رکن فرهنگ و سیاست و دفاع از آزادی ادیان و اندیشه و دیگر فرهنگ‌ها در جهان پیش از اسلام است. در کتاب مقدس به‌ویژه در کتاب عزرا، نام او بیست و سه بار به‌تصریح و بارها به‌اشاره مطرح شده است. از او به‌عنوان مسیحا، به‌نیکی و با شکوه تمام یاد شده است. به‌روایت و تفسیر علامه طباطبایی با اشاره به پژوهش مولانا ابوالکلام آزاد،‌ ذوالقرنین در سوره کهف، به‌عنوان یک رهبر الهی، مصداقش کورش است. ما در جهان امروز بیش از همیشه نیازمند افق دید و خرد ناب کورشیم.

نمی‌شود در کشوری مثل ایران برای کورش که قله افتخار فرهنگ ملی و تاریخی و سیاسی ماست، بزرگداشت برگزار نکرد و اگر هم جوانان به‌شکل خودانگیخته آمدند با آنان برخورد پلیسی و امنیتی کرد.

وب‌سایت: سهندنامه/ سال: 1395/ انتشار خبر: 8 آبان 1395, ساعت 18:51

عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات تدوین تاریخ ایران در پی یادداشت مهاجرانی وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی، خطاب به وی نوشت:

باسمه تعالی

جناب آقای عطاء الله مهاجرانی

باسلام، مکتوب کوتاه شما را که انعکاس دهنده یک تأسف و یک خرسندی بود خواندم. هرچند بخشی از آن را تلاش برای ترمیم مرزبندی های درهم ریخته با برخی کشورهای عربی می پندارم که در جای خود نکوهیده است اما پرسش اولیه ام آن است که آیا چنین ترمیمی درغلتیدن از وادی افراط به تفریط را طلب می کرد؟

جناب عالی بهتر می دانید که بزرگ نمایی بخشی از تاریخ باستان ایران و محدود ساختن آن به دو هزار و پانصد سال، که قدمت چندانی ندارد با چه اهدافی صورت گرفته است. این درشت نمایی حتی اگر بدون تعرض به سایر مقاطع تاریخ باستان این مرز و بوم صورت گرفته بود جا داشت برای اثبات استمرار پای بندی به تعلقات ملی خود در وادی تقویت این سناریو تاریخی قرار نگیریم.

قبل از ورود به بحث، در ارتباط با حراست از ابنیه تاریخی باید یادآور شوم که مأموران اخذ وجه ورودیه، مسئولیت اصلی شان رعایت حریم آثار باستانی از سوی بازدیدکنندگان است. در روز تجمع مورد اشاره شما، بازدید رایگان اعلام می شود؛ لذا حراست با توجه به تجربیات تلخ گذشته صرفاً بر رعایت حریم آثار باستانی از سوی بازدیدکنندگان متمرکز بوده است. بنابر روایت جناب آقای دکتر امیری -رئیس سازمان میراث فرهنگی فارس- در گفت و گو با صاحب این قلم، جوان مطرح شده در مکتوبتان ابتدا بر گونه تذکر دهنده مقررات سیلی می زند و سپس با کنار زدن وی، به اتفاق دوستانش حتی از حفاظ شیشه ای نیز عبور می کنند و دیگران را به تأسی از این عملکرد قانون شکنانه خود فرامی خوانند. حال باید پرسید علی رغم این که تصاویر به روشنی گویای نقض مقررات ابنیه تاریخی از سوی عده ای است چرا مأمور وظیفه شناس هتک حرمت شده مجدداً در مکتوب شما با تعبیر «بلاهت» مورد ظلم مضاعف واقع می شود؟ آیا سوار شدن بر موج های ناپایدار، ارزش این میزان حق کشی و ترویج قانون شکنی را دارد؟

از شما به عنوان معلم تاریخ انتظار زیادی نیست که به جای دامن زدن به اقدامات احساسی و زودگذر جامعه را به تعمق بیشتر در تاریخ فراخوانید. همان گونه که واقفید تا آغاز سده نوزدهم هیچ مورخ و مستشرقی بنای موسوم به مشهد مادر حضرت سلیمان را مقبره کوروش نمی دانست. از نظر پیشینه، این تغییر نام به شروع پژوهش های ایران شناسی در هند همزمان با تأسیس کمپانی هندشرقی و به دنبال آن ایجاد انجمن آسیایی بنگال ازسوی ویلیام جونز در سال 1784 م. باز می گردد. البته پیش از شروع این مطالعات منسجم انگلیسی ها در هند و ایران عهد قجر، سیاحان و سفرنامه نویسان اروپایی دوره های صفویه تا زندیه مشاهدات خود را از ابنیه باستانی ثبت و ضبط نموده و زمینه این مطالعات را فراهم آورده بودند. اما به دنبال آن ها مأموران سیاسی و نظامی و محققان انگلیسی در دوره قاجار در زمره نخستین ایران شناسان غربی در مطالعه و جهت دهی به کشف گذشته باستانی و نگارش تاریخ ایران باستان قرار می گیرند.

ویلیام اوزلی از اولین ایران شناسان غربی در این وادی بود که همراه هیئت سیاسی برادرش کور اوزلی- خاورشناس و نماینده سیاسی انگلستان در دربار فتحعلی شاه- در اوایل قرن نوزدهم رهسپار ایران شد. او در بازدید از شهرها و مناطق مختلف ایران به تفصیل به پیشینه تاریخی آن محل ها اشاره کرده است. اقدام مهم و اساسی دیگر ایران شناسان غربی در تدوین و بازکشف تاریخ باستان ایران شناسایی آثار برجای مانده از سلسله ها و امپراتوری های ایران قبل از اسلام و تدارک شناسنامه برای آثار برجای مانده از هزاره های پیش از میلاد بود. این اقدام که در حقیقت تکمیل روند نگارش تاریخ باستان به شمار می رفت در کنار کاوش های باستان شناسی هدفمند در سایت های تاریخی گوناگون (بی توجهی به برخی سایت های تاریخی و سرمایه گذاری ویژه نسبت به برخی دیگر سایت ها) موجب شد تا هویت تازه ای برای بسیاری از آثار باستانی بر جای مانده از ایران قدیم تعریف و قرائت های جدیدی درباره هویت بعضی از این آثار ارائه شود. به عنوان مثال، تخت جمشید که طی سده های گذشته همواره به عنوان تختگاه جمشید -پادشاه اساطیری ایران- شناخته می شد و تا همین امروز نیز با همین نام کهن خود شناخته و خوانده می شود، در نتیجه مطالعات باستان شناسی و تحقیقات ایران شناسان غربی به عنوان تختگاه و پایتخت سلسله هخامنشیان شناسایی و معرفی شد و بدین شکل هویت نوین و تازه ای یافت که در گذشته هیچ گاه بدان شناخته نمی شد، یا بنای مقبره مادر حضرت سلیمان در مشهد مرغاب که نامش با سلیمان نبی در تورات گره خورده بود، به عنوان مدفن کوروش -بنیان گذار امپراتوری هخامنشیان- شناسایی و معرفی شد و هویتی متفاوت با تلقی پیشینیان از این بنا یافت.

قابل تأمل این که تا مدت ها بعد از این هویت بخشی جدید، ایرانیان همچنان بر اعتقاد خود راسخ بودند. برای نمونه، جورج ناتانیل کرزن در این زمینه می نویسد: «روایت ایرانیان- نوشته بودم که ایرانیان این بنا را قبر مادر سلیمان می نامند و این عقیده در سراسر دوره اسلامی شایع بود... اولین تطبیق آن با قبر کوروش- در سال 1809 (م) روی هم رفته موریه را نخستین فردی می دانستند که مقبره کوروش را شناخته بود و معلوم شد چنان که آریان و استراین و دیگر نویسندگان قدیم نقل کرده اند آن جا به وسیله اسکندر آسیب دیده بود، ولی اظهار این مطلب نیز حیرت انگیز است که وقتی که به عبارات مربوط به کتاب او مراجعه نمودم معلوم شد که وی این موضوع را مطرح کرده بود تا خود نقض کند. اوزلی که همان سال در آن جا بوده رفتار مشابهی اختیار نمود. به نظر من کرپورتر اولین انگلیسی است که از عهده تطبیق برآمد، اما می توان فرض و تصور کرد که عامل این شناسایی و تطبیق پرفسور گروتفند باشد و قبول یا رد این نظریه منوط است به مقابله و تطبیق عبارات راجع به محل واقعی قبر کوروش در نوشته های نویسندگان قدیم و ... با آن چه در محل یعنی به طوری که شرح داده شد در دشت مرغاب هست.» (ایران و قضیه ایران، جورج کرزن، مترجم غلامعلی وحید مازندرانی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، سال 1387، جلد دوم صص 7-96)

همان گونه که مشخص است کرزن بسیار محتاطانه در این زمینه سخن می گوید. قابل تأمل تر آن که در زمان سفر هرمان نوردن (1928 م.) به ایران، یعنی بعد از گذشت 110 سال از تاریخ پردازی کمپانی هند شرقی برای این سرزمین، ایرانیان همچنان بر اعتقاد خود راسخ بودند: «از دشت وسیع گذشتیم و از دهکده کوچک و کوچه های پر از گِل و لای عبور کردیم تا به مقبره کوروش رسیدیم. این ده کوچک «مادر سلیمان» نام دارد. عجیب است که تاریخ با افسانه های اسلامی و سامی در هم آمیخته و ساکنین اطراف، این مدفن را متعلق به مادر سلیمان پیغمبر می دانند.» (زیر آسمان ایران، هرمان نوردن، ترجمه سیمین سمیعی، تهران، دانشگاه تهران، 1356 خ، ص 98)
هرچند بعد ها با تخریب قبرستان قدیمی اطراف این مقبره و تغییر نام دهکده حاشیه آن تلاش وسیع تر و همه جانبه تری برای این هویت سازی جدید صورت گرفت، اما این سؤال همچنان باقی است که اگر بزرگ نمایی معاصر از هخامنشیان برای تثبیت تاریخ دو هزار و پانصد ساله پیشینه ای آن گونه که شما نیز ترسیم می کنید داشت آیا کمپانی هند شرقی ها در باوراندن نظریاتشان با چنین دشواری مواجه بودند؟

جناب آقای مهاجرانی! اگر این هویت سازی با تخریب های عامدانه برای برجسته سازی هخامنشیان همراه نبود، تبعیت بدون تأمل شما از این سناریو چندان اهمیتی نداشت، اما زمانی که اسناد بیانگر این واقعیت اند که با هدفی خاص آثاری محو شده اند همراهی با بزرگ نمایی از این مقطع از تاریخ باستان ملت ایران، دیگر به معنای تکریم از سابقه تمدنی این دیار نخواهد بود.

جهت اطلاع شما در مناظره ای که در خبرگزاری میراث فرهنگی در سال 1385 بین بنده و آقایان پرویز رجبی محقق تاریخ باستان، عبدالمجید ارفعی استاد زبان ایلامی (به صورت حضوری) و محمد حسن طالبیان مدیر اجرایی چغازنبیل (به صورت غیر حضوری) برگزار شد در پاسخ به این پرسش که آثار باستانی کشف شده در اطراف تخت جمشید که تصاویر آن در کتاب «تخت جمشید» نوشته اریش ف.اشمیت آمده چرا تخریب شده است ابتدا آقای طالبیان گفت: «امروزه دیگر معتقدند نباید در یک اثر باستانی چیزی کم یا زیاد شود و باید هر آن چه که هست مورد حفاظت قرار گیرد. در آن زمان به دلیل آن که سقف ها ریخته شده بوده و نمی توانستند دیوارها را نگه دارند کوتاهشان می کردند و در حد پلان نگه می داشتند. در حال حاضر قسمت های پایینی به صورت خشت اصل باقی مانده و روی آن مرمت شده است. این قبیل اتفاقات در گذشته تنها در تخت جمشید و در چغازنبیل هم اتفاق می افتاده است؛ هنگامی که نمی توانستند حفاظت کنند دیوار ها را کوتاه می کردند.»

این کارشناس محترم تابع هویت سازی جریان کمپانی هند شرقی برای آثار باستانی ایران ضمن این که معترف است این هویت سازان در ابنیه تاریخی ما دخل و تصرف کرده اند (با نابودی یا افزودن بر بنا) در مقام توجیه عملکرد ها بر می آید. در حالی که تصاویر به ثبت رسیده از حفاری ها در اطراف تخت جمشید گویای کشف بنایی متفاوت از تخت جمشید است که هیچ نشانی از فروپاشی در دیوارهای آن به چشم نمی خورد متأسفانه اکنون از این بناهای خشت و گِلی هیچ گونه اثری در اطراف تخت جمشید نیست.

تأسف بار تر، توجیه آقای پرویز رجبی است: «رجبی: پا قانقاریا بکند قطعش می کنند. سلیمی نمین: مگر آثار باستانی قانقاریا گرفته است؟ رجبی: ساختمان دارد می ریزد. سلیمی نمین: وقتی دارد می ریزد باید خرابش کرد؟ .... سلیمی نمین ..... فرمایش آقای طالبیان مبنی بر این است که تغییرات، صورت گرفته است؛ این گزارش دوست شماست که شما قبولش دارید. اما تصاویر نشان می دهد که تخریب فاجعه آمیز است تصاویر آقای اشمیت به عنوان مستندات این نیست که خشت و گِل بین درگاهی ها باشد اصلاً خودش یک بنای مستقل است. بنای مستقلی است که الان وجود ندارد. (خبرگزاری میراث فرهنگی کد خبر ۵۲۳۷۷ ، 25/4/85)

جناب آقای مهاجرانی! اگر این گونه دفاع از هویت سازان دو هزار و پانصد ساله باستانی که در واقع تکریم از تمدن ملت ایران نیست (بلکه تجلیل از تاریخ یهود است که گویا با ورود به فلات ایران موجب تمدن سازی شده اند) را عالمانه نمی دانید به جای طرح مسائل احساسی کمک کنید تا ملت ایران با آگاهی از اهداف کم و زیاد کردن ابنیه تاریخی در مسیر مطالعه برای کشف هویت واقعی باستانی خود برآید.

عباس سلیمی نمین
مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران

تصاویری از آثار غیرهخامنشی که اکنون نابود شده است:








ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین