|
|
امروز: سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - ۰۵:۵۶
کد خبر: ۱۲۴۳۳۳
تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۹۵ - ۰۸:۴۴
موزه سینما در باغ فردوس و سینما فرهنگ، ‌سالن‌های نمایش در منطقه یک شهرند که هنگام پایان فیلم، کنار در خروجی‌شان حاضر می‌شوم.
راهی چند منطقه از شهر شدیم تا با بینندگان فیلم «فروشنده»درباره واکنش‌های‌شان حرف بزنیم، ‌آدم‌ها با سن و جنس متفاوت، ‌تحصیلات و نگرش متفاوت، ‌واکنش‌های متفاوتی به این مساله داشتند.

 در گزارش روزنامه اعتماد آمده است: صدای پیرمردی ترحم‌برانگیز در زمینه شنیده می‌شود: «وسوسه شدم» سالن یکه می‌خورد از اعترافی که به گوش می‌رسد، ‌همه ذهن‌ها فلاش‌بک می‌زند به صحنه ورود غریبه‌ای به خانه، شیشه‌های خرد شده کف حمام، ردپای خونی مردی در پله‌ها، ‌شکستگی سر و صورت رعنا به خاطر مقاومتی که در برابر مرد غریبه از خود نشان داده و ترسی که دیگر همیشه با اوست.

حریم خصوصی، ‌از جمله مباحثی است که در سال‌های اخیر، ‌نقل محافل زیادی شده. ورود افراد به این حریم با اشکال گوناگون می‌تواند تعریف شود، ‌اما در غیرقابل تحمل‌ترین شکل آن‌که تجاوز فیزیکی تعریف می‌شود، ‌آسیب‌هایی روانی در افراد ایجاد می‌شود که تا حدود زیادی می‌توان آنها را غیرقابل رفع دانست. مواجهه افراد با این مقوله، بستگی مستفیم به فرهنگ برآمده از آن دارد، ‌فیلم سینمایی فروشنده، ‌با پرداختن به این موضوع، ‌سعی دارد رفتاری را به جامعه نشان دهد که دور از واکنش‌هایی است که تا به حال دیده و شنیده. جامعه‌ای که در مواجهه با مسائل ناموسی خشونت از خود نشان می‌دهد و ترجیحش برخورد روشنفکری نیست. نحوه برخورد دو شخصیت زن و مرد داستان با این مساله متفاوت است، ‌تفاوتی قابل لمس که برای برخی افراد جامعه قابل درک نیست. راهی چند منطقه از شهر شدیم تا با بینندگان فیلم درباره واکنش‌های‌شان حرف بزنیم، ‌آدم‌ها با سن و جنس متفاوت، ‌تحصیلات و نگرش متفاوت، ‌واکنش‌های متفاوتی به این مساله داشتند. اینکه افراد خودشان را به جای شخصیت زن یا مرد فیلم بگذارند و از واکنش‌های‌شان حرف بزنند، کار سختی است. خیلی از آدم‌های این شهر، ‌در مواجهه با این مساله، ‌دست به خشونتی افراطی می‌زنند، علت خیلی از قتل‌ها مسائلی از این دست یا به اصطلاح مسائل ناموسی است، ‌مردهای ایرانی را شاید همه به با غیرت بودن بشناسند و غیرت را در خشونتی عریان در مواجهه با تعدی به حریم خصوصی زنان زندگی‌شان. اما مردهای زیادی بودند که وقتی از سالن سینما بیرون آمدند، نه تنها اصلا احساس نمی‌کردند شخصیت مرد فیلم فروشنده به متجاوز به زندگی همسرش، ‌عاری از غیرت است و واکنشش منفعلانه بوده، ‌که اگر خودشان هم به جای او بودند همین رفتار را می‌کردند. شکی نیست که با دیدن فیلم فروشنده، این تاثیر در مخاطب ایجاد می‌شود که شاید واکنش درست در همین اندازه است و نه بیشتر. اما زن‌ها و مردهایی که فیلم را دیدند، ‌در سه نقطه متفاوت پایتخت، ‌نظراتی متفاوت داشتند از آنچه از جامعه سنتی ایران انتظار می‌رود. شاید جامعه در مرحله گذار باشد از سنتی محض به بلوغی که در آن شاهد واکنش‌های پخته‌تری بشویم.

سیلی آخر را نمی‌زدم

موزه سینما در باغ فردوس و سینما فرهنگ، ‌سالن‌های نمایش در منطقه یک شهرند که هنگام پایان فیلم، کنار در خروجی‌شان حاضر می‌شوم. نخستین زوجی که بیرون می‌آیند، آرش و آرزو، دختر و پسر جوانی‌اند که فیلم را دوست داشتند، ‌اما نظرات‌شان درباره واکنش «عماد» و «رعنا»، زن و مرد اصلی فیلم، ‌با آنچه دیدند فرق دارد. آرش خودش را جای عماد می‌گذارد و می‌گوید: من قطعا واکنشم متفاوت بود. تا قبل از واکنش نهایی عماد، ‌کارش را می‌پسندیدم، اما اگر جای او بودم کار آخر را انجام نمی‌دادم. او خانواده پیرمرد را به خانه‌اش کشانده بود، ‌همین کافی بود برای اینکه او متوجه زشتی کارش شود. نیاز به سیلی آخر نبود.

عماد در فیلم برخلاف خیلی از افراد سنتی که در هر واقعه‌ای که منتسب به همسرشان باشد، حتما او را یکی از مقصران می‌دانند، ‌هیچ گناهی را متوجه همسرش نمی‌داند، ‌حتی او را متهم به بی‌احتیاطی نمی‌کند. آرش با عماد هم عقیده است: هرگز همسرم را متهم به کوتاهی و قصور نمی‌کردم.

آرش معتقد است کلیشه مرد با غیرت ایرانی تنها متعلق به مردان ایرانی نیست، همه جای دنیا این واکنش را نشان می‌دهند، شاید هم واکنش بدتری نشان دهند. او هیچ‌وقت عماد را آدم بی‌غیرتی نمی‌داند، ‌برعکس معتقد است: فیلم می‌خواهد تغییری در پیش‌نویس ذهن افراد ایجاد کند و تا حدودی هم موفق بود.

آرزو اما وقتی خودش را جای رعنا می‌گذارد، مخفی‌کاری نمی‌کند اما پیش پلیس هم نمی‌رود. معتقد است: پلیس نمی‌تواند تغییر مثبتی ایجاد کند. اگر مجرم را پیدا کند و به مجازات برساند هم تغییری ایجاد نمی‌شود. من هم ترجیح می‌دهم مساله را درون خانوادگی حل کنیم و به بقیه نگوییم، حتی پلیس.

بدون شک به پلیس شکایت می‌کردم

سه زن میانسال بیرون از سالن سینما، ‌کنار غرفه موسیقی ایستاده‌اند تا هوایی تازه کنند، صدای موسیقی بشنوند و سیگاری دود کنند. صدای خواننده از توی غرفه موسیقی می‌آید: «لب‌هایم را میخندیدی چشمانم را می‌باریدی» ‌همین‌طور که هوای خنک پاییز موهای‌شان را توی صورت‌های‌شان می‌ریزد، ‌درباره فیلم حرف می‌زنند. وسط گعده سه نفره شان می‌پرم و می‌خواهم بگویند چه می‌کردند اگر جای رعنا بودند. مهشید، ‌منتخب دو نفر دیگر است در جواب دادن، همانطور که دود سیگارش را بیرون می‌دهد، می‌گوید: اگر جای زن داستان بودم، ‌صد در صد واکنشم خیلی قوی‌تر و محکم‌تر بود. حتما به پلیس مراجعه می‌کردم تا متهم را دستگیر کنند و به مجازات برسد.

یکی از همراهانش می‌گوید: «اما پلیس کاری نمی‌تواند بکند، ‌در امریکایش هم سالانه هزاران زن مورد تجاوز قرار می‌گیرند، ‌اما به کسی چیزی نمی‌گویند.» انگار می‌خواهد بگوید بهتر است به کسی چیزی نگوییم، ‌سکوت کردن بهتر است. اما مهشید همچنان مصر است به حرفش و می‌گوید: مساله این است که اگر جلوی این آدم‌ها گرفته نشود، ‌این قضایا تکرار می‌شود. شاید برای خیلی از زن‌ها واضح نباشد که به پلیس مراجعه کنند، اما من برای خودم و بقیه این کار را می‌کردم که تکرار نشود. مهشید فوق لیسانس مدیریت بیمارستانی دارد، ‌همان‌قدر که واکنش عماد را تایید می‌کند، ‌واکنش رعنا را زیر سوال می‌برد و می‌گوید: فیلم اصلا نگرشم را عوض نکرد. رعنا سکوت کرد، در حالی که نباید سکوت می‌کرد. شوهرش هم چون آدم فرهنگی بود و از کلاس بالای جامعه بود، رفتار ملایم‌تری داشت. هر سه نفر خانم‌ها می‌گویند: کاری که عماد کرد را هر مرد ایرانی دیگری هم می‌کند. واکنش او واکنش یک مرد باغیرت بود.

درجا طرف را می‌کشم

فیلم تمام شده و مردم در پارکینگ سینما در حال خروج از محوطه‌اند، ‌گروه ١٠ نفره‌ای از دختران و پسران جوان دور هم ایستاده‌اند و فیلم را تحلیل می‌کنند. چهره‌های‌شان به بیشتر از دهه ٧٠نمی‌خورد. حامد، ‌٢٢ ساله است و با صدای بلند دارد حرف می‌زند و می‌خندد. جمع را اداره می‌کند و وقتی از او می‌پرسم اگر جای عماد بودی چه می‌کردی، ‌جا می‌خورد اما در جا می‌گوید: می‌کشتم. همه به حرفش می‌خندند، ‌اما حامد شوخی ندارد. می‌خندد اما تایید می‌کند که جدی گفته و در مواجهه با مساله ناموسی، ‌آدم می‌کشد. نیوشا، دانشجوی معماری است، یکی از دختران ٢٠ تا ٢٢ساله جمع ١٠ نفره. از واکنش عماد و رعنا عصبانی است و می‌گوید: عماد باید آبرویش را جلوی خانواده‌اش می‌برد. زنش به حال روحی روانی بدی مبتلا شده بود، حداقل کاری که می‌توانست بکند این بود که آبرویش را ببرد، یک سیلی کافی نبود. عماد اصلا غیرت نداشت.

خودش را جای رعنا می‌گذارد و می‌گوید: اگر جای رعنا بودم نمی‌بخشیدم. نباید می‌گذشت، نباید به شوهرش می‌گفت که بگذرد. خیلی کوتاه آمد. اصلا چرا باید فیلم آموزش گذشت در این زمینه بدهد؟ چرا هر اتفاقی افتاد باید گذشت کنیم؟

دختران دیگر جمع هم با نیوشا هم عقیده‌اند، ‌الهام می‌گوید باید پیش پلیس می‌رفت، ‌وقتی قضیه‌ای اتفاق افتاده باشد، دیگر ترس از آبرو اهمیتی ندارد. شاید یکسری خانواده‌ها هنوز سنتی فکر کنند اما نسل ما تایید نمی‌کند. ما جرات دفاع از خودمان را داریم، ‌اصلا درستش هم همین است که از خودمان دفاع کنیم.

حامد هم همچنان بر عقیده‌اش استوار است، می‌گوید: دل هیچ کدام‌شان نباید می‌سوخت، باید آبرویش را می‌بردند، به خانواده‌اش می‌گفتند. آن مدلی که پیرمرد مرد، راحت مرد، ‌باید آبرویش را می‌ریخت و می‌مرد، آن موقع بهتر می‌شد. من که باشم سر صحنه طرف را می‌کشتم، لهش می‌کردم، البته همسرش هم بی‌احتیاطی کرده. اما عماد بی‌غیرت نبود، اگر بود اصلا دنبالش نمی‌رفت. گذشتی که در فیلم نشان می‌دهند، الکی است، من ندیدم کسی گذشت کند.

واکنش عماد بیش از حد انتظارم بود

پردیس کیان، یکی از جنوبی‌ترین پردیس‌های شهر است، ‌جایی بین اتوبان نواب و میدان بهمن. زوج جوانی از سالن سینما بیرون آمده‌اند، «آرام» ٣٠ ساله است و دومین بارش است فیلم را می‌بیند و «یاسر» نخستین بار. آرام می‌گوید: برای همه زنان جامعه ما شبیه و خفیف‌تر از این مسائل پیش آمده، ‌برای خود من بارها مزاحمت‌هایی ایجاد می‌شد که دوست نداشتم به کسی بگویم، ‌حتی به مادر و خواهرم. به برادرم که اصلا نمی‌گفتم نه به خاطر اینکه ترس از آبرو‌ریزی داشته باشم، به خاطر اینکه تصور این اتفاق در ذهن او، برایش آزاردهنده است. او معتقد است: واکنش رعنا و عماد در فروشنده طبیعی بود، اما درست بودنش را نمی‌دانم. شبیه بقیه مردان ایرانی رفتار نکرد و من این را به هنرمند بودن، فرهنگی بودن و روشنفکر بودنش ربط دادم. مطمئنم مردهای خانواده من واکنش خیلی بدتری داشتند، مثلا اگر برادر من با این قضیه مواجه شود حتما می‌خواهد طرف را ادب کند و به این واسطه خشونتش را نشان می‌دهد.

حرف مفهوم غیرت که می‌شود، آرام می‌گوید: به نظر من و دوستانم که درباره فیلم باهم بحث می‌کردیم، ‌مرد داستان آدم با غیرتی نیست، ‌همه با این توجیه که او آدم روشنفکری بود واکنشش را پذیرفتند و اینکه فیلم می‌خواهد فرهنگ بهتری را آموزش دهد، وگرنه این واکنش، چیزی نیست که ما از مردان‌مان ببینیم.

یاسر ٣٣ ساله است و مدرک تحصیلی‌اش دکتری. کار عماد را تایید می‌کند و می‌گوید: رفتار مرد داستان تا حدودی درست بود، ‌اصلا او را بی‌غیرت نمی‌دانم اصلا واکنشش بیش از حد انتظارم بود. او برای آرام کردن ذهنش دنبال ماجرا را گرفت، اما ته فیلم می‌شد آن کار را نکرد. وقتی خودش و همسرش به آرامش رسیده بودند، لازم نبود کاری کند که باعث مرگ یک آدم شود. مردها نمی‌توانند نسبت به این قضیه بی‌تفاوت باشند ‌اما وقتی برای همسرش ماجرا تمام شده بود و از او می‌خواست بگذرد، باید می‌گذشت.

او در پاسخ به واکنش خشن‌تر می‌گوید: کشتن که از اساس اشتباه است، وقتی چیزی را نفهمید تا آخر عمر عذاب می‌کشید. اما وقتی هر دو، وضعیت طرف مقابل را دیدند، باید می‌گذشتند. موافقم که پیش پلیس نرفتند، ‌یک گندی را هرچه هم بزنید بویش بیشتر پخش می‌شود. در ثانی، ‌قانون که احساسات را برنمی تابد، ‌قطعا زن را مقصر نشان می‌داد. البته یکی از دلایل دیگر هم آبروریزی است که پیش پلیس نمی‌روم.

نه می‌بخشیدم، نه زنده می‌گذاشتم

بیشتر مخاطبان فروشنده، ‌زن و مردهای جوانی‌اند که وقت خروج از سالن سینما، وقتی پای‌شان به خیابان می‌رسد، ‌دستان همدیگر را محکم‌تر از قبل می‌گیرند و آرام‌آرام شروع می‌کنند به حرف زدن از فیلم. حال نه چندان خوب از واقعی بودن ماجرا در چشمان‌شان دیده می‌شود، ‌شاید اگر تعارف نداشته باشند، ‌حوصله جواب دادن به سوال‌هایم را هم نداشته باشند.

محدثه، ‌دختر جوانی که همراه با همسرش، ‌سینما تماشای یافت‌آباد را ترک می‌کند، ‌واکنش تندی نسبت به رفتار شخصیت‌های فیلم دارد. می‌گوید: من اگر جای مرد بودم، حتما آن پیرمرد را می‌کشتم، او خیلی خوب برخورد کرد. اگر جای زن هم بودم، هیچ‌وقت نمی‌بخشیدم. اصلا از اول باید شکایت می‌کردند، ترس از آبرو ندارد، ‌پلیس برای همین روزها است.

حامد، ‌همسر محدثه اما خونسردتر نگاه می‌کند به ماجرا. با خنده می‌گوید: «من اگر بودم امر به معروف و هدایتش می‌کردم. یک ساعت با او حرف می‌زدم.»

اینها را که می‌گوید محدثه می‌پرد وسط حرف‌هایش و می‌گوید: «یعنی تو رفتارش را درست می‌دانستی؟»

حامد می‌گوید: درست نمی‌دانستم، درستش می‌کردم. سیلی آخر را نباید می‌زد.

محدثه با شکایت می‌گوید: نباید می‌زد؟

حامد می‌گوید: خودش متوجه شد که اشتباه کرده. مهم این است.

حامد اصلا فکر نمی‌کند عماد بی‌غیرت است، برخلاف محدثه که واکنشی تندتر دارد و عماد را به بی‌غیرتی محکوم می‌کند. هر دو به سی سالگی نرسیده‌اند و هر دو دیپلم دارند، ‌محدثه با اینکه آخر فیلم را متوجه نشده بود، ‌باز هم اصرار دارد که رفتار عماد و رعنا را تایید نمی‌کنم، ‌خیلی خونسرد و نرم رفتار کردند، ‌حامد هم تایید نمی‌کند اما معتقد است خیلی تند رفتند. وقتی خداحافظی می‌کنم، ‌چند قدم آن طرف‌تر احتمالا ادامه حرف‌هایی که باهم می‌زدیم را می‌زنند. زن باور نمی‌کند همسرش واکنش روشنفکرانه عماد را قبول داشته باشد، رنجیده خاطر شده از واکنش همسرش، ‌انگار در روشنفکری عماد و حامد، ‌نوعی بی‌تفاوتی می‌بیند، بی‌تفاوتی آزاردهنده.

گذشت برای تجاوز جواب نمی‌دهد

سینما آزادی، مثل همیشه شلوغ‌ترین سینمای شهر است، ‌با اینکه ساعت از ١١ شب گذشته، ‌اما هنوز خانواده‌های بلیط به دست در حال دویدن‌اند که به فیلم‌شان برسند. سمیرا و محسن، ‌زن و شوهری بین جوانی و میانسالی‌اند، ‌فیلم را دیده‌اند اما مثل جوان‌تر‌ها در حال حرف زدن درباره‌اش نیستند، ‌چشم‌های‌شان در دنیای دیگری است. محسن سیگارش را روشن می‌کند و سمیرا می‌گوید که اگر جای رعنا بود انتقام می‌گرفت. زن و شوهر هنگام حرف زدن خیلی همدیگر را تایید نمی‌کنند، ‌سمیرا از تجربه روزانه‌اش در خیابان‌های شهر و مزاحمت‌هایی که برایش ایجاد شده می‌گوید: مردان سن بالاتر انگار به خاطر توجهی که جلب نمی‌کنند، ‌وقیح‌تر می‌شوند. همیشه این مردان درصدد آزار و اذیت زنان برمی‌آیند تا جوان ترها. من اگر جای زن داستان بودم گذشت نمی‌کردم، ‌تا انتقام نمی‌گرفتم آرام نمی‌نشستم.

محسن ٥٠ ساله است و دیپلم دارد، در فرصت کام اول و دوم جواب می‌دهد: قطعا شکایت نمی‌کردم. شکایت در جامعه ما فایده‌ای ندارد. جمعیت خروجی سینما آزادی هنوز ادامه دارد و مردم هنوز در حال پایین آمدن‌اند. سارا و هومن، ‌زوج دیگری که همراه پدر و مادر سارا برای دیدن فیلم آمده بودند، ‌خودشان را جای رعنا و عماد می‌گذارند. سارا ٢٥ ساله است و از واکنش رعنا راضی نیست. می‌گوید: اینهمه خونسردی را نمی‌فهمم. فکر نمی‌کنم کسی اینقدر خونسرد عمل کند. از آنجایی که مدرک خوبی مثل ماشین متهم در اختیارشان بود، ‌بهتر بود شکایت می‌کردند. خودم اگر در موقعیت مشابه باشم، حتما پیش پلیس می‌روم و به این واسطه خودم را آرام می‌کنم که باعث و بانی‌اش را پیدا کردم.

هومن هم از واکنش عماد راضی نیست، واکنش‌اش را اغراق شده می‌داند. معتقد است: مدل فرهنگ و تربیت ما در ایران با آنچه در فیلم دیدم، ‌خیلی متفاوت بود. در ایران این مساله اینقدر جا افتاده نیست که اینقدر خونسرد نسبت به آن برخورد کنیم. به نظر من اگر این قضیه را با پلیس در میان می‌گذاشتند، از آنجایی که مساله ناموسی است حتما پیگیری می‌شد. خودم اگر جای عماد بودم، اگر مراجعه‌ام به پلیس به نتیجه نمی‌رسید، خودم برخورد تندتری می‌کردم.

از نگاه هومن، تخریب به جا مانده از این مساله با هر روشی باقی می‌ماند، او درباره گذشتی که فیلم دارد یاد می‌دهد، می‌گوید: گذشت را دوست دارم، بخشیدن کار خوبی است اما نه در این زمینه. این فرهنگ غلطی را رواج می‌دهد که آدمی که تعادل روانی ندارد، به خانه و زندگی کسی تعدی کرده، تقاضای بخشش کند و گذشت اتفاق بیفتد. می‌دانم که انتقام حال آدم‌ها را خوب نمی‌کند، آن فرد تخریب روحی روانی را تا آخر عمر دارد، اما اینکه طرف تجاوز کند و فردا انتظار بخشش داشته باشد را نپسندیدم.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین