|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۲۲:۱۶
کد خبر: ۷۵۹۴۳
تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۳۹۴ - ۱۳:۴۷
سلام آقای زنجانی، من زیاد شما را نمی‌شناسم، چند باری عکستان را دیدم که پیراهن دالتون‌ها در کارتون لوک خوش شانس را پوشیده بودید و پشت میکروفن گریه می‌کردید.
پویان خوشحال-شاید اگر از دهخدا و معین (نه آن خواننده! استاد معین را می‌گویم، همان که ایستگاه مترو دارد) می‌پرسیدیم که «بزه» چیست؟ بلافاصله با نگاهی عاقل اندر سفیه می‌گفتند: جرم و خطا. حال اگر این دو عزیز خودشان امروزه بر مسند زبان و ادبیات پارسی می‌نشستند و ازشان می‌پرسیدیم، «بِ.زِ» چیست؟ حتما از لفظ مجرم استفاده می‌کردند. بله و رسم روزگار چنین است.

از همین ابتدای نوشتار بگویم که می‌توانید مرا «پ.خ» صدا کنید. از روزی که شبکه‌های مجازی زیاد شد، به همان مقدار اختصار در کلمات و مکالمه‌ها افزایش یافت به گونه‌ای که، صدای خنده «خخخخخخخخخخخخ» شد و زنگ بزن ها، «بِزنگ» و جواب بده ها، «ج بده» و پس از تکامل به «ج ب» تبدیل شد. از آن روز بود که اسامی هم، برای استعمال راحت در دهان و البته بر زبان، مخفف شدند. بطور مثال وقتی بنده شخصا در یکی از جلسات دادگاه بابک زنجانی شرکت کردم چنین جملاتی شنیدم که دقیقا مرا یاد کلاس اول ابتدایی و آموزش الفبا می‌انداخت. «-آقای ب.ز شما پول زیاد دارید؟ - نه پول‌ها مال الف نونه، - مغلته نکنید ب.ز، همه می‌دونن شما کاف میم نون واو رو با رشوه کشوندید به سمت هاش کا ضاد صاد کاف خخخخ. – نه والا من اسممو می‌ذارم لام اگه پولا دست من باشه(گریه ب.ز به گوش می‌رسد).» بله و رسم روزگار چنین است. حتما می‌دانید کلیشه‌ای‌ترین عنوان برای نوشتن انشا در کشوری جهان سوم که همه در آن توهم پولدار شدن دارند، «علم بهتر است یا ثروت؟» خواهد بود. شاید برای همین خاطر است که «زنجانی»‌ها «منتظری» می‌مانند تا سر بزنگاه خاور «خاوری» پول به «جزایری» ببرند و در آنجا بِزییَند. (بزییند از ریشه زیستن و به معنای زندگی کردن است که لابد این هم یکم خلاصه شده بنده خدا). حال ما از کودکی 10 ساله در کشورمان خواستیم که نامه، انشایی در همین باب برایمان بنویسد، که آیا واقعاً، خداییش، پیغمبری، علم بهتر است یا بابک زنجانی؟ این متن بدون هیچ ویرایشی در اختیار شما عزیزان جان قرار می‌گیرد.

به نام خدا

سلام آقای زنجانی، من زیاد شما را نمی‌شناسم، چند باری عکستان را دیدم که پیراهن دالتون‌ها در کارتون لوک خوش شانس را پوشیده بودید و پشت میکروفن گریه می‌کردید. بابای منم بعضی شب‌ها که همه خوابیم می‌بره رو پله‌ها می‌شینه و مثل شما گریه می‌کنه. البته بابا سیگار هم می‌کشه، به شما سیگار نمی‌دن؟

من دوست دارم یه روز مثل شما بشم، نه اینکه پولدار بشم، نه، اما همین که عکسم همه جا چاپ بشه و هرجا برم راجبم حرف بزنن خیلی خوبه. اون روز رفتم بستنی بخرم تلویزیون شمارو نشون می‌داد، آقا سوپریه به شما گفت؛ دزد، تازه فحشتونم داد. یه جوری حرف می‌زد انگار از مغازش بستنی دزدی کردید. من می‌دونم شما این کارو نکردید. تازه یه آقا دیگه تو مغازه بود، گفت: این لاکردار نفت می‌خوره. من می‌دونم هیچکی نمی‌تونه نفت بخوره حتی اون معتادهایی که تو پارک‌های شوش غذا برای خوردن ندارند هم نفت نمی‌خورند. چه برسه شما!

راستی آقای زنجانی شما «دور» می‌زنید؟ اخبار شبانگاهی گفت، نیروی انتظامی گفته با کسایی که «دور دور» بزنن، شدیدا برخورد می‌کنن. شمارو واقعا به خاطر دور زدن گرفتند. بابام می‌گه دور زدن تحریم‌ها فرق می‌کنه. من خودم جردن رو از نزدیک ندیدم اما همکلاسیم می‌گفت: دختر پسرا اونجا گاز می‌دن و بهم نگاه می‌کنن. شما به چی نگاه می‌کردید گرفتنتون؟ یه چیز دیگه تا یادم نرفته، یه بار تو سایت گوگل سرچ کردم: بابک زنجانی، یه عالمه عکس از شما اومد. خوش‌به حالتون شما با همه مقامات عکس دارید، که من خیلی هاشونو نمی‌شناسم. با این همه معروفیت چرا صفحه اینستاگرام نمی‌سازید؟ فکر کنم از «عمو تتل» تعداد فالوعراتون بیشتر بشه.

به امید دیدار آقای زنجانی

منبع: ابتکار
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین