|
|
امروز: سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - ۱۰:۲۰
کد خبر: ۹۸۷۸۷
تاریخ انتشار: ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۷:۳۷
صدا وسیما یکسری خط قرمز‌هایی دارد که برای سریال‌سازان ما محدودیت ایجاد می‌کند اما همین کارگردان‌ آمد و سریال موفقش را بیرون از صدا وسیما ساخت و اتفاقاً آمار مخاطبانش هیچ فرقی نکرد به تعبیر دیگر اگر در تلویزیون هم پخش می‌شد باز هم همین مردم بودند که می‌خواستند سریال را ببینند.
 مهم‌ترین اتفاق فرهنگی هفته اخیر تغییر در مدیریت سازمان صداو سیما بود. محمد سرافراز بعد از تنها 18 ماه مدیریت بر حساس‌ترین سازمان رسانه ای کشور استعفا کرد و عبدالعلی علی عسگری به سمت رئیس سازمان صدا و سیما منصوب شد. این تغییر با اظهارات چهره‌های سینمایی و فرهنگی همزمان بود و اغلب آنهایی که روزگاری در تولید پرمخاطب‌ترین و پرافتخارترین خروجی های این رسانه نقش داشتند از مخدوش شدن اعتماد‌شان به رسانه ملی گفتند و اینکه اگر اصلاحیات جدی صورت نگیرد حاضر نیستند با صداوسیما همکاری کنند. یکی از منتقدان جدی عملکرد این رسانه پرویز پرستویی بود که پس از 8 سال دوری بالاخره جمعه هفته گذشته رضایت داد در یک برنامه زنده استانی با نام «خوشا شیراز» حاضر شود. با این وجود این حضور هم خالی از گلایه نبود. نوک پیکان انتقادات این بازیگر شناخته شده متوجه برنامه «هفت» بود. صحبت‌های پرستویی با «ایران» نیز همچون دیگر فعالان سینمایی از دل پردرد نسبت به این برنامه نشان دارد و یکی از انتظارات جدی اهالی سینما از رئیس جدید این سازمان را هم تجدیدنظر در تیم مدیریتی و اجرایی این برنامه سینمایی می‌داند. او همچنین بر تعامل تلویزیون با سینما و حمایت از تبلیغ آثار روی پرده به عنوان دیگر توقع بحق سینماگران تأکید دارد. پرستویی البته علاوه بر جایگاه سینمایی‌اش به عنوان یک شهروند از لزوم پدیدآمدن یک اصلاح محسوس و قابل رؤیت در این سازمان می‌گوید و موضع ضعیف تلویزیون در شرایط فعلی را غیبت نیروهای کارآمد و بی‌اعتمادی بخشی از مردم و مخاطب عنوان می‌کند. با اینکه او معتقد است باید نگاه خوش‌بینانه‌ای به تغییر در مدیریت صداوسیما داشت از علاقه‌اش به حضور در این رسانه سخن می‎گوید و از چشم‌انتظاریش برای آشتی دوباره سریال‌سازان موفق با تلویزیون. بازیگر سریال‌های پرمخاطب «آپارتمان»، «رعنا»، «آشپزباشی»، «زیرتیغ»، «خاک سرخ» و... اگرچه در ابتدا تمایل چندانی برای صحبت در این مورد ندارد اما در نهایت حاضر می‌شود به خاطر همین نگاه خوش‌بینانه از توقع و انتظارات و انتقاداتش به صداوسیما سخن بگوید. به امید اینکه دست کم این گفت‌وگو برای تیم مدیریتی جدید رسانه ملی نکته‌هایی آموختنی دربرداشته باشد.

عملکرد مدیریت سیما در 18ماه گذشته با فراز و نشیب‌های بسیاری همراه بود. در این دوران شاید یکی از پربحث‌ترین حوزه های فعالیت این رسانه مربوط به تعامل و انتظارات اهالی سینما باشد. فارغ از این توقعات که به آن نیز خواهیم پرداخت شما این دوره مدیریتی را چطور ارزیابی می‌کنید؟

در ابتدا قبل از هر چیز انتصاب دکتر علی عسگری به مدیریت صدا و سیما  را تبریک می‌گویم و آن را به فال نیک می‌گیرم چون تصورم این است که مدیریت جدید، قرار است برنامه‌ریزی و هدف متعالی‌تری در فرهنگ صدا و سیما داشته باشد. با اینکه در دوره آقای ضرغامی مدیرانی بودند که ساز خودشان را می‌زدند اما به اعتقاد من حداقل ایشان اهل سینما بود، سینما را می‌شناخت و با اهالی سینما تعامل داشت اما متأسفانه از زمانی که آقای سرافراز- که‌بنده برای ایشان احترام قائلم و اسائه ادب نمی‌کنم- به مدیریت رسانه ملی منصوب شدند کارهای چشمگیری شاهد نبودیم بجز تغییرات مدیریتی و ادغام چند شبکه که فقط عده‌ای را بیکار کرد. اگر تمام اهتمام مدیر رسانه‌ای به جابه‌جایی و قلع و قمع مدیرها معطوف شود پس مسأله فرهنگ‌سازی چه می‌شود. این صحبت‌های من اگر چه تکراری است و از این بابت هم عذرخواهی می‌کنم اما ناچارم به این تکرار؛ که عملکرد و رسالت رسانه ملی خیلی فراگیرتر از آن چیزی است که الان هست. فرهنگ‌سازی فقط پخش برنامه‌های علمی، تخصصی، عرفانی و انسانی در یک شبکه خاص نیست. اگر قرار است فرهنگ‌سازی کنیم باید اول شناخت درستی از سطح فرهنگی مملکت خودمان داشته باشیم و فراخور حال آن برنامه‌ بسازیم نه اینکه دائم نزول و سقوط کنیم.
این اهمال و خطاها در دوره‌ای  است که تلویزیون دیگر تنها رسانه جمعی نیست و رقیبان جدی بسیاری هم دارد.

بله از همان دورانی که فعالیت شبکه‌های ماهواره‌ای جدی‌تر شد همه می‌گفتند ماهواره آمده و باید با این هجمه‌ای که از اقصی نقاط دنیا به کشور و فرهنگ ما روانه شده است مقابله بکنیم اما تمام این شبکه‌ها با سریال‌های ترک آمدند، مشتری پیدا کردند، فرهنگ ما را تحت تأثیر قرار دادند، خیانت را رواج دادند و  به حریم خانواده‌ها خدشه وارد کردند و.... و در نهایت با وجود همه این اتفاق‌ها ما هیچ وقت نتوانستیم یک برنامه‌ریزی اصولی برای آنها داشته باشیم. شاید موارد استثنایی هم اتفاق افتاده باشد اما در اندازه‌ای نبوده که بتواند به مبارزه مسائل ضد فرهنگی و اخلاقی برود. حالا شرایط به اینجا ختم شده است که وقتی در کوچه و بازار با مردم روبه‌رو  می‌شویم اغلب می‌گویند که ما اصلاً تلویزیون ایران را نمی‌بینیم. تلویزیون نه وجه فرهنگ‌سازی را مدنظر  قرار داد و نه وجه سرگرم‌سازی را. این مسائل را قبلاً هم گفته‌ام در همان روزهایی که حسن فتحی لطف کردند و 5 قسمت سریال «شهرزاد» را به من دادند. همان زمان در اینستاگرام هم پست گذاشتم و مردم را به دیدن سریال دعوت کردم چرا که معتقدم حیف بود مردم این سریال را از دست بدهند، هر چند که نیاز به تبلیغ نداشت و بینندگانش سینه به سینه آن را به دیگران توصیه کردند. همان زمان گفتم که آقای سرافراز خوب است که شما هم سریال «شهرزاد» را ببینید و خوب است از این دست کارها بسازید. چه بخواهیم و چه نخواهیم باید باور کنیم که این مجموعه 10 سر و گردن از سریال‌های تلویزیونی بالاتر است. ببینید با اینکه برای سریال «معمای شاه» هزینه‌های آنچنانی شده است اما با ضرس  قاطع می‌گویم تماشاگر ندارد در مقابل بازتاب و تأثیرات سریالی که در شبکه نمایش خانگی عرضه شده است را بخوبی می‌بینیم. این را به عنوان شهروندی که در خانه‌ام قایم نمی‌شوم و در دل جامعه زندگی می‌کنم می‌گویم وقتی مجموعه «شهرزاد» به شبکه نمایش خانگی آمد دیگر کسی فارسی وان و دیگر شبکه‌هایی که من نام و عنوانش را نمی‌دانم نگاه نمی‌کند. دیگر کسی سریال‌های ترک را که در شیرازه خانواده‌های ما ریشه دوانده است نگاه نمی‌کند. روشنفکر و غیرروشنفکر و عامی هم ندارد، همه شهرزاد را دیدند.

به اعتقاد شما دلیل کوچ برنامه‌سازان موفق از صدا و سیما به شبکه نمایش خانگی چیست. چه اتفاقی افتاده است که دیگر صدا و سیما را رسانه خود نمی‌دانند.

شما تمام کارهای داوود میرباقری را ببینید از «رعنا» و «گرگ‌ها» تا «امام علی(ع)» و «مختارنامه» همگی جزو پرمخاطب‌ترین سریال‌های تلویزیون بودند این یعنی سازنده آن آدم کار نابلدی نیست که بگوییم صدا و سیما به این دلیل به آنها بها نمی‌دهد. میرباقری یکی از نوابغ عرصه فرهنگ و هنر است. به شبکه نمایش خانگی می‌رود چون در خانه اصلی‌اش که صدا و سیماست جایی ندارد. حتی اگر مسائل مادی را هم به خودشان بسپارند می‌توانند بخوبی جذب سرمایه هم کنند. پس مدیران سیما نمی‎توانند بودجه را بهانه کنند. اگر بودجه ندارند چرا این همه کارهای دم دستی تولید می‌شود. چرا فکر می‌کنیم که مخاطب تلویزیون از رشد کافی و وافی برخوردار نیست. سطح نگرش مردم ما خیلی بالاتر از این حرف‌هاست که این سطح تغذیه فرهنگی‌مان باشد. مگر سریال‌های حسن فتحی «شب دهم»، «میوه ممنوعه»، «پهلوانان نمی‌میرند»و... کم مخاطب داشت، مشت نمونه خروار است چرا ایشان باید خارج از این سازمان سریال بسازد. هر چند که تعداد بیننده‌های سریالش کم از بیننده‌های صدا و سیما نیست. قرار است در صدا و سیما یک کار بیننده عمومی داشته باشد خب الآن برای «شهرزاد» این اتفاق افتاده است. به اعتقاد من با این شرایط باید در این صدا و سیما را بست.

یکی از دلایل رویگردانی سریال‌سازان موفق تلویزیونی به این موضوع برمی‎گردد که صدا وسیما دستشان را باز نمی‌گذارد. شاید اگر آقای فتحی می‌خواست این ماجرا را در تلویزیون روایت کند دستش خیلی بسته‌تر و نتیجه هم متفاوت بود.

بله صدا وسیما یکسری خط قرمز‌هایی دارد که برای سریال‌سازان ما محدودیت ایجاد می‌کند اما همین کارگردان‌ آمد و سریال موفقش را بیرون از صدا وسیما ساخت و اتفاقاً آمار مخاطبانش هیچ فرقی نکرد به تعبیر دیگر اگر در تلویزیون هم پخش می‌شد باز هم همین مردم بودند که می‌خواستند سریال را ببینند. خب چه فرقی کرده است همه مردم الان دارند سریال را می‌بینند از مسئولان رده بالای مملکتی تا عامه مردم. مگر این سریال الان از مملکت دیگری مجوز پخش گرفته است یا مگر ملاک و معیار وزارت ارشاد متفاوت از ارزش‌ها و نگرش‌های رسانه ملی است. من این نکته را به عنوان یک شهروند می‌گویم اساساً قرار نیست ما جماعت فرهنگی کار سیاسی بکنیم. پس چرا این اعتماد در تلویزیون وجود ندارد. همه ما در این مملکت زندگی می‌کنیم و به قوانین آن پایبند هستیم و مصالح و موانع  را هم خیلی خوب تشخیص می‌دهیم. به خدا شئون را خوب می‌فهمیم، حیثیت ایرانی را بخوبی درک می‌کنیم. یک کمی به مردم اعتماد و آنها را باور کنید. مردم و دست‌اندرکاران آثار هنری سرشان می‌شود که در کدام مملکت زندگی می‌کنند اگر نه مانند همان گروهی که به «جم» رفتند و فعالیت می‌کنند می‌رفتند آنجا کار می‌کردند. خیلی بهتر از آنها هم بلدند کار کنند. مانده‌اند و با تمام سختی‌ها اینجا کار می‌کنند و با سیلی صورتشان را سرخ نگه می‌دارند. به هم اعتماد کنیم چرا یک زمانی ارگان تصمیم‌گیرنده در فرهنگ و هنر فقط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود اما الان همه با هم کار داریم. همه قرار است در کار هم دخالت کنیم و این به همان نبود اعتماد باز می‌گردد. همه‌ در زیر مجموعه‌های مملکتی که در آن زندگی می‌کنیم مشغول کاریم و مسائل را بخوبی می‌شناسیم حتی اگر اعتقاد هم نداشته باشیم می‌دانیم که موظفیم آن را رعایت کنیم.  وقتی رئیس جمهوری مملکتی از آن سر دنیا می‌آید و می‌داند که باید روسری روی سرش بگذارد ما هم به خدا این موازین را می‌فهمیم. همه شهروند این مملکت هستیم ولی متأسفانه همدیگر را باور نداریم و به خاطر نبود باور هزار جور بلا سرمان می‌آید و همه از کارهای مان می‌مانیم.

نتیجه و عواقب همین بی‌اعتمادی به برنامه‌سازان و سریال‌سازان موفق، شده است بی‌اعتمادی مخاطب به رسانه ملی!

الان تلویزیون برنامه پربیننده ندارد. مسأله فقط کارهای نمایشی نیست چرا برنامه‌هایی مشابه گفت‌وگو با استاد غلامحسین دینانی بیشتر تولید نمی‌شود. پیش نیامده که من تصویر استاد دینانی را در قاب تلویزیون ببینم و تا آخر پای برنامه ننشینم. این مملکت چند تا استاد دینانی دارد؟ جایگاه این بزرگان در تلویزیون کجاست؟ چرا نیستند. من از ایشان درس زندگی می‌گیرم. هر کاری داشته باشم رها می‌کنم و صم بکم حرف‌های ایشان را گوش می‌دهم. ولی شما از من پرویز پرستویی سؤال می‌کنید که چپ و راست بروم باز برمی‌گردم به حوزه خودم؛ حرفه‌ای که اتفاقاً برای مخاطب جذاب است و می‌تواند شادی را به خانه‌ها ببرد، می‌تواند به آدم‌ها تسکین بدهد می‌تواند بین آنها آشتی ایجاد کند و آنها را به فکر وادارد. آقای فتحی و میرباقری خارج از تلویزیون هم مخاطب خودشان را دارند و این تلویزیون است که به آنها نیاز دارد و باید آنها را جذب کند. آنها مدیوم تلویزیون و مخاطبانش را می‌شناسند. باید بستری فراهم شود که این عزیزان بیایند و کار بکنند. خود من مدتهاست که دلم می‌خواهد سریال کار کنم البته نه اینکه کاری پیشنهاد نشده باشد پیشنهاد هم شده است ولی چنگی به دل من نمی‌زند. چرا؟ چون من پرستویی به خودم می‌گویم اگر قرار است به خانه‌های مردم بروم برای مردمی که ناخوانده وارد خانه‌شان شده‌ام، چه دارم؟ من هنوز هم تلویزیون را دوست دارم ولی رغبت نمی‌کنم کاری بکنم و از این قضیه هم متأسفم.

برگردیم به سؤال اول و توقع و انتظار اهالی سینما از تلویزیون. یکی از گلایه‌های اصلی فعالان این حوزه نبود امکان تبلیغ آثار سینمایی در تلویزیون است.

عجیب است سینمایی که برای این مردم و فرهنگ کشورمان فیلم می‌سازد در شبکه‌های ماهواره فرصت اطلاع‌رسانی و تبلیغ دارد اما از رسانه ملی خودمان محروم است. آنونس یک فیلم باید از هفت‌خان بگذرد تا مجوز چند ثانیه تبلیغ در تلویزیون را پیدا کند. چه زمانی قرار است تعامل تلویزیون با سینما شکل بگیرد و تلویزیون نقش حمایتی‌اش را در قبال سینما ایفا کند. در یک دوره هم تلویزیون که تصمیم گرفت بالاخره یکی از درخواست اهالی سینما را بی‌پاسخ نگذارد به تولید برنامه تخصصی سینما رضایت داد که آن هم این روزها متأسفانه به جای اینکه نقش حمایتی داشته باشد شده است بلای جان سینما! این برنامه را مقایسه کنید با برنامه نود! ببینید عادل فردوسی‌پور چقدر باشعور، فهیم و با درایت برنامه را مدیریت می‌کند حتی اگر آدم‌ها را به چالش می‌کشد، از آن نتیجه درستی می‌گیرد. آنقدر درک درستی دارد که به تنهایی فرهنگ‌سازی می‌کند. به عنوان کوچک‌ترین عضو جامعه هنری و فرهنگی ما هم دوست داشتیم یک برنامه یا تریبون دو ساعته برای سینما داشته باشیم، اما نتیجه‌اش چه شد؟ الان برنامه «هفت» به یک شوخی می‌ماند که همه آمده‌اند به هم متلک بگویند. دقیقاً شبیه همین روزنامه‌های زرد و نشریات دم دستی که روی کیوسک‌ها می‌گذارند و رنگ‌اش هم زرد می‌شود از عدم استقبال.  چرا یک اثر هنری که یک کارگردان و تهیه‌کننده با دشواری ساخته است باید در دست دو نفر در تلویزیون قرار بگیرد. چه قدرتی است که الزام ایجاد می‌کند که حتماً آقای فراستی پشت تریبون این برنامه بنشیند؟ از ابتدا هم قرص «نه» خورده باشد و همه کارها از دید ایشان مزخرف معرفی شود. آقای افخمی کجای این سینما و فرهنگ ایستاده است؟

چرا نباید اکبر عالمی این برنامه را مدیریت کند؟ چرا اسماعیل میرفخرایی مسئولیت آن را به عهده نگیرد؟ آقای افخمی نه مجری خوبی است و نه سینمایی که می‌شناسد به درد این مملکت می‌خورد. امیدوارم این تصور ایجاد نشود که چون چند تا تیکه بار من کرده‌اند من دلم درد گرفته است. من اصلاً مهم نیستم.

 بعد از انتشار این مطالب بنشینند در برنامه «هفت» و  مرا به سخره بگیرند، مهم نیست. باز هم می‌گویم رئیس سازمان صدا و سیما گلی به جمالتان؛ شما با این برنامه سینما را به سخره  گرفته‌اید و مردم دارند ریشخند می‌کنند. سابق بر این فیلم‌ها را تجزیه و تحلیل می‌کردند، اشکالش را می‌گفتند و حسن‌اش را هم. لطف منتقد این برنامه دیگر فقط شامل حال سینمای ما هم نیست. آخر ادبیات این اظهارنظر که «به نظر من خرس بهتر از دی‌کاپریو بازی کرده است!» در شأن یک رسانه و منتقدی است که به قول معروف کتاب دارد و استاد دانشگاه هم هست! انگار نه انگار که چشم سوم هم این طرف دارد شما را تماشا می‌کند. یک برنامه سینمایی باید به من بازی کردن، فیلمسازی و... یاد بدهد و به مردم خط بدهد که به سینما بروند و چه فیلمی را ببینند نه اینکه با یک کلمه و جمله همه فیلم‌ها را تخطئه کنند.

با این شرایط چقدر نسبت به انتصاب آقای علی عسگری به مدیریت صدا وسیما خوش بین هستید و از ایشان به عنوان مدیر جدید رسانه ملی چه توقعات و انتظاراتی دارید.

ایشان بیگانه نیستند و خودشان زخم خورده صدا و سیما هستند اما حالا که سکان‌دار و بیرق‌دار سازمانی شده‌اند که خیلی می‌تواند تأثیرگذار باشد چند درخواست عاجزانه دارم. ارزیابی نسبت به همه حوزه‌ها در تخصص من نیست اما به عنوان کسی که در عرصه فرهنگ و هنر فعالیت دارم توقع دارم از تیمی کمک بگیرند که سطح برنامه‌سازی و سریال‌سازی تلویزیون را ارتقا دهد. بستری فراهم کنند تا سریال‌سازان موفق دوباره تلویزیون را خانه خود بدانند. تقاضای ویژه من از ایشان تجدیدنظر جدی در برنامه «هفت» است. سینما عرصه تأثیرگذار و مهمی در دنیاست، اینقدر آن را کوچک نشماریم. آدم‌های بی‌حب ‌و بغض، بی‌تکلف و متخصص را برای مدیریت و اجرای برنامه تخصصی سینما انتخاب کنیم؛ آدم‌هایی با حسن‌نیت که اسباب و تداوم آشتی دوباره مردم با سینما را فراهم کنند. این توقع بحق اهالی سینماست که انتظار داشته باشند اثرشان بیش از شبکه‌های ماهواره‌ای در رسانه ملی خودشان فرصت معرفی و تبلیغ به مردم را داشته باشد.

اصلاً قصد ورود به این ماجرا و اظهارنظر در خصوص صداوسیما را نداشتم اما بگذارید این تغییر مدیریتی را به فال نیک بگیریم. من که به شخصه تلاش می‌کنم خوش‌بین ‌باشم. این خوش‌بینی را همه‌مان نسبت به همدیگر داشته باشیم. بعد از سریال «آشپزباشی» بجز برنامه «دو قدم مانده به صبح» و موضوع آن‌که مرتبط به سالگرد سقوط ایرباس بود هیچ وقت رغبت نکردم به تلویزیون بیایم.  به خاطر بی‌احترامی، بی‌توجهی و... مسائل بسیاری که خودتان هم می‌دانید اما با همه این اوصاف می‌خواهم حضور آقای علی عسگری را به فال نیک بگیرم. بیایید از همان تدبیر و امیدی که مردم رأی دادند وام بگیرید و امید بازگشت کارگردانان خوب به خانه‌های خودشان یعنی صداوسیما را زنده کنید تا مردم را پای تلویزیون بنشانید. امید و عشق بدهند. شادی بدهند.

تخلیه‌شان بکنند. تسکین‌شان باشند. خوش‌بینانه نگاه کنیم؛ من می‌خواهم به تلویزیون برگردم و کار بکنم. دلم می‌خواهد، فکر کنم تلویزیون مال من است، تلویزیون مال مردم است مال همه ماست! خوش آمدید آقای علی عسگری، ولی تو را به خدا بیایید و همه ذهنیت‌های قبلی را پاک بکنید؛ اعتماد کنید هم به مخاطب و هم به دست‌اندرکاران تلویزیون.

 

 

درباره زمانه رئیس جدید صدا و سیما و انتظارات از وی
علی عسگری می داند که ...

اکبر عالمی
دانشیارسینما و تلویزیون

فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر / سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر (فرخی سیستانی)
زمانه عوض شده و ریاست سازمان صدا و سیما این موضوع را بیشتر از من می‌داند. او می‌‌داند هر پنج سال به پنج سال و گاه همه ساله در عصر جدید، شیوه اطلاع‌رسانی و پخش تصاویر به گونه‌ای حیرت‌آور دگرگون می‌شود. او می‌داند که در زمان افتتاح فرستنده رادیو در ایران (1319 خورشیدی)، مردم برای داشتن رادیو باید از نظمیه یا شهربانی، مجوز داشتن رادیو را می‌گرفتند. او می‌داند جلوی امواج نمی‌توان ایستاد.   او می‌‌داند مخاطب شناسی و شناخت مخاطب مهم‌ترین دغدغه مدیران شبکه‌هاست. او می‌‌داند که ما در عصر کثرت‌ها و در روزگار شبکه‌های تلویزیونی بی‌شمار زندگی می‌کنیم. او می‌داند که تمام فرستنده‌های امواج در رادیو و تلویزیون‌های جهان، با داشتن مخاطب، زنده می‌‌مانند. او می‌داند که تلویزیون‌های جهان به گونه‌ای غیر مستقیم بر سلیقه مردم چه در گفتار و چه در رفتار، تأثیر(کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت) می‌گذارند. او می‌داند که صوت در خلأ منتشر نمی‌شود و دکتر عسگری ریاست جدید سازمان و مدیران شبکه‌های تلویزیون می‌دانند که سرمایه اصلی آنان همانا بینندگان و تهیه‌کنندگان یا برنامه‌سازان هستند. او می‌‌داند که از نظر تعداد کارکنان و تجهیزات و ساختمان و غیره... ما در جهان همتا نداریم !...   او می‌داند که تهیه کننده آدم بله بله قربان گو نیست، بلکه به دلیل دانایی می‌توان او را سایه‌ای از وجود مدیر شبکه دانست. او می‌داندکه تبلیغ مستقیم روش آدم‌های ساده انگارست. تبلیغ مستقیم به گفته ولتر، که در 270 سال پیش گفته است: «تبلیغ مستقیم همانند نصیحت کردن است» او می‌داند که در انواع برنامه‌های تلویزیونی باید جوهره فکر، هدف و مخاطب را، به هنرمندان و خردمندان بسپاریم. او می‌داند که برای تولید انواع آثار ماندگار صرفه‌جویی نابجا، باعث تنزل کیفیت می‌شود. او می‌داند که جوان امروز در مقایسه با جوان 40 سال پیش تا چه‌اندازه از رشد عقلی و خرد برخوردار است. او می‌داند که حتی دانشجویان ممتاز فارغ‌التحصیل دانشگاه صدا و سیما که خود دکترعسگری در گذشته ریاست آن را عهده دار بود، جذب نمی‌شوند !... او می‌داند که ممیزی غیر آگانه، در میان مدت و بلند مدت چه لطمه‌ای را بر شبکه تلویزیونی وارد می‌کند. او می‌داند که به شمار بینندگان و شنوندگان، منتقد وجود دارد. او می‌داند که تمام شبکه‌های درون مرزی و برون مرزی توسط دانشگاهیان و حوزه‌های علمیه رصد می‌شوند. او می‌داند که برنامه‌ها اگر آغشته به ایدئولوژی شود تماشاگران به دامان شبکه‌های بیرون مرزها کشیده می‌شوند. او می‌داند که گویندگان تلویزیون و رادیو، به‌طور غیر مستقیم به فرزندان حافظ، سعدی و مولانا شیوه سخن گفتن را می‌آموزند. او می‌داند که پخش خبر باید از تلویزیون‌های کشورهای دیگر عقب‌تر نباشد. او می‌داند که خبرنگاران جهان همواره یک جمله انگلیسی را مدنظر قرار می‌دهند: مردم آن را به مثابه چراغونی پارسال شماتت می‌کنند. خبر باید تازه باشد.
 (The news of today is the history of tomorrow!)
او می‌داند که اخبار در تمام شبکه‌های ما، به هم شباهت کامل دارند. او اصل اشباع و دلزدگی را در جامعه شناسی تلویزیون می‌‌شناسد. او می‌داند که روانشناسی تأثیر، تا چه‌اندازه با روانشناسی و جامعه شناسی هنری گره خورده است که همواره در صدر تولید برنامه‌ها این نکته باید مورد توجه و تجزیه و تحلیل دقیق قرار گیرد. او می‌داند که در برنامه‌های گفت‌و‌گو محور، سؤال‌هایی القایی مجریان تا چه‌اندازه برنامه‌ها را به وادی کلیشه‌های مصنوعی سوق می‌دهد. او می‌داند که سواد و تجربه تخصصی در ارتقای برنامه‌سازی چه جایگاهی دارد. او می‌داند که بازآموزی تا چه حد می‌تواند اطلاعات برنامه سازان را افزایش دهد. دکتر عسگری با تحصیلات ارزشمندش، با سوابق تدریس در دانشگاه‌های کشور، در کنار تألیفاتش و با تجربیات شایسته که بیش از سه دهه در سازمان اندوخته است، می‌داند که چگونه از خرد جمعی و از مشورت صاحبنظران برای شکوفایی حوزه مدیریتی‌اش استفاده کند. او یک شخصیت تک ساحتی نیست و دامنه جهان بینی ایشان چند وجهی است. او می‌داند که در کشورهای پیشرفته تا چه‌اندازه برای جمع‌آوری افکار عمومی، به آمار واقعی و نه آمار ساختگی...! اهمیت می‌دهند. او می‌داندکه برنامه‌های تلویزیون در یک جامعه استوار، باعث نشاط و ارتقای خرد جمعی می‌شود. او می‌داند برنامه سازان نخبه سرمایه‌های اصلی سازمان هستند و کارکنان خام و ناشی تا چه‌اندازه بازدارنده‌اند. او خیلی بهتر و بیشتر از من می‌داند که هنرمندان از در دروازه تو نمی‌روند !... اما از سوراخ سوزن عبور می‌کنند. بدین منظور از حبیب اصفهانی در عهد صفویه مدد می‌گیرم.هنرمندان مصداق این بیت هستند: مرنجان دلم را که این مرغ وحشی / ز بامی که برخاست مشکل نشیند.  شک ندارم که مدیریت سازمان صدا و سیما به دلایل بی‌شمار، به مراتب از مدیریت شبکه‌های تلویزیونی در کشورهایی مانند: انگلستان، امریکا، فرانسه و... بسیار بسیار پیچیده‌تر است.

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین