|
|
امروز: جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۳:۴۹
کد خبر: ۱۱۱۵۹۵
تاریخ انتشار: ۰۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۴۳
در ورزش ما بدعت بدي وجود دارد که وقتي يک مربي بين مردم محبوب مي‌شود و نتايج خوبي هم مي‌گيرد، عده‌اي مي‌خواهند مانع بزرگتر شدن او بشوند.
نوشتن از حسين شمس شايد سهل ممتنع باشد. آنقدر فوتسال ما با او صحنه‌هاي دراماتيک و فراموش نشدني را تجربه کرده که براي ليد نوشتن، مي‌ماني از کجا شروع کني، اما درعين حال زندگي ورزشي او آنقدر نقطه دارد که بايد خودش توضيح دهد که چرا و چطور، اينهمه اتفاق پيرامونش رخ داده است. خدا کند فردا روزي در مورد اين مربي، سخنان تکراري را به کار نبريم که: قدرش را ندانستيم، ناجوانمردانه نقدش کرديم، حقش اين نبود و...

کارنامه فوتسالي او پر از افتخار است، آنهم در روزهايي که فوتسال به قول خودش «محبوب القلوب» بود، اما اين روزها اين رشته با وجود افراد زيادي که در آن شاغل هستند و طرفداران ميليوني، حال و روز خوبي ندارد. سخن را کوتاه مي‌کنيم تا پاي صحبت‌هاي شيرين سرمربي اسبق تيم ملي فوتسال با «مردم‌سالاري» بنشينيم.

داستان حسين شمس و تيم ملي چطور شروع شد؟

از سال 1376 مسابقات جام رمضان در تهران برگزار مي‌شد و اتفاقا رقابت‌هاي خيلي معتبري بود هم در فوتبال چمني و هم در سالني و بازيکنان بزرگي مثل علي دايي، علي کريمي، فرهاد مجيدي، عليرضا منصوريان و ... در آن بازي مي‌کردند. آن جام رمضان پخش زنده تلويزيوني داشت و ما با تيم فتح تهران سه سالي متوالي قهرمان کشور شديم، بنابراين صفايي فراهاني که رئيس وقت فدراسيون فوتبال بود از همانجا بود که در مصاحبه‌اي اعلام کرد تيم ملي فوتسال را بايد به دست يک فوتسالي بدهيم. اواخر سال 1997 بود که سراغ من آمدند.

البته شما آن زمان تنها گزينه نبوديد؟

با هشت نفر صحبت کردند و برنامه خواستند. از جمله آنها ناصر ابراهيمي، فريدون عسگرزاده، حميد درخشان، سعيد آخوندي و چند تاي ديگر بودند که به سال‌هاي پاياني فوتبال شان نزديک شده بودند. درنهايت از بين اين هشت نفر، اسم من درآمد. همان زمان صفايي فراهاني دو مطلب را از من خواست که حتما آنها را رعايت کنم. يکي اينکه دستيارانم را از بين کساني که ليسانس دارند و زبان انگليسي بدانند انتخاب کنم و دوم اينکه از بين مربيان تهراني و شهرستاني، در شرايط برابر فني، کادرفني را مربيان شهرستاني تشکيل دهند که به اين شکل حقي از کسي ضايع نشود. بعد از اينکه سرمربي تيم ملي شدم بايد خود را براي شرکت در اولين دوره مسابقات قهرماني آسيا که در سال 1999 در کوالالامپور برگزار مي‌شد آماده مي‌کرديم. ما به مالزي رفتيم و در حضور 9 تيم شرکت کننده، بهترين نتايج تاريخ رقابت‌هاي ملي دنيا را به دست آورديم، نتايجي که ديگر هيچ گاه در مسابقات رسمي‌تکرار نشد و رکورد ما همچنان پابرجاست. ما در اين رقابت‌ها 36 بر صفر سنگاپور را برديم.

بعد هم به جام جهاني گواتمالا رفتيد.

البته قبلش در مسابقات 2000 بانکوک هم قهرمان شديم و به جام جهاني راه پيدا کرديم. در اين رقابت‌ها به اسپانيا هفت بر دو باختيم و به آرژانتين هم دو بر يک. کوبا را هم سه بر صفر شکست داديم و در همان مرحله اول اوت شديم. من همان‌جا استعفا کردم و بعد از جام جهاني از تيم ملي بيرون آمدم.

همکاري‌تان با تيم‌هاي عربي هم از همان زمان شروع شد؟

بله، ابتدا به بحرين رفتم و يک سال سرمربي اين تيم بودم. برگشتم به ايران و بعد از آن سه سال سرمربي کويت شدم که با اين تيم بهترين نتيجه تاريخ فوتسال‌شان را به دست آورديم و سال 2003 در تهران به مقام چهارمي‌ آسيا رسيديم.

براي بار دوم چطور سرمربي تيم ملي شديد؟

در سال 2006 وقتي ايران با جوراندينيوي برزيلي در نيمه نهايي پنج بر يک به ژاپن باخت و به مقام سومي‌ آسيا رسيد، جو خيلي متشنج شد؛ آن زمان کيومرث‌ هاشمي ‌رئيس موقت فدراسيون فوتبال بود و صادق درودگر هم مسئول کميته فوتسال، سال 2006 که دوباره براي کار از من دعوت شد، دوره دوم رياست صفايي فراهاني بود و عباس ترابيان هم به رياست کميته فوتسال رسيده بود. ما در سال 2007 به مسابقات قهرماني آسيا در ژاپن رفتيم، در تيم ما بابک خدابيامرز (معصومي)، وحيد شمسايي، رضا حيدريان، محمد طاهري، محمد کشاورز، مصطفي نظري و ... حضور داشتند. آن زمان تيم ما ترکيبي از باتجربه‌ها و بازيکنان جوان بود و بابک معصومي‌ که به ناحق از تيم ملي خط خورده بود را دوباره به تيم آوردم که کمک شاياني هم به تيم ملي در راه کسب مقام قهرماني آسيا کرد. ما در اوزاکا، در حضور هشت هزار تماشاگر ژاپني، تيم ملي اين کشور را در فينال چهار بر يک برديم و هم انتقام شکست سال گذشته را گرفتيم و هم مقام قهرماني را پس گرفتيم.

سال بعدش قهرماني باز هم تکرار شد.

ما در تايلند، تيم ملي اين کشور را در فينال چهار بر صفر شکست داديم و بعد هم به جام جهاني 2008 برزيل رفتيم. شايد يکي از درخشان ترين جام جهاني‌هايي بود که در کل رشته‌هاي ورزشي ايران، به اين شکل بااقتدار براي ما تمام شد. ما در اين رقابت‌ها فقط يک باخت يک بر صفر برابر برزيلِ ميزبان و قهرمان همين دوره داشتيم و در کمال تعجب و با وجود چهار برد و دو تساوي، از راهيابي به نيمه نهايي به خاطر يک گل کمتر بازمانديم.

همان 54 ثانيه کذايي...

بله، همان 54 ثانيه، فاصله ما تا رسيدن به نيمه نهايي جام جهاني فوتسال بود که ايتاليا با زحمت بسيار توانست يک گل به ما بزند و به تساوي برسد و تنها به خاطر يک گل بيشتر، به مرحله بالاتر صعود کرد. ما در جام جهاني پنجم شديم اما رنکينگ چهارم را از آن خود کرديم که اين بهترين رنکينگ کل تاريخ فوتسال ما بوده است.

بعد از جام جهاني برزيل نگاه‌ها به سوي فوتسال تغيير کرد. مردم همه جا حرف فوتسال و جام جهاني را مي‌زدند.

بله مردم از سال 2008 به بعد پيگير نتايج فوتسال شدند. بعد از آن در سال 2010 در مسابقات قهرماني آسيا در ازبکستان همه حريفان مان را به راحتي شکست داديم و با نتايج عجيب و غريبي که کسب کرديم، با اقتدار قهرمان آسيا شديم. ما در نيمه نهايي تيم ملي ژاپن را هفت بر صفر شکست داديم و در فينال هم هشت بر سه از سد ازبکستان گذشتيم.

پروژه حذف حسين شمس از تيم ملي فوتسال هم بعد از همين مسابقات رقم خورد؟

بعد از اين قهرماني بااقتدار، به خاطر پاداش تيمم، اعتراض کردم. گفتم چرا حق و حقوق اين بازيکنان را نمي‌دهيد، گفتم چرا با کارلوس کي‌روش پرتغالي قرارداد سنگين مي‌بنديد اما قرارداد سرمربي تيم ملي فوتسال را ثبت نمي‌کنيد. اعتراض من به رئيس وقت سازمان تربيت بدني بود که بعد هم او دستور داد با من قرارداد نبندند و از همان جا بود که از تيم ملي جدا شدم.

در ورزش ما بدعت بدي وجود دارد که وقتي يک مربي بين مردم محبوب مي‌شود و نتايج خوبي هم مي‌گيرد، عده‌اي مي‌خواهند مانع بزرگتر شدن او بشوند.

بله موافقم. با من، محمد بنا در مقطعي و رضا مهماندوست دقيقا همين برخورد را کردند. بعد از موفقيت‌هاي جهاني و آسيايي ما و رکوردهايي که با تيم‌هاي مان از خود برجا گذاشتيم و کسي حتي نتوانسته به آنها نزديک شود، هر سه نفر ما را به دلائل واهي کنار گذاشتند. من به دليل پافشاري روي پاداش بچه‌هاي تيمم، محمد بنا به دليل امکانات و تسهيلاتي که براي تيمش خواسته بود و مهماندوست هم براي اينکه به دنبال حق و حقوق المپيکش بود و پاداشش را نصف کردند. تاوان اين کار را هم فقط ورزش و مردم دادند.

بعد از آن ديگر فوتسال هيچگاه به اقتدار سال‌هاي قبلش بازنگشت.

پس از رفتن من، تيم در جام جهاني 2012 با آن قرعه ساده اي که داشت مي‌توانست به فينال برود اما در يک هشتم نهايي به کلمبيا باخت و از دور مسابقات اوت شد. بعد از سه قهرماني متوالي آسيا، تيم ملي در مسابقات آسيايي سوم شد. سال 2014 هم خسوس را که به او پروفسور مي‌گفتند را به تيم ملي آوردند که تيم به ژاپن باخت. درهرصورت حداقل چيزي که من امروز مي‌توانم عنوان کنم اين است که هرگز مردم از اين نتايج راضي نبودند، اما مسئولان راه شان هميشه از مردم جدا بوده، همين امروز هم وقتي مردم مرا در کوچه و خيابان مي‌بينند مرتب از تيم ملي مي‌پرسند و اظهار ياس و نااميدي مي‌کنند. آنها از من مي‌پرسند که چرا به تيم ملي برنمي‌گردي، درصورتي که من دراين باره تصميم گيرنده نيستم و وزارت ورزش و فدراسيون فوتبال بايد دراين خصوص تصميم بگيرند.

و اين وضعيت براي فوتسال ما واقعا غم‌انگيز است. براي رشته‌اي که تا پيش از واليبال، تنها رشته تيمي‌ورزش ما بود که توانسته بود در عرصه جهاني حرف براي گفتن داشته باشد.

فراموش نکنيد فوتسال اصلا با واليبال و نتايجش قابل مقايسه نيست. واليبال ما در اين سال‌ها که در جهان مدعي شده، تيم هشتم يا نهم جهان است اما ما چهارم دنيا بوديم. ما تا جايي پيش رفتيم که از بين مدعيان جهاني، فقط برزيل را نبرديم، ما حتي از اسپانيا هم عبور کرديم و در اصفهان اگر داور ايراني گل صحيح وحيد شمسايي را مردود اعلام نمي‌کرد سه بر دو برزيل را شکست داده بوديم، مردم تا مدت‌ها اين داور را نبخشيدند. ما با برزيل در خانه خودش به تساوي رسيديم. ما شانه به شانه تيم‌هاي بزرگ حرکت مي‌کرديم و به سطح اول فوتسال دنيا رسيده بوديم. بعد از اينکه داستان پاداش‌ها پيش آمد و من از تيم ملي جدا شدم، شرايط به گونه‌اي شد که کسب قهرماني آسيا و جام باشگاه‌هاي آسيا تبديل به يک آرزو شد. امسال هم که بعد از سال‌ها به مقام قهرماني آسيا رسيديم، بدون اينکه با تيم‌هاي ژاپن و تايلند ملاقاتي داشته باشيم، در فينال دو بر يک ازبکستان را برديم و قهرمان شديم که البته باز هم کار محمد ناظم الشريعه و تيمش جاي تقدير دارد که بعد از سال‌ها قهرماني را پس گرفتيم.

فوتسال ما خيلي از سال‌هاي اوجش فاصله گرفته است.

آن زمان به قول علي پروين، شرايط تيم ما به گونه‌اي بود که تيم‌هاي آسيايي وقتي به زمين مي‌آمدند پيش از بازي، سه بر صفر از ما عقب بودند. حالا انگار اعتماد به نفس ما کم شده و يا آنها خيلي خوب کار کرده‌اند و اعتماد به نفس‌شان زياد شده که مي‌آيند و در جام باشگاه‌هاي آسيا نماينده ما را در بين هشت تيم شکست مي‌دهند و ضعيف‌ترين نتيجه فوتسال ايران رقم مي‌خورد.

البته شکست تيم‌هاي باشگاهي به تبع ناکامي‌ها و نزول فوتسال ملي ماست که اتفاق مي‌افتد. در سال‌هاي اخير ما در سطح باشگاهي آسيا هم عملکرد قابل قبولي نداشته ايم، حالا هر مربي‌اي که هدايت نماينده ايران را برعهده داشته است.

بله همينطور است. اما اتفاقي که امسال افتاده يک اتفاق نادر است، شما فکرش را بکنيد که در يک رشته ورزشي، ليگ آن هشت ماه تعطيل شده، آذر ماه سال گذشته که ليگ 94 تمام شد، فوتسال ما کلا تعطيل شد و حالا در مرداد ماه هستيم که قرار است از پنجشنبه (فردا) ليگ 95 آغاز شود. يعني هشت ماه در اين مملکت فوتسال برگزار نشده، تيم تاسيسات دريايي بدون انجام بازي در ايران و مسابقه تدارکاتي خاصي به جام باشگاه‌ها رفته و در بين هشت تا اوت کرده است. چه جوري مي‌شود فوتساليستي که درآمدش کلا از اين رشته و ليگ است، قراردادها هم که خيلي پايين آمده و شما مي‌بينيد 10، 12 يا 20 ميليون براي يک فصل قرارداد مي‌بندند، چطوري هشت ماه هيچ درآمدي ندارند. بازيکن هشت ماه بايد در خانه اش بنشيند و هيچ مسابقه‌اي نداشته باشد. حالا چطور مي‌شود تيم به آسيا برود و در مقابل تايلند و ژاپن خوب نتيجه بگيرد؟ اين فاجعه است که نمايندگان فوتسال عراق و امارات جزو چهار تيم برتر قرار مي‌گيرند اما نماينده ايران جايي در بين چهار تيم ندارد. من فکر مي‌کنم اگر بعضي از مسئولان و مقامات ورزش ما از اين اتفاق و از خجالت خودکشي کنند هم راه دوري نمي‌رود! شما فکر کنيد عراق به فينال برود و با پنالتي ببازد اما ما در مراحل قبلي حذف شويم، استعفا که در اين مملکت معني ندارد، هيچ کسي هم به اين فاجعه نمي‌پردازد. در مراسم اخير برترين‌هاي فدراسيون فوتبال، جدا از برترين‌هاي ليگ برتر فوتبال، به خانم گل، فوتسال و فوتبال زنان هم جايزه داده شد اما از فوتسال هيچ يادي نشد.

شما به عنوان يکي از ارکان فوتسال ايران در دو دهه اخير، فکر مي‌کنيد چرا به چنين روزي افتاده‌ايم؟

فکر مي‌کنم وقتي ديدند سال 2008 اقبال عمومي‌شامل حال فوتسال شد، از همان جا عناد با فوتسال از فدراسيون کفاشيان آغاز شد و در فدراسيون تاج هم متاسفانه دارد ادامه پيدا مي‌کند. مي‌خواهند فوتسال را کوچک کنند. ليگ فوتبال چند روز پيش آغاز شد ببينيد چقدر خبر پيرامون آن منتشر شده اما از فوتسال چه خبري داريد؟ ليگ فوتسال هم آغاز مي‌شود اما حتي خبرنگاران هم از آن بي‌خبرند چه برسد به مردم، چون خبري در مورد آن منتشر نمي‌شود. دو تيم منصوري و ميثاق از ليگ برتر رفته اند اما کسي ککش هم نمي‌گزد. مردم قرچک چه گناهي کرده‌اند که تنها سرگرمي‌شان که تماشاي بازي تيم منصوري بود هم از آنها گرفته شده است. اينقدر هياهوي فوتبال را زياد کرده‌اند و فقط چسبيده‌اند به کارلوس کي‌روش و ساختمان ايفمارک، کسي به اين نگاه نمي‌کند که ما چهارم جهان بوده ايم و حالا چه بر سرمان آمده، متاسفانه فوتسال کاملا از بين رفته و گاهي هم ما با خجالت مي‌گوييم که در فوتسال فعاليت مي‌کنيم.

وقتي از من مي‌پرسند از فوتسال چه خبر، دلم مي‌خواهد در کبدي و شطرنج مربيگري کنم تا شايد مسابقاتش پخش زنده شود.

فعاليت فوتسالي‌تان اين روزها چيست؟

فقط تدريس مي‌کنم. البته يک موقعي هست که من خودم رفته‌ام و نمي‌خواهم کار کنم، يک موقعي هم مرا خانه‌نشين کرده‌اند. امروز مورد دوم در خصوص من صادق است. اجازه فعاليت به من نمي‌دهند. هر جا که بفهمند مي‌خواهد با من قرارداد ببندد، شروع مي‌کنند به تلفن زدن.

چطور شد که مدرسي فيفا از شما گرفته شد؟

کفاشيان رئيس وقت فدراسيون فوتبال به فدراسيون جهاني نامه زد که چون حسين شمس در فدراسيون ما سمتي ندارد، او را از ليست مدرسين فيفا خط بزنيد. اينکه يک مدرس فيفا داشته باشيد يکي از بزرگترين افتخارات يک فدراسيون است اما اينها مرا خانه‌نشين کردند و بعد هم نامه زدند که مدرسي فيفا را از من بگيرند.

وقتي با وزير ورزش ملاقات کردم، ماجرا را برايش تعريف کردم و گفتم شايد بخواهد واکنشي داشته باشد، اما او گفت که حالا ببينيم چه مي‌شود. البته نه اينکه به من وقت ملاقات داده باشند، بلکه بعد از قهرماني تيم ناشنوايان در مسابقات جهاني فوتسال، نزد وزير رفتيم که از او خواستم پنج دقيقه خصوصي با وي درددل کنم. وقتي موضوع را گفتم سرش را تکان داد و هيچ اتفاقي هم نيفتاد.

مدرسي اي اف سي شما در خطر نيست؟

از سال 2005 مدرس اي اف سي هستم و در اين خصوص نتوانسته اند کاري عليه من انجام دهند چون تارقلي زاده مسئول دپارتمان فوتسال و آموزش آسيا است و نمي‌گذارد چنين اتفاقي بيفتد. من اولين مدرس فوتسال آسيا هستم و اينهايي که بعدا اضافه شدند همه شاگردانم بودند.

جالب اينجاست که لِوِل سه آسيا که بالاترين مدرک است و شامل آناليز بازي، بازي پنج نفره، ضدحمله و ... هست را تنها يک نفر در آسيا مي‌تواند تدريس کند که آنهم من هستم. سي دي و دي وي دي‌هاي آموزشي فوتسال آسيا هم همه با همکاري من و تارقلي زاده تهيه شده، خودمان در همين ايران آنها را ضبط کرده ايم و از سوي کنفدراسيون فوتبال آسيا در اختيار مربيان آسيايي فوتسال قرار گرفته است. اگر دست اينها بود که از مسافرت‌هاي داخلي من هم جلوگيري مي‌کردند، مثلا به پليس راه مي‌سپردند که جلوي مرا بگيرد و مرا به شهرهاي داخلي هم راه ندهند چون شايد چهار نفر بفهمند که او سواد فوتسالي دارد. دست آنها بود من حق نفس کشيدن هم نداشتم، اما کار خداست و همه چيز دست اوست.

شما با چند کميته فوتسال کار کرده ايد، چه نقطه قوتي از آنها را براي فوتسال کاربردي مي‌دانيد؟

زمان درودگر ما پخش زنده تلويزيوني داشتيم و از اين راه درآمدي که عايد فوتسال شد خيلي خوب بود. او به فکر فوتسالي‌ها بود.

بعد از او ترابيان در بخش بين‌الملل خيلي خوب عمل کرد و ما حتي درآمدزايي هم داشتيم. مثلا در گرندپريکس دوم مي‌شديم و 25 هزار دلار جايزه مي‌گرفتيم که تمام اين مبلغ هم به صندوق فدراسيون واريز مي‌شد. در جام‌هاي بين قاره اي قهرمان مي‌شديم و 50 هزار دلار نقد مي‌داديم به فدراسيون. کار به جايي رسيده بود که وقتي از تيم ملي ما براي مسابقات و جام‌هاي معتبر دعوت مي‌کردند نه تنها تمامي‌ مخارج ما را مي‌پرداختند حتي پولي هم به دليل حضورمان در مسابقات مي‌دادند، درحاليکه ما در فوتبال بايد يک پولي بدهيم که تيم‌هاي درجه چندم دنيا بيايند و با ما بازي کنند. امروز کار به جايي رسيده که براي بازي تدارکاتي با تيم ملي فوتسال از تاجيکستان دعوت مي‌کنند، اين براي ما مايه آبروريزي است، آخر تاجيکستان کجاي فوتسال دنياست؟ آنها رده 160 يا 170 را در اختيار دارند درحاليکه ما چهارم و پنجم جهان شده‌ايم. البته اين انتقادات ما، اين بازي را لغو کرد. زمان آقاي ترابيان ما در بخش بين‌الملل خيلي فعال بوديم.

حالا تيم ملي دوباره جام جهاني را پيش رو دارد. تدارکات اصلا مناسب و در حد اين مسابقه مهم و در شأن تيم ملي نيست.

دقيقا همين طور است. ما حتي مسابقات باشگاهي مان را هم دير شروع کرديم درحاليکه اگر مسابقات از خرداد ماه شروع مي‌شد، بازيکنان ملي با پشت سر گذاشتن 8 يا 9 بازي، آبديده مي‌شدند ولي متاسفانه ليگ ما هيات رئيسه‌اي دارد که بيشتر به خودشان فکر مي‌کنند تا به فوتسال. آنها به اين فکر مي‌کنند که کدام کار يا تصميم به نفع خودشان است، اتفاقا يکي از آنها که در مورد زمان آغاز ليگ تصميم گرفته، تيمش را امسال فروخته حالا چه بر سر تيم ملي و تاسيسات دريايي مي‌آيد، اهميتي ندارد. اگر ليگ از خرداد ماه آغاز مي‌شد تاسيسات هم به اين روز نمي‌افتاد، تيم ملي هم حتما با آمادگي بهتري عازم جام جهاني کلمبيا مي‌شد.

پس معتقديد تيم ملي در جام جهاني نتيجه نمي‌گيرد؟

امسال تيم ما نفرات خيلي خوبي دارد. هم بازيکن جوان و هم باتجربه. با توجه به قرعه مناسبي هم که داريم، مي‌توانيم نتيجه بگيريم. ضمن اينکه از هر گروه دو تيم به مرحله بعد صعود مي‌کنند و چهار تا تيم سوم هم از مجموع 6 گروه، راهي مرحله بعد مي‌شوند، اين يعني اينکه تيم ما از همين حالا 75 درصد شانس صعود دارد. اميدوارم که بتوانيم ناکامي‌سال 2012 را جبران کنيم.

کارنامه مربيگري ناظم‌الشريعه را چطور مي‌بينيد؟

او مربي جوان و جاه‌طلبي است که به اعتقاد من امسال بد کار نکرده، او تيم را در مسابقات آسيايي قهرمان کرد. سال‌ها دستيار بوده و مربيگري تيم اميد را برعهده داشته است، اکنون وقتش هست که نتيجه کار و زحماتش را بگيرد و اميدوارم تيمش در جام جهاني تا نيمه نهايي بالا بيايد.

آقاي شمس! دنياي مربيگري براي تان چه جذابيت‌هايي دارد که اينقدر کارتان تداوم داشته است؟

کار مربيگري چالشي براي مربيان ايجاد مي‌کند که هيچ وقت يک بازيکن با آن مواجه نمي‌شود. بازيکن فقط بايد حواسش به عملکرد خودش باشد اما مربي وقتي به تورنمنتي مي‌رود نماينده کشورش هست و مي‌تواند از منافع کشورش دفاع کند و وقتي هم مي‌بازد تنها اوست که مواخذه مي‌شود. اينکه وقتي به مسابقات بين‌المللي مي‌رويم و در مصاحبه مطبوعاتي قبل و بعد از بازي حاضر مي‌شوم هميشه براي من جذاب بوده چون مي‌توانم به همه جهان بگويم که برخلاف جوي که عليه ما درست کرده‌اند، چقدر کشورمان امن است و ما به راحتي به فعاليت‌هاي ورزشي و مسابقات‌مان مي‌پردازيم و کشور خودم را نزد جهانيان خوب جلوه دهم.

در کنار اين چالش دوست داشتني، البته خيلي اوقات به دليل استرس بالا، سلامت مربيان هم در خطر قرار مي‌گيرد درست مثل جام جهاني 2008 که روي نيمکت پاي‌تان گرفت.

اينکه از جان مايه بگذاريم که وظيفه مان است. من مربيگري را به خاطر همين چيزهايش دوست دارم. مثلا امسال دکتر دادکان تماس گرفت و خواست که هدايت تيم ليگ يکي‌اش را برعهده بگيرم، من عاشق کار مربيگري هستم و نگفتم که من بهترين مربي جهان در سال 2009 و مربي قرن آسيا (سال 2010) هستم.

مربي قرن؟

سال 2012 کنفدراسيون فوتبال آسيا 19 نفر را در رشته فوتبال به عنوان مربي قرن معرفي کرد و يک نفر را در فوتسال، که آن يک نفر من بودم، اما چون اين انتخاب، حسين شمس بود خيلي نگذاشتند اين خبر رسانه‌اي شود. شايد اگر مربي ديگري معرفي مي‌شد مجسمه طلايش را مي‌ساختند. دليل اين انتخاب هم اين بود که من تنها مربي اي در آسيا بودم که تيمم پنج دوره قهرمان آسيا شده بود و اين براي آنها غيرقابل تصور بود که يک مربي مي‌تواند اينقدر افتخارآفرين باشد، يا عنواني که در سال 2009 به دست آوردم. اعتبار من در کنفدراسيون فوتبال آسيا خيلي بالاست و آنجا همه مرا به اسم کوچک صدا مي‌کنند، برعکس فدراسيون فوتبال خودمان که مرا از در فدراسيون هم به داخل راه نمي‌دهند!

شما خودتان حسين شمس را چطور قضاوت مي‌کنيد؟

فکر مي‌کنم حسين شمس يک سلسله اشتباهاتي داشته از نگاه ديگران، اما به نظر خودم بهترين تصميمات عمرم را گرفته ام. همه، از رئيس وقت سازمان تربيت بدني گرفته تا خيلي‌هاي ديگر، آن زمان گفتند بيا حق تو را مي‌دهيم ولي دنبال حق و حقوق بچه‌هايت نباش، اما به شدت مخالفت کردم. همه مي‌گويند وقتي مي‌داني شاگردانت هم پشتت درنمي‌آيند و حتي رئيس کميته فوتسال وقت هم از من حمايتي نکرد، چرا پيگير پاداش تيمت هستي؟! من سال 2008، با پيگيري‌هايم 18 تا خودروي 206 براي تيمم گرفتم. رئيس جمهوري وقت به رئيس ورزش گفته بود اگر تيم جزو چهار تيم برتر دنيا قرار گرفت به بازيکنان 206 بدهند. ما به جام جهاني رفتيم و به آن شکل از رسيدن به جمع چهار تيم بازمانديم اما رئيس جمهور در مصاحبه‌اي اعلام کرد که اين پنجمي‌از قهرماني بالاتر است، من هم پي اين حرف را گرفتم و گفتم در نهايت موفق شدم براي تيمم 18 تا خودروي 206 بگيرم. آن زمان که تلاشم نتيجه داشت، کسي نگفت جايزه را نگيريم و همه هم آن را گرفتند، بعد که براي پاداش 2010 تيم رفتم يک نفر از بازيکنان و عباس ترابيان پشت من درنيامدند. اين بزرگترين ايرادي است که خيلي‌ها از من مي‌گيرند درحاليکه اگر اعتراض نمي‌کردم شايد تا 20 سال ديگر هم سرمربي تيم ملي بودم. اما خودم مي‌گويم اگر اعتراض نمي‌کردم و پيگير حق شاگردانم نمي‌شدم آنوقت ديگر حسين شمس نبودم و شب نمي‌توانستم راحت بخوابم. خوشحالم که از حق تيمم دفاع کردم و اين را ذخيره قبر و قيامتم مي‌دانم، هرچند اينجا مورد بي مهري واقع شدم اما حتما از سوي خدا پاداش خواهم گرفت.

از پذيرفتن چه پيشنهاد کاري‌اي پشيمان هستيد؟

رفتن به جام باشگاه‌هاي آسيا با تيم دبيري تبريز، بعد از آن اتفاقاتي افتاد که دائم مي‌گفتم کاش به تبريز نرفته بودم. آنجا به ناحق مورد هجمه قرار گرفتم. تيم ما در تايلند مريض شد و با ويروس چشمي‌سختي مواجه شد و بازيکنانم را تمام و کمال در اختيار نداشتم. مي‌توانستند به ما بازيکن کمکي بدهند اما همکاري نکردند. نمي‌خواهم خيلي به اين موضوع که از تهران به بازيکن خط مي‌دادند بپردازم چون همه آنهايي هم که تحت تاثير اين جو قرار گرفتند شاگردان خودم بودند، سنگ‌اندازي زياد شد. ما درگير بازي‌ها بوديم و در کوران مسابقات که در يک سايت خبري نوشتند پنج نفري که بازي نکرده‌اند ناراحتند و به اين شکل تيم ما را به هم ريختند، ديگر هر چه تلاش کرديم نتوانستيم مقامي‌ بهتر از سومي‌به دست آوريم؛ اما امروز تيم تاسيسات دريايي در بين هشت تا اوت مي‌شود هيچ حمله‌اي به اين تيم نمي‌شود، ولي آن زمان ما سوم شديم و بيش از 20 نفر را مامور کردند که عليه ما مصاحبه کنند. البته قبول دارم که مقام سومي‌در شأن فوتسال ايران نبود و ما بايد قهرمان مي‌شديم ولي ناجوانمردانه عليه من مصاحبه کردند و من همه اينها را به خدا سپرده‌ام. البته يکي از کساني که خيلي در آن مقطع مصاحبه کرد الحمدالله امروز از فوتسال رفته است.

در مقاطعي حاشيه‌هاي زيادي پيرامون ارتباط شما و وحيد شمسايي وجود داشت که جو فوتسال کشور کاملا متاثر از اين ارتباط قرار گرفته بود.

در هر صورت من از حق معلمي‌ام نمي‌گذشتم، با وجودي که وحيد را خيلي دوست داشتم. وقتي حق معلمي‌ام به ميان بيايد حتي اگر بدانم عليه من بدترين مصاحبه‌ها هم مي‌شود اما حرفم را مي‌زنم. همين امروز هم کارشناسان مي‌گويند به خاطر سن و سال، تايم بازي وحيد بايد پايين بيايد و در بين پنج نفر دوم تيمش باشد، اين يک حرف معلم است. البته وحيد هم هميشه خودش اين حرف‌ها را قبول مي‌کند اما اطرافيان جنجال به پا مي‌کنند. وحيد با توصيه‌هايي که به او کردم در سال 2008 جزو پنج نفر برتر دنيا قرار گرفت چون هم در خط حمله فعال بود و خوب گل مي‌زد و هم اينکه برمي‌گشت عقب، دفاع مي‌کرد و در شروع مجدد حضور داشت. او بازيکن کاملي شده بود. فکر مي‌کنم وحيد در سال 2008 بهترين بازي‌هاي عمرش را انجام داد. امروز هم زياد بازي کردن او به خاطر سن و سالش، هم به خودش و هم به تيمش لطمه مي‌زند، فالکائو اين روزها فقط دو سه دقيقه بازي مي‌کند. البته اتفاقاتي که افتاد حتما براي وحيد خيلي خوب مي‌شود چون تجربه‌اش بيشتر شده و از اين به بعد يک وحيد جديد را روي نيمکت مربيگري مي‌بينيم. شما مي‌بينيد که با دقايق کمتري که به زمين مي‌آيد چه اتفاقي براي خودش و تيمش مي‌افتد.

حسين شمس چه چيزي را از اين فوتسال به دل گرفته است؟

اينکه شاگردانم عليه من مصاحبه کردند، اين را هرگز نتوانستم هضم کنم. آن هم آدمي‌ که تمام زندگي‌اش فوتسال است و خودش را فداي اين رشته کرده و هميشه تلاشش اين بوده که هواي شاگردانش را داشته باشد. مصاحبه‌هاي شاگردانم خيلي به من برخورد و هيچ وقت شايد نتوانم آنها را ببخشم. البته اسم آنها را نياورم بهتر است.

اسم شاگرد خوب‌ها را که مي‌توانيد بياوريد؟

کسي که خيلي دوستش دارم، محمد کشاورز، زماني که با تيم مس سونگون به اصفهان رفتيم و محمد سرمربي‌گري گيتي پسند را به عهده داشت، با وجودي که تيمش مغلوب ما شده بود اما اين بچه آنقدر خوب و مودب است که بعد از مسابقه به اتوبوس ما آمد و خسته نباشيد گفت و تا زماني که در شهر بوديم يک لحظه هم ما را تنها نگذاشت. او احترام به بزرگتر را خوب آموخته است و هميشه جزو بهترين شاگردانم بوده است، البته بعد از مرحوم بابک معصومي‌که در همه تاريخ فوتسال کسي مانند او در ادب و مرام پيدا نمي‌شود.

يک اتهام هميشگي که به شما وارد شده در مورد نقل و انتقال بازيکن به خارج از کشور بوده است.

خدا را گواه مي‌گيرم در مورد بحث کويت، به خاطر ارتباطات خوبي که با اين کشور در بحث فوتسالي داشتم و آنها به من اعتماد کامل داشتند، هر وقت بازيکني روي زمين مي‌ماند و درايران هيچ تيمي‌او را نمي‌خواست، اين بازيکن را به ليگ کويت معرفي مي‌کردم و در اين انتقال دينار، ريال و دلاري به من نرسيد، تنها چيزي که به من مي‌رسيد دعاي خير زن و بچه اين بازيکن بود که به اين شکل مثلا سالي 10، 12 تا 20 ميليون به بازيکن مي‌رسيد. اين هم يکي از کارهايي است که براي هميشه ذخيره آخرتم شده و هميشه دعاي خير اين بازيکنان و خانواده‌هاي شان را در زندگي‌ام احساس کرده‌ام. البته اين هم در راستاي تلاشي که آقايان براي محو کردن من داشتند، بعدا تمام راه‌ها بسته شد و سال‌هاي سال است که فوتسالي‌هاي ما ديگر به کويت نمي‌روند و در عين حال هم رقم قراردادها در فوتسال مان به شدت پايين آمده و هرگز سالي هشت تا 10 ميليون تومان کفاف يک زندگي را نمي‌دهد. من خوشحالم که در پنج شش سال نزديک به 50 تا 60 بازيکن را به کويت فرستادم و ارز وارد اين مملکت شد، حالا هر کسي هر چيزي مي‌خواهد بگويد.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین