کد خبر: ۱۰۲۲۹۶
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۰
نهادها باید مراقب باشند و جلوی نفوذ این افراد مدعی را بگیرند. اینکه رهبرمعظم انقلاب نسبت به نفوذ هشدار دادند، به نظر من یکی از مصادیق نفوذ، نفوذ از سوی کسی است که چهره عوض می‌کند. دیدیم که در اوایل انقلاب، عده ای خود را انقلابی تر از شهید رجایی جا زدند.
جریان تحجر که به تصریح یاران و نزدیکان امام(ره) در دوران مبارزه و نیز استقرار جمهوری اسلامی، فشارهای زیادی را بر معمار انقلاب وارد کردند، اکنون مدعی انقلاب شده‌اند. این خطری است که سیدحسن خمینی 12 خرداد  نسبت به آن هشدار داد. اما متحجران چه کسانی بوده‌اند و در جریان مبارزه و بعدها استقرار نظام اسلامی، چه رویکردهایی را در قبال معمار انقلاب و یارانش در پیش گرفته بودند؟

به گزارش شبکه اطلاع رسانی تدبیر و امید،این پرسش‌ها، محورهای گفت‌وگو با حجت‌الاسلام مجید انصاری، عضو ارشد مجمع روحانیون مبارز است. انصاری معتقد است متحجران پس از انقلاب، به سرعت رنگ عوض کرده و مفسر دستاوردهای انقلاب شده‌اند که خود در شکل‌گیری آنان نقشی نداشته‌اند.

مقابله جریان تحجر با امام(ره) از چه زمانی آغاز شد

یکی از شاخص‌های برجسته و مهم حضرت امام(ره)، روشن‌بینی دینی و روشنفکری متعهدانه ایشان بود. چه در دوره تحصیل امام(ره) در حوزه‌ها، بعد در دوران تدریس یا حتی دوران زعامت و مرجعیت ایشان، فضای خاصی بر حوزه‌ها حاکم بود و این فضا، نوآوری در عرصه دین و برداشت‌های اجتماعی و حکومتی از فقه را برنمی‌تابید. به نوعی تصلب و توقف بر ظواهر احکام بر حوزه‌ها و سازمان روحانیت حاکم بود و به این ترتیب، به روش‌ها و سنت‌های پیشین، به عنوان اصول لایتغیر نگاه می‌شد. در چنین شرایطی، اگر کسی حرف تازه‌ای را مطرح می‌کرد، در انزوا و مورد هجوم قرار می‌گرفت. طبعاً جامعه متدین کشور هم تحت تأثیر همین فضای عمومی سازمان روحانیت و حوزه‌های علمیه قرار گرفته و وضعیت مشابهی داشت.

ریشه این تصلب چه بود و چرا روحانیت چنین رویه‌ای را در پیش گرفته بود؟

بخشی از مقابله‌هایی که با نوآوری‌ها صورت می‌گرفت، به سوء ظنی برمی‌گشت که جامعه متدین یا علمای حوزه، نسبت به مسائل جدید داشتند. زیرا برخی از موضوعات به نوعی از سوی غرب مطرح می‌شد، یا از سوی کسانی که از خارج می‌آمدند. به این ترتیب، سوابق استعماری و ضدیت برخی دولت‌های غربی با کشور ما و نیز ضدیت برخی منورالفکرها با مسائل دینی موجب شده بود که سوء ظن و بدبینی توأم با احتیاط بر حوزه‌ها و میان روحانیت حاکم شود. اما همه قضیه این نبود، بخش عمده این تصلب، به نگاه قشری به دین و نگاه سطحی به فقه و رسالت دین باز می‌گشت. حاصل و خلاصه چنین نگاهی به دین، این شد که عده‌ای، اساساً در زمان غیبت، رسالت و مسئولیتی برای علما برای حوزه سیاسی و اجتماعی قائل نبودند. بسیاری معتقد بودند که در زمان غیبت، احکام اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی عمومی اسلام تعطیل است. به این ترتیب دین در احکام فردی و عبادی خلاصه شده بود، ‌مانند مسائل طهارت و نماز و دیگر احوالات شخصی و کمتر سراغ احکام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اسلام می‌رفتند. معتقد بودند که احکام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برای صدر اسلام بوده و در زمان غیبت موضوعیت پیدا نمی‌کند؛ تا زمانی که امام زمان(عج) ظهور کند. در مسأله ظهور و انتظار فرج نیز شاهد بروز یک اندیشه تخدیری و افیونی، به جای فلسفه واقعی انتظار بودیم. انتظار فرج، تنها به معنای در گوشه‌ای نشستن و دعاکردن برای ظهور امام زمان(عج) خلاصه شده بود.

می‌توانیم انجمن حجتیه را هم یکی از شعبه‌های تحجر مورد اشاره امام(ره) بدانیم؟

بله. به واقع جریانات سیاسی از بستر این نوع سطح‌‌نگری و به تعبیر حضرت امام(ره) تحجر فکری، استفاده کردند، بر این مرکب سوار شدند و بعدها جریانی مانند انجمن حجتیه را سامان دادند که عملاً یک انجمن سیاسی بود، اما می‌گفتند به هیچ وجه نباید در سیاست دخالت کنیم. این تشکیلات، به ظاهر دینی و مذهبی، اما با ساختار حزبی و عملاً سیاسی بود. کار این تشکیلات هم این بود که جوانان علاقه‌مند به دین و مذهب را جذب کند و درعین حال، حداکثر رسالت این جوانان این باشد که با بهائیت مخالفت کنند. مخالفت با بهائیت هم مخالفت سیاسی و همراه با شناسایی سرمنشأ بهائیت نبود، بلکه اغلب بحث‌های لاطائل و بی اساسی و با ظاهری کلامی بود، درحالی که عمق کلامی نداشت. شرط ورود به این انجمن این بود که از اساس وارد سیاست و مبارزه نشوند و به همین دلیل می‌توان گفت این انجمن سوپاپ اطمینانی برای رژیم شاه به عنوان رژیم سرکوبگر ضد دین فعالیت می‌کرد تا از ناحیه جوانان متدینی که می‌توانستند ضد رژیم باشند، در امان قرار بگیرد. با این انجمن، جوانان مؤمن به جای فعالیت‌های سیاسی، به سمت فعالیت‌های دینی صرف سوق پیدا می‌کردند. در چنین شرایطی، اگر یک روحانی به عرصه مسائل سیاسی ورود می‌کرد، او را متهم می‌کردند.

بنابراین، نخستین فشارها و حملاتی که به امام (ره) می‌شد، بابت مبارزه سیاسی با شاه، از خود حوزه بود؟

وقتی مبارزات امام(ره) علیه رژیم شاه شروع شد، ساواک و عوامل آن و نیز افرادی درون حوزه و سازمان روحانیت، تبلیغات شدیدی را علیه امام(ره) آغاز کردند و حتی گاهی از ایشان به عنوان آخوند انگلیسی یاد می‌کردند، به این بهانه که ایشان وارد سیاست شده است. می‌گفتند ایشان قداست مرجعیت را شکسته، مرجع که نباید وارد سیاست شود. می‌گفتند امام(ره) حوزه و روحانیت را در معرض تهدید قرار داده و به همین دلیل، شاه به فیضیه حمله کرده، حرمت حوزه  شکسته شد و طلبه‌ها  کتک خورده یا کشته شدند. به این ترتیب، شاه و ساواک از جریان ارتجاعی که نمی‌توان ادعا کرد همه آنان وابسته بودند، به نفع خود بسیار استفاده کرد. در مسأله کاپیتولاسیون یا لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی که امام(ره) به میدان آمده بود، انتظار می‌رفت همه سازمان روحانیت و جریان متدین از این حرکت حمایت کند. اما هرچند بخش عمده‌ای از مراجع و روحانیت بیدار و روشنفکر حمایت کردند، اما جریان متحجری هم در مقابل امام(ره) بود، بویژه بعد از آنکه امام(ره) به زندان و تبعید رفت، متحجران فشار زیادی بر مبارزان و خود امام(ره) وارد کردند و حتی اتهاماتی را متوجه ایشان کردند.

گفته می‌شود که تحمل این فشارها از اعمال فشارهای رژیم برای امام و یاران نزدیکش سخت‌تر بود؟

در مبارزه با رژیم شاه کار سخت بود، ‌اما تکلیف روشن بود. زیرا امام(ره) در برابر رژیمی ایستاده بود که به امریکا وابسته بود و فساد علنی داشت. به این ترتیب مبارزه امام(ره) نیازی به استدلال نداشت و همه می‌دانستند که این رژیم ضد دین است و با حجاب، مجالس دینی و استقلال کشور ضدیت می‌کند. خطری که در مبارزه با رژیم شاه متوجه امام(ره) بود، این بود که ایشان را زندانی یا حداکثر به اعدام محکوم کنند، اما تکلیف روشن بود. در مقابل، جریان تحجر در ذهن مردم شبهه ایجاد می‌کرد و به نام دین می‌گفت کار آقاروح الله خمینی، برخلاف دین و اسلام است. حتی روایات جعلی می‌خواندند مبنی بر اینکه هر پرچمی که در زمان غیبت بلند شود، پرچم گمراهی است. روایت جعلی می‌خواندند که برای نزدیک شدن ظهور امام زمان(عج)، جهان باید پر از ظلم و جنایت شود، لذا باید صبر کنیم و رژیم هر کاری خواست بکند تا وقتی که زمین پر از ظلم و فساد شد، امام زمان(عج) خودش می‌آید و مشکلات را درست می‌کند.

بر همین مبنا، می‌شود گفت متحجران با تأسیس و استقرار جمهوری اسلامی مشکل داشتند.

امام(ره) از اینکه مردم را به نام دین گمراه می‌کردند یا به نام دین علیه اسلام قیام می‌کردند، بسیار ناراحت بودند. استدلال امام(ره) بسیار روشن بود. ایشان می‌فرمود بیش از 80 درصد احکام اسلام سیاسی و اجتماعی است یا بیش از دو سوم آیات قرآن آیات مربوط به مبارزه، جهاد و استقرار عدل و بیان مبارزه انبیا(ع) بوده است. اگر دین همان مسائل فرعی طهارت و نجاست است، پس این همه ابواب فرعی فقه برای چیست؟ امام(ره) از این مسائل و از این خشک‌مغزی که بسیار خطرناک است، رنج می‌برد. برای اینکه راست کردن و به راه راست آوردن فردی که با تصور دین داری و نزدیکی به خدا کجروی می‌کند، بسیار سخت است. در طول تاریخ دیدیم که خوارج با همین استدلال‌ها چه فاجعه ای آفرید. امام علی (ع) قربانی کفار و مشرکان نشد، کسانی ایشان را شهید کردند که نماز شب شان ترک نمی شد، اما خشک مغز بودند. خود امام(ره) مصداقی ذکر کردند، فرمودند چون من فلسفه درس می‌دادم، این آقایان می‌گفتند فلسفه کفر است و چون آقای روح الله خمینی فلسفه درس می‌دهد، کافر است. در نتیجه فرزند کوچک ایشان حاج آقامصطفی، در زمان طفولیت در حوزه، از کوزه ای آب خوردند، متحجران آن کوزه را شکستند یا آب کشیدند و گفتند فرزند آقاروح الله کافر است، چون پدرش کافر است. این تفکر خطرناکی است که  امروز خوشبختانه این موضوع روشن شده است ،‌اما بدبختانه آثار این اندیشه‌های تحجرگرایانه را در فضای داعش می‌بینیم. من اوج این تفکر و این تحجر را در داعش می‌بینم. داعشی‌ها با همین برداشت‌های سطحی از ظواهر احکام قرآن، جوانان را شست و شوی مغزی دادند، اما امام(ره) خطر درازمدت را می‌دید که میوه بذر تحجر، داعش می‌شود.

بعد از استقرار جمهوری اسلامی، متحجران روی چه موضوعاتی تمرکز کردند؟

راجع به هر اقدام اصلاحی که امام(ره) می‌خواستند انجام بدهند، متحجران اشکالی وارد می‌کردند. مثلاً در مسأله مالکیت، امام(ره) می‌فرمودند اموالی که درباری‌ها با زدو بند و رشوه و فساد به دست آوردند، مال مردم است و باید مصادره شده و در اختیار مردم قرار بگیرد. اما متحجران می‌گفتند این غصب است. حتی برخی از آنان راجع به اموال شاه و دربار هم می‌گفتند غصب است و ملک خودشان است. در موضوع موسیقی، متحجران هر نوع صدای آهنگین و هر نوع ضرب آهنگینی را حرام می‌دانستند. تصویری  که از اندیشه متحجران ایجاد می‌شد، نشان می‌داد که اگر قرار بود جامعه با آن اندیشه اداره شود، همه از دین فراری می‌شدند. یعنی سینما، هنر و موسیقی مطلقاً باید تعطیل می‌شد. یا در بحث حجاب، بیش تر از آنکه اسلام واجب کرده، سختگیری‌هایی را اعمال می‌کردند، این درحالی است که اسلام درباره نوع حجاب نکته ای را مطرح نکرده و فقط بحث پوشش و حدود آن را مشخص کرده است، اما توسعه دادن پوشش به بیش از آنچه شرع خواسته، مثلاً انداختن پوشیه به صورت یا الزاماً چادر در هر شرایطی، مطابق نص اسلام نیست. به این ترتیب، در هر حوزه نوآورانه ای که امام(ره) می‌خواست کاری انجام شود، یک شبهه شرعی می‌گذاشتند. مثلاً بسیاری از متحجران تحصیل دختران را اصلاً جایز نمی دانستند یا می‌گفتند از دوره راهنمایی به بعد لازم نیست تحصیل دختران ادامه یابد. امام(ره) برخلاف متحجران، دین را عاملی برای اداره جامعه می‌دانستند و فقه را ابزاری برای اداره جامعه بشری. امام(ره) معتقد بودند دین و فقه هیچ گاه در زمان توقف نکرده و باید با عقل و خرد و تکیه بر مبانی اصلی شرع، احکام جدیدی را بیاوریم.

سیدحسن خمینی به تازگی تأکید کرده‌اند که امروز متحجران مدعی انقلاب شده‌اند. چرا این اتفاق افتاد، آیا یاران امام(ره) صحنه را خالی کردند؟

این یک آسیب کلی در انقلاب‌هاست که اگر از انقلاب مراقبت نشود، مخالفان مدعی می‌شوند. به صدر اسلام نگاه کنید، می‌بینید که مخالفان پیامبر با یک چرخش، حتی توانستند به قدرت کامل دست پیدا کنند. متأسفانه جریان تحجر در کشور بسیار سریع رنگ عوض کرد. جریانات فکری که اصلاً اصل مبارزه را جایز نمی دانستند و می‌گفتند امام(ره) دارد خون مردم را هدر می‌دهد و می‌گفتند کار بیهوده ای است و محال است بر رژیم شاه پیروز شود، بعد از پیروزی هم می‌گفتند محال است بشود کشور را اداره کرد. این مخالف خوانی‌ها در دوره‌های مختلف به شیوه‌های گوناگون ادامه یافت. جریانی که با امام(ره) در ستیز بود، در زمانی که آیت الله‌هاشمی رفسنجانی، آیت الله خامنه ای و آیت الله موسوی اردبیلی در زندان و تبعید بودند یا شهید رجایی زیر شکنجه بود و امام(ره) در نجف تبعید بود، برخی از این‌ها راحت در قم مشغول استراحت و با ناز و نعمت درحال تحصیل و تدریس بودند. برخی‌ها هم مسافرت‌های خود را داشتند و کاری به سیاه و سفید و درد مردم نداشتند. حتی زمانی که جنگ آغاز شد، یک روز هم به جبهه نرفتند و به بهانه اینکه حوزه باید حفظ شده و نباید درس تعطیل شود، حتی طلبه‌ها را از رفتن به جبهه باز می‌داشتند. برخی از این متحجران به سازمان تبلیغات خرده می‌گرفتند که چرا طلبه‌ها  را از درس باز می‌دارند و به جنگ می‌فرستند. به ماها که سربازان کوچک امام(ره) بودیم خرده می‌گرفتند که چرا درس و بحث را رها کردید و دارید به نظام کمک می‌کنید؟ آن هم در شرایطی که امام(ره) فرمودند قاضی کم داریم و عده ای بیایند کمک کنند.

همین‌ها امروز دو آتشه و بسیار انقلابی تر از یاران امام(ره) شده اند؛ یا طرفدار ولایت فقیه و حکومت اسلامی. حالا آنان خود را مفسر ولایت فقیه، مفسر خط امام، میراث دار خط امام(ره) و میراث دار شهیدان می‌دانند. جالب اینجاست که خانواده شهدا یا جانبازان که در خط مقدم جبهه بودند، امروز از سوی برخی از اینان که حتی یک روز هم به جبهه نرفتند، مورد تهمت قرار می‌گیرند. کسانی که مبارزه آنان ولایت فقیه را تثبیت کرد، یا کسانی که زجر و مبارزه آنان باعث شد که امام(ره) تئوری ولایت فقیه را در کشور عملیاتی کنند، امروز متحجران این چهره‌ها و یاران امام(ره) را به ضدیت با ولایت فقیه متهم می‌کنند. یا انقلابیون را به پیشی گرفتن  ازضد انقلاب و رزمندگان و بسیجیان واقعی را به ضدیت با جبهه و جنگ متهم می‌کنند. طبیعی است اکنون که جبهه و جنگی نیست، راحت می‌توانند ادعا کنند. جالب اینجاست هر زمانی که عرصه ای باز شده تا این چهره‌ها صداقت خود را نشان بدهند، از صحنه غایب بودند. چند روز پیش با یکی از این آقایان در جایی بودیم، که بسیار با تندی آقای رئیس جمهوری را متهم می‌کرد که وی اصلاً انقلابی نیست.

گفتم شما که خیلی انقلابی هستید،نمی دانیم زمان انقلاب و جنگ کجا بودید، ما که سراغ نداریم، اما حداقل حالا که به قول خودتان سفره شهادت در سوریه باز است و خدمات مستشاری هم هست، حالا چکار می‌کنید؟ اینکه نمی شود شما دائم منتظر بمانید تا پیکر شهیدی وارد شود و زیر جنازه شهید، جلوتر از خانواده شهید، مدعی شهدا بشوید.

پررنگ شدن حضور این جریان چقدر ناشی از کم‌کاری‌های یاران امام است؟

متأسفانه بعضی از یاران امام(ره) به هر دلیلی، مورد بی مهری قرار گرفتند، یعنی در مسائل سیاسی که پیش آمد، به نوعی میدان برای مدعیان باز شد و مدعیان توانستند جای صاحبان اصلی را بگیرند. شاید هم نیروهای انقلاب قدری کم کاری کرده باشند و باید منسجم تر و حساب شده تر عمل می‌کردند و احیاناً اگر اشتباه هایی در مسیر اقدامات بوده، تصحیح می‌کردند. خوشبختانه هنوز جریان خط امام(ره) جریان غالب کشور است و همچنان خط فکری امام(ره) که همان خط ولایت فقیه بود، خط سیاسی حاکم بر ایران است. ما هم شاخص‌های خط امام(ره) را داریم و رهبری انقلاب را که نگاهبان این شاخص‌ها هستند. عده ای از عنوان ولایت فقیه، عنوان ارزش‌ها و انقلاب و انقلابی گری، سوء استفاده می‌کنند. باید با روشنگری جلوی این سوء استفاده را گرفت.

به هر حال برخی از اعضای این جریان قدرت هم گرفته‌اند.

نهادها باید مراقب باشند و جلوی نفوذ این افراد مدعی را بگیرند. اینکه  رهبرمعظم انقلاب نسبت به نفوذ هشدار دادند، به نظر من یکی از مصادیق نفوذ، نفوذ از سوی کسی است که چهره عوض می‌کند. دیدیم که در اوایل انقلاب، عده ای خود را انقلابی تر از شهید رجایی جا زدند و تا آنجا پیش رفتند که توانستند اعتماد ایشان را جلب کنند و فاجعه نخست وزیری را به وجود بیاورند.

فکر می‌کنم امروز به وسیله همین انقلابی نماهای دو آتشه و مدعیان دو آتشه انقلاب که بعضاً به انقلاب و امام(ره) و خط رهبری اعتقادی ندارند، سعی می‌کنند با نفوذ در برخی مراکز مهم، عرصه را بر نیروهای دلسوز واقعی انقلاب و حامیان رهبری تنگ کنند، دلسوزان را متهم و از میدان به در کنند و زمینه را  برای تضعیف نظام و ولایت فقیه فراهم کنند.

مسئولیت دلسوزان نظام و یاران اصیل امام در مقابل این جریان متحجر چیست؟

همه نیروهای دلسوز انقلاب و علاقه‌مندان به خط امام(ره) باید تا زمانی که در قید حیات  هستند نسبت به انقلاب احساس مسئولیت بکنند. باید تلاش کنند اگر نقد و نظری دارند، به طریق مناسب منعکس کنند و در هیچ شرایطی صحنه را خالی نکنند. قهر کردن در منطق سیاسی اسلام و امام(ره) وجود ندارد. چه در عرصه سیاسی و چه در عرصه‌های دیگر، زمینه و فرصت برای خدمت به مردم و انقلاب و نظام اینقدر گسترده است که همگان می‌توانند حضور یابند و خدمت کنند، اما باید مراقب باشند تا همان طور که عناصر مرتجع و وابسته به عناصر بیگانه که ممکن است در طرف مقابل نفوذ کنند، در این طرف هم امکان نفوذ افراد ساختارشکنی که بخواهند علیه خط و اندیشه امام(ره) یا نسبت به رهبری و نظام ساختارشکنی کنند، وجود دارد. به نظر من هر دو جریان سیاسی درون نظام، اعم از اصولگرا و اصلاح‌طلب واقعی، باید نسبت به نفوذ عناصر در تشکیلات خود هشیار باشند و  نیروهای وفادار به امام(ره) به هم نزدیک شوند. اینها که با هم دشمنی ندارند و امام(ره) هم دنبال تحقق وحدت بود. ما، یعنی اصولگرایان و اصلاح‌طلبان، آنقدر حرف مشترک و عقاید و آرمان‌ها و اهداف مشترک داریم که نوبت به طرح موضوعات کوچک اختلافی و احیاناً سلیقه‌ای نمی رسد. اگر در 80 درصد با هم اشتراک نظر داریم، می‌توانیم در موارد اختلافات با هم گفت‌وگو کنیم و اختلافات را به حداقل برسانیم.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین