|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۳:۱۹
کد خبر: ۹۹۶۲۷
تاریخ انتشار: ۰۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۴۸
جشنواره فيلم سبز ١٠ سال است تعطيل شده بود! تا اين روز‌ها با كوشش سينماگران و سازمان حفاظت از محيط زيست و فعالان اين حوزه. سينما فراگيرترين رسانه عصر حاضر است. پس هر ارگان و سازماني در جهان براي رساندن صدايش به ديگران از سينما كمك مي‌گيرد.
رضا كيانيان با چند سيمرغ و جايزه‌ ديگر، با چندين نقش‌آفريني به يادماندني، ديگر فقط يك بازيگر نيست. اگر نام او را روي اينترنت جست‌وجو كنيد با اين جمله مواجه مي‌شويد: «بازيگر سينما و تئاتر و تلويزيون، نويسنده، طراح و عكاس صاحب‌نام ايراني است». او آثار درخشاني در كارنامه بازيگري‌اش دارد و در ٦٤ سالگي همچنان پرانرژي و فعال است. «آژانس شيشه‌اي»، «خانه‌اي روي آب»، «روبان قرمز»، «گاهي به آسمان نگاه كن»، «يك بوس كوچولو» و غيره تنها بخشي از كارنامه كاري اوست. كيانيان در سال‌هاي اخير علاوه بر فعاليت در عرصه بازيگري در حوزه‌هاي ديگري نيز كار كرده؛ حوزه‌اي كه شايد بيش از هر چيز بتوان آنها را حضور اجتماعي بيشتر دانست. او سه سال براي حراج تهران چكش زد. نمايشگاه عكس برگزار كرد. كتاب مي‌نويسد. مجمسمه مي‌سازد. در عرصه محيط زيست فعال است و بسياري كارهاي ديگر. اگرچه او عموما جزو هنرمنداني است كه ابايي از حضور ميان مردم ندارد اما بي‌ترديد در سال‌هاي اخير اين وجه شخصيتي او بروز پررنگ‌تري داشته است و البته كه هيچكدام از آنها سبب نشده تا بازيگري او تحت شعاع قرار بگيرد. در سي و چهارمين جشنواره فيلم فجر كيانيان با فيلم «كفشهايم كو؟» به كارگرداني كيومرث پوراحمد در جشنواره حضور داشت و حتي كانديد دريافت سيمرغ نيز بود. اما در تازه‌ترين فعاليت‌هايش، در ارديبهشت‌ماه از طرف رضا ميركريمي دبير سي و چهارمين جشنواره جهاني فيلم فجر به عنوان دبيركاخ جشنواره منسوب شد؛ جشنواره‌‌اي كه منظم و در سطحي قابل قبول برگزار شد اما گروهي منتقد عملكرد آن بودند؛ گروهي كه در صدر آن مي‌توان به بهروز افحمي و برنامه هفت اشاره كرد. پس از آن نيز رضا كيانيان به عنوان سفير محيط زيست در جشنواره فيلم سبز انتخاب شد. در اين گفت‌وگو رضا كيانيان به سوالات مختلفي پاسخ داده است. كيانيان تمام‌قد از عملكرد جشنواره جهاني سي‌وچهارم دفاع مي‌كند. محيط زيست را يك مساله عاجل مي‌داند و البته نقدهاي تند و تيزي هم دارد...

‌ آقاي كيانيان شما سفير محيط زيست شديد. از دي‌كاپريو تا كيانيان دارند درباره محيط زيست صحبت مي‌كنند. در دنيا چه خبر است؟

دي‌كاپريو را كه بايد از خودش بپرسيد! (مي‌خندد) اما واقعا محيط زيست، اساسي‌ترين معضل جهان امروز است. چه بخواهيم و چه نخواهيم. اصلا به ما ربطي ندارد. او بر ما سوار شده. يعني خود بشر كاري كرد كه به اين روز بيفتد و حالا در برابرش به چه كنم چه كنم افتاده است. به نظرم بهتر است ما به‌طور اختصاصي درباره ايران صحبت كنيم. چون به اندازه كافي سازمان‌هاي جهاني درباره آنها به اقسام مختلف اطلاع‌رساني مي‌كنند و با يك جست‌وجوي ساده مي‌توانيد همه‌چيز را ببينيد. اما درباره ايران‌مان كمتر گفته مي‌شود.

‌ خب پس درباره ايران بگوييد.

شما فكر مي‌كنيد مساله زمين مساله عاجل ما نيست؟ ما روي زمين زندگي مي‌كنيم و غير از زمين جايى براى زندگى نداريم! هوا مساله عاجل ما نيست؟ غير از هوا چيزى براى تنفس نداريم! بدون آب و خوراك هم زندگى غيرممكن است! زمين، هوا، آب و خوراك، احتياجات اوليه ما هستند و همه اينها در حال نابودى هستند! و هر روز ممكن است ديگر اينها را نداشته باشيم و با يك فقر و گرسنگي و بى‌خانمانى سراسري مواجه شويم. بايد چه كنيم؟ آيا بايد همچنان خودمان را به سياست‌بازى مشغول كنيم و اينها را نبينيم؟ يا اينكه بپذيريم خود اينها سياسي‌ترين مسائل هستند؟ به نظر من عاجل‌ترين مساله سياسي، اجتماعي، فرهنگي و انسانى مسائل محيط زيست است.

‌ وقتي فعالان اجتماعي يا فعالان محيط زيست مي‌‌بينند هنرمندان وارد اين حيطه شده‌اند، گاهي به ديد منفي با اين موضوع برخورد مي‌كنند. جملاتي نظير اينكه «حالا مد است!»، «چه ربطي به هنر دارد، در حالي كه اين يك مساله كارشناسي است!» و... شما در جواب چنين انتقاداتي چه پاسخي داريد؟

اول اينكه كارشناساني كه در مورد محيط زيست كار مي‌كنند خودشان از ما مي‌خواهند كه به ميدان بياييم چون صداى ما رسانه است. ما به عنوان كساني كه شاخك‌هاي حسي‌مان حساس‌تر است، زود‌تر متوجه خوبي‌ها و بدي‌ها، خطرات و چالش‌هاي انسانى مي‌شويم و چون خودمان، خانواده‌مان و مردم‌مان و كشورمان و جهان‌مان را دوست داريم، اين مسائل را مى‌گوييم و بايد بگوييم و بايد همه را متوجه اين خطرات بزرگ و اساسى بكنيم.

‌ البته گاهي الفاظ تندتري هم هست؛ مثل «سانتي‌مانتاليسم» و...

سال‌ها پيش بود كه فكر مي‌كردند مساله محيط زيست يك مساله سانتي‌مانتال است. حالا مردم تهران و شهرهاى بزرگ با پوست و گوشت و استخوان‌شان دارند مي‌فهمند كه مساله محيط زيست مساله عاجل‌شان است. در تهران و خوزستان نمي‌توانيم نفس بكشيم! اين سانتى‌مانتاليسم است؟! اين روزهاي بهار چون باد مي‌آيد و باران، ما نجات پيدا مي‌كنيم و نفس مى‌كشيم اما زمستان وقتي وارونگي اتفاق بيفتد هوايي براي نفس كشيدن نداريم. مردم ما سال‌هاست اين را فهميده‌اند. با گوشت و پوست و ريه! متاسفانه در خوزستان ريزگردها ديگر بهار و تابستان و پاييز و زمستان هم نمي‌شناسد.

 هميشه مي‌آيند و شبيخون مى‌زنند. آيا براى مردم خوزستان مساله محيط زيست يك امر سانتى‌مانتال است؟ ريزگردها به تهران هم مي‌رسد. پس همه مي‌دانيم اين يك مساله عاجل است. چون نمي‌توانيم نفس بكشيم. چون با ريزگردها بيمارستان‌ها پر مى‌شود و سپس گورستان‌ها! پس اين يك پرسش اساسى است! ريزگردها چگونه درست مي‌شوند؟ وراه مقابله با آنها چيست؟ قديم‌ها مي‌گفتند‌ آش اينقدر شور شده كه خان هم فهميد! خب اين مساله آلودگي اينقدر حاد شده كه همه فهميده‌اند. كي مي‌خواهد بگويد اين مساله سانتي‌مانتال است؟ كسي كه اين را مي‌گويد فكر مي‌كنم يا مريض است يا مغرض، يا سودي اين وسط مي‌برد. وگرنه هيچ آدم عاقلي نمي‌گويد آلودگي هوا سانتي‌مانتال است.

‌ خب سينما چطور مي‌تواند به اين مساله كمك كند؟ با جشنواره‌هايي مثل همين جشنواره فيلم سبز؟

جشنواره فيلم سبز ١٠ سال است تعطيل شده بود! تا اين روز‌ها با كوشش سينماگران و سازمان حفاظت از محيط زيست و فعالان اين حوزه. سينما فراگيرترين رسانه عصر حاضر است. پس هر ارگان و سازماني در جهان براي رساندن صدايش به ديگران از سينما كمك مي‌گيرد.

‌ منظورم ساز و كار اين كمك كردن است.

اين اتفاق به دو شكل مي‌افتد؛ يكي اينكه در فيلم به‌طور مشخص از آن مساله حرف بزنيم،دوم اينكه مي‌توانيم مستقيم درباره آن مساله حرف نزنيم اما بگوييم سينما از آن حمايت مي‌كند. جشنواره فيلم سبز كه دوباره احيا شده هر دو كاري را كه گفتم انجام مي‌دهد.

‌ خبر انتقال آب خزر به سمنان را شنيده‌ايد؟

بله! سال‌هاي سال است اين حرف را مي‌زنند. حتي من يادم هست قبل از انقلاب هم صحبتش بود ولي هيچ‌وقت اتفاق نيفتاد. چرا؟ فقط مساله تنبلي بود؟ مساله، نديده گرفتن اين موضوع بود؟ يا مساله اين بود كه اين كار اكوسيستم را به هم مي‌ريزد؟ و درست است كه مدت كوتاهي دشتي را پر از آب مي‌كند اما آن طرف را هم تبديل به بيابان مي‌كند. الان اكوسيستم ما به دليل بي‌برنامگي در چندين نقطه كشور به نابودگي كشيده شده است. مثل فاجعه‌اى كه براي درياچه اروميه اتفاق افتاد؛ فاجعه‌اى كه براى تالاب گاو خونى رخ داد! مرداب انزلى در حال خشك شدن است! از عمق ده متر به عمق دو متر رسيده و در بعضى نقاط به بيست سانتى‌متر! حالا نوبت به درياى خزر رسيده است! اين پروژه انتقال آب خزر به سمنان پس از سال‌ها در دولت قبل كلنگ زده شد. سوال اينجاست آيا آقاي روحاني هم قرار است برود و دوباره كلنگ بزند؟! آقاي روحاني لطفا پاسخگو باشيد! من از وقتي كه اين را خوانده‌ام مضطربم، فكرم مشغول است كه مي‌خواهند چه كنند. رسانه ملي براي چيست؟ بايد براي اين باشد كه متخصصان محيط زيست دعوت شوند بيايند و حرف بزنند، بحث كنند! مردم را با اين خطرات آشنا كنند! رسانه ملى براى پوشاندن اين فجايع نيست! براى آگاه كردن مردم است! كه نيروى عظيم مردم براى سازندگى و جلوگيرى به حركت بيايد!

‌ پس سفير محيط زيست بودنِ شما براي اين است كه حرف‌هاي شما بيشتر شنيده مي‌شود يا جنبه‌هاي ديگري هم دارد؟ يعني كار ديگري هم انجام مي‌دهيد؟

وقتي به نوعي شغلت باعث مي‌شود موقعيتي در جامعه پيدا كني خب حرفت به رسانه تبديل مي‌شود؛ ضمن اينكه در تمام كشورهاي دنيا و از جمله ايران، سينما گروه مرجع اول اول است. وقتي اينطور است، اگر آدم كمي دلش براي كشورش و مردمش و خانواده‌اش بتپد بلافاصله از اين موقعيتش استفاده مي‌كند كه اين كار را انجام دهد. به همين دليل ساده.

‌ سفير چه كار مي‌كند؟

سفير يك شغل و پست تشريفاتي است. در واقع سفير را منصوب مي‌كنند تا توسط سفير نگاه‌ها به آن اتفاق متوجه شوند. مثلا آقاي دي‌كاپريو كه درباره درياچه اروميه حرف زده قبلا چقدر حرف‌هايش شنيده مي‌شد و بعد از اينكه اسكار گرفت چقدر شنيده مي‌شود؟ پس فقط به خاطر دي‌كاپريو بودنش نيست. به خاطر موقعيتي است كه در جهان برايش ايجاد شده. من هم خدا را شكر در ايران موقعيتي دارم و از اين موقعيت براي بيان مسائلى كه به مردم مربوط است استفاده مي‌كنم.

‌ كمي هم به جشنواره جهاني فيلم فجر بپردازيم. آقاي كيانيان شما در سي و چهارمين جشنواره جهاني فيلم فجر مدير كاخ جشنواره بوديد. به نظر مي‌رسيد در حالي كه درون پرديس سينمايي چارسو مثل يك كشتي مسافرتي آرام بود اما بيرون منتقدان تند و تيزي كار خودشان را مي‌كردند و بيرون هوا توفاني بود. الان كه جشنواره تمام شده فكر مي‌كنيد چه ميزان از نقدهايي كه وجود داشت درست بوده و بالعكس؟ مشخصا نقدهاي افخمي و گروه برنامه هفت.

من نمي‌دانم و راستش اين را نفهميدم كه چطور ممكن است عده‌اي به منافع ملي گروهي و شخصي‌شان بيش از منافع ملي‌شان اهميت بدهند. اينكه يك جشنواره در ايران برگزار مي‌شود مثل جشنواره فيلم فجر، جشنواره جهاني فيلم فجر يا جشن خانه سينما، اينها جشنواره‌هاي ملي هستند. درست است كه جشنواره‌هاي فجر وجه دولتي دارند اما همه‌شان ناظر به اين هستند كه توليدات داخلي سينماي ايران شكل و شمايل بهتري بگيرد، رشد بهتري داشته باشد، در جهان بهتر ديده شوند، روابط ما با جهان بهتر شود و.... اينها كه حرف‌هاي بدي نيست! اين حرف‌ها مال هر گروه يا دسته‌اي كه باشد  خوب است.

چون به نفع كل مملكت است و از جمله همان گروه‌ها چون دارند در ايران زندگي مي‌كنند. اما ايرادگيرندگان چه مى‌خواهند؟ آيا مي‌خواهند جشنواره بهتر برگزار شود؟ در اين صورت بايد كمك كنند! مى‌خواهند خودشان جشنواره را برگزار كنند؟ در اين صورت بايد برنامه‌هاى بهترى ارايه بدهند! يا اينكه با اين منافع ملى كه برشمردم مخالفند و دل‌شان براى كشورشان نمى‌تپد! در اين صورت بله، بايد جشنواره نابود شود!

‌ خب فكر مي‌كنيد اين نقدها يا ايرادها سر چي بود؟
اكثريت نقدهايي كه مي‌شد اين بود كه كلا اين جشنواره نباشد، نابود شود و وجود نداشته باشد. من واقعا نمي‌رسيدم همه‌ اين سياه‌نمايى‌ها را ببينم و بخوانم. چون ما صبح كه مي‌رفتيم جشنواره ساعت ٢ يا ٣ شب به خانه برمى‌گشتيم و مي‌خوابيديم كه صبح دوباره آنجا باشيم و حال‌مان خوب باشد كه بتوانيم جشنواره خوبي داشته باشيم. يك روز من رفتم جشنواره و ديدم يكي از دوستان ما كه كارش بيشتر به بخش روابط عمومي مربوط مي‌شد خيلي نگران و ناراحت است. پرسيدم چي شده؟ گفت خانمي كه گويا در شبكه من و تو كار مي‌كرده به محيط جشنواره آمده و اينجا ديده شده. حالا نوشتند كه چرا او را راه داده‌ايد؟ چگونه بايد بروم و توضيح بدهم. گفتم خب به ما چه مربوط است؟! مگر هركس كه مي‌آيد توي جشنواره به لحاظ سياسي و اجتماعي و خانوادگي بايد او را بررسي كنيم؟ مگر ما نيروي انتظامي هستيم؟ يا مگر وزارت اطلاعات هستيم؟ ما فقط جشنواره‌ايم! به ما ربطي ندارد كي مي‌آيد و كي مي‌رود. هر كسي كه آزاد است در اين كشور تردد كند آزاد است كه به جشنواره هم بيايد. اين يك حق شهروندي است! آن خانم هم اگر آزاد است كه در كشور ايران تردد كند،  خب چرا نبايد بتواند اينجا بيايد؟! ارگان‌هاي ديگري هستند كه اين موضوعات را پيگيري مي‌كنند. هر وقت به‌طور مشخص نهادها و ارگان‌هاي مربوطه از ما توضيح خواستند ما حتما جواب مي‌دهيم. من جواب نمي‌دهم به اين حرف‌ها. چون از اساس اين حرف‌ها قرار است بحث را منحرف كند. وقتي هم بحث منحرف شد هر كسي مي‌تواند هر حرفي بزند. پس بهتر است راجع به اصل مطلب حرف بزنيم.

‌ آيا شما واقعا اجازه نداديد عوامل برنامه هفت به جشنواره بيايند؟! نكته‌اي كه باعث شد آقاي افخمي رو به دوربين تلويزيون آقاي رضا ميركريمي و نه دبير جشنواره را خطاب قرار بدهد. البته اين سوال را بايد از آقاي ميركريمي پرسيد اما گفتيم شايد شما هم در جريان بوده باشيد.

حتما غرفه‌ها را ديديد. در طبقه سوم هم غرفه برنامه سينماي ايران را حتما ديديد. آن غرفه اول، دو غرفه بود. عكس‌هايش هم هست. يكي براي سينماي ايران و يكي هم براي برنامه هفت. چون ما فقط همين دو برنامه سينمايي را داريم. موقع ساخت من هم از آقاي شاه‌ابراهيمي و هم آقاي ميركريمي پرسيدم اين دو غرفه براي چه كاري‌ است؟ گفتند براي برنامه هفت و سينماي ايران. يعني قبل از شروع جشنواره اين پيش‌بيني شده بود اما مدتي بعد ديدم دو تا غرفه يك غرفه شد. پرسيدم چي شد؟ گفتند برنامه هفت نمي‌آيد. من در همين حد مي‌دانم. اما به هر حال فكر نمي‌كنم رضا ميركريمي كسي باشد كه خط‌كشي‌هاي اينچنيني در ذهنش داشته باشد.

‌ يكي ديگر از نقدهايي كه در برنامه هفت مطرح شد اين بود كه جشنواره جهاني سي و چهارم خودش را از سينماي بدنه جدا كرده است. عبارت «كوچيك و با كلاس» كه افخمي چندين بار به كار برد اشاره به همين داشت. آيا واقعا جشنواره جهاني فيلم فجر بايد به سينماي بدنه بپردازد؟ وقتي جشنواره فيلم فجر وجود دارد آيا اين جشنواره «كوچك» مي‌تواند اجحافي در حق سينماي بدنه باشد؟
از نظر من نه! قبلا جشنوارهايي بود به نام جشنواره بين‌المللي فيلم فجر. اسمش اين بود اما در واقع جشنواره داخلي فيلم فجر بود. يك زائده‌اي هم مثل آپانديس وجود داشت كه بهش مي‌گفتند بخش بين‌الملل كه چند فيلم كهنه را در آن نشان مي‌دادند. يكي دو نفر هم مهمان‌هاي خارجي دعوت مي‌شد كه بيايند بازار سينماي ايران را ببينند و گاهى جوايزي هم به آنها داده مي‌شد. ما در آن جشنواره اصلا مهمان خارجي نداشتيم كه برود فيلم خارجي تماشا كند. چون فيلم خارجى تازه‌اى نداشتيم! آيا آن يك جشنواره بين‌المللى بود؟

‌ خب براي همين هم بخش جهاني جشنواره فيلم فجر جدا شد.

بله! سال گذشته اين دو را از هم جدا كردند. نخستين دوره‌اش سال گذشته بود كه جشنواره بي‌سر و صدا و بي‌هويتي بود. خيلي محافظه‌كارانه بود و به همين دليل هم خيلي بهش سنگ نزدند چون حركتي انجام نشد. اما از زماني كه آقاي ميركريمي دبيري جشنواره را پذيرفت براي من ماجرا جذاب شد كه رضا ميركريمي مي‌خواهد چكار كند. او كارش را بلد است. فيلمساز خوب و خوش‌فكريست. ضمن اينكه به جشنواره‌هاي زيادي هم رفته است. آمد و طرحي داد كه شد جشنواره امسال. خيلي جذاب بود. كوچك بود و جمع و جور. پر از صرفه‌جويي. فيلم‌هايي به جشنواره آمد كه اكران دوم يا سوم‌شان بود. در جشنواره جهاني سي و چهارم مهمانان خارجي ما مي‌رفتند و فيلم خارجى مي‌ديدند. چرا؟ چون آن فيلم را قبلا نديده بودند و فيلم هاى ايرانى هم ديدند اين يك قدم رو به جلو است! خوب است يا بد؟ به نظر من خوب است!

البته ميركريمي از ابتدا هم گفته بود كه قرار است جشنواره جهاني سي و چهارم تخصصي‌تر باشد.

قرار بر همين بود اما يك چيز ديگر هم بگويم. جشنواره جهاني فيلم فجر نيامد سرو صداي بي‌خودي راه بيندازد. مثل جشنواره امارات كه فقط سروصدا داشت. چون آنها كه توليدات داخلي نداشتند. شب اولش مهم بود و شب آخرش. بقيه‌اش را هم به گشت‌و گذار مي‌گذراندند. اما اينجا ما حتي افتتاحيه هم نداشتيم. فقط يك اختتاميه داشتيم كه كمتر از يك ساعت طول كشيد. يعني افتتاحيه و اختتاميه‌مان مهم نبود، اصلش مهم بود. اين هم كه چيز خوبي است. مهمان‌هايي كه دعوت كرديم، فيلم‌هايي كه آورديم كدامش بد بود؟ كدام‌شان تاثير منفي روي سياست، اقتصاد و فرهنگ ما گذاشته؟ هيچكدام. اين هم كه خوب بوده است.

‌ اين حرف زده شد كه جشنواره جهاني فيلم فجر يك جشنواره كوچك روشنفكري با فيلم‌هاي خاص بود كه كاري با سينماي بدنه نداشت و خيلي خاص و دورهم برگزار شد.

سينماي بدنه چيست؟ اول يكي اين را توضيح بدهد. مثل خيلي از مفاهيمي كه وجود دارد اما معناي مشخصي ندارد. مثلا آقاي فلان و فلان به آن سينما معتقدند؟ خب باشد. تعريف ارايه بدهند. بايد بدانيم ما مي‌خواهيم فيلم‌هاي‌مان را بفروشيم. سينماي‌مان را نشان بدهيم و بگوييم ما هستيم! ما وجود داريم! فيلم خوب داريم! فيلم‌هايى كه حرف جهانى دارند! اين سينماي بدنه‌اي كه دوستان مي‌گويند در جشنواره فجر به اندازه كافي و وافي بهش پرداخته مي‌شود. حالا وجه ديگر سينماي ايران كجا  بايد ديده شود؟

 اينجا ديده مي‌شود. چه ايرادي دارد چون آن بخش سينماي بدنه به درد جشنواره جهاني نمي‌خورد. مهمان‌‌هاي جشنواره ما دنبال آن نيستند چون از آنها به مراتب بهترو زيباتر و تكنيكي‌تر و پرهزينه‌ترش را مي‌سازند و قبلا ساختند. اما ما فيلم‌هايي داريم كه نه در امريكا و نه در هيچ كشور ديگري ساخته نمي‌شود. فقط ما مي‌سازيم. پس آن محصول منحصر به فرد كشور ماست. آن را بايد نشان دهيم. براي سينماي بدنه كه جشنواره فيلم فجر هست. حالا براي سينماي مثلا غيربدنه هم يك جشنواره باشد. چه ايرادى دارد؟ چرا حسودي مي‌كنند؟ اين جشنواره كه خيلي كوچولو بود؛ در حالي كه آن جشنواره خيلي بزرگ است!تعداد سالن‌ها و همه‌چيزش بزرگ‌تر و بهتر بود!

‌ به نظر مي‌رسد مساله در نهايت اين است كه اين گروه معتقدند جرياني در سينما خودش را از مردم جدا مي‌كند. يا مثلا بيت‌المال مردم را براي گروه خاصي مصرف مي‌كند و به درد مردم نمي‌خورد. براي خودشان و دوستان‌شان خوب است. با اين نگاه موافق هستيد؟

من اتفاقا مي‌گويم اين درست نكته‌اي است كه به آنها برمى‌گردد! ببينيد آنها چند جشنواره در كنار يا در برابر جشنواره فجر دارند. چندين جشنواره تازه هم در راه دارند. آيا مردم از اين جشنواره‌ها خبر دارند؟ چند نفر آنها را مي‌بينند؟ از همين نكته فقط آماري، مي‌توانيم برسيم به اينكه كدام يك ملي‌تر است. كدام يك مردمي‌تر است. يا كدام يكي خاص‌تر و براي عده‌اي خاص‌تر است و كدام براي عموم است. من دارم كارم را مي‌كنم! كسى كه كار مى‌كند، كار دارد و وقت ندارد غيبت كند!
‌ در مقابل اين نگاه غير ملي كه گفتيد نگاه شما چيست؟

بگذاريد پاسخ به اين سوال را از اينجا شروع كنم. ديروز دوستي مرا ديد و گفت فيلم «كوايدان» را ديده‌اي؟ گفتم بله، نخستين‌بار زمان دانشجويي و بعد از آن هم بارها. و كلا كوباياشي يكي از كارگردان‌هاي مورد علاقه من است. گفت چه خوب من چندتا از فيلم‌هايش را دارم دوبله است. و فيلم‌ها را براي من روي فلش ريخت. امروز جايي بودم، مجبور بودم فلشم را به دوستي بدهم كه چيزي را برايم روي آن بريزد. گفتم تو «كوايدان» را ديدي؟ گفت نه؟ اين دوست من خيلي سينما دوست است اما خيلي با سينماي شرق آشنا نبود. خب درباره فيلم توضيح دادم و فيلم را از من گرفت. وقتي باهاش بحث كردم، گفتم تو كوراساوا را كه مي‌شناسي؟ گفت بله! خب كوراساوا را مي‌شناسد چون غرب كوراساوا را مي‌شناسد. اما مثلا كوباياشي، اوزو و ميزگوچي را نمي‌شناسد. زماني سينماي ژاپن براي خودش شخصيتى داشته، جرياني بوده و ادامه داشته. اصلا چون ادامه داشته شخصيت پيدا كرده. اين جريان سينماي ژاپن تاثير اساسي روي سينماي هاليوود گذاشته. بارها. از هفت سامورايي كه مدام كپي شده تا زميني‌‌تر شدن بت من و جيمز باند و ديگراني كه آسيب‌پذيرشان مي‌كنند و واقعي‌تر جلوه‌شان مي‌دهند، اينها كپى بردارى از آثاركوراساواست. اينها را همه مي‌دانند. سينماي ژاپن چنين غولي بوده! مى‌پرسم چرا الان نيست؟ چي شده؟ چه بلايى سرش آمد؟

‌ البته فقط هم مختص ژاپن نيست.

همين را مي‌خواهم بگويم. من سال ١٣٨١ براي فيلم«فرش‌باد» رفتم فستيوال توكيو. آنها چون همه‌چيزشان دقيق و منظم است يك روز از ١١ صبح تا ٧ عصر را براي من وقت مصاحبه گذاشته بودند و باور كنيد جز يك نفر از مصاحبه‌كنندگان‌شان كارگردان‌هاى قديمى‌شان را نمي‌شناختند! فقط كوراساوا را مي‌شناختند، چون غرب او را مى شناسد !نسل جوان‌شان مخصوصا! وقتي من از آن كارگردانان‌شان حرف مي‌زدم، تعجب مي‌كردند و مي‌پرسيدند شما تاريخ سينماي ژاپن را خوانديد؟ گفتم نه من دانشجويي علاقه‌مند به سينما بودم ! چرا آن جريان سينما از بين رفت؟ به فرانسه نگاه كنيد. ما تا چند سال پيش جريان سينماي فرانسه داشتيم. كه مشخصه‌هاي خودش را داشت. الان كجاست؟ انگليس، آلمان، ايتاليا، سوئد و... جريان سينماشان كجاست؟! سينماي مستقل اروپا كجاست؟ هاليوود آنها را خورد و هضم كرد!

علاوه بر اين، امروز در كنار سينماي هاليوود، سينماي باليوود هست، سينمايى كه خودش را با هر جرياني هماهنگ مي‌كند. با اكشن امريكايي هماهنگ مى‌كند، با ملودرام كره‌جنوبي هم هماهنگ مي‌كند، ظرف نيست. بيشتر انگار مايعي است كه در ظرفي ريخته مي‌شود. فروش هم دارد چون مردمش دوستش دارند. باليوود يك جريان است. اما جز اين دو، فقط يك جريان ديگر در جهان وجود دارد. آن هم سينماي ايران است.‌! چرا ؟!

موج نوى سينماي ايران از اواخر دهه چهل و اوايل دهه پنجاه شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. كارگردان‌هايي كه ما داريم همه براي ماندگاري سوار قطار موج نوي سينماي ايران شدند. مي‌گويم جريان سينماي ايران! چون سال‌هاست ادامه دارد و قطع نشده! سينماى ايران را در جهان تدريس مي‌كنند. برخي دانشكده‌هاى مهم جهان سينماي ايران تدريس مي‌كنند. پس چيزي هست كه تدريس مي‌شود. سينماى ايران بيشترين جوايز جهانى را برده است! سينماي ايران در جشنواره‌هاي جهاني حضور و وجود دارد. هربرت هرتزوگ درباره سينماي ايران مي‌گويد: «ما نوستالژي سينماي از دست رفته‌مان را در سينماي ايران پيدا كرديم.» تمام روشنفكران اروپايي وقتي سينماي ايران را به جشنواره‌هاي‌شان مي‌برند. به همين خاطر است.

‌ اما اين گروه منتقد، خيلي از اين جشنواره‌ها را هم قبول ندارند!

آنها جز خودشان چيزى را قبول ندارند! آنها مي‌گويندچون فيلم‌هاي ايراني سياه‌نمايي دارند، جشنواره‌هاى خارجى نشان‌شان مى‌دهند! مثل اينكه در مملكت ما و در جهان «سياه»ي وجود ندارد كه اينها بي‌خودي و مغرضانه مي‌نمايانندش! سينماي ايران يك سينماي اخلاقى- اجتماعي است، به مردمش، به روابط مردمش و به اخلاقيات مردمش به‌شدت وابسته است پس بلافاصله مشكلات و فسادها را مى‌بيند. سياهى را نشان مي‌دهد، هشدار مى‌دهد كه از بين بروند. سينماي ايران ذات پاكي دارد. براي اينكه با آن سياهي‌ها مشكل دارد. براي سلطه روشني، سياهي و بى اخلاقى را نشان مي‌دهد. سينماى ايران مصلح است.

‌ خب تحليل‌تان از استقبال جشنواره‌هاي خارجي از سينماي ايران چيست؟

سينماي اروپا هويتش خودش را از دست داده، روشنفكران اروپايي براي اينكه در برابر امريكا قد علم كنند كه بگويند ما هستيم، پشت سينماي ايران سنگر مى‌گيرند! سينماى ايران را به جشنواره‌ها‌شان مي‌برند و به‌عنوان سينماى اخلاق‌گرا بهش جايزه مي‌دهند. سينماي ايران جريان است. يك جريان اخلاقى كه روشنفكران اروپا آن را جريانى در برابر سينماى امريكا مى‌دانند! آيا بايد نابودش كنيم يا گسترش‌اش بدهيم و كمكش كنيم؟ من مي‌گويم بايد گسترش‌اش بدهيم و كمكش كنيم.

 گروهى براى ضربه زدن به اين سينماى پاك هر كارى كردند! يكى از آخرين ترفندهاشان مطرح كردن سينماي فاخر بود! مى‌گفتند مگر ما نمي‌توانيم مثل سينماي امريكا فيلم بسازيم؟ مطرح مى‌كردند مي‌توانيم ولي بودجه نداريم. پس بودجه را فراهم كردند و به كارگردان‌ها و تهيه‌كنندگان دادند تا فيلمي در حد سينماي هاليوود بسازند و ساختند. اما كدام‌شان توانست در حد هاليوود باشد و به آن سينما تنه بزند؟ هيچ‌كدام.

‌ فكر مي‌كنيد چرا؟

چون سينماي هاليوود هم جريان است و اين جريان سال‌هاست رشد و پوست‌اندازي كرده. فرهنگش و تكنيكش جا افتاده! ما نمي‌توانيم يكباره آن فرهنگ را داشته باشيم. ما فرهنگ خودمان را داريم.

نظريه سينماي فاخر فرهنگ هاليوودى را نمى‌بيند و فقط امكانات مادى را عمده مى‌كند! نرم‌افزار را نمى‌بيند و فقط سخت‌افزار را عمده مى‌كند. پس فكر مى‌كند اگر پول و امكانات باشد ما هم مى‌توانيم فيلم هاليوودى بسازيم! ساختند و ديديم نشد! باز هم درس نمى‌گيرند! خوشبختانه موضوع فيلم فاخر به كنارى گذاشته شد و خيال‌مان راحت شد. يك‌بار آقاي دكتر صالحي به من مي‌گفت در يكي از سفرهاي خارجي مجله‌اي دستم رسيد كه مطالبي درباره سينماي  ايران داشت. يكي از نوشته‌ها ناظر بر اين بود كه هزينه ساخت يك فيلم ايراني برابر با هزينه زمان استراحت يك فيلم امريكايى است! مي‌گفت من با خيلي از سفراى كشورهاى گوناگون درباره سينماي ايران صحبت كردم و تقريبا همه‌شان سينماى ما را دوست داشتند و همه مي‌گفتند فيلم ايراني تنها فيلمي است كه بدون اينكه آن را چك كنيم، مي‌توانيم با خانواده ببينيم. وقتي كه چنين گوهرى داريم بايد حفاظتش كنيم! مي‌گويند سياه‌نمايي است خب شما بياييد سفيدنمايي كنيد. يعني با سينما جواب سينما را بدهيد. با اسلحه نمي‌شود جواب سينما را داد. سينما شكست مى خورد! پنهان مي‌شود و دوباره در زماني ديگر سر بيرون مي‌آورد. مثل وقتي كه داستان فيلم فاخر بود سينماي ايران ضعيف شده بود اما دوباره حالش خوب شد. سينماي ايران گوهري در دست ما است. مي‌شود با اين گوهر، در جهان تجارت هم كرد.

‌ تجارت جهاني؟ !

يعني اينكه مي‌توانيم بخشي از سينماهاي اروپا و امريكا را محل اكران سينماي ايران كنيم. چندين‌بار اين اتفاق افتاده و فروش خيلي خوبي داشتيم. پس ما اين تقصير را متوجه دولت هامان مي‌دانيم كه چرا كالاي به اين ارزشمندى را جهاني نكردند؟ كالايي كه تجربه نشان داده خواهان دارد. سينماي ايران در جهان امروز دو كار مي‌تواند انجام دهد. يكي اينكه فرهنگ ما را گسترش دهد. و ديگر اينكه براي ما سودآوري هم داشته باشد. اينكه بد نيست. فيلمي مثل جدايي نادر از سيمين! فيلم‌هاي گذشته آقاي مجيدي. فروش خوبى داشتند. چرا استفاده نمى كنيم؟!

‌ منظورتان اين است كه اين علت انتخاب‌هاي شما در جشنواره جهاني فيلم فجر است؟

چون اين فيلم‌هاي ما آن طرف فروش دارد. نشان داديم كه بتوانيم بفروشيم‌‌شان. در اين جشنواره اتفاق جالبي افتاد. آن هم اينكه نمايندگان برخي جشنواره‌ها از جشنواره ما فيلم خارجى انتخاب كردند و بردند. قبلا چنين اتفاقي نيفتاده بود، اينها همه،‌چيزهاي خوب است. آيا اين دوستان منتقد اين وجوه را ديدند؟ كاري با اين موضوع ندارند.
‌ فكر مي‌كنيد در ايران رسيدن به يك جايگاه جهاني در برگزاري فستيوال سينمايي چقدر مي‌تواند محقق شود؟

در شرق تقريبا جشنواره بين‌المللي معتبري نداريم. بيشتر در غرب است كه كن و ونيز و برلين معروف‌ترين‌ها هستند. آنها به فيلم ارزش مى‌دهند! فكر مي‌كنيد چه جشنواره‌اى در شرق خواهد توانست اين كار را بكند. به نظرم ايران. چون جريان سينمايي دارد. جرياني كه همه دنيا قبولش دارند. ديده شده و حضور جهاني دارد. ما مي‌توانيم جشنواره‌اي داشته باشيم كه در دنيا فيلم‌هايي را كه شبيه فيلم‌هاي ما ساخته مي‌شود اينجا نمايش دهند و بعد از مدتي افتخار كنند كه جشنواره جهاني تهران فيلم

 ما را پذيرفت.

 هنوز موقعش نشده اما مي‌شود. امسال داوران به يك فيلم ايسلندي- فنلاندي جايزه دادند به اسم قوچ. اگر فيلم را ببينيد، انگار سينماي ايران اين فيلم را ساخته بود. من از طراح صحنه اين فيلم پرسيدم شما فيلم گاو را ديده‌‌ايد؟ گفت جالب است چون وقتي ١٠ دقيقه اول گاو را ديدم، فهميدم مثل فيلم ما است. در حالي كه اين فيلم ٤٠ سال پيش در سرزميني گرم ساخته شده و ما ٤٠‌سال بعد در سرزميني سرد شبيه آن را ساختيم. خب چرا ما در جهان پايگاه اينچنين سينما‌يى نباشيم؟

‌ و اين رويكرد ما به انتخاب آثار براي جشنواره خودمان باشد...

خيلي از منتقدين ما مي‌گويند كه در كشور ما سانسور هست و ما سكس و خشونت را نمي‌توانيم نشان دهيم چطور مي‌خواهيم جشنواره جهاني داشته باشيم. من مي‌گويم اتفاقا مي‌توانيم. چون آثاري در سينماي جهان هست كه اين دو را ندارد و پايگاه نمايش جهاني ندارند. خب چرا ما اين پايگاه نباشيم و بزرگ‌شان نكنيم و در مقابل سينماي امريكا قرارشان ندهيم؟

ما كسي هستيم. خيلى‌ها در ايران فكر مي‌كردند و مى كنند كه بهشت آن سوي آب است. چرا ؟چون شناسنامه‌مان لگدمال شده! چون نمي‌توانستيم به خودمان افتخار كنيم. كسي كه از خارج برگشته بود ما تحويلش مي‌گرفتيم مثل همان داستان «جعفرخان از فرنگ برگشته»! اين داستان قديمي است و سر دراز دارد. هويت ما را لگد مال كردند. بايد هويت مان را دوباره بسازيم؟! سينماي ايران بخش مهمى از هويت ما است.

بارها در سفرهاي خارجي توي فرودگاه يا جاهاي ديگري از من پرسيدند ايراني هستي؟ گفتم بله ،گفتند كيارستمي؟! كيارستمى ‌زاده سينماى ما است و حضورش در ايران براي ما يك افتخار است كه ما چنين كسانى داريم.

‌ اما همچنان يكي از مسائل اين است كه با ويژگي‌هاي خاص فرهنگي ايران چطور مي‌توانيم جشنواره جهاني داشته باشيم و شايد به شما بگويند زيادي خوشبين هستيد و سهل‌انگار!

معمولا وقتي كساني اين نگاه را دارند بهشان مي‌گويم شما لطفا نان سانسورچي‌ها را نبُريد! آنها هم بايد نان در بياورند. بايد حلال هم باشد. پس شما سانسورچي نباشيد و كار خودتان را بكنيد. برخي مي‌پرسند حدود حجاب و فلان مسائل در سينما كجاست؟ مي‌گويم همان قدر كه تا به حال در تلويزيون ديديم. ما فيلم خودمان را مي‌سازيم و باز هم مى‌سازيم و اخلاق خودمان را داريم. ما تا الان در سينماي ايران ثابت كرديم اخلاق‌مداريم. فيلم‌هاي خارجي را هم با معيار خودمان انتخاب مي‌كنيم و مي‌آوريم. در دنيا فيلم‌هاي خوب بسيارى هست كه مثل ما هستند.

‌ نقد ديگري هم وجود دارد كه به نوعي كلان‌تر است. اينكه مديران حوزه‌هاي فرهنگي دولت آقاي روحاني ديپلمات هستند. مثل خودشان و در واقع،‌گويي ايشان قصد دارند بخش فرهنگي را نيز تبديل به ديپلماسي عمومي كنند. آيا اين مي‌تواند نقد باشد؟

به نظرم بايد اين سوال رااز مديران سينمايي پرسيد. من هيچ‌وقت پست دولتى نداشتم و دوست هم ندارم، داشته باشم چون اصلا كار من اين نيست. در اين جشنواره هم اگر كاري مي‌كنم باز پست اجرايي ندارم. خود من منتقد مديران سينمايى هستم. چند وقت پيش مصاحبه بى‌رو‌در‌بايستى‌اى كردم كه يكي از روزنامه‌ها شهيدش كرد و كاري كرد، ديده نشود. در آن مصاحبه روي سخن من با آقاي جنتي و آقاي ايوبي بود. پرسيده بودم كه چرا هنوز سازمان سينمايي را نگه داشته‌‌ايد؟ سازمان سينمايي را كي درست كرد؟ اين سازمان را جريانى درست كرد كه مي‌خواست سينما را كاملا دولتي كند. اين سازمان را درست كرد كه بودجه را از مجلس بگيرد و خودش بين فيلمسازان تقسيم كند و بخواهد فيلم‌‌هاى فرمايشى بسازند! خب شما كه گفته بوديد اين را نمي‌خواهيد. پس چه شد؟مگر به اقتصاد آزاد اعتقاد نداريد! اصل ٤٠ قانون اساسي را مگر قبول نداريد؟ و قول احياي آن را نداده بوديد ؟ پس چرا سازمان سينمايي را حفظ كرديد؟

‌ خب از آن گروه هم كساني هستند كه اين نقد را دارند.

اين را منتقديني كه از آنها حرف زديم، نمي‌توانند بگويند چون اين سازمان را خودشان درست كردند. من در بازي آنها شركت نمي‌كنم و از زاويه خودم حرف مي‌زنم. مي‌گويم معتقدم سينما بايد دست بخش خصوصي باشد، بخش دولتي هم اگر مي‌خواهد براي خودش فيلم درست كند و همين دوستاني كه براى سينماي بدنه سينه چاك مى‌دهند، طرفدار سينماي دولتي هستند! سينماي دولتي كه نمي‌تواند سينماي بدنه باشد. سينماي بدنه سينماى آزاد است.

 سرمايه‌گذار پول مي‌گذارد و امنيت سرمايه‌اش را بايد دولت تضمين كند. آيا سازمان سينمايي اين كار را مي‌كند؟ نه! مخالف سينماي خصوصي است. پس آقاي ايوبي چرا نگهش مي‌داريد؟ آقاي جنتي چرا نگهش مي‌داريد؟ لطفا جواب بدهيد. من از روز اولي كه خانه سينما باز شد و آقاي ايوبي و آقاي جنتي آمدند عيدديدني ما، همانجا از آنها خواستم پاسخ بدهند چرا سازمان سينمايي را نگه داشته‌اند و منحلش نمي‌كنند؟! و با لبخندهاي هميشگي آقاي ايوبي سرو ته قضيه به هم آمد. من همچنان سوالم بى‌پاسخ مانده است! سوال ديگري هم  وجود دارد.
چه سوالي؟

 مدرسه‌اي كه ايشان درست كرده چه نفعي به حال سينماي ايران دارد؟آيا اين مدرسه دولتي جز اينكه بودجه بخورد و جز اينكه دستگاه بروكراسي را فربه‌تر كند چه فايده‌اي دارد؟

من با آقاي دكتر حسيني، رييس اين مدرسه صحبت كردم و به ايشان گفتم وظايف و مسووليت‌هايي كه براي اينجا تعريف شده را مى‌توانيد در اين‌ همه مدرسه سينمايي و دانشكده‌هاي دولتي و غيردولتي كه در كشور ما وجود دارد، پياده كنيد. كمك كنيد همان‌ها اين وظايف را انجام دهند. يا اينكه شما به خانه سينما كمك كنيد وظيفه برگزارى كارگاه‌هاى تخصصى را انجام دهد! هم خانه سينما فعال‌تر مي‌شود و هم بروكراسي شما فربه‌تر نمي‌شود و كارتان راحت‌تر مي‌شود. من نمي‌دانم مدرسه ملي سينما كاربردش و استفاده‌اش براي سينماي ايران چيست. گاهي به من مي‌گويند آدم هاى مهمى جزو هيات امناي اين مدرسه هستند؟ مي‌گويم با اين اوصاف همچنان سوال من باقى است! مدرسه ملى سينما چه استفاده‌اي براي سينماي ايران دارد؟!

اين دو نكته را مفصل در گفت‌وگو با همان روزنامه گفته بودم و قرار بود در صفحه اول چاپ شود. يك روز به من زنگ زدند كه مصاحبه را ديديد؟ چاپ شد. گفتم نه! كي؟ گفتند ديروز! رفتم و دوباره نگاه كردم در صفحه اول چيزى نبود. پس از كنكاش ديدم در صفحات مياني است و من هم زنگ زدم بپرسم چرا؟ و به من پيامك زدند- به جاي اينكه زنگ بزنند- كه جبران مي‌كنيم. فردا يك چيزي در صفحه اول آوردند كه كيانيان چه گفت؟! اين چه فايده‌‌اي دارد؟ ! مى بينيد كه من منتقد هستم.
‌ شايد به شما بگويند فضا الان بازتر است!

اينكه فضا بازتر از دوره قبل است كه خب معلوم است. قرار نيست كه اين‌طور نباشد. قرار بود اين‌طور باشد. مهم اين است كه ما چيزي علاوه بر آنچه داشتيم به دست بياوريم. ما الان به سال‌هاي گذشته برگشتيم. خانه سينما بازگشايي شده. قبول! اما سازمان باشد آن موقع كه تعطيل شد ماشين خانه دنده سه بود، الان شما خانه را باز گشايش كرديد، اما تازه بايد ماشين را روشن كنيم و بگذاريم دنده يك! اينكه جالب نيست. شما كدام كمك را كرديد كه ما شتاب بگيريم؟ !
‌ خب آقاي ايوبي تلويحا گفته است كه سازمان سينمايي ديگر عملا كاره‌اي نيست.

من حرفم اين است كه بايد منحل شود! مي‌گويم آقاي ايوبي شما كه تا ابد در اين پست نيستيد. اگر فرداروزي شما رفتيد و مدير ديگري آمد كه نگاهش مثل دولت قبل بود اين اهرم براي نابود كردن سينماي خصوصي بهترين اهرم است! بايد اين صورت‌مساله پاك شود كه اگر گروهي ديگري آمد و خواست سينما را دولتي كند اهرمي در دست نداشته باشد. بايد اين ريل‌گذاري كه آدم‌ها را مجبور به طي اين مسير مي‌كند، جمع شود.

‌ و نكته آخر. اين خيلي خوب است كه رضا ميركريمي و دوستان ديگر جشنواره برگزار مي‌كنند. چون راه‌و چاهش را مي‌دانند. اما كاش مي‌توانستند در همين جشنواره خوب فيلم داشته باشند. ما مدير سينمايي نداريم و داريم از سينماگران‌مان به عنوان مدير استفاده مي‌كنيم .

بله، من اين را قبول دارم. اين حرف درستي است. ما در سينماي‌مان و حتي در كشورمان مدير كم داريم. الان مدير سينمايي كم داريم. تعدادشان خيلي كم است و كسانى هم كه خانه‌نشين شدند. چرا مديريت بايد هميشه بين چند نفر بچرخد؟ رضا ميركريمي قطعا كارش چيز ديگري است. اما از حق نگذريم اين جشنواره را خيلى مطلوب برگزار كرد. گفتم مي‌آيم و سعي مي‌كنم تاثيري بگذارم اما من يك وجه خيلي خيلي شخصى دارم و آن هم اينكه خيلي ماجراجو هستم. دوست دارم جاهاي مختلفي بروم و تجربه كنم. مثلا سه سال رفتم حراج تهران را چكش زدم. چرا رفتم؟ بخشي اين بود كه به هنر تجسمي كمك كنم كه رونق بگيرد. بخش ديگرش هم اين بود كه رضا كيانيان وارد يك پرفورمنس و ماجراى تازه مي‌شود آيا مي‌تواند از پس آن بربيايد؟ بعد از سه سال ديدم كه مي‌توانم و در ضمن خود حراج هم روالي پيدا كرد. اما در مورد جشنواره جهانى فجر، يك روز آقاي ميركريمي به من زنگ زد و گفت كه بيا بشو مدير كاخ جشنواره. پرسيدم اين شغل چيست؟ من چه كار بايد بكنم؟ گفت نمي‌دانم! من هم گفتم: خيلي خب آمدم!

منبع: اعتماد

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین