کد خبر: ۱۲۹۱۳۸
تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۵ - ۰۶:۰۰
مهدی پاکدل، سال گذشته چند ماه با سریال «کیمیا» هر روز روی آنتن بود و چند ماه هم «محمد رسول الله (ص)» مجید مجیدی را روی پرده سینماها داشت.
 مهدی پاکدل، سال گذشته چند ماه با سریال «کیمیا» هر روز روی آنتن بود و چند ماه هم «محمد رسول الله (ص)» مجید مجیدی را روی پرده سینماها داشت.

او پس از آن، بازی در تئاتر را به عرصه های دیگر ترجیح داد و مانند خیلی از بازیگران اکنون علاقه ای به بازگشتن به تلویزیون ندارد. پاکدل گرچه این روزها بازی در پروژه ای سینمایی را آغاز کرده، تا آخر سال نمی خواهد دل از دنیای نمایش بکند. یک سال پس از نمایش موفق نماینده ایران در اسکار هشتاد و هشتم، پای حرف های این چهره فعال در عرصه فضای مجازی نشستیم تا از دنیای شلوغ اما منظم و برنامه ریزی شده خودش برای ما و شما بگوید.

«محمد» نقطه عطف کارنامه شما بود و انتظار می رفت پس از آن بیشتر دیده شوید و پیشنهادها بیشتر شود. درباره شما این اتفاق نیفتاد. چرا؟

در حقیقت خودم هم نمی دانم چرا. بخشی از آن به خود من بر می گردد و بخشی دیگر به فرمول هایی که درون سینما هست و من از آنها سر در نمی آورم. طبیعی است بعد از نقش «ابوطالب» دیگر سراغ هر نقشی و به هر قیمت در سینما بودن نروم. در انتخاب هایم دقیق تر و وسواسی تر شدم و این سخت گیرتر شدن از طرف من بود.

مورد دیگرش این بود یکسری فرمول دارد سینما که من بلد نیستم. من تا الان فکر می کردم برای بازیگری فقط نیاز است بازیگری بدانی. بعد در فیلم «محمد (ص)» متوجه شدم نیاز است موارد دیگری هم بدانی که من نه سوادش را دارم، نه بلدم، نه علاقه دارم بدانم، نه آن قدر برایم مهم است دانستن آن که وارد بازی هایی بشوم و کارهایی بکنم که بیشتر دیده شوم. دیگر بیشتر از «محمد» که قرار نیست دیده بشوم. من به خواسته ای که دلم می خواست و اتفاقی که سرم را بالا نگه دارم رسیدم. بقیه اش دیگر برای من جست و جو و کنجکاوی است در عالم بازیگری که اگر در سینما به دست نیاید، در تئاتر دنبالش می روم. من مدت هاست فقط تئاتر کار می کنم و مواردی را که برایم جالب است، کم کم به دست می آورم، اهل ورود به فرمول های پیچیده نیستم.

حالا چرا برخی فکر می کنند حضور شما کمی کمرنگ شده است؟

من بعد از فیلم پیامبر، دو سال درگیر سریال «کیمیا» شدم که به عبارتی بزرگ ترین پروژه تاریخ تلویزیون بود. مخاطب میلیونی داشت و طرفداران و مردم دوستش داشتند. کاری به نوع تولید و اینها ندارم که آن هم حکایتی است. بعد از آن، ترجیح دادم خودخواسته، هم در تلویزیون کمتر باشم، هم در سینما در هر فیلمی حضور نداشته باشم. ما سال گذشته پروژه ای هفت، هشت ماهه داشتیم در تئاتر و «جنایت و مکافات» را با ایمان افشاریان کار کردیم.

برایم جذاب تر است که الان «راسکولنیکوف» بازی کنم و توانایی هایم را در صحنه نشان بدهم. این نشان دادن توانایی در سینما خیلی طول می کشد و ماجرا دارد. مگر قرار است من برای بازی نقشی ویژه، سبک زندگی ام را عوض کنم؟ با همان رفیق های خودمان در تئاتر کنار هم خوشیم و کار می کنیم. بین «محمد» و «کیمیا»، فیلمی هم ساختم که خود آن خیلی از این ماجراها را برایم روشن کرد. با خودم گفتم ما اصلا کجای کار هستیم؟

البته اگر کسی دغدغه گذران زندگی با پول بازیگری نداشته باشد، به طور حتم مثل شما فکر می کند و سراغ تئاتر می رود.

من هم دغدغه مالی دارم و برایم سخت است، خیلی سخت است. وی مهم نیست. اینها گذراست 50 سال دیگر که شاید هیچ کدام از ما نباشیم روی کره زمین، کسی به این فکر نمی کند که مهدی وقتی این نقش را بازی کرده، لازانیا یا نان خشک می خورده است. همه، کارنامه تو را نگاه می کنند. دیگر این مسائل اصلا مهم نیست. به چیزی که از تو مانده و تولید شده، کار دارند. من هم کمی اینطوری فکر می کنم و برایم سخت است. سختی را با طیب خاطر تحمل می کنم. از من گذشته که دیگر طرفدار میلیونی داشته باشم و عکسم همه جا باشد.

احساس می کنم الان باید چیزی دیگر برای ماندن از من تراوش کند. من هم درستی از این حرف ها می زدم امادیگر نیاز ذهنی و اولویت من نیست. الان در شبکه اجتماعی مثل اینستاگرام با طرفداران میلیونی، خیلی ها از خودشان خبر و عکس می گذارند. من می گویم باید به درد بخورم و اینها برایم کمی مهم تر شده اند. البته امیدوارم اندازه حرفی که می زنم، بتوانم عمل کنم.

فرزند تلویزیون هستم

بعد از «کیمیا» در تلویزیون چه اتفاقی افتاد؟

تلویزیون الان فوق العاده اوضاعی نابسامان دارد. به طور طبیعی بخش مهمی از اینکه یک هنرپیشه در تلویزیون کار می کند، درآمد مالی است و تو می توانی روی آن برای زندگی برنامه ریزی کنی. گرچه الان دیگر این اتفاق هم نمی افتد و تهیه کننده، پرداخت پول را به گرفتن پول از سازمان منوط می کند. به نظرم دیگر تهیه کننده نداریم و همه «مادرخرج» شده اند. بارها شده سر صحنه می نشینی و منتظر گرفتن نمایی که 300 سیاهی لشکر لازم دارد و چون پول نیست با 15 نفر سر و ته ماجرا را هم می آورند.

طبیعی است که نمی شود با این شرایط کار کرد و کارگران ها هم کمتر سمت تلویزیون می روند. همین طور بازیگرانی که کیفیت کار برایشان مهم است. من هم ترجیح می دهم تا وقتی اوضاع بهتر نشده، حتی در برنامه های معمولی هم نورن. من خودم را فرزند تلویزیون می دانم و موقعیت فعلی ام را مدیون آن هستم. دروغ که نمی توانم بگویم و مردم به واسطه سریال هایی که بازی کرده ام، به من محبت داشتند دارند. ولی وقتی آن شکل عوض می شود، ترجیح می دهم در کاری حضور داشته باشم که در شأن کاری و حرفه ای من باشد.

«خندوانه» تجربه ای ناب بود

تجربه حضور در «خندوانه» و بازتاب هایش برای شما چطور بود؟

چون من دوستی قدیمی با آقای جوان دارم ،دقیقا سال پی قبل از اکران «محمد (ص)» گفت که بیا درباره آن گپ بزنیم. رفتم و خیلی برایم جالب بود. به نظرم برنامه ای است که می تواند به دلیل صادقانه بودن و مدل بی پروای خودِ رامبد، واقعیت درونی هنرمندها را نشان بدهد.
مردم می فهمند این حرف هایی که مهمان برنامه می زند، چقدر صادقانه است و از ته دل می آید یا چقدرش فیلم و اداست. همه آنها در آن برنامه دیده می شود.

خیلی خوشحالم که به «خندوانه» رفتم. بازخوردهایش هم خوب بود و همین الان هم وقتی مردم در خیابان من را می بینند، به این اشاره می کنند که چقدر برنامه شیرینی بود و فکر می کردیم خیلی جدی باشی! خیلی ها فکر می کنند من زندگی واقعی هم شبیه نقش هایم جدی هستم مثل قاضی سریال «کیمیا».

تا به حال به کار طنز فکر کرده اید؟

من در تئاتر، کار طنز زیاد کرده ام. خیلی جواب داده و خودم و مردم دوست داشته ایم. همین «همسایه آقا» که الان روی صحنه داریم، خیلی موقعیت های کمیک دارد. در سینما و تلویزیون بهتر است بگویم موقعیت پیش نیامده برای موردی که دلخواه من باشد و فکر می کنم بتوانم رگه های طنز را در آن اجرا کنم. شاید کارگردان ها فکر می کنند بهتر است نقش های جدی را با من در میان بگذارند. تلویزیون خیلی رسانه قدرتمندی است و متاسفانه الان قدرتش خیلی کم شده است. ترجیح می دهم تا وقتی به آن قدرت سابق بازنگشته، به تلویزیون برنگردم.

هنرمند حمایت می خواهد

بیکاری هنرمندان درسال های اخیر، خیلی ها را درگیر کرده و گروهی هم ناچار شده اند برای امرار معاش و گذران زندگی راهی شبکه های خارجی شوند. تحلیل شما از این جریان چیست؟

به نظرم همان ماجرایی است که گفتم قدرت تلویزیون و دیگر رسانه ها از نظر فکری کم شده است. ما یکسری بازیگر تربیت و برای آن هزینه کرده ایم تا شده اند اینکه الان هستند. اینها سرمایه اجتماعی اند و ما آنها را راحت از دست می دهیم. تهاجم فرهنگی یعنی چه؟ همین است دیگر. ما این همه درباره تهاجم فرهنگی حرف می زنیم اما نمی دانیم با سخنرانی مشکل حل نمی شود و باید کار عملی کرد.

آدم رسما عصبانی می شود. چند بازیگر که عمر، جوانی و زندگی شان را گذاشته اند در این حرفه که اگر سیب زمینی فروخته بود سر کوچه شان، به نان و نوا رسیده بودند، الان می بینید بیکارند و از پس اجازه خانه هم بر نمی آیند. طبیعی است که یکسری زودتر می شکنند و مقابل این وسوسه ها شکست می خورند. هیچ حمایتی از اینها نمی شود.

اگرهنرپیشه ای بداند بیمه است و اگر سر کار نورد در تامین معیشت نمی ماند، به خدا امکان ندارد برود. ولی وقتی می بیند هیچ حمایتی از هیچ جا نمی شود، ترجیح می دهد برود جای یکه حمایت می شود. این خیلی طبیعی است و نباید خرده گرفت. این برای کسانی است که زحمت می کشند و بازیگران درست و حسابی بوده اند. یکسری هم بیشتر برایشان ماجرای دیده شدن و روی جلد و اینهاست که گفتم. من که خودم این قدر پیگیر سریال ها و فیلم ها و تئاترها هستم، تا امروز بعضی نام ها را اصلا ندیده ام.

بعد می بینیم رفته فلان شبکه خارجی و می گوید ما بازیگریم، شرایط سخت بود و برون زدیم! اینها را کمی نامردی است اگر بازیگر بدانیم. توهین به ساحت کسانی است مثل علی نصیریان، عزت الله انتظامی و پرویز پرستویی که استخوان خرد کرده و به این مرحله رسیده اند. آنها بروند ایرادی ندارد و بهتر هم هست چون هدفشان چیزی دیگر غیر از بازیگری است.

در انتظار کتاب عکس

می دانیم که خیلی حرفه ای عکاسی می کنید و به این حوزه علاقه دارید. نگاه تان به عکاسی چیست؟

من از دو زاویه به این ماجرا نگاه می کنم؛ یکی اینکه گرافیک خواندهام و از وقتی چشم باز کردم، برادرم مسعود دوربین دست داشت و عکاسی می کرد. من عاشقانه دنیای عکاسی را دوست داشتم. دوم هم اینکه کسی که ادعای کارگردانی دارد و اسم فیلمساز روی خودش می گذارد، باید تمامی هنرها را خوب بشناسد؛ تاریخ، نقاشی، عکاسی، خوشنویسی و موسیقی و با شناخت کامل وارد شود.

سینما در حقیقت جمع همه هنرها در یک مدیوم است. تو وقتی بقیه آنها را ندانی، ادعایت دروغ است. عکاسی پیش زمینه سینماست و همیشه دوست داشتم آن را حرفه ای دنبال کنم. در «فردا» هم این علاقه به عکاسی مشهود است و اصلا داستان فیلم درباره زندگی یک عکاس است و ما در آن تک گویی طولانی درباره عکاسی داریم.

از کتاب عکس تان بگویید که خیلی ها منتظرش هستند.

قرار است انتشارات «ثالث» مجموعه عکس هایم را از سال 85 تا 95 در قالب 100 قطعه روانه بازار کند. اینکه عکاسان به من محبت دارند، بیشتر به خاطر برادرم مسعود است که عکاس حرفه ای سینماست.

پشت دوربین را ترجیح می دهم

احساس کردم از تجربه اول فیلمسازی یا نتیجه آن خیلی راضی نیستید.

تجربه که خیلی خوب و گرانبها بود. ساختن اولین فیلم بسیار لذتبخش و عجیب بود، خلق کردن به کمک یکسری دوستان که صادقانه آمده بودند پای کار؛ از احساس دلاویز تهیه کننده پروژه و خیلی های دیگر که با جان و دل کار کردند. من بعد از این متوجه شدم که اصلا فیلم ساختن مهم نیست. ما باید از قبل یکسری که مثلا اسم خودشان را م یگذارند خبرنگار و منتقد، روی اینها هزینه می کردیم نه روی فیلم.

ما اصلا بیخود وقت گذاشتیم فیلمنامه پرپیچ و خم نوشتیم یا با این قدر زحمت در جنگل وزیر باران کار کردیم. همه الکی بود. می بایست می رفتیم در یک آپارتمان، دو نفر با هم حرف می زدند. از لیطفه های وایبر، تلگرام و فضای مجازی هم استفاده می کردیم؛ هم فیلم پرفروش می شد، هم همه جا دیده می شدیم. اگر جایی هم می خواستیم برویم برای مصاحبه و اینها، 10 سکه می گرفتیم!

ذره ای احساس می کنم مسیر فیلمسازی متفاوت شده است. من از وقتی چشم باز کردم در عالم هنر، فکر میکردم برای ساختن فیلم باید لنز و دوربین را بشناسی، نوع روایت و مناسبات کار با بازیگران را بدانی و در جریان اندازه نما و کار با فیلمبردار باشی. بعد از فیلم اول، دیدم انگار اینها مهم نیست. کلک، دروغ و شوآف کردن را باید یاد می گرفتم و خوشبختانه بلد نبودم.

البته می پذیرید که فیلم خوب همیشه دیده می شود و مخاطب هم آن را می پسندد. فکر می کنید «فردا» چرا دیده نشد و چقدر برایتان مهم بود که آنچه می سازید، تماشاگر داشته باشد؟

برای من مهم بود که یک داستان اصیل سر و شکل دار بگوییم و تمام تلاش مان هم بر همین اساس کردیم. با تهیه کننده و ایمان افشاریان همکارم در کارگردانی به این فکر می کردیم که یک فیلم داستانگو از اصیل ترین داستان های ایرانی بگوییم که سر و شکل حرفه ای داشته باشد. به همه اینها فکر کردیم، خیلی موارد را یاد گرفتیم و البته در فیلم های دیگر، همه اینها را در اکران، تولید و پس از تولید لحاظ می کنم.

در همین تجربه اول، شما اصلا «بن هور» بساز و وقتی ساعت سه بعدازظهر تیرماه در ماه رمضان اکران می دهند و بعد می گویند سالن را پر کن تا ساعت 9 شب هم بدهیم، چه می توانی بکنی؟ مگر چه ساخته ای که از مخاطب انتظار داشته باشی با تکیه بر تبلیغات و اینها در آن ساعت روز به سینما بیاید؟

شکل سلیقه جامعه تغییر کرده است. «باشو غریبه کوچک: آقای بیضایی همین الان در گروه هنر و تجربه اکران شده است. چند نفر رفتند آن را ببینند؟ این همان فیلمی است که من خودم سه نوبت برای خرید بلیتش در آن سال ها در صف ایستادم. این یعنی ذائقه مخاطب تغییر تغییر کرده و خودمان تغییرش داده ایم. دیگر برایش فکر کردن مهم نیست.

با این همه قطعا من در فیلم بعدی ام سعی می کنم در همین سبک و سیاق و با همین اندیشه ورزی باشد. من سینمایی را دوست دارم که اندیشه بر آن حاکم باشد.این نوع سینما مورد علاقه من است که مخاطب را به تفکر وادارد. آن مناسبات را باید آدم یاد بگیرد تا در تجربه های دوم و سوم، فیلمی کامل بسازد.

در برنامه های آینده تان همچنان به فیلمسازی فکر می کنید؟

قطعا. الان دیگر اولویت اول من کارگردانی است تا بازیگری. ترچیح می دهم در سینما پشت دوربین قرار بگیرم و مسائلی را که فکر می کنم جالب است به تصویر بکشم. البته فیلمسازی سخت و گران شده و خیلی از فیلمسازان صاحب نام و درجه یک هنوز دنبال ثابت کردن خودشان و به دست آوردن سرمایه هستند. آن وقت از منِ جوان چه انتظاری دارید؟ تازه من به نوعی جزو خوش شانس ها در این سینما هستم. آن قدر جوان ها با ایده های ناب و درخشان هستند که نمی توانند ایده هایشان را به دلیل همین مسایل اجرایی کنند.

لذت حضور در افتخاری بزرگ

شما امسال در کن حضور داشتید و شاهد درخشش و موفقیت «فروشنده» بودید. اصلا چطور شد به کن رفتید؟

من سینماگرم و طبیعی است که به یکی از مهم ترین رویدادهای سینمایی جهان بروم. مناسبات حضور در کن چندان پیچیده نیست. تو می روی و برای دیدن فیلم هایی که دوست داری، بلیت می خری؛ درست مثل اتفاقی که در جشنواره فجر خودمان می افتد. با چند نفر از دوستان برنامه ریزی کرده بودیم که برویم و یکبار حضور در جشنواره کن را تجربه کنیم. کاملا شخصی و فردی و ربطی به جایی نداشت. باعث خوشبختی بود که توانستم اکران اول «فروشنده» را آنجا با دوستان ببینم. اتفاقی بسیار فوق العاده بود و از تماشای فیلم ایرانی بسیار خوب، احساس افتخار و غرور می کردیم.

ما چهار، پنج نفر بودیم در آن اتفاق بزرگ که برای سینمای ایران شکل می گرفت. ما هم سعی می کردیم به آقایان فرهادی، حسینی و خانم ترانه علیدوستی انرژی بدهیم. من دو سال با فرید سجادی حسین در پروژه «کیمیا» ار کرده بودم و نتیجه کار او و همکارانش را در «فروشنده عاشقانه نگاه می کردم. آنها هم به نظرم از دیدن ما دلگرم شده بودند. اینکه از این اتفاق خوشحالیم. تماشای جایزه گرفتن دوستان، لحظاتی دلچسب و دلنشین بود و وصف آن واقعا در کلام نمی گنجد.

اهل خودنمایی نیستم

شما در فضای مجازی هم حضوری فعال دارید. رویکرد شما در این فضا چیست و فکر می کنید برای تاثیرگذاری بیشتر، چه باید کرد؟

نه فقط مردم ما، بلکه مردم همه دنیا در برخورد اول با پدیده های جدید دچار خطار می شوند. اینکه با یک هنرمند و ورزشکار ارتباط مستقیم و بی واسطه داری، دلیل نمی شود که فکر کنی با کوچک ترین ناراحتی و نارضایتی باید بروی و به او ناسزا بگویی. ما هنوز در این مرحله ایم و اینستاگرام برایمان اتفاق و پدیده ای تازه است.

اگر برگردیم به 15 تا 20 سال قبل، همین برخوردها با ایمیل انجام می شد و عده ای با هویت های جعلی، ایمیل های آنچنانی می فرستادند. در تلفن ثابت هم وقتی هنوز شماره ها نمی افتاد، مزاحمت تلفنی یک تفریح رایج بود. در این امکان تازه همه سردرگم هستند. الان در دوران گذار هستیم و زیاد نباید اهمیت داد.

موضوع دیگر این است که شما طرز فکر و نوع نگرش هر آدمی را از پست هایی که می گذارد می توانید به راحتی بفهمید. نگاه من به ماجرای اینستاگرام این است که به یک دردی بخورد. اینکه من از خودم عکس بگذارم، دردی از مخاطب دوا نمی کند. مخاطب میلیونی اینستا جوانان 15 تا 25 ساله هستند و باید بدانند جز سرک کشیدن به زندگی مردم، مسائل مهم تر هم وجود دارد.

ما ناخودآگاه برای یکسری از مردم به ویژه جوانان الگو هستیم. خیلی وقت ها فکر می کنم باید برای گذاشتن پست خیلی مسائل را در نظر بگیرم و رعایت کنم. مثلا عکس فلان غذایی که خورده ام و خوشم آمده، نمی گذارم. با خودم می گویم شاید 100 نفر از کسانی که صفحه من را می بینند، نمی توانند چنین غذایی بخورند. فلان سفر را رفته ام به اقتضای کارم، آن لحظه با خودم می گویم عکسش را نگذارم. همین مراعات کردن هاست که شخصیت تو را نشان می دهد. مردم هم می بینند و قضاوت می کنند.

من با خودم روزی فکر کردم نظی بدهم به پست هایم تا مخاطب هم عادت کند. اینکه وظیفه ام بشود هر جمعه یک کتاب معرفی کنم. در طول هفته همه اش مطالعه می کنم که این هفته چه چیزی معرفی کنم. گاهی هم کار بسیار سخت می شود و کتابی را معرفی می کنم که خودم کامل نخوانده ام. با خودم فکر کردم اگر از یکمیلیون و خرده ای فالوئر، 10 نفر هم بروند دنبال کتاب و تاثیر بگیرند از تفکر نویسنده، من برده ام و رسالتم را انجام داده ام.

در عین حال قائل به یک حریم خصوصی هم هستید.

بله. من اصلا علاقه ندارم عکس های خانوادگی و شخصی در صفحه ام بگذارم. آنب رای خود من حریمی است. مگر خودرو شخصی ام را می برم بگذارم سر کوچه تا هر کسی دوست دارد استفاده کند؟ مال من است و دلم می خواهد خودماستفاده کنم. حریم زندگی و حریم خانوادگی و شخصی هم برای من است. و دلم نمی خواهد در چشم باشد. من دوست ندارم.

جمعه ها با کتاب، حرکتی فردی برای من بود اما آنقدر آدم های درجه یک با من تماس گرفتند و از کار تعریف کردند که باورم نمی شد این همه دیده شده باشد. مثلا آقای هوشنگ مرادی کرمانی که خودش هم صفحه ندارد، دیده بود و تعریف کرد. همین به من آن قدر انرژی داد که خوشحال شدم این آدم های متخصص هم دارند رصد می کنند. خیلی برایم جذاب شد که به طور حتم ادامه بدهم.

هرگز سراغ اجرا نمی روم

برادر دیگرتان جناب حسین پاکدل هم از برجسته ترین چهره های حوزه اجراست. چرا به سمت اجرا کشیده نشدید؟

من یکبار در جشن تصویر سال مقابل عکاسان و برادرم برنامه اجرا کردم که لطف دوستان شامل حالم شد و من هم با آنها احساس راحتی می کردم. چون می دانم هرگز نمی توانم مثل برادرم در این حوزه کار کنم، وارد اجرا نمی شوم. دوست ندارم وارد عرصه ای شوم که تخصصی در آن ندارم. مثل خوانندگی که کار تمام وقت است و من نمی توانم.

اجرا اتفاقی پیچیده است و من چون عادت کرده ام در بازیگری همیشه دیالوگ هایی را که برایم نوشته اند بگویم، نمی توانم حرفه ای اجرا کنم. بعید هم می دانم در آینده سراغ چنین ماجرایی بروم. خیلی برایم سخت است. من بازیگرم و از خودم نمی توانم در لحظه چیزی تراوش کنم. شاید باورش سخت باشد اما من بسیار خجالتی هستم و در جمع از خجالت و هیجان می میرم. آن یک بار هم از دستم دررفت.

می دانیم پیش از مهران مدیری، شما گزینه مهراب قاسم خانی برای اجرای «دورهمی» بودید. آن پیشنهاد را هم به همین دلیل رد کردید؟

دقیقا. البته ماجرای «دورهمی» کمی فرق می کرد. احساس کردم کسی که در آن موقعیت قرار می گیرد و قرار است راهبر آن فضا باشد، کمی سن و سالش به من نمی خورد. خیلی از حرف هایی که الان آقای مدیری می زند، مردم باور می کنند به خطر جاافتاده بودن و سن مناسب ایشان است. او می تواند مردم را خطاب قرار بدهد ولی من در سن و سالی هستم که اگر این حرف ها را بزنم، مردم می گویند بیا پایین بابا! بنابراین ترجیح دادم نباشد.

کاری بوده که حسرت بازی کردنش را داشته باشید؟

به طور شاخص دو کار بود که تا مراحل نهایی رفتم ولی به هر دلیل نشد؛ برای «سنتوری» تست هم دادم و آقای داریوش مهرجویی خیلی پسندید. کار البته به قرارداد نرسید. آن پروژه عقب افتاد و من هم درگیر کاری دیگر شدم و نشد که در «سنتوری» بازی کنم. همیشه حسرتش را خوردم چون نقش علی سنتوری را دوست داشتم. سریال «زیر تیغ» آقای محمدرضا هنرمند هم با اینکه قرارداد داشتم، نشد بازی کنم؛ همان نقشی که در نهایت کورش تهامی بازی کرد.

95؛ سال تئاتر و کمی سینما

و کارهای آینده؟

من سال 95 را با تئاتر بسته ام؛ «افسون معبود سوخته» را برای کیومرث مرادی بازی می کنم، یک کار با علی اتحاد و کاری دیگر با افشاریان. آخر سال را هم در پروژه «قوام» برادرم حسین حضور خواهم داشت. ضمن اینکه در تلاش برای راه اندازی سالن خصوصی تئاتر هستم با نگاهی متفاوت و حرفه ای تر نسبت به آنچه تا امروز ساخته شده است.

با گروهی کاملا تحقیقاتی روی شکل های متفاوت حضور مخاطب و تمام جوانب فکر می کنیم تا اتفاقی پردوام و خوب بیفتد؛ کاری ماندگار برای تئاتر ایران. سال گذشته تماشاخانه عمارت مسعودیه را با آقای علیرضا شجاع نوری و افشاریان راه انداختیم اما آن چیزی نشد که فکر می کردیم.

برترین ها نوشت: این روزها در فیلم سینمایی «نرگس مست» به کارگردانی جلال الدین دری با هم بازی می کنیم؛ فیلمی تاریخی درباره یک گروه موسیقی با فیلمنامه ای درجه یک است. «دری» سابقه تئاتری درخشان دارد و این نخستین کار سینمایی اوست.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین