کد خبر: ۱۲۹۵۷۹
تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۸
صبح دیروز در جلسه دادگاه، مادر مقتول تقاضای قصاص کرد. او گفت: «زن متهم از مدتی قبل با پسرم دوست شده بود. روز حادثه وقتی از خانه بیرون رفت، دیگر برنگشت تا اینکه از بیمارستان زنگ زدند و گفتند کشته شده.
مردی جوان وقتی فهمید همکلاسی دوران ابتدایی‌اش با همسرش ارتباط دارد، نقشه قتل او را اجرا کرد. ٢٤ مرداد پارسال، پلیس از وقوع یک فقره درگیری منجر به قتل در پارک چیتگر باخبر شد. دو مرد جوان سر یک زن با هم درگیر و یکی از آنها با اصابت چاقو کشته شده بود.

 پس از حضور ماموران، زنی که درگیری به خاطر او اتفاق افتاده بود، ضمن معرفی شوهرش به عنوان ضارب، به داشتن ارتباط با مقتول اعتراف و تایید کرد که شوهرش پس از اطلاع از این موضوع به پارک آمده و با مقتول درگیر شده است. چند روز بعد، متهم خود را به کلانتری معرفی کرد و با تایید اظهارات همسرش به عنوان عامل قتل بازداشت شد و پرونده‌اش برای رسیدگی در اختیار شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی حسین اصغرزاده و مستشاری حشمت‌الله توکلی قرار گرفت.

صبح دیروز در جلسه دادگاه، مادر مقتول تقاضای قصاص کرد. او گفت: «زن متهم از مدتی قبل با پسرم دوست شده بود. روز حادثه وقتی از خانه بیرون رفت، دیگر برنگشت تا اینکه از بیمارستان زنگ زدند و گفتند کشته شده. من قصاص می‌خواهم چون متهم پسرم را با نامردی کشت.» سپس متهم ٣٣ ساله پشت جایگاه ایستاد و با انکار قتل عمد گفت: «من آشنایی زیادی با مقتول نداشتم و فقط در دوران ابتدایی با او همکلاس بودم. به خاطر بیماری کبد پسر کوچکم، مجبور بودم مدام در بیمارستان باشم و دنبال پول دوا و دکتر بگردم. برای همین معمولا پنجشنبه و جمعه می‌توانستم به همسرم سر بزنم. روز حادثه تازه ناهار خورده و با موتور از خانه بیرون آمده بودم که همسرم را در ماشین مقتول دیدم. تعقیب‌شان کردم. آنها به پارک چیتگر رفتند. به شکل مخفیانه نگاه‌شان کردم، دیدم مقتول همسرم را به زور به سمت خود می‌کشد. رفتم جلو. گفتم مگر خودت ناموس نداری. او پیاده شد و با چاقو به من حمله کرد. آن را از دستش گرفتم. این‌بار با قفل فرمان به سمتم آمد که ناگهان چاقو در گردنش فرو رفت و کشته شد. من هم از ترس فرار کردم.»

اعتراف متهم در حالی بود که او پیش از این در بازجویی‌ها گفته بود که در پی تماس‌های مکرر همسرش، چاقو را از آشپزخانه برداشته و با آن به سراغ مقتول رفته است. همچنین به دستور قاضی اصغرزاده، صحنه جرم بازسازی و مشخص شد که برخلاف گفته متهم، چاقو از بالا به پایین به گردن مقتول اصابت کرده است. به این طریق دفاعیات متهم پایان یافت و نوبت به همسر او به اتهام ارتباط نامشروع با مقتول رسید. او این اتهام را رد کرد و گفت: «مدتی پیش پسر کوچکم به خاطر بیماری هپاتیت فوت کرد و من هر پنجشنبه به بهشت‌زهرا، سرخاکش می‌رفتم. در همان‌جا، چندباری مقتول سر خاک پسرم آمد و از شوهرم بد گفت. می‌گفت چرا با او زندگی می‌کنی و طلاق نمی‌گیری؟ من هم همیشه با همسرم اختلاف داشتم و در مدت ٨ سال زندگی مشترک‌مان، مدام با هم دعوا داشتیم. به خاطر همین، حرف‌های مقتول در دل من نشست و به او علاقه‌مند شدم. با این حال ارتباط‌مان فقط در حد پیامک بود. او مدتی بعد از من خواست تا طلاق بگیرم و با او ازدواج کنم. سه هفته از آشنایی‌ام که با مقتول گذشت به او گفتم خانواده‌ام مخالف طلاق هستند و نمی‌توانم از همسرم جدا شوم. او عصبانی شد و تهدیدم کرد اما من روی حرفم مانده بودم. تا اینکه روز حادثه، با اصرار او سوار ماشینش شدم. او در راه یک دست‌خط به من داد که رویش نوشته بود حتما بعد از طلاق به خواستگاری‌ام می‌آید. همین‌طور که رانندگی می‌کرد، مرا به چیتگر برد. در راه، شوهرم (متهم) دوبار زنگ زد و با عصبانیت پرسید کجایی. آن‌زمان پیش مقتول نشسته بودم. دست و پایم را گم کردم و گفتم پیش وسایل بازی پارک هستیم. خودش را رساند و با پیاده شدن مقتول از ماشین، با او درگیر شد. ابتدا مقتول چاقویش را بیرون آورد. من از دور دیدم که ناگهان لباسش خونی شد. خودم را به او رساندم و سریع با اورژانس تماس گرفتم. چند بار گفتم احمد، زنده بمان. سعی کردم با دستمال جلوی خونریزی را بگیرم اما فایده‌ای نداشت و او پس از ٢٠ دقیقه فوت کرد.»

اعترافات متهمه باعث شد تا قضات به این نتیجه برسند که اتهام ارتباط نامشروع در حد زنا منتفی است. به همین دلیل رییس دادگاه از او درباره ارتکاب ارتباط غیرزنا پرسید که متهم با پذیرش آن گفت: «این اتهام را قبول دارم. مقتول من را دوست داشت و در همان سه هفته، طوری به من محبت کرده بود که تا حالا از شوهرم آن رفتار را ندیده بودم.» در ادامه، متهم ردیف اول برای آخرین دفاع پشت جایگاه ایستاد و با تقاضای بخشش از اولیای دم گفت: «من قصد قتل نداشتم. آن روز چاقو به شکل اتفاقی به گردن مقتول خورد. من خاک پای خانواده مقتول هستم. اگر بخواهند، حاضرم مثل یک مورچه بمیرم اما از آنها می‌خواهم اگر می‌توانند، به اندازه یک مورچه به من فرصت بدهند و مرا ببخشند.» متهمه نیز گفت: «من بارها خواستم به خانه مقتول بروم و با مادرش حرف بزنم اما ترسیدم. از آنها طلب بخشش می‌کنم.»

در پایان دادگاه قضات وارد شور شدند تا رای نهایی را صادر کنند.

منبع:اعتماد

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین