واقعیت آن است که نه وزرایی که رایاعتماد نیاوردند اشکالی داشتند و نه سایر وزرایی که قرار بود به آنها نیز رایاعتماد داده نشود.
صادق زیباکلام در شرق نوشت:
از یک بابت تندروها، موفق شدند. هدف آنان خیلی بیش از سه وزیر پیشنهادی بود. در فهرست آنها، زنگنه، علی ربیعی، آخوندی، ظریف و حتی نعمتزاده هم قرار داشت. حسب ظاهر هم آنان از حقوق و اختیارات قانونی میخواستند استفاده کنند و به وزرای پیشنهادی که به اعتقاد آنها از نزدیکی «فتنه» رد شده بودند، «تحصیلکرده غرب» و «لیبرال» بودند، «مسن» بودند یا مشکل دیگری داشتند رایاعتماد ندهند.
واقعیت آن است که نه وزرایی که رایاعتماد نیاوردند اشکالی داشتند و نه سایر وزرایی که قرار بود به آنها نیز رایاعتماد داده نشود. مشکل در رییسجمهور انتخابشده توسط مردم و 24 خرداد بود و درستتر گفته باشیم در استنکاف اصولگرایان تندرو از پذیرش رای قاطع و بیچون و چرای مردم در انتخابات 24 خرداد 92.
واقعیت آن است که اصولگرایان تندرو خیلی برایشان موضعگیری اکثریت مردم موضوعیتی پیدا نمیکند که اگر بود، آنقدر اصرار نمیورزیدند تا آنچنان خط آتش سنگینی در برابر وزرای پیشنهادی روحانی تدارک ببینند و هرچه از دستشان برمیآمد انجام دهند تا فضای مجلس را علیه وزرای پیشنهادی تیره و تار کنند.
اگر اصولگرایان تندرو ارزش رای مردم را میدانستند، به جای آنکه آنگونه به آب و آتش بزنند و «سره» و «ناسره» را به هم ببافند تا جلو رایاعتماد به وزرای پیشنهادی را بگیرند، اساس و بنا را بر همکاری با دولت «تدبیر و امید» میگذاشتند تا رای مردم و پیام آنها برای تغییر، جامه عمل بپوشد. آنان میتوانستند به جای تلاش برای چوب لای چرخ روحانیگذاشتن، کلاه خود را در خلوت به روی زانویشان قاضی کرده و با خود بگویند ما هشتسال همه قدرت را داشتیم، نه اپوزیسیونی در مقابل ما قرار داشت نه مخالفان چندان نیرومندی داشتیم نه احزاب قدرتمندی بود، مجلس همراه ما بود و مطبوعات مستقل حداقل بودند و مانع و رادع دیگری در برابرمان نبود.
از سوی دیگر، درآمد ارزی که در این هشتسال در اختیارمان قرار داشت بیش از یک قرن کل درآمدهای نفتی مملکت بود و عملا هرطور که خواستیم رفتار کردیم، هر سیاستی را که خواستیم به اجرا گذاشتیم، پس اشکال کار در کجا بود؟ چه شد افرادی که نه مطبوعات دولتی داشتند، نه رادیو و تلویزیون در اختیارشان بود نه حزبی برایشان مانده بود نه تشکیلات و سازمان منسجمی، دست آخر بدون کاندیدای حداکثری توانستند آن «بهمن» را در 24 خرداد به راه بیندازند.
متاسفانه تندروها به جای ارزیابی از عملکرد هشتساله، انگار نه انگار که مردم خواهان تغییر و تحول در سیاستهای هشتساله شدند. از همان فردای 24 خرداد بنای تخطئه و انکار غیرمستقیم 24 خرداد را گذارند. در تمام چهارروزی که بررسی وزرای پیشنهادی در مجلس مطرح بود، برای اصولگرایان تندرو تنها مسالهای که مطرح بود، آن بود که چگونه میتوانند فضای مجلس را علیه وزرای پیشنهادی بهویژه برخی از آنان «شبههناک» کنند. به جای آنکه مساله تحصیلات وزرا، اینکه از نظر مدیریت از چه بضاعتی برخوردارند، برنامه اجرایی آنها برای وزارتخانه کدام است و کمیتهایی از این دست مطرح باشد. همه هوش و حواسشان آن بود که بهویژه برخی وزرای پیشنهادی از چند میلیمتری آنچه آنها فتنه میگویند - چهار سال پیش- عبور کردهاند.
عدمرایاعتماد به سهوزیر پیشنهادی در بهترین حالت، یک پیروزی ضعیف و کمرنگ برای آن بود. همانطور که پیشتر اشاره شد، استراتژی آنها بیش از سه وزیر بود اما نتوانستند. دکتر محمدعلی نجفی انصافا یکی از برجستهترین مدیران آموزشی و فرهنگی بعد از انقلاب به شمار میرود و کمبود وی در کابینه یقینا نقطه ضعفی خواهد بود.
«میلی منفرد» میتوانست بخشی از آسیبهای سیاستهای هشت سال اخیر در قبال دانشگاهها را بازسازی کند. میتوانست از شمار استادانی که بازنشسته یا کنار گذاشته شدند و از شمار دانشجویانی که در این هشتسال ستارهدار شدند و سر از کمیتههای انضباطی درآوردند بکاهد و بخشی از استقلال دانشگاهها را به آنها بازگرداند.
کارنامه مسعود سلطانیفر هم در مقام اجرایی بسیار ارزنده و درخشنده بود. هر سه وزیر ردصلاحیتشده را میتوان با میانگین وزرایی که در دولتهای نهم و دهم از اصولگرایان رایاعتماد گرفتند -از منظر توان و کارآمدی اجرایی- مقایسه کرد. اگر هر سه آنان یک سر وگردن از وزرای اصولگرا بالاتر نایستند یقینا چیزی از آنها هم کمتر نداشتند.
با این حال صرفا به دلیل ملاحظات سیاسی، تندروها حاضر نشدند به آنها رای دهند. در عین حال خیلی هم از مجلس نبایدناامید بود. رایاعتماد به ربیعی، ظریف، آخوندی و بالاتر از همه زنگنه نشان داد که قدرت مانور تندروها خیلی هم زیاد نیست. شاید هم اگر نحوه دفاع روحانی و خود وزرایی که رایاعتماد نیاوردند تغییر مییافت و تندروها را جدیتر میگرفتند و جدیتر بر سر مواضع اصولی خود میایستادند، اتفاقا ای بسا آن سه هم میتوانستند رایاعتماد بیاورند.
از یک بابت تندروها، موفق شدند. هدف آنان خیلی بیش از سه وزیر پیشنهادی بود. در فهرست آنها، زنگنه، علی ربیعی، آخوندی، ظریف و حتی نعمتزاده هم قرار داشت. حسب ظاهر هم آنان از حقوق و اختیارات قانونی میخواستند استفاده کنند و به وزرای پیشنهادی که به اعتقاد آنها از نزدیکی «فتنه» رد شده بودند، «تحصیلکرده غرب» و «لیبرال» بودند، «مسن» بودند یا مشکل دیگری داشتند رایاعتماد ندهند.
واقعیت آن است که نه وزرایی که رایاعتماد نیاوردند اشکالی داشتند و نه سایر وزرایی که قرار بود به آنها نیز رایاعتماد داده نشود. مشکل در رییسجمهور انتخابشده توسط مردم و 24 خرداد بود و درستتر گفته باشیم در استنکاف اصولگرایان تندرو از پذیرش رای قاطع و بیچون و چرای مردم در انتخابات 24 خرداد 92.
واقعیت آن است که اصولگرایان تندرو خیلی برایشان موضعگیری اکثریت مردم موضوعیتی پیدا نمیکند که اگر بود، آنقدر اصرار نمیورزیدند تا آنچنان خط آتش سنگینی در برابر وزرای پیشنهادی روحانی تدارک ببینند و هرچه از دستشان برمیآمد انجام دهند تا فضای مجلس را علیه وزرای پیشنهادی تیره و تار کنند.
اگر اصولگرایان تندرو ارزش رای مردم را میدانستند، به جای آنکه آنگونه به آب و آتش بزنند و «سره» و «ناسره» را به هم ببافند تا جلو رایاعتماد به وزرای پیشنهادی را بگیرند، اساس و بنا را بر همکاری با دولت «تدبیر و امید» میگذاشتند تا رای مردم و پیام آنها برای تغییر، جامه عمل بپوشد. آنان میتوانستند به جای تلاش برای چوب لای چرخ روحانیگذاشتن، کلاه خود را در خلوت به روی زانویشان قاضی کرده و با خود بگویند ما هشتسال همه قدرت را داشتیم، نه اپوزیسیونی در مقابل ما قرار داشت نه مخالفان چندان نیرومندی داشتیم نه احزاب قدرتمندی بود، مجلس همراه ما بود و مطبوعات مستقل حداقل بودند و مانع و رادع دیگری در برابرمان نبود.
از سوی دیگر، درآمد ارزی که در این هشتسال در اختیارمان قرار داشت بیش از یک قرن کل درآمدهای نفتی مملکت بود و عملا هرطور که خواستیم رفتار کردیم، هر سیاستی را که خواستیم به اجرا گذاشتیم، پس اشکال کار در کجا بود؟ چه شد افرادی که نه مطبوعات دولتی داشتند، نه رادیو و تلویزیون در اختیارشان بود نه حزبی برایشان مانده بود نه تشکیلات و سازمان منسجمی، دست آخر بدون کاندیدای حداکثری توانستند آن «بهمن» را در 24 خرداد به راه بیندازند.
متاسفانه تندروها به جای ارزیابی از عملکرد هشتساله، انگار نه انگار که مردم خواهان تغییر و تحول در سیاستهای هشتساله شدند. از همان فردای 24 خرداد بنای تخطئه و انکار غیرمستقیم 24 خرداد را گذارند. در تمام چهارروزی که بررسی وزرای پیشنهادی در مجلس مطرح بود، برای اصولگرایان تندرو تنها مسالهای که مطرح بود، آن بود که چگونه میتوانند فضای مجلس را علیه وزرای پیشنهادی بهویژه برخی از آنان «شبههناک» کنند. به جای آنکه مساله تحصیلات وزرا، اینکه از نظر مدیریت از چه بضاعتی برخوردارند، برنامه اجرایی آنها برای وزارتخانه کدام است و کمیتهایی از این دست مطرح باشد. همه هوش و حواسشان آن بود که بهویژه برخی وزرای پیشنهادی از چند میلیمتری آنچه آنها فتنه میگویند - چهار سال پیش- عبور کردهاند.
عدمرایاعتماد به سهوزیر پیشنهادی در بهترین حالت، یک پیروزی ضعیف و کمرنگ برای آن بود. همانطور که پیشتر اشاره شد، استراتژی آنها بیش از سه وزیر بود اما نتوانستند. دکتر محمدعلی نجفی انصافا یکی از برجستهترین مدیران آموزشی و فرهنگی بعد از انقلاب به شمار میرود و کمبود وی در کابینه یقینا نقطه ضعفی خواهد بود.
«میلی منفرد» میتوانست بخشی از آسیبهای سیاستهای هشت سال اخیر در قبال دانشگاهها را بازسازی کند. میتوانست از شمار استادانی که بازنشسته یا کنار گذاشته شدند و از شمار دانشجویانی که در این هشتسال ستارهدار شدند و سر از کمیتههای انضباطی درآوردند بکاهد و بخشی از استقلال دانشگاهها را به آنها بازگرداند.
کارنامه مسعود سلطانیفر هم در مقام اجرایی بسیار ارزنده و درخشنده بود. هر سه وزیر ردصلاحیتشده را میتوان با میانگین وزرایی که در دولتهای نهم و دهم از اصولگرایان رایاعتماد گرفتند -از منظر توان و کارآمدی اجرایی- مقایسه کرد. اگر هر سه آنان یک سر وگردن از وزرای اصولگرا بالاتر نایستند یقینا چیزی از آنها هم کمتر نداشتند.
با این حال صرفا به دلیل ملاحظات سیاسی، تندروها حاضر نشدند به آنها رای دهند. در عین حال خیلی هم از مجلس نبایدناامید بود. رایاعتماد به ربیعی، ظریف، آخوندی و بالاتر از همه زنگنه نشان داد که قدرت مانور تندروها خیلی هم زیاد نیست. شاید هم اگر نحوه دفاع روحانی و خود وزرایی که رایاعتماد نیاوردند تغییر مییافت و تندروها را جدیتر میگرفتند و جدیتر بر سر مواضع اصولی خود میایستادند، اتفاقا ای بسا آن سه هم میتوانستند رایاعتماد بیاورند.
ارسال نظر