|
|
امروز: چهارشنبه ۰۷ آذر ۱۴۰۳ - ۰۵:۲۸
کد خبر: ۱۱۰۴۸۹
تاریخ انتشار: ۳۱ تير ۱۳۹۵ - ۰۹:۳۳
زن جوان و همسرش در مدت زندگی کوتاه خود مشکل خاصی با همدیگر نداشتند. زن جوان و همسرش همیشه خریدهای منزلشان را از سوپری سر کوچه شان انجام می دادند.
دختر 28 ساله چهار ماه پیش با پسر جوان و تحصیلکرده ای عقد کرده بود . او و همسرش با عشق و علاقه پایه های زندگی خود را بنا کردند.

زن جوان و همسرش در مدت زندگی کوتاه خود مشکل خاصی با همدیگر نداشتند. زن جوان و همسرش همیشه خریدهای منزلشان را از سوپری سر کوچه شان انجام می دادند.

آقا جواد در این مدت کوتاه چنان خوب برخورد کرده بود که زن جوان و همسرش اعتماد زیادی به او پیدا کرده بودند.

آن روز صبح ، زن جوان برای خرید به سوپری کنار خانه رفت. بعد از خرید جزئی می خواست به بازارچه برود که آقا جواد به زن جوان گفت من هم دارم به جایی می روم بیایید شما رو هم سر راهم به بازارچه برسانم برسونم .

زن جوان از اعتماد زیادی که به آقا جواد داشت بدون هیچ چون و چرایی سوار ماشین شد. در بین راه آقا جواد تغییر مسیر داد و به سمت کوچه دیگری رفت.

زن جوان وقتی متوجه تغییر مسیر شد اعتراض کرد و خواست از ماشین پیاده شود که با قفل بودن درها مواجه شد .هر چه داد و فریاد زد نتوانست کاری بکند و کسی به فریادش نرسید. آقا جواد دیگر آقا جواد سابق نبود . چهره شیطانی اش خبر از قصد و فکر پلید برای آزار و اذیت می داد. زن جوان بعد از این حادثه جرات گفتن قضیه را به همسرش نداشت و تنها چیزی که به ذهش رسید اینکه خود را دار بزند و از این بی آبرویی که برایش به جا مانده بود رها کند. نامه ایی به همسرش نوشت و ماجرا را برایش بازگو کرد و سپس چادر خود را حلقه وار به گردنش انداخت . ولی از آنجایی که بخت یارش بود همسرش سر رسید و او را از مرگ حتمی نجات داد.

زن جوان دیگر آن روحیه شاد سابق را نداشت و مدام فکر خودکشی و رها شدن از این عذاب روحی بود تا اینکه با پیشنهاد همسرش به پلیس مراجعه کرد و از آنها جهت رفع مشکلش کمک خواست.

زن جوان بعد از طی مراحل قانونی از فرد مورد نظر شکایت و جهت مراحل درمان به مرکز مشاوره آرامش معرفی شد.

منبع: رکنا
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین