کد خبر: ۱۱۰۸۴۲
تاریخ انتشار: ۰۲ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۹
يک تفاوتي بين ديدگاه دو جناح در آمريکا وجود دارد که البته شايد در حوزه جمهوري‌خواه بيشتر جناح نئوکان‌ها و جناح نومحافظه‌‌کار وجود داشته باشد.
کمتر از پنج ماه به انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده آمريکا باقي مانده است و هنوز هيچ يک از کانديداها چنان قوي ظاهر نشده‌اند که ساکن آينده کاخ سفيد از حالا معلوم باشد. همين موضوع پيش‌بيني تغيير احتمالي سياست‌هاي آمريکا را دشوار مي‌کند و به تبع آن معلوم نيست سال آينده آمريکا مناسبات خود در خاورميانه و بويژه ايران در دوره پساتحريم را بر چه مبنايي استوار خواهد کرد. از سوي ديگرخروج بريتانيا از اتحاديه اروپا براي دو طرف تبعاتي به دنبال خواهد داشت و ممکن است اين خروج در سطح تصميمات بين‌المللي موثر باشد. شفقنا در اين زمينه با جهانبخش ايزدي کارشناس مسايل بين‌المللي به گفت‌و‌گو پرداخته است.

انتخابات امسال آمريکا انتخابات مهمي‌براي کشور آمريکا و همچنين براي ايران بشمار مي‌آيد، اين موضوع را چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟ و چرا اين دوره از انتخابات آمريکا براي ايران از اهميتي ويژه برخوردار است؟

اينکه انتخابات آمريکا مهم است دليل خيلي روشني دارد؛ به خاطر اينکه انتخابات آمريکا در مجموع شايد تنها انتخاباتي است که غير از محيط داخلي خود آمريکا، کل سيستم جهاني را تحت تاثير قرار مي‌دهد. يعني ما در هيچ کشوري انتخاباتي نداريم که فراتر از مسايل داخلي آن کشور، نظام جهاني را بخواهد تحت تاثير خودش قرار بدهد و مي‌توان گفت، انتخابات ايالات متحده تقريباً منحصر به فرد است. انتخابات ديگر کشورها عمدتاً محلي، منطقه‌اي يا داخلي است. از اين جهت چون سرنوشت تمام کشورها به نوعي به انتخابات آمريکا گره مي‌خورد، اينکه انتخابات آمريکا اين دوره مهمتر از دفعات قبل است، اين هم خودش يک نکته‌اي است؛ چون معمولاً در هر مقطعي از زمان يکسري حساسيت‌ها وجود دارد که ممکن است اين حساسيت‌ها در زمان ديگري جلوه‌گري و اثرگذاري‌شان بيشتر داشته باشد و دايره اهميت‌شان وسيع‌تر باشد.

از اين جهت انتخابات آمريکا در اين مقطع خاص مهم است، به دليل اينکه؛ محيط خاورميانه بسيار متلاطم است، بلوک‌بندي‌هاي قدرت در بعضي جاها در حال شکل‌گيري است و در بعضي جاهاي ديگر نيز در حال فروپاشي است. از سوي ديگر در داخل خود آمريکا يک واقع‌گرايي جديد را مشاهده مي‌کنيم، آنها کمتر به فکر اين هستند که هژمون در دنيا باشند، بيشتر ميل دارند در جاهايي که اولاً منافع دارند و ثانيا توان نقش‌آفريني دارند ظهور و بروز داشته باشند. به همين خاطر يک تفکر الان در داخل آمريکا وجود دارد که مي‌گويد ما نمي‌توانيم در همه جا عمل کنيم، نه توانايي اين را داريم که هر سرنوشتي را در هر گوشه جهان رقم بزنيم و نه منافعي داريم که به خاطر آن ورود کنيم. پس در همه جاي دنيا منافع نداريم، با فرض اينکه منافع هم داشته باشيم توان کنش‌گري هژمونيک را نداريم. پس مي‌توان گفت از اين جهات انتخابات آمريکا مهم است.

دليل اهميت اين انتخابات براي ايران چيست؟

براي ايران از چند جهت مهم است، يکي اينکه هر دولتي روي کار بيايد به اين مسير که آقاي اوباما براي برجام طي کرده است و پايبندي نشان مي‌دهد، اينطور نگاه نمي‌کند. نه خانم کلينتون که مي‌گويد من سخت‌گيرانه با برجام برخورد مي‌کنم و نه آقاي ترامپ که مي‌گويد من برجام را پاره مي‌کنم. اين مسير تقريبا متفاوت از آقاي اوباماست و به نظر مي‌رسد آقاي اوباما درخصوص برجام و مسير هسته‌اي از انعطاف‌پذيري بيشتري برخوردار بود و به همين جهت شايد مسير اوباما يک مقدار سخت‌تر بشود.

يکي هم برمي‌گردد به اتهاماتي که از سوي آمريکا بيان مي‌شود از جمله حمايت از تروريسم، نقض حقوق بشر، نقش ايران در بي‌ثبات‌سازي منطقه و… اينها اگر براي روساي جمهوري بعدي آمريکا برجسته شود براي ايران فضا تنگ‌تر مي‌شود و فشار زيادي صورت مي‌گيرد و قطعا اين فضا خوشايند ايران نخواهد بود. از اين جهت هر رييس‌جمهوري بعد از آقاي اوباما روي کار بيايد ممکن است روي اين چند موضوع سياست‌ها يا رويکردهاي سخت‌گيرانه و انعطاف‌‌ناپذيري از خودش نشان بدهد.

با اين اوصاف بين اين دو نامزد يعني خانم کلينتون و آقاي ترامپ کدام براي ايران کم‌خطرتر محسوب مي‌شود؟

اين بستگي دارد به اينکه اگر سياست‌هاي جمهوري اسلامي ‌تعاملي باشد، شايد آقاي ترامپ براي ايران کم خطرتر باشد به دليل اينکه؛ معامله‌گر و بيزينس‌من است و همچنين ارزش معامله را خوب مي‌فهمد. دوم اينکه، يک بيزينس‌من اهل انزوا نيست و به مسايل ورود مي‌کند، تجري و تجسر بيشتري دارد آن هم به خاطر نوع حرفه‌اي که دارد. سوم اينکه، جمهوري‌خواهان که البته ترامپ يکي از آنهاست کاري به مسايل داخلي کشورها ندارند و بيشتر معطوف به مسايل خارجي و منافع عريان خودشان هستند. تاريخ هم نشان مي‌دهد نظام‌هاي سياسي در ايران با هر رويکردي و با هر دولتي بيشتر از دموکرات‌ها ضربه خورد‌ه‌‌اند تا از جمهوري‌خواهان.

بنابراين سياستي که شما در نظام بين‌الملل و منطقه اتخاذ مي‌کنيد مهم است که کدام يک باشد. اگر خانم کلينتون بيايد، مولفه‌هاي سياست خارجي او از همه روشن‌تر است، اولاً اين خانم تجربه 8 سال بانوي اول آمريکا را دارد، 4 سال وزير خارجه آمريکا بوده، چندين سال سناتور آمريکا بوده و با مسايل جهاني آشناست و از جمله ايران و سياست‌هاي او در چند مورد خلاصه مي‌شود، اولاً روي حقوق بشر بسيار تمرکز خواهد شد و قاعدتاً براي ايران سياست‌هاي بدآيندي دارد. دوم، به متحدين سنتي خودش در منطقه نزديکتر است مانند عربستان، اسراييل و ترکيه که در جبهه مقابل ايران است و سوم اينکه، از اسراييل حمايت بيشتري خواهد کرد در مقابل هرگونه تهديدي که ممکن است صورت بگيرد. چهارم، اصولاً برجام را سخت‌گيرانه اجرا مي‌کند. مي‌توان گفت خانم کلينتون در واقع با‌برنامه‌ترين و با استراتژي‌‌ترين رييس‌جمهور آمريکا در ميان نامزدهاي موجود خواهد بود.

براي ايران خطرناک خواهد بود؟

بله .باور من اين است که اين موضوع قابل پيش‌بيني است.

اگر فرض کنيم رييس‌جمهور آمريکا هيلاري کلينتون شود ايران در بحث برجام بايد چه اقداماتي را انجام بدهد؟

ايران فراتر از آن تعهدي که در برجام پذيرفته است لازم نيست کار خاصي انجام بدهد، برنامه ايران روشن است و بسياري را هم نقداً انجام داده است از جمله سانتريفيوژها از جمله پر کردن مخزن آب سنگين اراک، از جمله خارج کردن ذخاير غني‌شده حتي 300 کيلو باقي مانده و از جمله فروش آب سنگين، از جمله اجراي پروتکل الحاقي و اجراي کد يک. صفر. سه و همه اينها را ايران انجام داده است و از اينجا به بعد هم همين پايبندي کافي است و لازم نيست کار خاصي انجام بدهد. به نظر من، چيزي نمانده که بخواهد انجام بدهد و از اينجا به بعد استمرار همين وضعيت وجود دارد. به نظر من، ايران دليلي براي ترک رويه ندارد.

انتخابات آمريکا براي کشورهاي ديگر چه ضرر و منفعتي دارد؟

يک تفاوتي بين ديدگاه دو جناح در آمريکا وجود دارد که البته شايد در حوزه جمهوري‌خواه بيشتر جناح نئوکان‌ها و جناح نومحافظه‌‌کار وجود داشته باشد. معمولا دموکرات‌ها رويکرد نرم نسبت به جهان و تعامل با نظام بين‌الملل دارند و نهادگراها هم هستند يعني با سازمان‌هاي بين‌المللي کار مي‌کنند و همينطور با متحدين و شرکاي راهبردي خودشان در دنيا مشورت و همراهي و سعي مي‌کنند سياست‌ها را توامان پيش ببرند. جمهوري‌خواهان سنتاً کمتر تقيد دارند، سخت‌افزاري‌ترند و عدم تعاملي‌تر و خيره‌سرانه‌تر هستند. در زمان بوش ما اينها را ديديدم.

اگر يادتان باشد زماني که جرج بوش به عراق و افغانستان حمله کرد کشورهاي آلمان و فرانسه و بعضي کشورهاي ديگر اعتراض کردند. آن زمان رامسل، وزير دفاع آمريکا بود، گفت اصلا اروپا پير است و به درد ما نمي‌خورد و دليلي ندارد که معطل آنها شويم ولي زمان آقاي اوباما مسايل اقتصادي، نظامي‌و امنيتي بين‌الملل با همديگر پيش مي‌رفت. معمولاً تاثيرش در اينجاست لذا بايد در اين زاويه به اين موضوع نگاه کنيم.

به نظر شما کداميک از اين دو نفر امکان تغيير و لغو برجام را دارند؟ بعضي‌ از تحليلگران براين باور هستند که حرف قبل و بعد از نامزدهاي انتخابات را نبايد جدي گرفت به دليل اينکه وقتي به کاخ سفيد مي‌آيند حرفها و شعارهايشان فراموش مي‌شود.

من فکر مي‌کنم، اگر اينگونه باشد واقع‌گراتر مي‌شوند نه اينکه رمانتيک‌تر بشوند. اينها در زمان انتخابات خيلي شعار و وعده مي‌دهند البته حساب‌شده‌تر از کشورهايي مانند کشور ما، ولي وقتي به کاخ سفيد پا مي‌گذارند با واقعيت بيشتر آشنا مي‌شوند و با موانع و محدوديت‌هاي بيشتري روبرو مي‌شوند. به همين دليل سياست‌هايشان واقع‌بينانه‌تر و عمل‌گرايانه‌تر و پراگماتيسم مي‌شود و کمتر دست به جنون قدرت و خشونت مي‌زنند.

پس اگر بخواهيم تفاوتي قائل شويم بايد اينگونه نگاه کنيم که وقتي اينها مي‌خواهند رييس‌جمهور شوند خيلي از شعارهايي که مي‌دهند قاعدتاً بايد حساب‌شده‌تر به فکر اجراي آن باشند. من يادم است جرج بوش پسر قبل از انتخاباتش به چيني‌ها هشدار مي‌داد و به مردم آمريکا وعده مي‌داد ما با چين برخورد مي‌کنيم ولي وقتي به قدرت رسيد همان روزهاي اول از مردم آمريکا عذرخواهي کرد که من هر چه در مورد مردم چين گفتم از اين به بعد تغيير مي‌کند و پيگيري نمي‌کنم. خاصيت تبليغات و فضاي انتخابات اين است که ممکن است وعده‌ها بزرگ، شعارها کلان ولي وقتي که با عينيت‌ها و مسايل ملموس قدرت مواجه مي‌شويم مي‌بينيم نه بايد اين سيستم را يک تغيير ديگري داد.

انتخابات آمريکا را به چه چيزي تشبيه مي‌کنيد؟

شبيه چيزي نيست جز شبيه انتخابات آمريکا. انتخابات آمريکا بسيار رقابتي است و مثل انتخاباتي نيست که در چين صورت مي‌گيرد و پشت‌ درهاي بسته يک نفر رييس‌جمهور مي‌شود. در انتخابات آمريکا شفافيت و رقابت جدي است و عمل به وعده‌ها بسيار جدي است. شعارها حساب‌شده‌تر است. من يادم است زماني که خانم کلينتون با آقاي اوباما رقابت مي‌کرد وعده‌اي درباره افزايش سرانه بهداشت داد بلافاصله ديوان فدرال از او سوال کرده بود منابع تامين آن کجاست؟ اگر نمي‌توانست ثابت کند صلاحيت او از سوي دادگاه رد مي‌شد. بنابراين هر وعده شارلاتان نمي‌توان داد. اينکه مي‌گويم وعده، چون فضا، فضاي تبليغاتي است، اما اگر شما افزون بر رياست جمهوري بخواهي وعده‌اي بدهي قطعاً آن سيستم نمي‌پذيرد.

دموکراسي در آمريکا متفاوت است شما آنجا سيستم‌هاي الکترال را داريد و بعد راي مردم و از اجماع آنها رييس‌جمهور بيرون مي‌آيد و متفاوت است با کشورهاي ديگر. در انتخابات آمريکا پول زياد خرج مي‌شود و انتخابات آمريکا فرآيند بسيار طولاني‌اي به نسبت کشورهاي ديگر دارد.

فضاي جامعه آمريکا به سمت ترامپ است يا کلينتون؟

به نظر مي‌رسد، آقاي ترامپ شانس زيادي براي رياست جمهوري ندارد، چون هم خود حزب به صورت جدي پشت سر او نيست و هم آدم فولکاوري است و شعارهاي عوام‌فريبانه زياد مي‌گويد و براي سيستمي‌مانند آمريکا وجود چنين آدمي‌خطرناک است. اين نکته مهمي‌است که آقاي اوباما در هيروشيما گفت مايه ننگ جهان است که رييس‌جمهور آمريکا ترامپ باشد. من فکر مي‌کنم، خانم کلينتون همانطور که قبلا گفتم حساب‌شده‌تر، برنامه‌ريزي شده‌تر و استراتژي مشخص‌تر و تجربه کلاني دارد و شايد اولين پديده در تاريخ آمريکا باشد که يک زن رييس‌جمهور بشود. پيش‌بيني‌ها و نظرسنجي‌ها عمدتاً نشان مي‌دهد خانم کلينتون رييس‌جمهور آمريکا خواهد بود.

شاهد بوديم بريتانيا از اتحاديه اروپا خارج شد و اين مساله را به همه‌پرسي گذاشت و راي آورد که منجر به استعفاي نخست‌وزير شد. خروج بريتانيا را چگونه ارزيابي مي‌کنيد و تبعات آن براي اتحاديه اروپا، خاورميانه و ايران را چطور مي‌بينيد؟

اينکه آقاي کامرون انتخابات را برگزار کرد، جزو وعده‌هاي انتخاباتي‌اش بود و قاعدتاً بايد به آن عمل مي‌کرد و ناگزير به انجام آن بود و همزمان تلاش کرد که اين همه‌پرسي اجرا شود جهت‌گيري‌ها مثبت باشد به سوي ماندن در اتحاديه اروپا؛ ولي نتيجه متفاوتي داد. پيامدهايش خيلي زياد است، يکي اينکه نوعي واگرايي در سيستم سياسي بريتانيا شکل گرفت. در حال حاضر ايرلندي‌ها که خواهان ماندن بودند، مي‌گويند مي‌خواهيم به اتحاديه اروپا بپيونديم و خود اسکاتلند خواهان ماندن هستند و گفتند مي‌خواهيم بپيونديم و درخواست داده‌اند و اجابت نشده است. اين براي وحدت ملي و تماميت ملي و امنيت ملي انگليس بسيار پديده ناخوشايند و خطرناکي است. از آن طرف هم در داخل ساختار اجتماعي، سياسي و اقتصادي خود انگليس مشکلاتي به وجود مي‌آيد. شما اگر به شاخصه‌هاي راي‌دهندگان نگاه کنيد طيف شهري خواهان بقا بودند ولي طيف روستايي خواهان خروج بودند، خانم‌ها خواهان بقا بودند و مردان خواهان خروج بودند، باسوداها خواهان بقا بودند و بيسوادها خواهان خروج بودند، ثروتمندان خواهان خروج و فقرا خواهان بقا بودند. اين خيلي مهم است شما چندپارگي اجتماعي در ساختار سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بريتانيا را مي‌بينيد و نوعي گريز از مرکز شکل گرفته است. خود بدنه حزب کارگر خواهان خروج بودند، بدنه محافظه‌کاران خواهان بقا بودند.

عجيب است، تبعاتش خيلي زياد بود. اين کوتاه‌مدت بود و بلندمدت مي‌تواند به تجزيه کشور بينجامد يا سقوط پي در پي نخست‌وزيراني که روي کار مي‌آيند. به علاوه اتحاديه اروپا امتيازاتي به انگليس داده بود که يکي يکي از او پس گرفته مي‌شود، به عنوان مثال مرکز بانکي اروپا لندن بود، دليلي ندارد از اينجا به بعد ادامه پيدا بکند. اگر انگليس بخواهد از مزاياي اتحاديه اروپا بهره‌مند شوند بدون تعهدات جديد نمي‌تواند.

اصلا به نفعش نبوده، عمده سياستمداران و نخبگان و کارگزاران انگليس مايل به ادامه در اتحاديه اروپا بودند، انقلاب را توده‌ها انجام مي‌دهند و اصلاحات را نخبه‌ها، بنابراين قاطبه نخبگان دنبال حضور بودند با 4 درصد و راي کمي‌آوردند.

اما اينکه اين موضوع چه تاثيري در رابطه انگليس با آمريکا و اتحاديه اروپا دارد؟ به نظر من، انگليس جزو ناتو خواهد ماند، پس در آن حوزه‌هاي امنيتي هيچ اتفاقي نمي‌افتد، از نظر اقتصادي هم ممکن است خلاء وجودشان را در اتحاديه اروپا در ارتباط با آمريکا و کانادا و کشورهاي ديگر جبران کنند و طبيعي است. از همه مهمتر يک فرآيند طولاني‌اي دارد که بايد ببينيم چه اتفاقي روي مي‌دهد. به نظر من، هيچ بعيد نيست انتخابات ديگري براي بازگشت به اتحاديه اروپا روي دهد. يعني ممکن است يک تبصره و ماده‌اي پيدا کنند با توجه به شرايط حادي که شکل گرفته است ممکن است دوباره به آن سمت بروند و سعي مي‌کنند فرآيند را طوري طراحي بکنند که از شوک‌هاي مختلف هم در بازار انگليس و هم در اتحاديه اروپا جلوگيري کنند. ولي نمي‌شود گفت بي‌تبعات است، انگليس نقش بسيار مهمي‌در اتحاديه اروپا ايفا مي‌کرد، بالاخره سه کشور مهم که ما هم در مقطعي درباره مذاکرات هسته‌اي با آنها مذاکره مي‌کرديم که اتحاديه سه ضلع سياسي، اقتصادي و امنيتي را بازي مي‌کرد، الان يک ضلع اين مثلث متزلزل شده است و نمي‌شود گفت بي‌تاثير است.

جديدا هم رييس‌جمهور چک گفته است ما هم راي‌گيري مي‌کنيم ببينيم لازم است در اتحاديه اروپا بمانيم يا خير. بنابراين، مي‌بينيد در خود ارگان اتحاديه اروپا يک تکان‌هايي شکل گرفته است که ممکن است تاثيرگذار باشد در حالي که اتحاديه اروپا اگر بخواهد يک نقش بين‌المللي، فرامنطقه‌اي ايفا کند چاره‌اي جز اين انسجام ندارد. کشورهاي ديگري هستند که منتظرند به اتحاديه اروپا بپيوندند آنها هم نمي‌دانند سرنوشت‌شان به کجا ختم مي‌شود.

خروج انگليس از اتحاديه اروپا تاثيري در ارتباط با ايران دارد يا خير؟

ديدگاه‌ها مختلف است، بعضي‌ها مي‌گويند چون انگليس خيلي در اتحاديه اروپا نفوذ داشت خروجش از اتحاديه اروپا، تعامل ايران را با اتحاديه اروپا تسهيل مي‌کند يعني وضعيت بهتر شده است چون آن زمان انگليس بود و اعمال فشارهاي خودش را داشت و به همين خاطر احتمال زياد شرايط به نفع ايران تغيير مي‌کند. از آن طرف ايران با انگليس بازي‌هاي خودش را دارد و اين يک نگاه است، نگاه ديگر اين است که اتحاديه اروپا چون همه آنها عضو ناتو هستند ممکن است در اوضاع امنيتي هيچ تغيير خاصي ايجاد نشود و اتفاق خاصي هم نيفتد ولي ارزيابي‌ها عمدتاً خوشبينانه است که اگر انگليس خارج شود براي ما بهتر است.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین