|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۹
کد خبر: ۱۱۱۰۲۰
تاریخ انتشار: ۰۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۸
بعد از حوادث تلخ 17 شهریور سال 1357 اعضای رادیو و واحد موسیقی دسته‌‌جمعی استعفا دادند. در بیانیه آنها به خونریزی‌های مداوم آن روزها اشاره شده و دورانی که دیگر موسیقی مجال بروز و ظهور ندارد.
«بسیار محجوب و متواضع، نازنین و صمیمی با چهره‌ای که همواره از نخستین تحسین‌ها سرخ می‌شد و سرخ می‌ماند و با انگشتان هیجان‌زده‌ای دائما قطره‌های عرق شوق و شرم را از گونه و چانه‌اش پاک می‌کرد. نسبت به استادان و پیشکسوتان بی‌نهایت فروتن بود و در عین حال آن غرور خاص خراسانی‌ها هم در برق چشمانش می‌درخشید. محمدرضا شجریان که ابتدا در واحد موسیقی با نام «سیاوش» آغاز به کار کرد- می‌توان گفت محیط آنجا و قدردانی و محبت استادان را بهترین جا برای نشو و نما و پیشرفت خویش یافت و چنین هم بود.

هر روز شجریان را در واحد تولید موسیقی در اتاقی می‌دیدم که تنها پای دستگاهی می‌نشست و به صفحات آواز خوانندگان قدیمی مثل قمر، ظلی، تاج، طاهرزاده و ادیب گوش می‌داد. بعضی از آن صفحات صدای پاک و روشنی نداشتند و با خش‌خش بسیار همراه بودند اما شجریان برای اینکه جزییات حالات همان صدای ضعیف و دور را خوب‌تر بشنود و درک کند، گوشش را تا نزدیک صفحه پایین می‌آورد و من شاهد بودم که تا چند ساعت به همان حالت صفحه را دوباره و دوباره گوش می‌داد و این کار را چندماه ادامه داد و من از شوق یادگیری و همت و پشتکار او حیرت می‌کردم. مثل اینکه او هرگز از آموختن و تحقیق و پژوهش خسته نمی‌شد.»

اینها صحبت‌های فریدون مشیری است؛ شاعری پرآوازه که در زمان تصدی هوشنگ ابتهاج بر رادیو ایران، در واحد موسیقی کار می‌کرد و با شجریان تازه کار، آشنا شده بود. اگر سری به کتاب پیر پرنیان اندیش بزنید و خاطرات سایه را مرور کنید، بارها و بارها با نام شجریان رو‌به‌رو می‌شوید؛ خواننده‌ای که در آن سال‌ها و آغاز کارش تحسین خیلی‌ها را برانگیخت. در زمان مسوولیت سایه بر رادیو ایران، رنسانسی در موسیقی سنتی ایران رقم خورد. با ورود محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان و البته محمدرضا شجریان و متعاقب آن تشکیل گروه عارف و شیدا مردم بعد از سال‌ها دوری از فضای موسیقی سنتی، دوباره با آن آشتی کردند.

گلچین هفته و خاطرات رادیوی قدیمی

هوشنگ ابتهاج بعد از اصرارهای فراوان برنامه گلچین هفته را در برنامه‌های رادیو گنجاند؛ برنامه‌ای که بعد‌ها تبدیل به آرشیو بی‌نظیری از موسیقی سنتی ایرانی شد. برنامه‌های گلهای رنگارنگ هم در کنار گلچین هفته در گوش ایرانی‌ها طنین انداخت و در میان صدای تمام خوانندگان، نام جوانی خراسانی بارها و بارها تکرار شد. محمدرضا شجریان آن سال‌ها با نوای دلنشین تار لطفی معجزه می‌کرد. سایه در پیر پرنیان‌اندیش از کنسرت‌های فراوان گروه شیدا می‌گوید و حضورشان در جشن هنر شیراز. آن سال‌ها تصنیف‌خوانی رونقی دوباره گرفته بود؛ تصنیف‌هایی که یادگار دوران مشروطه بودند. در این بین «از خون جوانان وطن» ساخته عارف قزوینی و «مرغ سحر» سروده ملک‌الشعرای بهار بیشتر به گوش ایرانی‌ها آشناست هرچند نقش ماندگار شیدا و تصنیف‌هایش را هم نمی‌توان نادیده گرفت. آن سال‌ها صدای شجریان یادآور دوران تلخ مشروطیت و مبارزات مردمی بود که نتوانستند از هزارتوی استبداد جان سالم به در برند.

چاوش و روزهای انقلاب

بعد از حوادث تلخ 17 شهریور سال 1357 اعضای رادیو و واحد موسیقی دسته‌‌جمعی استعفا دادند. در بیانیه آنها به خونریزی‌های مداوم آن روزها اشاره شده و دورانی که دیگر موسیقی مجال بروز و ظهور ندارد. بعد از انقلاب و دیدگاه‌هایی که در رابطه با موسیقی ایجاد شده بود، اعضای گروه عارف در فکر راه انداختن موج جدیدی بودند؛ رخدادی که به تاسیس گروه چاوش با مدیریت هوشنگ ابتهاج منجر شد. چاوش را باید نقطه عطف دیگری در موسیقی سنتی بدانیم. آلبوم‌هایی که با همان نام وارد بازار موسیقی شد و همگام با مردمی که شور انقلاب آنها را به هیجان آورده بود، حرکت کرد. تصنیف به‌یادماندنی «ایران‌ای سرای امید» ساخته همان سال‌ها ست. شعری از سایه و آهنگسازی محمدرضا لطفی و صدای محمدرضا شجریان. در آن سال‌ها موسیقی بار دیگر در فضای جدید متولد شد و چاوش نقطه آغازی بر فعالیتی سخت و طاقت‌فرسا بود. در گروه چاوش علاوه بر اعضای قبلی گروه عارف و شیدا، جوانان دیگری هم گرد هم آمدند و بعد از مدتی کاست‌هایشان دست به دست چرخید.

ربنایی که برای پخش خوانده نشد

یکی از ماندگارترین آثار محمدرضا شجریان بی‌شک دعای ربناست؛ دعایی که با ماه رمضان و زمان افطار ایرانیان گره خورده و یادآور روزهای گذشته است. شجریان روند ضبط دعای ربنا را این‌گونه نقل می‌کند: «سال ۵۸ تغییر و تحولاتی در رادیو مخصوصا در بخش موسیقی در حال شکل‌گیری بود. در این جریان‌ها بود که رییس وقت رادیو آقای وجیه‌اللهی که فردی تحصیلکرده و روشنفکر بود، از من موکدا و مرتبا می‌خواست با توجه به تغییر و تحولات سیاسی و مذهبی ایران برای پخش آثار جدید قبل از افطار طرحی انجام دهم. به ایشان گفتم سال‌هاست از آن فضا دور شدم و راه من با موسیقی و ارکستر تعریف شده و این کار الان من نیست اما ایشان گفت که فقط شما می‌توانید و ما تنها شما را داریم و از من خواست برای دم افطار، مناجات‌ها و اذان کاری انجام دهم.»

او ادامه می‌دهد: «از من خواستند برای برنامه‌های دم افطار هم فکری کنم... مردم به ربنا و دعای سحر مرحوم ذبیحی و اذان مرحوم موذن‌زاده‌اردبیلی عادت کرده بودند. نمی‌شد به این راحتی این عادت را در مردم تغییر داد. پس باید براساس آن حال و هوا حرکت می‌کردم، اما در عین حال می‌خواستم اثر، ویژگی‌های خاصی هم برای خودش داشته باشد تا بتوانیم این را هم به مردم بقبولانیم. مطالعه ذهنی کردم که چگونه آن را بخوانم تا علاوه بر نزدیک بودن به کار مرحوم ذبیحی، کار جدیدی باشد. به این فکر کردم باید آوازی باشد که علاوه بر اینکه تقلید نباشد، از اصل اثر هم خیلی دور نباشد. برای من این کار بسیار سخت بود. به همین دلیل به آنها گفتم به شما کمک می‌کنم و به دیگران آموزش می‌دهم تا آنها بتوانند ربنا و دعا بخوانند اما خودم این کار را نمی کنم. قبول کردند. رفتم استودیو و «ربنا» و «مثنوی افشاری» را بدون هیچ تکرار و تصحیحی خواندم. اثر ضبط‌شده را به چهار نفر از هنرمندان مورد نظر دادم و از آنها خواستم تمرین کنند تا برای ضبط آماده شوند... لحنی که من برای این اثر انتخاب کردم چیزی بین قرائت قرآن و آواز خواندن است. چون کلمات عربی خوانده می‌شود، باید موسیقی متناسب خودش انتخاب شود. با اینکه این لحن را به خوبی بلدم اما نمی‌خواستم صرفا لحن ربنا قرائت قرآن باشد. می‌خواستم ربنا ایرانی‌پسند باشد. من هم مرکب‌خوانی و سه‌گاه را برای ربنا انتخاب کردم که هم در قرائت قرآن از آن استفاده می‌کنیم و هم در آواز تا هم کسی که به عربی و قرآن آشناست، لذت ببرد و هم کسی که از آواز ایرانی شناخت دارد.

مصرانه می‌گفتم صدای من نباید این‌گونه پخش بشود، هیچ اجازه‌ای به آنها برای پخش ندادم... این کارها را برای پخش نخوانده بودم و به عنوان درس و آموزش ضبط کرده بودم تا بقیه تمرین کنند. اما روز اول ماه رمضان دیدم ربنایی را که خودم خوانده‌ام، از رادیو پخش شد.»

دهه 60، شجریان پرآوازه

دهه ۶۰ دوران اوج شجریان بود؛ دوره‌ای که باعث شد لقب استاد آواز ایران را از آن خودش کند. آلبوم‌هایی چون بیداد، آستان جانان، سر عشق (ماهور)، نوا، دستان، گنبد مینا و جان عشاق را با همکاری پرویز مشکاتیان به بازار داد و در این سال‌ها به همراه گروه عارف (گروه پرویز مشکاتیان) کنسرت‌هایی را در خارج از ایران اجرا کرد. با گروه شیدا (به سرپرستی محمدرضا لطفی) هم همکاری میکرد.

اجرای این کنسرت‌ها باب آشنایی اولیه خارجی‌ها را با موسیقی سنتی ایران و استاد آوازش، محمدرضا شجریان باز کرد. بیداد، نوا (مرکب‌خوانی)، دستان، آستان جانان و چهره به چهره آثار شاخص شجریان در همکاریاش با گروه‌های عارف و شیدا هستند. از سال ۱۳۶۸ به بعد همراه داریوش پیرنیاکان و جمشید عندلیبی به اجرای کنسرت در آمریکا و اروپا پرداخت. دورهای که بسیاری ازآن به دوره افول شجریان یاد می‌کنند.

شعر نو در آواز شجریان

شجریان تجربه گراست. اگر مروری بر زندگی او داشته باشیم به خوبی این نکته را می‌فهمیم. او اولین بار روی شعر «پر کن پیاله را » فریدون مشیری آواز خواند. قبل از آن خوانندگان موسیقی سنتی تمایلی برای خوانش آواز روی شعرهای سبک نیمایی نداشتند. خود شجریان هم آن تجربه را سخت و پر پیچ و خم می‌داند. از دیگر شاهکراهای استاد آواز ایران در سبک شعر نو، آلبوم «زمستان است» با آهنگسازی حسین علیزاده است. آلبومی که ضبط شده کنسرتی با همین نام است. علیزاده در این آلبوم برای اولین بار در مقام ابداعی «داد و بیداد» تار نواخته و خاطره‌ای به یاد ماندنی برای ایرانیان ثبت کرده است.

همنوا با مردم

نکته‌ای که در کنار هنر شجریان او را محبوب ایرانی‌ها کرده است، هم گامی با مردم است. او آن زمانی که لازم دانسته از حق مردم و طرفدارانش دفاع کرده است. زمانی که نیاز به حرف زدن بوده حرف زده و زمانی که می‌باید، سکوت کرده است. سکوتی که گاهی از هزاران صدا و نوای موسیقی ماندگار تر است. حتما به یاد دارید ترانه بی نظیر «تفنگت را زمین بگذار» او را که با شعری از فریدون مشیری در زمانی پر تنش بین مردم دست به دست شد. نوایی که همه را به مدارا فرا می‌خواند و چه چیزی بیشتر از این می‌تواند هنرمندی را در بزنگاهی تاریخی در قلب مردم جای دهد.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین