کد خبر: ۱۱۷۶۲۴
تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۹:۵۲
بله همین‌طور است. من با شرایط بدی وارد اردو شدم و آسیب دیدگی‌های قبلی خیلی من را اذیت می‌کرد. البته از لحاظ فنی آماده بودم و مشکلی نداشتم.
کیمیا علیزاده با اشاره به جوایزی که گرفته، می‌گوید: همیشه از خدا می‌خواستم پولدار شوم تا بتوانم برای کودکان کار، سرپناه درست کنم و به آنها کمک کنم. خدا را شکر که الان توانایی این کار را دارم و می‌خواهم عهدی را که با خدا بسته‌ام، به جای بیاورم.

 وقتی با کیمیا علیزاده هم‌کلام می‌شوید، می‌فهمید که چرا خدا چنین نظری به او کرده تا بتواند با یک مدال برنز دل ٨٠‌ میلیون ایرانی را شاد کند. می‌فهمید که چرا او با تمام هم سن و سال‌هایش فرق دارد که توانسته در ١٨ سالگی به چنین موفقیت بزرگی برسد. کیمیا از جنسی خاص است. جنسی که خیلی زود به دل می‌نشیند و دلتان می‌خواهد برایش بهترین‌ها را آرزو کنید.



وقتی با سادگی و مهربانی می‌گوید که قبل از رفتن به المپیک چه عهدی با خدا بسته و چه دغدغه‌ای داشته، دلتان می‌خواهد تا تکواندو هست و المپیک وجود دارد، کیمیا در آن طلا بگیرد. طلایی از جنس وجود خودش که بتواند اتفاقات بزرگی را رقم بزند.

«کیمیا»ی ورزش ایران اگرچه نتوانست آنچه خودش می‌خواست را از المپیک به‌دست بیاورد اما وقتی دید مردم کشورش چقدر از این برنز طلایی‌رنگ خوشحالند، از سر شادی لبخند زد و همان جا با خودش عهد بست چها سال دیگر شگفتی بزرگ‌تری را رقم بزند و با طلای المپیک شادی را به همه ایرانی‌ها تقدیم کند. صحبت ‌کردن با این دختر آن‌قدر دوست‌داشتنی بود که دلمان می‌خواست ساعت‌ها پای حرف‌هایش بنشینیم. وقتی یادمان می‌افتد کیمیا تازه ١٨‌سال دارد و دست کم می‌تواند در ٣ المپیک دیگر هم مدال بگیرد. او را روی سکوی با طلا تصور می‌کنیم و دلمان برایش غنج می‌رود.

وقتی همه مردم ایران از برنز تو خوشحال بودند، تو ناراحت بودی که چرا طلا نگرفتی؟

بله همه از این‌که من توانسته بودم برنز بگیرم خوشحال بودند اما خودم نه. چون می‌دانستم می‌توانم برنده باشم و طلا بگیرم. من با یک اختلاف نسبت به حریف اسپانیایی‌ام بازنده شدم. از تکواندوکاری هم شکست خوردم که چند ماه قبل با ٥ امتیاز اختلاف او را شکست داده بودم و می‌توانستم به راحتی فینالیست شوم. جید، آن یکی حریفم را هم ٢ بار شکست داده بودم و به همین دلیل انتظار رفتن به فینال و طلا گرفتن را داشتم. خودم از مدالم راضی نبودم چون می‌شد که بهتر نتیجه بگیرم. بالاخره المپیک است و جو زمین خیلی سنگین و قابل مقایسه با بقیه رقابت‌ها نبود. واقعا در المپیک هیچ چیز قابل پیش‌بینی نیست اما باز هم خدا را شکر می‌کنم که توانستم برنز بگیرم.

چه چیزی بعد از کسب مدال برنز برایت اهمیت داشت؟

از خوشحالی مردم خیلی خوشحال شدم. وقتی دیدم چقدر این مدال برای مردم مهم بوده و خوشحال شده‌اند، از ته دلم خندیدم. وقتی متوجه شدم توانستم برای لحظه‌ای لبخند را روی لب مردم بیاورم و این‌که راهی برای مدال گرفتن بقیه بانوان ورزش باز شده، من هم خوشحال شدم.

تو همیشه تأکید داشتی که با مربی دوران کودکی‌ات تمرین کنی در صورتی که می‌توانستی انتخاب‌های دیگری داشته باشی. این‌که در تمام این مدت مربی دوران کودکی‌ات کنارت بود، چقدر در موفقیتت نقش داشت؟

اینکه مربی کودکی‌ام کنارم بود، پوئن مثبتی برایم بود و خیلی کمک کرد. اگر این اتفاق نمی‌افتاد، اطمینان دارم که نمی‌توانستم مدال بگیرم. بعد از باختم مقابل حریف اسپانیایی دیگر دوست نداشتم مسابقه بدهم چون خیلی ناراحت بودم اما صحبت‌های استاد کامرانی شرایط من را تغییر داد. باورتان نمی‌شود اگر بگویم که حتی یک لحظه دعا کردم که ورزشکار اسپانیایی به فینال نرود چون واقعا نمی‌خواستم مسابقه بدهم اما استادم به من گفت برای نماینده اسپانیا از راه دور انرژی بفرست که به فینال برود. این صحبت‌ها خیلی روحیه من را تغییر داد و مرا برای کسب مدال مصمم کرد.

ظاهراً با آسیب‌دیدگی‌های زیادی هم به المپیک رفتی.

بله همین‌طور است. من با شرایط بدی وارد اردو شدم و آسیب دیدگی‌های قبلی خیلی من را اذیت می‌کرد. البته از لحاظ فنی آماده بودم و مشکلی نداشتم. در مسابقات یونان راستم راه افتاده بود و ٧٠‌درصد از ضربه‌های سمت راستم استفاده کردم اما آسیب دیدگی در پای چپم باعث شد نتوانم چپ را محور کنم و  با راست ضربه بزنم. شرایط برایم سخت بود. اطمینان دارم که اگر مربی‌ام نبود، نمی‌توانستم مدال بگیرم چون آسیب‌های قبل اذیتم می‌کرد. برنامه‌هایی که استادم داد باعث شد تا فشار زیادی به پایم نیاید و بهتر تمرین کنم. خودم هم قبل از المپیک فکر نمی‌کردم به آمادگی کامل برسم اما در المپیک با آمادگی کامل به میدان رفتم و این را مدیون تمرینات و برنامه‌های استاد کامرانی هستم.

استقبال فوق‌العاده‌ای از تو در فرودگاه شد. خودت فکر می‌کردی مردم چنین برخورد گرمی موقع برگشتن به ایران داشته باشند؟

باید اعتراف کنم که خیلی غافلگیر شدم. جمعیت زیادی به فرودگاه آمده بودند و فکرش را نمی‌کردم که این همه مورد استقبال قرار بگیرم. وقتی حضور مردم و مهربانی‌هایشان را دیدم انگیزه ام بیشتر شد که تمرینات و برنامه‌های آینده‌ام را با قدرت بیشتری ادامه دهم و به فکر موفقیت‌های بزرگتری باشم.

دوست داری مدالت را به چه کسانی تقدیم کنی؟

من این مدال را تقدیم به شهید گمنامی می‌کنم که زمان شهادتش فقط ١٧‌سال داشته و در فدراسیون تکواندو به خاک سپرده شده است. مدالم تقدیم به این شهید و تمام شهیدانی که برای آزادی و استقلال ایران جنگیدند تا من الان با خیال راحت در کشورم زندگی کنم و آسوده باشم.

در فرودگاه صحنه زیبایی را رقم زدی، وقتی دست پدرت را بوسیدی. درباره این موضوع صحبت کن.

من موفقیتم را مدیون زحمات پدر و مادرم می‌دانم. لازم بود که از آنها به‌ویژه از مادرم تشکر کنم چون واقعا زحمات زیادی برای من کشیده‌اند. هر فرزندی هم باید بداند که بعد از هر موفقیتی همیشه باید قدردان زحمات پدر و مادرش باشد. من هم همیشه قدردان پدر و مادرم هستم و خوشحالم که توانستم زحمات آنها را تا حدودی جبران کنم.

تا حالا به این موضوع فکر کرده‌ای که اگر با پیشنهاد خارجی از طرف بقیه کشورها روبه‌رو شوی چه واکنشی نشان می‌دهی؟

تاکنون اصلا به این موضوع فکر نکرده‌ام که اگر پیشنهاد خارجی داشته باشم چه تصمیمی می‌گیرم. درواقع تا حالا یک لحظه هم از ذهنم عبور نکرده که چه واکنشی به پیشنهاد کشورهای خارجی نشان خواهم داد.

حتما الان با جوایزی که گرفته‌ای پولدار شده‌ای. فکر کردی که می‌خواهی با جوایزت چه کاری انجام دهی؟

قبل از این‌که صاحب این جوایز شوم، از خدا خواسته بودم روزی این توانایی مالی را به من بدهد که به بچه‌های کار و کودکان یتیم کمک کنم. زندگی این کودکان و زحمت‌هایشان همیشه من را ناراحت می‌کرد و یکی از دغدغه‌های ذهنی‌ام بود. همیشه از خدا می‌خواستم پولدار شوم تا بتوانم برای این کودکان سرپناه درست کنم و به آنها کمک کنم. خدا را شکر که الان توانایی این کار را دارم و می‌خواهم عهدی را که با خدا بسته‌ام، به جای بیاورم و تا جایی که می‌توانم به این کودکان بی‌گناه محبت کنم. زندگی اجباری این کودکان خیلی سخت و دردناک است. واقعا دشوار است که زندگی به سختی بگذرد آن هم در دورانی که این بچه‌ها باید شاد باشند و فکر و ذکرشان بازی کردن باشد نه این‌که به اجبار کار کنند. می‌خواهم هر کاری از دستم برمی‌آید برای این کودکان انجام دهم و حتی برای یک لحظه هم که شده خوشحالشان کنم.

وقتی تو مسابقه داشتی فرزان عاشورزاده روی سکوها بالا و پایین می‌پرید و حرص می‌خورد و واکنش‌های جالبی نشان می‌داد. این صحنه‌ها را دیدی؟

بالاخره ما در ریو یک تیم بودیم و مجزا از هم نبودیم. ما همیشه از بردهای یکدیگر خوشحال می‌شویم و از باخت‌ها ناراحت. می‌دانستم که همه بچه‌ها برای من آرزوی موفقیت می‌کنند همان‌طور که من دوست داشتم پیروزی آنها را ببینم. همان‌طور که آنها از خوشحالی من خوشحال شدند من هم از ناراحتی‌شان غصه خوردم.

فکر می‌کنی چرا مردان تکواندو نتوانستند مثل همیشه باشند؟

خیلی ناراحت شدم وقتی این اتفاق افتاد. واقعا زمین المپیک با همه مسابقه‌ها فرق دارد و نمی‌شود پیش‌بینی کرد چه اتفاقاتی در آن رخ می‌دهد. نباید فراموش کنیم همین بچه‌ها‌ سال گذشته قهرمان جهان شدند. هر سه ورزشکار المپیکی تکواندو در هر مسابقه آسیایی و جهانی که حضور داشتند طلا گرفتند و قهرمان بودند. آنها باعث شدند که ما همیشه به تکواندو افتخار کنیم و نباید اینها فراموش شوند.

موفقیت تو در المپیک آن‌قدر بزرگ بود که رئیس‌جمهوری به تو پیغام شخصی داد. آن لحظه چه حسی داشتی؟

وقتی رئیس‌جمهوری شخصاً به من پیغام دادند خیلی خوشحال شدم و به خودم افتخار کردم. در آن لحظه احساس شادی و غرور داشتم و انگیزه‌ام از همیشه بیشتر شد.

منبع: شهروند



ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین