این نشریه در ادامه آورده است: اگر ژنرال سلیمانی، فرمانده سپاه ایران بتواند بر نیروهای داعشی غلبه کند، چنان که در عملیات تکریت توانست چنین کند، می توان همکاری نیروی هوایی ایالات متحده را نیز به خوبی مشاهده کرد. زمانی که کسی توجهی به این موضوع نداشت، دولت اوباما منافع آمریکایی ها و ایرانی ها را باهم در آمیخت.
در حالی که آمریکا مدعی نبرد با داعش است، اما صداهای دیگری از عراق شنیده می شود. فرمانده یکی از گروه های شبه نظامی متحد ایران در عراق می گوید: «این فرصتی است تا سرطان فلوجه را یک بار برای همیشه از بین ببریم».
راهی برای پیروزی شکست دادن داعش جز این وجود ندارد که دولت آمریکا رهبران سنی عرب، به ویژه شیوخ قبیله ها را راضی به همکاری در این نبرد کند. تنها آن ها نیروهای محلی و اطلاعات لازم برای ریشه کن کردن داعش را دارند. اما روشن است که آن ها حاضر نمی شوند به جنگ برادران سنی خود بروند. آن ها معتقدند اگر آمریکا می خواهد داعش از بین برود باید از حمایت از گروه های شیعه دست بردارد. اما این اتفاق نمی افتد، به همان دلیل که دولت اوباما هیچ وقت تمام تلاش خود را برای سرنگونی دولت بشار اسد نکرد – اوباما نمی خواهد شرکای ایرانیش را عصبانی کند.
سوای آنکه سنی ها از این موضوع سردرگم و عصبانیند، آمریکا با ایستادن کنار ایران و متحدانش علیه وهابی ها نمی تواند به هدف ریشه کن ساختن داعش برسد. این جنگی ساختگی است. نبرد کاخ سفید با داعش پوششی برای یک آرایش جدید سیاسی است. به عبارت دیگر آمریکا و ایران،هرچند به دلایل متفاوت، موافقت کرده اند که داعش واقعا چیز بسیار بدی است، و درنتیجه در این جنگ در کنار هم قرار گرفته اند، که به همه این فرصت را می دهد تا به واقعیت جدید عادت کنند؛ آمریکا در حال نزدیک شدن به ایران است.
سیاست دولت اوباما درباره در قبال خاورمیانه سردرگمی زیادی را ایجاد کرده است، که عموما به آن انزواگرایانه یا "واقع گرایانه" گفته می شود. مطابق این برداشت، هدف اوباما تنها این است که نیروهای آمریکایی را از خاورمیانه بیرون بکشد. چرا؟ دلیل اول آن است که به اعتقاد او متحدان آمریکا در این نقطه جهان اسباب زحمت بسیاری هستند. همانطور که اوباما در مصاحبه اش با آتلانتیک درباره ارودوغان که زمانی از دوستان نزدیکش بوده گفته، دیگر از او ناامید شده است. عربستان همچنان اعتراض های خود نسبت به ایران را اعلام می کند، اما از نقطه نظر اوباما، مشکلات اصلی عربستان داخلی هستند، و سعودی ها خودشان مسبب آن هستند. و نخست وزیر اسرائیل هم به باور اوباما در حماقت و ناسپاسی رده خاص خود را دارد. چرا وقتی مجبور نیستید باید با چنین آدم هایی کنار بیایید؟
علاوه بر آن، دیگر آنچه زمانی از منافع استراتژیک آمریکا در این منطقه بود از بین رفته. نفت خاورمیانه همچنان برای ثبات جهانی حیاتی است، اما نه آن طور که 40 سال پیش بود. آمریکا می تواند از خاورمیانه به خانه برگردد، که برای دولت اوباما باعث آسودگی خیال است زیرا این منطقه را ترکیبی سمی می داند. به نظر او اعمال نیروی نظامی در این منطقه هم برای آمریکا و هم خاورمیانه اقدام نادرستی است. در نتیجه، خوب یا بد، آمریکا در حال بیرون رفتن است.
اما اوباما یک ناظر بیرونی نیست که بخواهد بی طرفانه کنار بایستد و بگذارد متحدان آمریکا – یا به قول خودش "مفت خورها" – به حال خود رها شوند و خودش مشغول مسائل داخلی شود. او طرف دیگر را گرفت. رئیس جمهور آمریکا سال ها است که به نفع طرف مخالف بازی می کند، و حالا دولت آمریکا، از جمله نیروهای نظامی، جامعه اطلاعاتی و بخش های دیپلماتیک خود را به همکاری در کنار ایران فرستاده است.
و حالا اوباما در تلاش است تا سرمایه های بلوکه شده ایران را بر اساس توافق برجام به آن بازگرداند. این تنها به بازگرداندن حجم انبوه مالی برنمی گردد، بلکه باعث قدرت گرفتن شاخه های نظامی ایران در خاورمیانه می شود. این را می توان تنها به عنوان کنار هم قرار گرفتن منافع ایران و آمریکا دید. نقطه عطف این رویکرد تازه را در فلوجه شاهد هستیم.