مرحله نخست انتخابات ریاست جمهوری 2016 بالاخره به پایان رسید تا مسیر انتخابات عمومی نمایان شود. با این حال همانطور که هیلاری کلینتون ماه گذشته و در ضیافت ناهار دوستانه در واشنگتن عنوان کرد، هنوز راه بسیاری تا پایان خط باقی مانده و کارهای بسیاری برای انجام دادن وجود دارد.
مرحله
نخست انتخابات ریاست جمهوری 2016 بالاخره به پایان رسید تا مسیر انتخابات
عمومی نمایان شود. با این حال همانطور که هیلاری کلینتون ماه گذشته و در
ضیافت ناهار دوستانه در واشنگتن عنوان کرد، هنوز راه بسیاری تا پایان خط
باقی مانده و کارهای بسیاری برای انجام دادن وجود دارد.
با وجود تاریخ و تجربه ای که کلینتون پشت سر دارد و آرایی که به نفع او مایل شده اند، وزیر امور خارجه پیشین آمریکا و بانوی اول سابق این کشور از مشکلاتی نام می برد که در دهه های گذشته همواره با او بوده اند: «بسیاری از مردم در نظرسنجی ها عنوان کرده اند که نمی توانند به من اطمینان کنند. تمایلی ندارم که این موضوع را بشنوم و بارها در این باره فکر کرده ام که چرا باید مردم چنین احساسی داشته باشند.»
کلینتون ادامه داد: «شما نمی توانید به مردم بگویید که به شما اعتماد کنند بلکه باید این اعتماد را به دست بیاورید.» درست است که شاید هیلاری کلینتون هنوز هم نتوانسته دلیل اعتماد نکردن مردم را درک کند اما این موضوع تا حد بسیاری روشن است؛ مردم نمی توانند به کسی اعتماد کنند که او را به خوبی نمی شناسند.
در طول سالیان طولانی، هر گفته او، هر ایما و اشاره اش و هر مدل موی او زیر ذره بین قرار گرفته است و با این وجود هنوز هم شخصیت او برای بسیاری از رأی دهندگان، مرموز و ناشناخته است. هنوز میلیون ها آمریکایی این سیاستمدار باتجربه را به خوبی نمی شناسند و در تضادهای شخصیتی او گرفتار شده اند.
او که به عنوان یکی از طلایه داران حقوق زنان، کار خود را در اجتماع شروع کرد، تنها به این دلیل از ناسا خواست فضانورد شود که با سیاست های «ضد زن» آنها مقابله کند. زمانی که یک استاد دانشگاه در دانشکده قانون دانشگاه هاروارد عنوان کرد که این دانشکده نیاز به زنان بیشتری ندارد، تبدیل به یک ستاره در دانشگاه ییل (رقیب اصلی هاروارد) شد.
او پس از ازدواج، مدتی نام خانوادگی خود را حفظ کرد (و حاضر به تغییر و قبول کردن نام خانوادگی شوهرش نمی شد). هیلاری همچنین در اکثر دوران کاری خود درآمدی بیشتر از شوهرش به دست آورد و در نهایت همواره این ایده را به تمسخر گرفت که می تواند یک زن خانه دار و مادر همراه برای فرزندانش باشد.
جنش های فمینیستی وعده داده اند که چنین آزادی هایی باعث افزایش توان یک زن برای ایجاد هویت هایی قدرتمند می شود اما هنوز این وعده برای کلینتون به طور کامل محقق نشده است. هنوز هم هویت او در حال تغییر و دگرگونی است و به اندازه 40 سال قبل و زمانی که در انظار ملی قرار گرفت، مبهم است.
مقبولیت او نوسانات زیادی داشته و در زمان خدمت او به کشور اوج گرفت و در دوران رقابت های انتخاباتی کاهش یافت. سخنرانی نکردن او، وجود نداشتن کتابی از خاطراتش، فقدان مصاحبه یا تبلیغاتی فراگیر باعث شده است که اذهان عمومی در مورد او تردید داشته باشند. همراهان و هوادارانش تلاش کرده اند تا او را برای جامعه خود تعریف کنند؛ هر چند خودش از انجام این امر یا بازتعریف هویتش ناتوان مانده است.
معاون بیل کلینتون و رییس ستاد کارکنان کاخ سفید دوران ریاست جمهوری او، میلان وروبر خاطره لیموزین سواری خود با بانوی اول ایالات متحده را به یاد می آورد؛ اتفاقی که مربوط به 2 دهه پیش است. هیلاری، روی صندلی چرم ماشین لم داده و شروع به کنکاش دسته ای از برگه ها کرد. این وظیفه هر روز او بود که به بررسی تحلیل های ناامیدکننده شخصیت های جهانی و غیرچاپلوس بپردازد؛ وظیفه ای که هیچ لذتی برای او به همره نداشت. وروبر می گوید: «من آن زن را دوست نداشتم.»
به نظر می رسد که در این 2 دهه اوضاع تغییر زیادی نکرده است. حتی با وجود آنکه زندگی او فراز و نشیب فراوانی داشته و از کاخ سفید و مجلس سنا و کابینه و دولت و در نهایت به مرحله نهایی انتخابات ریاست جمهوری رسیده است.
روانشناسان هنوز هم متوجه انگیزه ها و دلایل رفتارهای او نمی شوند و منتقدان هم همچنان به اظهارنظر درباره شخصیت او مشغول هستند. شاید از نگاهی بتوان مسیر شغلی و فعالیت های او را روشن و سرراست متصور شد. یک زندگی سرشار از سیاست های واقع گرایانه که در خدمت اهداف آرمان گرایانه ای مانند عدالت و ایجاد فرصت های اجتماعی برای زنان و کودکان قرار دارد.
شاید از نگاه خود او و زمانی که از داخل به مسئله بنگریم، استانداردهای مشخص و بی طرفانه و دستاوردهای او با هر فرد حرفه ای دیگری در یک سطح قرار داشته باشد. با این حال از دید دیگر و به ویژه اگر از بیرون به مسیر حرکت او نگاه کنید، قطعات مختلفی از پازل کاری او وجود دارند که در کنار یکدیگر قرار نمی گیرند.
او قهرمان مادران شاغل است که با بانکداران وال استریت معاشرت دارد. او یک «ورشکسته مرده» (کلمات خود کلینتون) است که همزمان با خدمت عمومی خود در واشنگتن و نیویورک، خانه های اعیانی خریداری می کند. او یک مدیر اجرایی چندکاره و با صلاحیت است که «به شدت بی احتیاط» (لغات رییس FBI) بوده و از سیستم ایمیل محافظت نشده استفاده می کرد. او الگوی فمینیسم است و در عین حال از یک شوهر خائن حمایت می کند.
سندرز منتقد کلینتون
در مرحله نخست رقابت ها بود که سناتور برنی سندرز، برخلاف انتظار رقبا، کلینتون را به باد انتقاد گرفت و هویت مبهم و متناقض او را آشکار کرد: «کلینتون آن چیزی نیست که ادعا می کند. او ادعا می کند که حامی ستمدیده ها است اما اوقاتش را با ستمگرهای بزرگ می گذراند. او می گوید که اشتغال زایی خواهد کرد اما از تجارت آزاد دفاع می کند. او از عمل گرایی و پیش بردن کارها سخن می گوید اما واقعا چه تفاوتی بین عمل گرایی و باندبازی یا فساد وجود دارد؟»
این انتقادها را شخصی نسبت به کلینتون مطرح می کند که هویت خودش مانند کارتن تلویزیونی، روشن و واضح است. هیلاری رودهام کلینتون، به گفته یکی از مشاوران خودش مشهورترین زنی است که هیچ کس او را به درستی نمی شناسد.
اگر قرار است برای تصورات اشتباه درباره انسان ها، خود آنها را مقصر بدانیم، پس کلینتون هم بدون اشتباه نبوده است. او هیچ گاه کاری انجام نداده که بتوان به سادگی او را شناخت. اقدامات و رفتارهای روشن و واضح او در برابر رفتارهای محافظه کارانه اش بسیار محدود بوده است.
راجر کلینتون، برادر ناتنی هیلاری، تنها اندکی پس از پیوستن به قبیله کلینتون عنوان کرد: «بر سر میز شام، مرغ بریان و پوره سیب زمینی بود.» او همچنین خانواده جنوبی خود را با یک «دیوار بتنی» مقایسه کرد. به عقیده وروبر، مشکل کلینتون ناشی از شخصیت ذاتی انسان ها است. هر کدام از ما چندین بعد شخصیتی داریم اما کلینتون زیر ذره بین بی رحم اذهان عمومی قرار دارد. اگر شما از هر لحظه زندگی او یک عکس بگیرید، عکس کنونی با عکس پیشین تفاوت خواهد داشت اما حقیقت آن است که «همه ما بسیار بیش از آنچه به نظر می رسیم، پیچیده هستیم.»
معاون دیرین کلینتون و محرم اسرار او می گوید: «نگاه شما هم بسیار تعیین کننده است. بر اساس نحوه نگرش شما است که یک چیز را می بینید و چیز دیگری را نمی بینید.» هویت کلینتون ممکن است ترکیبی از تصاویر و چهره های مختلف او باشد. شما به امید آنکه به چهره حقیقی او پی ببرید، این تصاویر را یکی پس از دیگری به نظاره می نشینید اما نتیجه امر، گیج شدن بیش از پیش شما است. هیچ گاه نمی توانید دو تصویر یکسان از کلینتون پیدا کنید.
موضوع دیگری که بر وخامت اوضاع افزوده است، زمینه ظهور کلینتون و مسئولیت های مختلفی است که او بر عهده داشته است.
او به عنوان یکی از نوادگان فرماندهان حاضر در جنگ های صلیبی شناخته می شود و نقش هایی مانند بانوی اول کشور، دیپلمات و وزیر امور خارجه، عضو کمیته امنیت ملی مجلس سنا، عضو بنیان خیریه کلینتون و ... را برعهده داشته است که هر کدام از آنها شیوه های رفتاری مختلفی را طلب می کرده است اما مهم تر از همه، افزایش بی اعتمادی و شناخت ناچیز مردم از شخصیت اصلی او است.
شاید به همین دلیل است که وظیفه اصلی او از اکنون تا ماه نوامبر که انتخابات برگزار می شود، ایجاد یک تصویر واحد و یکپارچه از خود است که مردم بتوانند آن را باور کرده و به آن اطمینان کنند.
مصلحت اندیشی
هویت چیزی نیست که فقط به دنبال آشکارسازی آ« باشیم بلکه زاویه نگاه ما و برداشت ما هم تغییر دهنده نتیجه این جستجو است. در حال حاضر و در مرحله نهایی انتخابات ریاست جمهوری، آن تصویر نهایی که کلینتون دوست دارد ببینیم، یک فرد عملگرا است که می تواند باعث پیش رفتن کارها شود. او همچنین می خواهد او را به عنوان فردی باور کنیم که در مواقع لزوم می تواند اصول بازی را تغییر دهد و حتی در صورت نیاز یک سازشکار باشد.
این تفاوت در شیوه بازی هم یکی از مسائلی است که بیش از پیش بر پیچیدگی های شخصیتی او افزوده است. زمانی که بیل کلینتون اداره ایالات متحده را برعهده داشت و در برنامه بیمه و مراقبت های پزشکی شکست خورد، بانوی اول وقت کشور، به دفاع از استراتژی شوهرش پرداخت.
محافظه کاری دلیل هیلاری برای این جبهه گیری بود. آنها به طور همزمان و برای آنکه موقعیت خود را در کشور و نظام سیاسی کشور خود تقویت کنند، شروع به پیگیری پروژه هایی کردند که از نگاه کنگره مخالف آنها بسیار مثبت بودند.
برخی از این پروژه ها البته بسیار موفقیت آمیز بودند و تبدیل به منابعی برای غرور ملی آمریکا شدند. یکی از آنها برنامه بیمه سلامت کودکان بود که در حال حاضر هم 8 میلیون نفر را زیر پوشش خود دارد. هیلاری که در سال 2000 هم به دنبال کسب یک کرسی خالی نیویورک در مجلس سنا بود، این رویکرد را ادامه داد.
او با وجود آنکه تبدیل به یک شخصیت جهانی شده بود، سرش را پایین انداخت و وقتش را صرف انجام امور کوچکی کرد که (به دلیل مقبولیت در بین رفقا و رقبا) می توانستند جایگاه او را تقویت کنند. او از کرسی خالی و وسوسه کننده کمیته روابط خارجی سنا چشم پوشی کرد تا بتواند جایگاهی در پنل نیروهای مسلح به دست آورد.
او در جایگاه جدید خود توانست با قدرت و اراده اش تفرقه شهروندان نیویورک را از بین برده و صلاحیت خود را برای مدیریت مسائل امنیت ملی ثابت کند. او همچنین توانست راهی برای احیای کشاورزی در حال مرگ مناطق شمالی ایالت نیویورک پیدا کند.
کلینتون صنعت رستوران داری، نیویورک را با زمین های کشاورزی و مزارع این ایالات ارتباط داد. به وسیله این اتصال، علاوه بر آن که رستوران دارها می توانستند مواد اولیه خود را با کیفیت و قیمت مشابه با محصولات وارداتی تامین کنند. کشاورزی ناحیه هم حفظ شد.
در همین زمان، مزرعه داران را تشویق کرد تا در محصولات خود بازنگری کنند و به کشت سبزی ها و صیفی جاتی بپردازند که بازار آینده مشتریان رستوران ها تقاضا می کردند؛ ضمن آنکه بسیاری از محصولات جدید صرفه اقتصادی بیشتری برای کشاورزان به همراه داشتند. او از طریق یک واسطه، مسئولان باغ وحش «برونکس» را متقاعد کرد تا یک خط تولید سس تند راه انداخته و فلفل های رشد کرده در حوالی این باغ وحش را به استفاده تجاری برسانند.
در آن دوران، تجارت الکترونیک در حال گسترش بود اما کسب و کارهای کوچک مناطق روستایی و دور افتاده نیویورک فاقد زیرساخت ها و تجهیزات سخت افزاری لازم برای حرکت در جهت جریان بازار بودند. کلینتون به فکر راه چاره افتاد و توانست شرکت هیولت - پاکارد (HP) را قانع کند که با ارائه لپ تاپ به مالکان کسب و کارهای کوچک حومه ایالت سلطنتی آمریکا، زمینه فروش اینترنتی کفش های پوست گوزن و قلاب های ماهیگیری را فراهم کنند.
وضعیت سیاست های او در دوران وزارت امور خارجه هم مشابه بود. او در دوران اداره این وزارتخانه، سفرهای مختلفی به گوشه و کنار جهان تدارک دید و از طریق دیدارهای چهره به چهره تلاش کرد تا وجهه خدشه دار شده آمریکا را بهبود ببخشد. کمک های او به مردم فقیر بسیاری از کشورها که از اجاق های گاز تا وام های جزیی را دربر می گرفت، باعث شد تا موفقیت های او برجستگی بیشتری پیدا کنند.
دستاوردهای او شاید نتوانست رابطه پوتین را با آمریکا بهبود بخشد تا ثبات را به لیبی هدیه کند اما حضور بانوی آمریکایی در یک روستای دور افتاده آفریقا و فراهم کردن امکان حیات کودکان برای مادر آنها، برای اذهان عمومی کشورش اهمیت بسیاری داشت.
یکی از مشاوران و دوستان قدیمی هیلاری کلینتون می گوید: «به عنوان یکی از وکلای کلینتون باید بگویم که او در به دست آوردن نتایج بسیار عملگرا است.» نیرا تانسن عنوان می کند: «معیار تصمیم گیری های کلینتون آن است که چگونه می توان نتیجه ای عینی برای زندگی مردم به همراه داشت؟»
در نهایت
یکی از تصاویری که مردم آمریکا از کلینتون هنوز هم به یاد دارند، مربوط به دوران حضور او در کاخ سفید و به عنوان بانوی نخست این کشور است. او به رسانه ها اجازه داد تا با او مصاحبه کنند و شاید برخی از اسرار زندگی او را بیابند. زمانی که از او پرسیده شد که شما چگونه اهداف و برنامه های خود را عملی می کنید، پاسخ داد: «مجبور هستید که به پیش بروید. مجبور هستید که به اهداف خود دست پیدا کنید و در این راه بهانه ای وجود ندارد.»
با این روحیه بود که کلینتون وارد نبردهای بسیاری با دشمنان واقعی شد. برخی از این نبردها تحسین برانگیز بودند و برخی غیر ضروری اما نکته آنجا است که او در طول زمان یک لاک و لایه حفاظتی برای خود ساخت و شناخت مردم را از خودش دشوار می کرد. مایکل موزیک، یکی از مدیران اجرایی اداره حمل و نقل نیویورک، خاطره ای را نقل می کند. او می گوید در سال 2004در دفتر «سناتور» جلسه ای داشتیم تا برنامه اتصال کشاورزان به رستوران داران نیویورک را به پیش ببریم. در این بحبوحه به کلینتون خبر دادند که شوهرش به دلیل حمله قلبی در بیمارستان بستری شد و باید عمل شود.
موزیک بلافاصله گفت: «فکر می کنم باید بروید.» اما کلینتون مردد بود و در نهایت کارهای مقرر شده را بر اساس زمانبندی تعیین شده به اتمام رساندند. مدیر اجرایی حمل و نقل نیویورک می گوید: «به یاد می آورم که آن زمان با خودم فکر می کردم که «عجب دیوانه ای است.» او سال های سال، کارهایش را را با تحسین یا به صورت غیرقابل درک به پیش برد.
هفته نامه صدا نوشت: برخی از اطرافیانش می گویند اگر می توانستید هیلاری را بشناسید، از او حمایت می کردید. او هم یک انسان است اما رأی دهندگان هیچ گاه فرصت شناخت صحیح او را به دست نیاورده اند. کلینتون از همان دوران نخست حضورش در انظار عمومی ناشناخته بود و علاوه بر انجام مسئولیت های مختلف، بیشتر اوقات برخلاف انتظارها کارهایش را انجام داده تا همچنان یک شخصیت مرموز و پیچیده باقی بماند. با این حال او به دستاوردهایی رسیده است که بسیار منحصر به فرد هستند و هنوز هم قانع نیست.
با وجود تاریخ و تجربه ای که کلینتون پشت سر دارد و آرایی که به نفع او مایل شده اند، وزیر امور خارجه پیشین آمریکا و بانوی اول سابق این کشور از مشکلاتی نام می برد که در دهه های گذشته همواره با او بوده اند: «بسیاری از مردم در نظرسنجی ها عنوان کرده اند که نمی توانند به من اطمینان کنند. تمایلی ندارم که این موضوع را بشنوم و بارها در این باره فکر کرده ام که چرا باید مردم چنین احساسی داشته باشند.»
کلینتون ادامه داد: «شما نمی توانید به مردم بگویید که به شما اعتماد کنند بلکه باید این اعتماد را به دست بیاورید.» درست است که شاید هیلاری کلینتون هنوز هم نتوانسته دلیل اعتماد نکردن مردم را درک کند اما این موضوع تا حد بسیاری روشن است؛ مردم نمی توانند به کسی اعتماد کنند که او را به خوبی نمی شناسند.
در طول سالیان طولانی، هر گفته او، هر ایما و اشاره اش و هر مدل موی او زیر ذره بین قرار گرفته است و با این وجود هنوز هم شخصیت او برای بسیاری از رأی دهندگان، مرموز و ناشناخته است. هنوز میلیون ها آمریکایی این سیاستمدار باتجربه را به خوبی نمی شناسند و در تضادهای شخصیتی او گرفتار شده اند.
او که به عنوان یکی از طلایه داران حقوق زنان، کار خود را در اجتماع شروع کرد، تنها به این دلیل از ناسا خواست فضانورد شود که با سیاست های «ضد زن» آنها مقابله کند. زمانی که یک استاد دانشگاه در دانشکده قانون دانشگاه هاروارد عنوان کرد که این دانشکده نیاز به زنان بیشتری ندارد، تبدیل به یک ستاره در دانشگاه ییل (رقیب اصلی هاروارد) شد.
او پس از ازدواج، مدتی نام خانوادگی خود را حفظ کرد (و حاضر به تغییر و قبول کردن نام خانوادگی شوهرش نمی شد). هیلاری همچنین در اکثر دوران کاری خود درآمدی بیشتر از شوهرش به دست آورد و در نهایت همواره این ایده را به تمسخر گرفت که می تواند یک زن خانه دار و مادر همراه برای فرزندانش باشد.
جنش های فمینیستی وعده داده اند که چنین آزادی هایی باعث افزایش توان یک زن برای ایجاد هویت هایی قدرتمند می شود اما هنوز این وعده برای کلینتون به طور کامل محقق نشده است. هنوز هم هویت او در حال تغییر و دگرگونی است و به اندازه 40 سال قبل و زمانی که در انظار ملی قرار گرفت، مبهم است.
مقبولیت او نوسانات زیادی داشته و در زمان خدمت او به کشور اوج گرفت و در دوران رقابت های انتخاباتی کاهش یافت. سخنرانی نکردن او، وجود نداشتن کتابی از خاطراتش، فقدان مصاحبه یا تبلیغاتی فراگیر باعث شده است که اذهان عمومی در مورد او تردید داشته باشند. همراهان و هوادارانش تلاش کرده اند تا او را برای جامعه خود تعریف کنند؛ هر چند خودش از انجام این امر یا بازتعریف هویتش ناتوان مانده است.
معاون بیل کلینتون و رییس ستاد کارکنان کاخ سفید دوران ریاست جمهوری او، میلان وروبر خاطره لیموزین سواری خود با بانوی اول ایالات متحده را به یاد می آورد؛ اتفاقی که مربوط به 2 دهه پیش است. هیلاری، روی صندلی چرم ماشین لم داده و شروع به کنکاش دسته ای از برگه ها کرد. این وظیفه هر روز او بود که به بررسی تحلیل های ناامیدکننده شخصیت های جهانی و غیرچاپلوس بپردازد؛ وظیفه ای که هیچ لذتی برای او به همره نداشت. وروبر می گوید: «من آن زن را دوست نداشتم.»
به نظر می رسد که در این 2 دهه اوضاع تغییر زیادی نکرده است. حتی با وجود آنکه زندگی او فراز و نشیب فراوانی داشته و از کاخ سفید و مجلس سنا و کابینه و دولت و در نهایت به مرحله نهایی انتخابات ریاست جمهوری رسیده است.
روانشناسان هنوز هم متوجه انگیزه ها و دلایل رفتارهای او نمی شوند و منتقدان هم همچنان به اظهارنظر درباره شخصیت او مشغول هستند. شاید از نگاهی بتوان مسیر شغلی و فعالیت های او را روشن و سرراست متصور شد. یک زندگی سرشار از سیاست های واقع گرایانه که در خدمت اهداف آرمان گرایانه ای مانند عدالت و ایجاد فرصت های اجتماعی برای زنان و کودکان قرار دارد.
شاید از نگاه خود او و زمانی که از داخل به مسئله بنگریم، استانداردهای مشخص و بی طرفانه و دستاوردهای او با هر فرد حرفه ای دیگری در یک سطح قرار داشته باشد. با این حال از دید دیگر و به ویژه اگر از بیرون به مسیر حرکت او نگاه کنید، قطعات مختلفی از پازل کاری او وجود دارند که در کنار یکدیگر قرار نمی گیرند.
او قهرمان مادران شاغل است که با بانکداران وال استریت معاشرت دارد. او یک «ورشکسته مرده» (کلمات خود کلینتون) است که همزمان با خدمت عمومی خود در واشنگتن و نیویورک، خانه های اعیانی خریداری می کند. او یک مدیر اجرایی چندکاره و با صلاحیت است که «به شدت بی احتیاط» (لغات رییس FBI) بوده و از سیستم ایمیل محافظت نشده استفاده می کرد. او الگوی فمینیسم است و در عین حال از یک شوهر خائن حمایت می کند.
سندرز منتقد کلینتون
در مرحله نخست رقابت ها بود که سناتور برنی سندرز، برخلاف انتظار رقبا، کلینتون را به باد انتقاد گرفت و هویت مبهم و متناقض او را آشکار کرد: «کلینتون آن چیزی نیست که ادعا می کند. او ادعا می کند که حامی ستمدیده ها است اما اوقاتش را با ستمگرهای بزرگ می گذراند. او می گوید که اشتغال زایی خواهد کرد اما از تجارت آزاد دفاع می کند. او از عمل گرایی و پیش بردن کارها سخن می گوید اما واقعا چه تفاوتی بین عمل گرایی و باندبازی یا فساد وجود دارد؟»
این انتقادها را شخصی نسبت به کلینتون مطرح می کند که هویت خودش مانند کارتن تلویزیونی، روشن و واضح است. هیلاری رودهام کلینتون، به گفته یکی از مشاوران خودش مشهورترین زنی است که هیچ کس او را به درستی نمی شناسد.
اگر قرار است برای تصورات اشتباه درباره انسان ها، خود آنها را مقصر بدانیم، پس کلینتون هم بدون اشتباه نبوده است. او هیچ گاه کاری انجام نداده که بتوان به سادگی او را شناخت. اقدامات و رفتارهای روشن و واضح او در برابر رفتارهای محافظه کارانه اش بسیار محدود بوده است.
راجر کلینتون، برادر ناتنی هیلاری، تنها اندکی پس از پیوستن به قبیله کلینتون عنوان کرد: «بر سر میز شام، مرغ بریان و پوره سیب زمینی بود.» او همچنین خانواده جنوبی خود را با یک «دیوار بتنی» مقایسه کرد. به عقیده وروبر، مشکل کلینتون ناشی از شخصیت ذاتی انسان ها است. هر کدام از ما چندین بعد شخصیتی داریم اما کلینتون زیر ذره بین بی رحم اذهان عمومی قرار دارد. اگر شما از هر لحظه زندگی او یک عکس بگیرید، عکس کنونی با عکس پیشین تفاوت خواهد داشت اما حقیقت آن است که «همه ما بسیار بیش از آنچه به نظر می رسیم، پیچیده هستیم.»
معاون دیرین کلینتون و محرم اسرار او می گوید: «نگاه شما هم بسیار تعیین کننده است. بر اساس نحوه نگرش شما است که یک چیز را می بینید و چیز دیگری را نمی بینید.» هویت کلینتون ممکن است ترکیبی از تصاویر و چهره های مختلف او باشد. شما به امید آنکه به چهره حقیقی او پی ببرید، این تصاویر را یکی پس از دیگری به نظاره می نشینید اما نتیجه امر، گیج شدن بیش از پیش شما است. هیچ گاه نمی توانید دو تصویر یکسان از کلینتون پیدا کنید.
موضوع دیگری که بر وخامت اوضاع افزوده است، زمینه ظهور کلینتون و مسئولیت های مختلفی است که او بر عهده داشته است.
او به عنوان یکی از نوادگان فرماندهان حاضر در جنگ های صلیبی شناخته می شود و نقش هایی مانند بانوی اول کشور، دیپلمات و وزیر امور خارجه، عضو کمیته امنیت ملی مجلس سنا، عضو بنیان خیریه کلینتون و ... را برعهده داشته است که هر کدام از آنها شیوه های رفتاری مختلفی را طلب می کرده است اما مهم تر از همه، افزایش بی اعتمادی و شناخت ناچیز مردم از شخصیت اصلی او است.
شاید به همین دلیل است که وظیفه اصلی او از اکنون تا ماه نوامبر که انتخابات برگزار می شود، ایجاد یک تصویر واحد و یکپارچه از خود است که مردم بتوانند آن را باور کرده و به آن اطمینان کنند.
مصلحت اندیشی
هویت چیزی نیست که فقط به دنبال آشکارسازی آ« باشیم بلکه زاویه نگاه ما و برداشت ما هم تغییر دهنده نتیجه این جستجو است. در حال حاضر و در مرحله نهایی انتخابات ریاست جمهوری، آن تصویر نهایی که کلینتون دوست دارد ببینیم، یک فرد عملگرا است که می تواند باعث پیش رفتن کارها شود. او همچنین می خواهد او را به عنوان فردی باور کنیم که در مواقع لزوم می تواند اصول بازی را تغییر دهد و حتی در صورت نیاز یک سازشکار باشد.
این تفاوت در شیوه بازی هم یکی از مسائلی است که بیش از پیش بر پیچیدگی های شخصیتی او افزوده است. زمانی که بیل کلینتون اداره ایالات متحده را برعهده داشت و در برنامه بیمه و مراقبت های پزشکی شکست خورد، بانوی اول وقت کشور، به دفاع از استراتژی شوهرش پرداخت.
محافظه کاری دلیل هیلاری برای این جبهه گیری بود. آنها به طور همزمان و برای آنکه موقعیت خود را در کشور و نظام سیاسی کشور خود تقویت کنند، شروع به پیگیری پروژه هایی کردند که از نگاه کنگره مخالف آنها بسیار مثبت بودند.
برخی از این پروژه ها البته بسیار موفقیت آمیز بودند و تبدیل به منابعی برای غرور ملی آمریکا شدند. یکی از آنها برنامه بیمه سلامت کودکان بود که در حال حاضر هم 8 میلیون نفر را زیر پوشش خود دارد. هیلاری که در سال 2000 هم به دنبال کسب یک کرسی خالی نیویورک در مجلس سنا بود، این رویکرد را ادامه داد.
او با وجود آنکه تبدیل به یک شخصیت جهانی شده بود، سرش را پایین انداخت و وقتش را صرف انجام امور کوچکی کرد که (به دلیل مقبولیت در بین رفقا و رقبا) می توانستند جایگاه او را تقویت کنند. او از کرسی خالی و وسوسه کننده کمیته روابط خارجی سنا چشم پوشی کرد تا بتواند جایگاهی در پنل نیروهای مسلح به دست آورد.
او در جایگاه جدید خود توانست با قدرت و اراده اش تفرقه شهروندان نیویورک را از بین برده و صلاحیت خود را برای مدیریت مسائل امنیت ملی ثابت کند. او همچنین توانست راهی برای احیای کشاورزی در حال مرگ مناطق شمالی ایالت نیویورک پیدا کند.
کلینتون صنعت رستوران داری، نیویورک را با زمین های کشاورزی و مزارع این ایالات ارتباط داد. به وسیله این اتصال، علاوه بر آن که رستوران دارها می توانستند مواد اولیه خود را با کیفیت و قیمت مشابه با محصولات وارداتی تامین کنند. کشاورزی ناحیه هم حفظ شد.
در همین زمان، مزرعه داران را تشویق کرد تا در محصولات خود بازنگری کنند و به کشت سبزی ها و صیفی جاتی بپردازند که بازار آینده مشتریان رستوران ها تقاضا می کردند؛ ضمن آنکه بسیاری از محصولات جدید صرفه اقتصادی بیشتری برای کشاورزان به همراه داشتند. او از طریق یک واسطه، مسئولان باغ وحش «برونکس» را متقاعد کرد تا یک خط تولید سس تند راه انداخته و فلفل های رشد کرده در حوالی این باغ وحش را به استفاده تجاری برسانند.
در آن دوران، تجارت الکترونیک در حال گسترش بود اما کسب و کارهای کوچک مناطق روستایی و دور افتاده نیویورک فاقد زیرساخت ها و تجهیزات سخت افزاری لازم برای حرکت در جهت جریان بازار بودند. کلینتون به فکر راه چاره افتاد و توانست شرکت هیولت - پاکارد (HP) را قانع کند که با ارائه لپ تاپ به مالکان کسب و کارهای کوچک حومه ایالت سلطنتی آمریکا، زمینه فروش اینترنتی کفش های پوست گوزن و قلاب های ماهیگیری را فراهم کنند.
وضعیت سیاست های او در دوران وزارت امور خارجه هم مشابه بود. او در دوران اداره این وزارتخانه، سفرهای مختلفی به گوشه و کنار جهان تدارک دید و از طریق دیدارهای چهره به چهره تلاش کرد تا وجهه خدشه دار شده آمریکا را بهبود ببخشد. کمک های او به مردم فقیر بسیاری از کشورها که از اجاق های گاز تا وام های جزیی را دربر می گرفت، باعث شد تا موفقیت های او برجستگی بیشتری پیدا کنند.
دستاوردهای او شاید نتوانست رابطه پوتین را با آمریکا بهبود بخشد تا ثبات را به لیبی هدیه کند اما حضور بانوی آمریکایی در یک روستای دور افتاده آفریقا و فراهم کردن امکان حیات کودکان برای مادر آنها، برای اذهان عمومی کشورش اهمیت بسیاری داشت.
یکی از مشاوران و دوستان قدیمی هیلاری کلینتون می گوید: «به عنوان یکی از وکلای کلینتون باید بگویم که او در به دست آوردن نتایج بسیار عملگرا است.» نیرا تانسن عنوان می کند: «معیار تصمیم گیری های کلینتون آن است که چگونه می توان نتیجه ای عینی برای زندگی مردم به همراه داشت؟»
در نهایت
یکی از تصاویری که مردم آمریکا از کلینتون هنوز هم به یاد دارند، مربوط به دوران حضور او در کاخ سفید و به عنوان بانوی نخست این کشور است. او به رسانه ها اجازه داد تا با او مصاحبه کنند و شاید برخی از اسرار زندگی او را بیابند. زمانی که از او پرسیده شد که شما چگونه اهداف و برنامه های خود را عملی می کنید، پاسخ داد: «مجبور هستید که به پیش بروید. مجبور هستید که به اهداف خود دست پیدا کنید و در این راه بهانه ای وجود ندارد.»
با این روحیه بود که کلینتون وارد نبردهای بسیاری با دشمنان واقعی شد. برخی از این نبردها تحسین برانگیز بودند و برخی غیر ضروری اما نکته آنجا است که او در طول زمان یک لاک و لایه حفاظتی برای خود ساخت و شناخت مردم را از خودش دشوار می کرد. مایکل موزیک، یکی از مدیران اجرایی اداره حمل و نقل نیویورک، خاطره ای را نقل می کند. او می گوید در سال 2004در دفتر «سناتور» جلسه ای داشتیم تا برنامه اتصال کشاورزان به رستوران داران نیویورک را به پیش ببریم. در این بحبوحه به کلینتون خبر دادند که شوهرش به دلیل حمله قلبی در بیمارستان بستری شد و باید عمل شود.
موزیک بلافاصله گفت: «فکر می کنم باید بروید.» اما کلینتون مردد بود و در نهایت کارهای مقرر شده را بر اساس زمانبندی تعیین شده به اتمام رساندند. مدیر اجرایی حمل و نقل نیویورک می گوید: «به یاد می آورم که آن زمان با خودم فکر می کردم که «عجب دیوانه ای است.» او سال های سال، کارهایش را را با تحسین یا به صورت غیرقابل درک به پیش برد.
هفته نامه صدا نوشت: برخی از اطرافیانش می گویند اگر می توانستید هیلاری را بشناسید، از او حمایت می کردید. او هم یک انسان است اما رأی دهندگان هیچ گاه فرصت شناخت صحیح او را به دست نیاورده اند. کلینتون از همان دوران نخست حضورش در انظار عمومی ناشناخته بود و علاوه بر انجام مسئولیت های مختلف، بیشتر اوقات برخلاف انتظارها کارهایش را انجام داده تا همچنان یک شخصیت مرموز و پیچیده باقی بماند. با این حال او به دستاوردهایی رسیده است که بسیار منحصر به فرد هستند و هنوز هم قانع نیست.
ارسال نظر