|
|
امروز: شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ۰۱:۱۲
کد خبر: ۶۶۵۳۷
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۷
یکی از بازماندگان هولوکاست که از هشت اردوگاه مرگ نازی‌ها در زمان جنگ جهانی جان سالم به در برده است، هفتاد سال پس از ماجرا از تجربیات خود می‌گوید.
 به نقل از بی‌بی‌سی انگلیسی، چایم فرستر، اولین مشاهدات خود از اردوگاه مرگ مشهور را اینگونه بیان می‌کند: "ما ساعت 12 شب رسیدیم. سکوت مرگ آوری حاکم بود و منظرۀ ترسناکی بود. ما از دور شعله‌هایی را که از چهار دودکش زبانه می‌کشیدند می‌دیدیم. اما من نمی‌دانستم که آنجا کورۀ آدمسوزی است."

این آغاز دو سال رنج و سختی بود. دو سالی که فرستر در طول آن کار در شرایط وحشتناک، سو تغذیه و تیفوس را از سر گذراند، تا اینکه بالاخره در لحظه‌ای که قرار بود به همراه هم بندانش به گلوله بسته شوند، با حملۀ نیروهای متفقین به اردوگاه نجات یافت.
 
او که در یک خانوادۀ یهودی ارتدوکس و در شهر سوسنویچِ لهستان به دنیا آمد، در هنگام آغاز جنگ در سال 1939 تنها 17 سال داشت.
 
آقای فرستر به خوبی ترسی را که از رسیدن خبر پیشروی ارتش آلمان، جوامع یهودی را دربرگرفت به یاد دارد.

مردی که از هشت اردوگاه مرگ نازیها جان به در برد!
چایم فرستر
 
او حالا 93 ساله است و از سال 1946 تاکنون در چیتام هیلِ منچستر زندگی می‌کند. او می‌گوید: "ما شاهد پرواز هواپیماها بالای سرمان بودیم. نازی‌ها خیلی زود به سوسنویچ رسیدند. من یادم هست که یهودی‌ها خیلی نگران بودند. خیلی خیلی نگران بودند که قرار است چه پیش بیاید."
 
پس از آن سروکلۀ جیره‌بندی، گرسنگی فراگیر و بیماری در ذاغه‌ها پیدا شد و بعدتر انتقال هزاران خانوادۀ یهودی آغاز شد.
 
فرستر می‌گوید: "به ما کارت جیره‌بندی دادند، اما در مغازه‌ها حتی به اندازۀ برآورده کردن همین جیره‌ها کالا و خوراکی نبود. ما دارو نداشتیم. مردم می‌مردند و زندگی بسیار دشوار بود. سپس شخصیت‌های مختلف شهر را جمع کردند و عین آب خوردن همه را به تیر بستند."
 
فرستر، در سال 1943، در 20 سالگی مجبور به تخلیۀ خانه‌اش شد. او سال قبلش در میانۀ هرج و مرج موفق شده بود از دستگیر شدن قسر دربرود. در حالیکه مادر و خواهرش ناپدید و شده بودند و پدرش به نام ولف در سال 1942 بر اثر ذات الریه از دنیا رفته بود.

مردی که از هشت اردوگاه مرگ نازیها جان به در برد!
فرستر در 17 سالگی، 1939
 
فرستر می‌گوید، این که کسانی که توسط گشتاپو دستگیر شوند، هرگز دوباره بازنخواهند گشت، به باوری عمومی بدل شده بود.
 
با توجه به این موضوع، یکی از اقوام به او توصیه کرد تا مهارتی را یاد بگیرد که به کار آلمانها بیاید و او نیز تعمیر ماشین دوخت را یاد گرفت و در نتیجه پس از دستگیری تحت عنوان "مکانیک" طبقه بندی شد.
 
بین سالهای 1943 و 1945، او سر از هشت اردوگاه مختلف در آلمان و لهستان درآورد و تحت شرایط وحشتناکی که بسیاری را به گرداب مرگ کشاند، توانست دوام بیاورد.
 
آقای فرستر به یاد دارد که یک بار در هوای بسیار سرد، زندانیان را مجبور به چیدن بلوکهای سیمانی کرده بودند.
 
او می‌گوید: "خیلی، خیلی سرد بود. حدود 25-26 درجه زیر صفر. سربازها شروع به کتک زدن ما و فریاد زدن کردند و مدام می‌گفتند که سریعتر کار کنیم. خیلیها نتوانستند دوام بیاورند. آنها ذات الریه گرفتند. برخیشان مردند."
 
اواخر سال 1943، تیفوس در اردوگاهی که فرستر در آن زمان آنجا بود شیوع پیدا کرد و او نیز به سختی بیمار شد. بسیاری مردند. اما یک بار دیگر موفق شد که زنده بماند. ولی او می‌گوید که صحنه‌های ترسناک آن دوران هنوز با جزییات در ذهنش باقی مانده است.
 
او می‌گوید: "اجساد را روی پالت چیده بودند. ردیف اول شش جسد را به پشت چیده بودند و روی آن ها شش تا جسد به شکم و همین طور تا بالا. تعداد پالتها بسیار زیاد بود که ارتفاع ردیفهای جنازه‌ها هم همینطور."
 
دست آخر، فرستر را به آشوویتز منتقل کردند. او دوشهای مشهور و زندانیانی که به آنجا فرستاده می‌شدند را به یاد دارد.
 
او می‌گوید: "آنها همۀ ما را به یک بلوک فرستادند. همۀ ما. بلوک بسیار بزرگی بود. سپس، صبح فردا تعداد را انتخاب کردند و به اتاق دوش بردند. ما به اتاق دوش رفتیم. همان اتاق دوشی که بقیه می‌رفتند و از آن گاز بیرون می‌آمد. اما ما که رفتیم آب از دوش بیرون آمد و خودمان را شستیم."

مردی که از هشت اردوگاه مرگ نازیها جان به در برد!
بوخن والد
 
آقای فرستر از معدود کسانی است که از اردوگاه آشوویتز جان سالم به در برد. آشوویتز نهایتاً در ژانویۀ 1945 آزاد شد.
 
اما در بهار آن سال، آلمان در حال شکست خوردن در جنگ بود، و نازی‌ها سرعت برنامۀ امحای زندانیان یهودی را افزایش دادند.
 
در نتیجه، آقای فرستر در میان گروهی از زندانیان بود که به یک اردوگاه مرگ مشهور دیگر انتقال داده شدند: بوخن والد.
 
این زمانی بود که آقای فرستر بیش از هر وقت دیگری احساس می‌کرد به مردن نزدیک شده است.
 
زندانیان هر روز با کمترین تشریفات اعدام می‌شدند و دقیقاً صبح فردای روزی که او به اردوگاه وارد شد و او و گروهی از دیگر زندانیان را جمع کردند تا اعدام کنند.
 
اما به محض اینکه او و دیگران را جمع کردند، اردوگاه آزاد شد.
 
او می‌گوید: "ناگهان هواپیماهای آمریکایی سروکلۀ‌شان پیدا شد و همۀ سربازان آلمانی پا به فرار گذاشتند."
 
"و بعد از نیم ساعت یا یک ساعت، یک تانک آمریکایی از دروازه‌ها وارد شد و سربازان فریاد می‌زدند: "شما آزادید، شما آزادید!""
 
او بعدها دریافت که تنها دو نفر دیگر از اقوامش از هلوکاست جان سالم به در برده‌اند: خواهرش مانیا و دختر عمویش رجینا.
 
فرستر با گریه می‌گوید: "باورم نمی‌شد. واقعاً باورم نمی‌شد."
 
او پس از مهاجرت به انگلستان، در یک تعمیرگاه ماشین دوخت مشغول به کار شد و بعدها خود توانست مجموعه‌ای کسب و کارهای موفق را راه اندازی کند.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین