تماشای نمایش «فصل شکار بادبادکها» که
از 22 تیر ماه در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه رفته است توفیقی
است که به تازگی دست داد؛ کاری از جلال تهرانی با تنها یک بازیگر و فرصتی
تا هم از دنیای واقعیت و سیاست فاصله بگیریم و کام خود را از ادبیات و هنر
سیراب کنیم.
خیلیها البته نمایش های کم بازیگر و با دکور ثابت
را نمیپسندند و بیشتر دوستدار تئاترهای فاخر و پر هزینه و پربازیگرند که
صحنه و دکور مدام تغییر کند.
«فصل شکار بادبادکها» چنین نیست و
از ابتدا تا انتها تنها یک پرسوناژ دارد که ممکن است برای برخی خسته کننده
باشد و بعضی همچون این نویسنده بپسندند و با آن همراه شوند و لذت ببرند.
انگیزه این نوشته اما نقد نمایش نیست که از تخصص این قلم خارج است. اما
وقتی بازیگری 90 دقیقه یک تنه اجرا و ایفای نقش می کند نمی توان به احترام
تلاش او که هر شب تکرار می شود سخنی نگفت.
بهنوش طباطبایی در «فصل شکار
بادبادک ها» به تمام معنی یک بازیگر است که از جان مایه میگذارد و حس
احترام هر بینندهای را برمیانگیزاند.
در روزگاری که پاره ای
بازیگران جوان به صرف برخورداری ازچهره مناسب و گاه ناتوان از ادای دو جمله
درست در برابر دوربین قرار می گیرند و با چند برداشت، بازیگر فیلم و سریال
شناخته می شوند و به شهرت می رسند و تصویر آنان روی جلد نشریات می نشیند و
به برنامه های مختلف تلویزیونی دعوت می شوند با مشاهده بازی بهنوش
طباطبایی می توان دریافت که تفاوت از کجا تا کجاست.
تفاوت است
میان بازیگری که از کودکی در مدرسه تئاتر و ادبیات درس خوانده تا کسانی که
تنها به خاطر جاذبه های بصری وارد این عرصه شده اند. این تفاوت در تئاتر
خود را به تمامی می نماید. آنجا که بازیگری متنی سنگین را بیش از یک ساعت
اجرا می کند بدون حتی یک اشتباه یا اصطلاحا بی آن که یک بار تپق بزند.
متنی که شاید برخی از گویندگان صدا و سیما از عهده خواندن آن از روی کاغذ یا مونیتور هم بر نیایند.
همزمان با اجرای این نمایش این خبر هم منتشر شد که بهنوش طباطبایی از بازی
در فیلم جدید ابراهیم حاتمیکیا (بادیگارد) انصراف داده چون سرگرم ایفای
نقش در این تئاتراست و خود را تا سوم شهریور متعهد می داند.
این که بازیگری تئاتر را با زحمت بسیار بیشتر و دستمزد بسیار کمتر بر ایفای نقش دریک فیلم سینمایی ترجیح دهد نیز قابل توجه است.
پس جا دارد به سهم خود به تلاش بازیگری که به رغم برخورداری از وجاهت
چهره، کار هنری را به غایت جدی میگیرد و یک ماه است هر شب متن سنگین یک
نمایش تکبازیگر را روی صحنه و زنده اجرا می کند احترام بگذاریم و انصراف
از ایفای نقش در فیلمی که قطعا انرژی کمتری از او میگرفت را نشانه دیگری
بر بها دادن به نفس هنر نمایش بدانیم.
شاید این خرده بر نوشته
وارد آید که تئاتر را در وهله نخست باید متعلق به کارگردان دانست.آری، اما
جلال تهرانی با تئاتر شناخته میشود و دست به انتخاب نزده است. حال آن که
بازیگر او انتخاب کرده و احترام تماشاگر را از این رو هم بر می انگیزد.
از زبان کسانی شنیدم که در میانه نمایش آن را خسته کننده دانستند اما سالن
را ترک نکردند و تا پایان ماندند زیرا نمیتوانستند به آن همه جدی گرفتن
نقش احترام نگذارند.
سینما، تئاتر و سریال های تلویزیونی ما به
بازیگرانی نیاز دارد که به جز شهرت و دستمزد، عاشق وشیفته کار هنری هم
باشند.اگر از اقبال مردم به پاره ای فیلم ها و نمایش ها و سریال ها کاسته
شده یک دلیل می تواند به این سبب باشد که برخی بازیگران ،خود شان به حرفه
شان احترام نمی گذارند.
کما این که راز محبوبیت چهره هایی چون
فاطمه معتمد آریا ، مهدی هاشمی و گلاب آدینه و بسیار کسان دیگر که مجال ذکر
نام همه شان نیست نیز در این است که نقش خود را بسیار جدی می گیرند و از
جان مایه می گذارند.
سال ها پیش در یکی از جشنواره های فیلم فجر
خبرنگاری از خانم ثریا قاسمی پرسید: « چرا در این فیلم ( مارال) این قدر
مایه گذاشتید و انرژی صرف کردید؟ در حالی که با تلاش کمتر هم، شدنی بود.
آیا به خاطر این است که به سیمرغ امسال چشم دارید؟!»
خانم بازیگر
پاسخ داد: «بحث جایزه و سیمرغ نیست. هر چند آن را حق خودم میدانم . اما
بیشتر برای آن بود که ثابت کنم بازیگری در وهله اول سواد میخواهد. بازیگر
باید کتاب خوان باشد. باید خیلی زحمت بکشد. چشم های روشن و قدری زیبایی
کافی نیست».
بهنوش طباطبایی در نمایش «فصل شکار بادبادک ها» زحمت میکشد. آن قدر که تماشاگرگاه نگران او میشود.
با این وصف میتوان انتظار داشت که این چند سطر را به عنوان یادداشتی
درباره یک تئاتر تلقی نکنید. بلکه به حساب ستایش مسوولیت شناسی بگذارید.
جامعه ما در بسیاری از سطوح، مسوولیتگریز شده و ریشه بسیاری از نابسامانی
ها هم در این است که افراد، کاری را که به آنها محول شده درست و دقیق
انجام نمی دهند.
ممکن است این نمایش، شما را به تمامی درگیر نکند.
ممکن است گونه های دیگری را دوست داشته باشید. حتی گاهی احساس کنید یکی
دارد از روی یک کتاب برای شما می خواند. ولی امکان ندارد با خود نگویید این
خانم خسته نشد؟!
در میانه تئاتر و جایی که خانم بازیگر آب مینوشد صدای خانم مسنی را شنیدم که می گفت: بخور مادر! هلاک شدی...
اخبار فرهنگی - عصر ایران