|
|
امروز: جمعه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۵
کد خبر: ۱۰۴۲۸۸
تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۵:۴۰
پس از آن که اینترنت و گوشی‌های هوشمند همگانی شد و همه لحظات زندگی قابل ثبت شد، بسیاری از ارزش‌های اجتماعی، جایگاه خود را از دست دادند یا تغییر کردند.
خبر درگذشت هنرمند موسیقی کشور حبیب محبیان،خیلی کوتاه بود. حبیب خواننده به علت ایست قلبی درگذشت. برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر، به سایت‌های خبرگزاری سرکشی کردم که در خبرگزاری ایسنا با عکس حبیب در سردخانه مواجه شدم. پس از آن در شبکه‌های اجتماعی همچون کانال‌های تلگرام، صفحه اینستاگرام و...، این عکس تکرار شد. به همین دلیل چند سطری درباره این عکس و پیشینه این نوع عکاسی می‌نویسم.

در بسیاری از تمدن‌های دوران باستان به نیت جاودانگی، نقاشی یا سردیس‌هایی از مردگان در مقبره قرار می‌دادند. در حقیقت یکی از درگیری‌های بشر مبارزه با قطعیت مرگ بود.

عکاسی و مرگ از آغاز با یکدیگر مانوس بوده‌اند. در دوران ویکتوریایی، عکاسی از جنازه مردگان، اعدام‌شدگان و مجرمان قبل از اعدام به عنوان یک سنت اجتماعی مرسوم بود. این عکس‌ها، پر از جزئیات زیبا، مهیج و هولناک هستند و گوشه‌ای از تاریخ را روایت می‌کنند که همه موارد ذکر شده، مفهومی برجسته به عکس‌ها می‌دهد. عکس‌های مردگان در تابوتشان یکی از روش‌های عکاسی از مردگان بود که آزادی عمل کمتری به عکاس برای خلاقیت ایجاد می‌کرد.

بعضی تصاویر از جسد در فضایی طراحی شده و تئاتری عکاسی شده‌اند. مانند عکس‌هایی همچون عکس کودکان مرده که گویی به خوابی عمیق فرو رفته و هنوز جان در بدن دارند یا عکس‌هایی که جسد در حالت نشسته در حال انجام کاری به تصویر کشیده شده است. این عکس‌ها باور‌های قرن نوزدهی نسبت به مرگ را بازگو می‌کنند. اکثریت جامعه بر این باور بودند که داشتن یک پرتره از انسان درگذشته، غم جدایی را برای بازماندگان کمتر می‌کند و بسیاری از انسان‌ها عکسی از خود در زمان حیات نداشتند. به همین دلیل بازماندگان فرد درگذشته حاضر بودند هزینه عکاسی پس از مرگ را تقبل کنند.

در قرن بیستم هم عکاسی از اجساد ادامه یافت ولی نه به سفارش خانواده فرد درگذشته بلکه به عنوان مستندسازی یک اتفاق. در این باره اشاره مجله اشپیگل جالب است. بعضی سربازان آلمانی که در صحنه جنگ بودند برای تبلیغات، دوربینی به همراه داشتند تا از فتوحات خود تصاویری ثبت و تبلیغ کنند. این سربازان به همراه عکس‌هایی که از آن‌ها خواسته شده بود تا ثبت کنند، عکس‌هایی مانند کشتار یهودیان، اعدام پارتیزان‌ها و... را نیز ثبت کردند که این عکس‌ها توانست پس از شکست آلمان‌ها، واقعیت جنگ و رفتار خشن نازیها را به دیگران نشان دهد و در ثبت جنایات نازیها موثر باشد. (اشپیگل آنلاین، 2005)

در ایران نیز از دوران قاجار عکس‌هایی از این قبیل موجود است. در دوران مشروطه عکس‌های اعدام شدگان، به عنوان کارت‌پستال مورد استفاده قرار می‌گرفت. خشونتی که در این کارت‌پستال‌ها وجود دارد، وضعیت اجتماعی ایران و طرز تفکر گذشتگان را در این دوره تاریخی بازگو می‌کند. تکثیر عکس‌های اعدام به عنوان کارت پستال نیز می‌تواند پیشینه‌ای برای عکس‌هایی باشد که این روزها از جسد مردگان تکثیر می‌شوند. در دوران پس از انقلاب اسلامی نیز کتابی از اعدام شدگان چاپ شد (کتاب مفسدین فی الارض)...

در دوران معاصر ایران نیز عکس‌هایی از شهدا بازتولید شده‌اند ولی مساله مهم در این میان حفظ حرمت و شان شهید در عکس است.

پس از آن که اینترنت و گوشی‌های هوشمند همگانی شد و همه لحظات زندگی قابل ثبت شد، بسیاری از ارزش‌های اجتماعی، جایگاه خود را از دست دادند یا تغییر کردند.

یکی از این ارزش‌ها، احترام به مرگ و لحظات پایانی زندگی انسان‌ها بود؛ اما این روزها عکس یا فیلم از پیکر بیجان یا در حال مرگ چهره‌های خاص در شبکه‌های اجتماعی، بدون آن‌که نزدیکان یا فرد محتضر کنترلی بر این رفتار داشته باشند، در فضای مجازی دست به دست می‌شوند. برای مثال فیلمی که از آخرین دقایق حیات مرتضی پاشایی در بیمارستان به صورت غیرقانونی منتشر شد، احساسات وابستگان مرحوم پاشایی را برانگیخت و والدین او از مردم خواستند از انتشار دوباره این فیلم در فضای مجازی خودداری کنند. این تصاویر با اطلاعات آن شخص همچون یادداشتی که به یک کتاب دوخته شده، در رسانه‌های اجتماعی باقی می‌ماند و چشمان بیننده را آزار می‌دهد. حال این بیننده می‌تواند یک کودک باشد که این تصاویر به کابوس زندگیش تبدیل شود و یا یک فرزند که با جستجوی نام پدر در شبکه‌های اجتماعی، با تصویر جسد بی‌جان او در سردخانه مواجه شود.

به غیر از مشکلات اخلاقی که ذکر شد، در مورد عکس حبیب، بیننده با عکسی در نوری سرد مواجه می‌شود و بخاطر نور لامپ فلئورسنت محیط، عکس تونالیته‌ای آبی، سبز دارد. صورت حبیب با لنزی واید عکاسی شده که حالتی اعوجاجی به صورت داده و آن را از حالت انسانی دورتر کرده است. پارچه سفیدی که صورت را در خود گرفته، بی‌حالتی چشمان بسته، دهان نیمه باز و ته‌ریش سپید او تصویری بوجود آورده که شان و منزلت و حریم خصوصی حبیب و خانواده‌اش در آن نادیده گرفته شده است.

عکس دیگری از حبیب، جنازه را به صورت پتوپیچ و مچاله شده نمایش می‌دهد بر روی زمینی که با سرامیک‌های سفید سنگ‌فرش شده و نور سرد فلئورسنت محیط بیننده را آزار می‌دهد. قرار گرفتن سه عکس در کنار هم از جسد حبیب، شوکی که به مخاطب می‌دهد را صد چندان بیشتر می‌کند.

این عکس‌ها مجموعه‌ای دلخراش از مرگ را نمایش می‌دهد و در این مجموعه مرگ به اتفاقی بی‌ارزش و بی‌اهمیت تبدیل شده است. نمایشی از یک تناقض میان ارزش‌ها و بی‌ارزشی.

دیگر مرگ یک اتفاق شخصی نیست و هرکس این اجازه را به خود می‌دهد تا بدون در نظر گرفتن میل انسان درگذشته، مرگ وی را به یک آگهی زرد تبدیل کند. معنای همه‌چیز حتی مرگ از واقعیت تهی شده است. این عکس‌ها حلقه پایانی یک مرگ جمعی ارزش‌ها در جامعه است. تصویری از مرگ اعتقادی یک جامعه.

شهریار خوانساری*

* فارغ‌التحصیل رشته عکاسی و پژوهش هنر در دانشگاه هنر و ارتباطات و دانشگاه مالمو سوئد

منبع: آنا
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین