|
|
امروز: پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۵
کد خبر: ۵۸۳۰۷
تاریخ انتشار: ۲۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۹
یحیی سکوت نکرد فیلمی است با دنیایی کاملا متفاوت از آنچه کارگردانش سال‌ها در آن فیلم‎سازی را تجربه و تمرین کرده‌است.
زهرا عزیزمحمدی: یحیی سکوت نکرد فیلمی است با دنیایی کاملا متفاوت از آنچه کارگردانش سال‌ها در آن فیلم‎سازی را تجربه و تمرین کرده‌است. کاوه ابراهیم پور بعد از فارغ‌التحصیل شدن از دانشکده سینما و تئاتر به سمت ساختن تیزرهای تبلیغاتی کشیده می‌شود، شغلی که باوجود فاصله‌اش با فضای مورد علاقه او، یعنی سینما، فرصت‌های بسیاری برای تجربه کردن و آموختن در اختیارش گذاشته. در گفت‌وگویی که در ادامه می‌خوانید با کاوه ابراهیم‌پور درباره تضادها و تشابهات فضای سینما با آنچه در یک تیزرساز تلویزیونی می‌گذرد حرف می‌زنیم تا برسیم به «یحیی سکوت نکرد».

هر فیلم‌سازی تا ساختن اولین فیلم بلند، مسیری را طی می‌کندمثل ساختن فیلم‌های کوتاه یا دستیاری کارگردان‌ها و … در مورد شما این مسیر بعد از به پایان رساندن تحصیلات سینمایی با ساخت تیزرهای تبلیغاتی طی شده. چرا؟

روال معمول در سینمای ما همین است که اغلب فیلم‌سازان جوان پس از گذراندن دوره‌های دستیاری و کاملا به صورت تجربی مهارت کارگردانی را به دست می‌آورند. خیلی از آن‌ها سواد سینمایی ندارند و نمی‌دانم چرا در سینمای ما اتفاقا کسانی که درس سینما خوانده‌اند را زیاد جدی‌ نمی‌گیرند. وقتی قرار است مجوز ساخت فیلم به ما بدهند اصلا از ما نمی‌پرسند شما چه خوانده‌اید؟ می‌گویند چقدر دستیاری کرده‌اید؟ سیستم دستیاری بیشتر استاد و شاگردی یا انتقال سینه به سینه تجربیات است. روال کار من کمی فرق داشته و واکنش‌های خوبی هم نمی‌گیرم. سینمای ما فضای بسته‌ای دارد که در برابر پذیرفتن آدم‌های جدید مقاومت نشان می‌دهد. من سینما خواندم اما وقتی از دانشگاه بیرون آمدم دیدم باید پول زندگی را دربیاورم، بنابراین به سمت کار تبلیغات رفتم. ما هم که بچه بودیم و چه کسی می‌خواست در نظام عریض و طویل سینما راهمان بدهد.

ساخت تیزرهای تبلیغاتی آنچه را لازم داشتید مهیا کرد؟

اصلا دنیای متفاوتی است و ربطی به سینما ندارد. هیچ امضایی پای این کارها نمی‌رود و اعتباری به همراه ندارد چون کسی نمی‌فهمد چه کسی چه چیزی را ساخته؟ نسل قدیمی‌تر سینماگران ما خیلی این کار را قبول ندارند، در حالی که همه جای دنیا ساختن تیزر یا بازی کردن در آن توسط سینماگران آن هم در اوج شهرت و اعتبار و محبوبیت‌شان کار قابل قبولی است.

شاید ساخت تیزر تبلیغاتی در نظام سینمایی ما خیلی اعتباری به همراه نداشته باشد ولی از دستاوردهای شخصی که برای شما داشت بگویید.

حتی می‌توانم بگویم از ساختن فیلم کوتاه تجربه‌های بیشتری به همراه داشت. وقتی فیلم‎سازی فیلم کوتاه می‌سازد معمولا قصد دارد حرف دلش را تبدیل به فیلم کند و خود همین به عنوان یک انگیزه درونی او را وادار به حرکت می‌کند اما ساختن فیلم تبلیغاتی شبیه شکل دیگری است؛ مثلا شما وظیفه داری فیلمی درباره پفک نمکی بسازی و باید موفق بشوی یعنی جایی برای موفق نشدن و خطا کردن نداری؛ باید تیزری بسازی که جواب بگیرد. چون صاحب کار می‌خواهد فروشش بالا برود و در لحظه بازخورد دریافت می‌کنی و خیلی سریع می‌فهمی کارت غلط بوده یا نه. ضمن اینکه محدودیت زمانی تیزرها سختی و پیچیدگی کار را دو چندان می‌کند، یعنی باید بتوانی در ۳۰ ثانیه یک خط داستانی داشته باشی، جذابیت ایجاد کنی و پیامت را هم برسانی. چه بسا فیلم‌بردارها و کارگردان‌های بزرگی در همین سینمای خودمان آمدند تا هنرشان را در این کار هم امتحان کنند و نتیجه فاجعه بود! وقتی آن‌ها همیشه برای فضاسازی و شخصیت‌پردازی فرصت بیشتری داشتند حالا دیگر نمی‌توانند در یک چارچوب کوچک‌تر همان کار را انجام دهند. خب همه این‌ها تمرین‌های خوبی شد، هر کاری می‌توانستم در فرم انجام دادم؛ از ریتم کند و ریتم تند بگیرید تا کارهای فرمالیستی عجیب و غریب برای تیزرهای تلویزیونی که اقتضای آن همین است.

این انتظار و توقع از خودتان که نباید ساختن فیلم بلندتان را به تعویق بیاندازید همراهتان بود؟

وقتی فارغ التحصیل شدم هیچ تصوری راجع به این نداشتم که یک فیلم‎ساز نمی‌تواند لزوما از راه فیلم‎سازی زندگی کند.

یحیی سکوت نکرد فیلمی است که قبل از هر نکته‎ای و پیش از دیده شدن حواشی و عواملش، به مختصات و اجزای خودش قائم است. چه شد که تصمیم شما برای ساختن فیلم اول به یحیی سکوت نکرد ختم شد؛ فیلمی از هر نظر متفاوت از خط سیر شما در ساخت تیزرهای تبلیغاتی.

خیلی خوشحالم که به اینجا رسیدم، به دیده نشدن کارگردانی. وقتی آمدم فیلم بسازم از این همه کارهای فرمالیستی عجیب و غریب خسته شده بودم. فکر کردم وقتی می‌خواهم فیلم بسازم باید کاری را انجام دهم که فیلم می‌خواهد و به نظر من کار فیلم قصه گفتن است،به دور از هیاهو و خودنمایی.گرفتن پلان‌های عجیب و غریب می‌تواند جالب باشد ولی نه برای طیف گسترده اجتماع، بلکه برای کسانی که در حوزه سینما تجربیاتی دارند و دکوپاژهای غیر متعارف را تحسین می‌کنند ولی من ترجیح می‌دادم مادربزرگم هم بتواند فیلم را ببیند و من هم متقابلا بتوانم داستانم را برای مخاطبم تعریف کنم، بدون اینکه برایشان دافعه ایجاد یا گیج‌شان کند.در حقیقت کاری که در ساختن تیزرهای تبلیغاتی می‌کنم خط مشی فکری خودم نیست، بلکه سفارش صاحب کار است. چیزی که واقعا دوست دارم همین کاری است که در «یحیی…» کرده‌ام و سعی دارم به درست‌ترین شیوه آن را انجام دهم.

داستان فیلم «یحیی…» از کجا آمد که شما را مصمم کرد تا حتما به عنوان فیلم اول‎تان آن را جلوی دوربین ببرید؟

مدت‌ها بود برای فیلم اولم دنبال طرح می‌گشتم. چند بار تا مرحله نوشتن فیلم‎نامه هم پیش رفتیم اما در نهایت به این نتیجه می‌رسیدم، این فیلمی نیست که بخواهم بسازمش. تا این‎که آقای حبیبی‌نیا، سردبیر مجله شبکه آفتاب یک داستان دوخطی برایم تعریف کرد و فکر کردم خیلی جای گسترش دارد. داستان از نگاه یک کودک روایت می‌شد و کودکی برای من دوران بسیار جذابی است. به نظر من اتفاقات جالب زندگی آدم در کودکی می‌افتد. آدم وقتی بزرگ می‌شود نسبت به همه چیز بی‌حس می‌شود در حالی‎که در دوران کودکی همه چیز برایمان جادویی است. دفعه اول مواجهه ما با همه حس‌ها و اتفاق‌ها در ان زمان رخ می‌دهد و معناهای عجیب و غریب پیدا می‌کند. هر آنچه الان هستیم در آن دوران شکل گرفته. ممکن است برخورد من در کودکی با یک هنرمند، حتی یک جمله خاصی که او گفته و خودش هم خیلی جدی نگرفته، باعث شده باشد الان اینجا باشم. یا برعکس ممکن است به خاطر اتفاقی که در کودکی‌ام افتاده به یک قاتل زنجیره‌ای تبدیل شده باشم.

درباره این گفتید که اتفاقا این نوع فیلم‎سازی به دغدغه خودتان نزدیک‌تر است. بعد از این جنس و سلیقه فیلم‎سازی شما بر اساس الگویی است که در «یحیی…» پیش گرفتید؟ یا این‌که به اقتضای داستان متفاوت خواهد بود؟

در اینکه فیلم‌هایم از این پس قصه محور پیش خواهند رفت، شک ندارم. اگر داستان فیلم بعدی‌ام اقتضا کند که کار ویژه‌ای در فرم انجام دهم، انجام می‌دهم و قصدی ندارم لزوما این‌قدر ساده برگزار شود. اینجا لازم بود که من بیشتر نماها را لانگ تیک و لانگ شات بگیرم. شاید در کار بعدی‌ام سراغ کلوزآپ و کات‌های بیشتر هم رفتم ولی اینجا احساس کردم باید به بیننده فرصت دهم خودش دنبال جزییات روابط بگردد تا اینکه به او خط فکری بدهم. ‌می‌توانم بگویم در مدل دکوپاژم دموکرات‌تر برخورد کردم.

یحیی سکوت نکرد

فیلم شما هم در داستان و هم در کارگردانی در نگاه اول ساده به نظر می‌رسد ولی هر چه جلوتر می‌رویم هم به دلیل روایت داستان از نگاه پسربچه که همه چیز را ترسناک و غریب می‌بیند و هم به خاطر پیچیدگی و پر رمز و راز بودن فضای آن خانه و محله، نقش کارگردانی در آن بیشتر به چشم می‌آید. این‌که بخواهی از یک سر و شکل ساده دنیایی پر رمز و راز را به تصویر بکشی کار آسانی نیست. یکی از مصادیق این ایجاد ارتباط و هم حسی بازیگری است که درمورد بازیگر کودک به شدت موفق عمل شده و بخش زیادی از بار حسی فیلم روی دوش او است. ارتباط شما دو نفر به عنوان کارگردان و بازیگر چگونه بوده؟

واقعا درمورد پیدا کردن بازیگر کودکی که اینقدر خارق‌العاده است، شانس آوردم. اگر فقط کمی توانایی‌های این کودک کمتر از این بود شاید اصلا فیلم درنمی‌آمد.

خب وقتی شما داستان را خواندید که از داشتن چنین شانسی با خبر نبودید؟ برای نقش پسربچه چه فکری داشتید؟

بله، ریسک بزرگی بود. واقعا هم ماهان را در آخرین لحظات پیدا کردیم. در این مورد چیزی نمی‌توانم بگویم چون واقعا حضور این پسربچه برای من شانس بود. دوربین را نمی‌دید. اصلا برایش مهم نبود دوربین کجا است؟ در کادر هست یا نیست؟ بازی‌اش را فارغ از این‌که دیده می‌شود یا نه تا انتها انجام می‌داد و از آن‌جایی که بچه‌ها ژست نمی‌گیرند، خاصیتشان این است که جلوی دوربین خود خودشان هستند. یا خوب هستند یا بد. انگیزه معروف شدن یا پولدار شدن ندارند و واقعا از روی دلشان بازی می‌کنند.

ماهان چقدر از فضای سینما و پشت صحنه درک داشت؟ شما چطور از او بازی می‌گرفتید؟ سکانسی بود که اجرای آن برای او خیلی سخت باشد؟

درمورد تکنیک که هیچ چیز نمی‌دانست اما بسیار بچه باشعوری بود. یک پلان داشتیم که او باید شب توی حیاط و زیر باران باغچه را می‌کند. می‌خواستیم خیلی به بچه سخت نگیریم و گرفتن آن پلان را بگذاریم برای شبی دیگر اما ماهان همین‎طور اشک می‌ریخت و می‌گفت من باید بازی کنم. همه گروه می‌گفتند: «ماهان بسه، ول کن!» اما او زار می‌زد و می‌گفت:«نه! مگه می‌شه این همه آدم رو معطل کنم؟ من باید کارم رو تموم کنم.» در آن پلان که دارد باغچه را بیل می‌زند ماهان واقعا گریه می‌کند و خسته و کلافه است. جالب اینجا است که آخرش خیلی هم خوشحال بود که با همه سختی‌ها پلان به نتیجه رسیده.

ماهان چه تصوری از داستان فیلم و نقش خودش داشت؟ فکر می‌کنم موقعیت ماهان در پشت صحنه مشابه موقعیت یحیی در فیلم بوده باشد.

دقیقا. ولی کاملا مشهود بود که می‌داند و همان‌طور که کم کم مسائل را در فیلم می‌فهمد، در پشت صحنه هم بدون این‎که کسی چیزی به او بگوید ماجرا را فهمیده بود. ضمن این‌که بچه‌های الان به شکل عجیب و غریبی همه چیز را می‌دانند و می‌فهمند. این‌ها در هشت سالگی بینش عجیب و غریبی نسبت به جهان دارند! این تنها به دلیل وجود اینترنت و تکنولوژی نیست. به نظرم کلا کودکان در نسل جدید یک جهش ژنتیکی پیدا کرده‌اند. دقیقا آدم بزرگ‌هایی هستند در سایز کوچک.

در تعامل ‌با نقش لیلا و کنجکاوی کردن و ترسیدن از عمه‌اش چطور او را هدایت کردید؟

اتفاقاتی که سر صحنه برای ماهان افتاد خیلی شبیه است به اتفاقاتی که در فیلم برای پسربچه می‌افتد. حدسم این است که علاقه‌ای که بچه‌های کوچک به دخترهای بزرگ‌تر از خودشان پیدا می‌کنند خارج از داستان هم بین ماهان و ندا جبرییلی وجود داشت. ماهان خانم معتمدآریا را هم مثل یک خاله یا عمه واقعی واقعا دوست داشت و با ندا جبراییلی هم رابطه عاطفی بامزه‌ای برقرار کرده بود و این خیلی برای درآوردن حس‌هایی که می‌خواستم کمک کرد.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین